bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۸۱۹۱۷۲
مسیر پرپیچ‌وخم تنش‌زدایی میان واشنگتن و تهران

آیا ترامپ می‌تواند مانند نیکسون، رابطه‌ای تاریخی با ایران ایجاد کند؟

آیا ترامپ می‌تواند مانند نیکسون، رابطه‌ای تاریخی با ایران ایجاد کند؟

مانند گشایش تاریخی نیکسون به سوی چین، دونالد ترامپ نیز با لحظه‌ای سرنوشت‌ساز روبه‌روست که می‌تواند روابط دیرینه و پرتنش ایران و ایالات متحده را بازتعریف کند و اثری ماندگار بر سیاست خارجی آمریکا برجای بگذارد. با این حال، در حالی که تنش‌زدایی کامل میان دو کشور، به دلیل دشمنی‌های عمیق و ریشه‌دار، چشم‌اندازی بعید به نظر می‌رسد، دستیابی به توافق‌هایی هدفمند و مبتنی بر معامله، می‌تواند نتایج ملموسی به همراه داشته باشد. تمرکز بر منافع مشترک، نظیر امنیت منطقه‌ای یا محدودیت‌های هسته‌ای، می‌تواند زمینه‌ای برای پیشرفت محدود، اما معنادار در روابط واشنگتن و تهران فراهم کند.

تاریخ انتشار: ۰۰:۲۳ - ۲۲ دی ۱۴۰۳

فرارو- سینا عضدی کارشناس ارشد مسائل بین الملل شورای آتلانتیک.

به گزارش فرارو به نقل از نشریه فارن پالیسی، در سال ۱۹۷۲، ریچارد نیکسون، رئیس‌جمهور ایالات متحده، در آستانه سفر تاریخی خود به چین، یادداشت‌هایی دست‌نویس تهیه کرده بود. این یادداشت‌ها شامل عباراتی با عناوین «آنچه آنها می‌خواهند» و «آنچه ما می‌خواهیم» بود. نیکسون و هنری کیسینجر، مشاور امنیت ملی او، با این اقدام، روابط با چین را که برای دهه‌ها از ایالات متحده جدا و منزوی بود، بازگشایی کردند و نقطه عطفی در تاریخ دیپلماسی رقم زدند. نیکسون، که عمده دوران سیاسی خود را به مقابله با نفوذ کمونیسم اختصاص داده بود، از اعتبار کافی برخوردار بود تا بدون متهم شدن به ضعف، مذاکره با چین را آغاز کند. این در حالی بود که برای رهبرانی با پیشینه کمتر در سیاست‌های محافظه‌کارانه، چنین حرکتی می‌توانست از نظر سیاسی غیرقابل پذیرش باشد.

این ترکیب متناقض از شهرت تندروانه و دیپلماسی عمل‌گرایانه، به ضرب‌المثل معروف «تنها نیکسون می‌تواند به چین برود» انجامید؛ عبارتی که به ویژگی‌های منحصر‌به‌فرد و شرایط خاصی اشاره داشت که این نزدیکی تاریخی را ممکن ساخت. برای چین منزوی، نزدیکی به واشنگتن ضرورتی اجتناب‌ناپذیر بود. شکاف‌های ایدئولوژیک و ژئوپلیتیکی میان چین و اتحاد جماهیر شوروی از اواخر دهه ۱۹۶۰ عمیق‌تر شده بود و درگیری‌های مرزی سال ۱۹۶۹ در امتداد رودخانه اوسوری، خصومت‌های میان دو کشور را تشدید کرد. در عرصه داخلی، اقتصاد چین با مشکلات جدی مواجه بود و بهبود روابط با ایالات متحده، فرصتی برای تعامل اقتصادی و مدرن‌سازی فراهم می‌کرد که می‌توانست مسیر توسعه این کشور را هموار کند.

بولتون و پمپئو: بازیگران کلیدی در تضعیف دیپلماسی با ایران

مشابه نیکسون که به دلیل مواضع تندروانه‌اش علیه کمونیسم شناخته می‌شد، دونالد ترامپ نیز به مواضع سختگیرانه در برابر ایران شهرت داشت. او با خروج از توافق هسته‌ای موسوم به برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) و بازگرداندن تحریم‌های اقتصادی در چارچوب کارزار فشار حداکثری، مدعی بود که این اقدامات ایران را به پذیرش توافقی «بهتر» وادار خواهد کرد. ترامپ همچنین با انجام اقدامی بی‌سابقه در ژانویه ۲۰۲۰، سردار سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران ایران را در حمله‌ای پهپادی ترور کرد.

با وجود لفاظی‌های تند و مواضع سختگیرانه، دونالد ترامپ بار‌ها تأکید کرده بود که به دنبال تغییر نظام در ایران نیست و تمایل دارد روابط بهتری با این کشور برقرار کند. او در جریان کارزار انتخاباتی‌اش، تسلیحات هسته‌ای را «بزرگ‌ترین تهدید برای جهان» توصیف کرده و در دوران ریاست‌جمهوری نیز تلاش‌هایی برای آغاز گفت‌و‌گو با مقامات ایران انجام داده بود. از جمله این تلاش‌ها می‌توان به پیشنهاد ملاقات با محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه وقت ایران، در آگوست ۲۰۱۹ در فرانسه و همچنین پیشنهاد دیدار با حسن روحانی، رئیس‌جمهور وقت ایران، در سپتامبر همان سال اشاره کرد. حتی پس از پایان دوران ریاست‌جمهوری، ترامپ علاقه خود به بهبود روابط با ایران را حفظ کرد. به عنوان نمونه، در آگوست گذشته اظهار داشت: «من نمی‌خواهم با ایران بدرفتاری کنم... ما دوستانه خواهیم بود، اما آنها نمی‌توانند تسلیحات هسته‌ای داشته باشند.»

نخستین مانع تحقق تلاش‌های ترامپ برای بهبود روابط با ایران، حضور شخصیت‌های تندرو و ایدئولوژیک در حلقه نزدیک او بود؛ افرادی مانند مایک پمپئو، وزیر امور خارجه و جان بولتون، مشاور امنیت ملی، که مدت‌ها خواستار اقدامات نظامی علیه ایران بودند. پمپئو در سال ۲۰۱۴ پیشنهاد داده بود که تأسیسات هسته‌ای ایران بمباران شود و تأکید کرده بود که «کمتر از ۲۰۰۰ پرواز برای نابود کردن ظرفیت هسته‌ای ایران نیاز است.» جان بولتون نیز در گذشته مکرراً از حمله نظامی به برنامه هسته‌ای ایران حمایت کرده بود. نقش این دو نفر در تضعیف هرگونه تلاش دیپلماتیک میان واشنگتن و تهران انکارناپذیر بود.

به‌عنوان نمونه، در جولای ۲۰۱۹، زمانی که سناتور رند پل، ظاهراً به نمایندگی از ترامپ، محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران، را برای دیدار با رئیس‌جمهور در دفتر بیضی کاخ سفید دعوت کرد، بولتون به شدت با این اقدام مخالفت کرد. طبق خاطرات بولتون، او حتی نامه استعفای خود را آماده کرده بود. هرچند ظریف با دستور تهران این دعوت را رد کرد و سپس تحت تحریم ایالات متحده قرار گرفت، اما این حادثه شدت مخالفت بولتون با هرگونه دیپلماسی با ایران را آشکار کرد.

علاوه بر نقش بازدارنده شخصیت‌های تندرو در دولت ترامپ، خاطرات اخیر محمدجواد ظریف نیز جزئیاتی از مداخلات مستقیم مایک پمپئو برای جلوگیری از پیشرفت‌های دیپلماتیک را آشکار کرده است. یکی از این موارد مربوط به «ابتکار مسکو» در جولای ۲۰۲۰ بود؛ طرحی که بر اساس آن، ایران و ایالات متحده قرار بود اقدامات متقابلی برای کاهش تحریم‌ها و حل مسائل مرتبط با برنامه هسته‌ای تهران انجام دهند. با این حال، مداخله شخصی پمپئو، وزیر امور خارجه وقت ایالات متحده، به ناکامی این طرح منجر شد و فرصتی دیگر برای تعامل دیپلماتیک از دست رفت.

دومین عامل ناکامی دیپلماسی میان ایالات متحده و ایران در دوره نخست ریاست‌جمهوری ترامپ، موقعیت ژئواستراتژیک ایران بود که در آن زمان بسیار قوی‌تر و مطمئن‌تر از شرایط کنونی به نظر می‌رسید. تهران در آن مقطع نیازی به مذاکره با واشنگتن یا کاهش تنش‌های منطقه‌ای احساس نمی‌کرد. به‌عنوان نمونه، در ژوئن ۲۰۱۹، شینزو آبه، نخست‌وزیر وقت ژاپن، به‌عنوان میانجی بین ایران و آمریکا به تهران سفر کرد تا پیام ترامپ را به ایران برساند. اما ایران هرگونه گفت‌و‌گو با ایالات متحده را قاطعانه رد کرد.

ترامپ و تیم جدید امنیت ملی: آیا توافقی با ایران ممکن است؟

با خروج چهره‌های تندرو و ایدئولوژیک نظیر جان بولتون و مایک پمپئو از دولت دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده تیمی متشکل از افراد وفادار و همسو با دیدگاه‌های خود تشکیل داده است. این تغییرات، علاوه بر برطرف کردن موانع کلیدی در مسیر دیپلماسی، زمینه‌ای برای اتخاذ رویکردی بازنگری‌شده در قبال تهران فراهم کرده است. در این رویکرد جدید، تمرکز بر توافق‌های عملی و معامله‌محور جایگزین سخت‌گیری‌های ایدئولوژیک شده است.

نامزدی سناتور مارکو روبیو برای سمت وزیر امور خارجه و انتصاب نماینده مایک والتز به‌عنوان مشاور امنیت ملی، نشان‌دهنده تمایل دونالد ترامپ به همکاری با متحدانی است که دیدگاه‌های گسترده او را منعکس می‌کنند. روبیو، که پیش‌تر به‌عنوان یکی از رقبای سیاسی ترامپ و از چهره‌های تندرو در سیاست خارجی شناخته می‌شد، اکنون به یکی از حامیان سرسخت رئیس‌جمهور تبدیل شده است. از سوی دیگر، والتز با سابقه‌ای از مخالفت با سیاست‌های چین و حمایت از کمپین فشار حداکثری ترامپ علیه ایران، به تیم امنیتی او پیوسته است. با وجود شهرت هر دو به رویکرد‌های تندروانه، آمادگی آنها برای حمایت از برنامه‌های ترامپ، احتمال هماهنگی بیشتر در مسیر توافق احتمالی با تهران را تقویت می‌کند. با این حال، ترامپ ممکن است با فشار‌هایی از سوی جمهوری‌خواهان در سنا، به‌ویژه سناتور تام کاتن، یکی از سرسخت‌ترین مخالفان ایران، روبه‌رو شود. در مواجهه با این موانع، ترامپ باید آنچه را که به‌خوبی بلد است انجام دهد: به غرایز خود اعتماد کند و تسلیم فشار‌های سیاسی نشود.

ترامپ و فرصت دیپلماتیک با ایران؛ از تهدید هسته‌ای تا کاهش تنش‌ها

مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهور فعلی ایران، با وعده مذاکره برای رفع تحریم‌ها به قدرت رسید. هرچند ایران توانست بحران‌های ناشی از دوره اول ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ را پشت سر بگذارد، اما چهار سال دیگر از سیاست فشار حداکثری، در کنار تنش‌های فزاینده منطقه‌ای، برای این کشور دشوار خواهد بود. در چنین شرایطی، به نظر می‌رسد ایران در حال نزدیک شدن به موضعی برای دستیابی به یک توافق است. شواهد نیز حاکی از آن است که مقامات ایرانی از پیش ارتباطاتی با دولت جدید ترامپ برقرار کرده‌اند؛ از جمله گزارش‌هایی که به دیدار با ایلان ماسک اشاره دارد.

تجربه دولت‌های باراک اوباما و جو بایدن نشان‌دهنده چالش‌های ذاتی پیش‌روی دموکرات‌ها در ایجاد گشایش‌های دیپلماتیک با کشور‌هایی مانند ایران است. اوباما با برجام و بایدن با تلاش برای احیای آن، مسیر دیپلماسی را پیش گرفتند، اما هر دو به دلیل آنچه «ضعف» و «دلجویی» از ایران توصیف شد، مورد انتقاد قرار گرفتند. در مقابل، رویکرد قاطعانه ترامپ و بازسازی تیم امنیت ملی در دوره دوم ریاست‌جمهوری‌اش، او را در موقعیتی ویژه برای دستیابی به توافق با ایران قرار داده است—مشابه نقشی که ریچارد نیکسون در گشایش روابط با چین ایفا کرد.

در هر توافق احتمالی با ایالات متحده، ایران به‌طور ویژه دو مطالبه کلیدی را در اولویت قرار خواهد داد: رفع تحریم‌ها برای تقویت اقتصاد و حفظ برنامه داخلی غنی‌سازی اورانیوم. اگرچه دوره‌ای که در آن «صفر غنی‌سازی» به‌عنوان هدف مطرح می‌شد، مدت‌هاست سپری شده، اما مذاکره درباره محدودیت‌های سختگیرانه بر سطوح غنی‌سازی همچنان برای واشنگتن یک گزینه محتمل باقی مانده است. این محدودیت‌ها می‌توانند غنی‌سازی ایران را به اهداف غیرنظامی محدود کنند و با افزایش زمان گریز هسته‌ای، خطر اشاعه تسلیحات را کاهش دهند. در همین حال، نظارت بین‌المللی دقیق بر برنامه هسته‌ای ایران به‌منظور اطمینان از پایبندی به تعهدات، بخشی جدایی‌ناپذیر از چنین توافقی خواهد بود. ایجاد توازنی میان اصرار ایران بر حفظ حق غنی‌سازی و نگرانی‌های بین‌المللی درباره اشاعه هسته‌ای، می‌تواند به توافقی منجر شود که اولویت‌های هر دو طرف را برآورده سازد.

در چارچوب برجام، زمان گریز هسته‌ای ایران—مدت زمان لازم برای تولید مواد شکاف‌پذیر کافی برای ساخت یک سلاح هسته‌ای—۱۲ ماه بود، اما اکنون به‌احتمال زیاد به تنها یک تا دو هفته کاهش یافته است. در این راستا، واشنگتن می‌تواند از ایران بخواهد پروتکل الحاقی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را تصویب کند تا شفافیت و پایبندی بیشتری تضمین شود.

فراتر از مسئله هسته‌ای، ایالات متحده می‌تواند از ایران بخواهد فعالیت‌های منطقه‌ای خود را کاهش دهد و از حمایت از گروه‌هایی مانند حزب الله و حوثی‌ها دست بردارد. ایران با نفوذ قابل‌توجه خود بر حزب‌الله، توانایی تبدیل این گروه به یک سازمان عمدتاً سیاسی را دارد. هرچند روابط ایران با حزب‌الله به‌مراتب عمیق‌تر است، این کشور همچنین نفوذ معناداری بر حوثی‌ها دارد و نقش آنها را در دینامیک قدرت منطقه شکل می‌دهد. 

مانند گشایش تاریخی نیکسون به سوی چین، دونالد ترامپ نیز با لحظه‌ای سرنوشت‌ساز روبه‌روست که می‌تواند روابط دیرینه و پرتنش ایران و ایالات متحده را بازتعریف کند و اثری ماندگار بر سیاست خارجی آمریکا برجای بگذارد. با این حال، در حالی که تنش‌زدایی کامل میان دو کشور، به دلیل دشمنی‌های عمیق و ریشه‌دار، چشم‌اندازی بعید به نظر می‌رسد، دستیابی به توافق‌هایی هدفمند و مبتنی بر معامله، می‌تواند نتایج ملموسی به همراه داشته باشد. تمرکز بر منافع مشترک، نظیر امنیت منطقه‌ای یا محدودیت‌های هسته‌ای، می‌تواند زمینه‌ای برای پیشرفت محدود، اما معنادار در روابط واشنگتن و تهران فراهم کند.

چنین رویکردی می‌تواند فرصتی برای کاهش تنش‌ها در خاورمیانه فراهم کرده و فضایی ایجاد کند تا ایالات متحده تمرکز استراتژیک خود را مجدداً بر مقابله با نفوذ جهانی فزاینده چین معطوف کند. اگرچه این مسیر قادر به حل تمامی اختلافات میان واشنگتن و تهران نخواهد بود، اما می‌تواند پایه‌گذار تغییری بنیادین در مسیر روابط دو کشور باشد. چنین تغییری، در عین حال که به کاهش تنش‌های منطقه‌ای کمک می‌کند، اهداف استراتژیک بلندمدت آمریکا را در یکی از پیچیده‌ترین و بی‌ثبات‌ترین مناطق جهان تقویت خواهد کرد.

bato-adv
bato-adv