![پشت و رو استیضاح همتی پشت و رو استیضاح همتی](https://cdn.fararu.com/files/fa/news/1403/11/25/2440477_722.jpg)
اگر هر گونه مذاکره مساوی التماس باشد، باید دستگاه دیپلماسی را تعطیل کرد؛ چرا که اصل مذاکره به عنوان یک ابزار مهم در عرصه دیپلماسی شناخته میشود و تماسهای دو و چندجانبه علنی و غیرعلنی میان ایران و طرفهای مختلف همواره جریان دارد. اما چون طرف مقابل آمریکاست، آنها با برخی پیش فرضهای مشخص تلاش میکنند اصل قضیه را از مسیر خارج کنند.
فرارو – دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده بالاخره درباره رویکرد خود نسبت به ایران صحبت کرد. او در حالی که یادداشت بازگشت سیاست فشار حداکثری بر ایران را امضا کرده بود، در جریان ملاقات با نتانیاهو، نشست خبری بعد از ملاقات و هنگام امضای یادداشت ریاستجمهوری موضع خود را بیان کرد: «ایران نباید سلاح هستهای داشته باشد.» سپس مدعی شد از امضای این یادداشت تنفر داشته، دنبال توافق است و میخواهد با پزشکیان مذاکره کند.
به گزارش فرارو، فارغ از این که دولتها و سیاستمداران دموکرات و جمهوریخواه آمریکا چه میگویند، باید دوربین را به سمت ایران بچرخانیم و به پیشفرضهای موافقان و مخالفان بپردازیم. هر معاملهای دو طرف دارد که تا وقتی پای یک میز ننشینند، این معامله شکل نمیگیرد. همانطور که در آمریکا و دیگر طرفهای غربی نظرات و پیشفرضهای متفاوتی نسبت به مذاکره و معامله با ایران وجود دارد، در ایران هم همین وضعیت حاکم است.
میتوانیم این طور به موضوع نگاه کنیم که پیشفرضهای مخالفان، بیش از آن که ریشه در واقعیت داشته باشد، به تلاش سنتی آنها برای بستن پنجره دیپلماسی به دلایل مختلف مربوط میشود. آنها معقتدند طرف مقابل قصد دارد از اهرم مذاکره، برای استحاله فرهنگی، سیاسی و دینی ایران استفاده کند. به طور طبیعی طرح چنین عناوینی، باعث برانگیختگی بخشی از جامعه میشود. هرچند اصولاً مذاکره و معامله با هر طرفی، ارتباطی به پدیده استحاله در هیچ حوزهای ندارد. کلیدواژههایی مانند نوکر آمریکا شدن، تقدیم دودستی مملکت به آمریکا، باز شدن دریچه نفوذ و دیگر شبهاستدلالهایی که از سوی آنان طرح میشود را میتوانیم با راهبرد «راه بیانداز، جا بیانداز» تحلیل کنیم. انقدر این کلیدواژهها تکرار میشود تا قائلان به آن، بتوانند این پیشفرضها را به باور تبدیل کنند. این تغییر حالت نیز کارکردهای سیاسی و اجتماعی خود را دارد.
به طور مشخص، مذاکره و معامله با هر طرفی، ارتباط با موضوع استحاله فرهنگی ندارد. همین حالا در بهمن ۱۴۰۳ ایران حتی مذاکرات غیرمستقیم با آمریکا از طریق کانال مسقط را متوقف کرده و از سال ۱۳۹۷ به طور کلی سطح تماس با دولت اول ترامپ به نازلترین سطح رسید. ایران ۱۴۰۳ با ایران ۱۳۹۷ چقدر از لحاظ فرهنگی و سیاسی شباهت دارد؟
دیگر پیشفرض آنها، تساوی دیپلماسی با التماس است. یعنی اصل رفتن و نشستن پای میز مذاکره را با مفهومی تحت عنوان التماس یکسان میدانند. در حالی که اگر هر گونه مذاکره مساوی التماس باشد، باید دستگاه دیپلماسی را تعطیل کرد؛ چرا که اصل مذاکره به عنوان یک ابزار مهم در عرصه دیپلماسی شناخته میشود و تماسهای دو و چندجانبه علنی و غیرعلنی میان ایران و طرفهای مختلف همواره جریان دارد. اما چون طرف مقابل آمریکاست، آنها با برخی پیش فرضهای مشخص تلاش میکنند اصل قضیه را از مسیر خارج کنند.
مساله بعدی، به عدم اعتماد برمیگردد. آنها میگویند آمریکا قابل اعتماد نیست و به طور طبیعی باید گفت آنها در اشتباه هستند. چون هیچ کشوری در نظام بینالملل قابل اعتماد نیست. به طور کلی، در جهان هیچ کشوری به کشوری دیگر اعتماد ندارد. حتی آنهایی که دست در دست یکدیگر دارند، دست دیگرشان پشت سر خنجری را نگه داشته که در موقع لزوم از خود دفاع کنند یا اگر لازم شد ضربهای به طرف مقابل بزنند. این قاعده میان ایران و آمریکا نیز جریان دارد. گاهی این دیوار بیاعتمادی از حد معمول بلندتر میشود و وضعیت تهران و واشینگتن در این حالت قرار گرفته است. اینکه توافقهای ایران و آمریکا طی ۴۵ سال گذشته به دلایل مختلف به هم خورده، این مجوز را به ما نمیدهد که اگر لازم بود تغییری در مسیر خود ایجاد کنیم، با دستاویز قرار دادن تجربههای قبلی از آن پرهیز کنیم.
تبادل امتیاز نیز در میان این پیشفرضها، امری مذموم است. این جریان تلاش میکند مفهوم تبادل امتیاز را با همان راهبرد، تحت تاثیر قرار دهد. سعی آنها این است که تبادل امتیاز را زیر ضربه ببرد و این اصل را جا بیاندازد که طرف مقابل باید بدون تبادل هیچ گونه امتیازی، شرایط ما را بپذیرد. پیشفرض دیگر، موضوع تضمین است. در نظام بینالملل پدیدهای به عنوان تضمین وجود ندارد. تضمین اصلی، خواست دو طرف و قدرت بازدارندگی آنها نسبت به یکدیگر است.
آخرین آنها را نیز باید به این موضوع اختصاص بدهیم که آنها مذاکره را مساوی توافق و معامله میدانند. در حالی که هر مذاکرهای لزوماً به این معنا نیست که طرفین به توافق میرسند. اما این که دو یا چند طرف درگیری ببینند میتوانند به توافق برسند یا نه، نیاز به این دارد که طرفین در نهایت پای میز مذاکره بنشینند. اگر زمانی مشخص شد که این امکان وجود ندارد، میز را ترک میکنند. همانطور که ایران روند غیرمستقیم مسقط را کنار گذاشت یا مذاکرات آتشبس غزه بارها در ماههای گذشته شکست خورد. توجه به یکی دانستن این دو مفهوم از سوی مخالفان مذاکره مهم است.
اگر پیشفرض و شبهاستدلالهای مخالفین مذاکره قابل نقد است، به آن معنی نیست که موافقان مذاکره دچار این وضعیت نیستند. برای آنان نیز میتوان چنین فهرستی تهیه کرد. اولین پیشفرض موافقان، خوشبینی کامل است. اگرچه نوع بشر به امید زنده است، اما حوزه سیاست خارجی را نمیتوان با امید کامل تحلیل کرد. چرا که باعث ایجاد امید کاذب میشود و تاثیرات مخربی از خود به جا میگذارد.
گره زدن همه مشکلات کشور به این انجام این مذاکرات، پیشفرض و شبهاستدلال دیگر است. شاید در ابتدای بروز مشکلات ناشی از تحریم این استدلال خریدار داشت، اما در حال حاضر جامعه آن را پس میزند. برای مثال، ایران به دلایل مختلف طی سالهای گذشته توانست فروش نفت خود را تا حدود ۱.۵ میلیون بشکه نفت در روز برساند. اما این افزایش فروش نفت، مرهمی بر بحران اقتصادی کشور نگذاشت که آن نیز دلایل مختلف داخلی و خارجی دارد.
بخشی از آنان نیز مذاکره را با معامله و توافق یکسان معرفی میکنند. در این بازه زمانی، پیشفرض آنان این است که اگر با ترامپ پای میز مذاکره نشستیم، یعنی به توافق دست پیدا کردیم و بدون مانع تا آخر مسیر میرویم. کارشناسان میگویند اگر امروز توافق کنیم، از ۶ ماه بعد «بهتر» و اگر ۶ ماه بعد توافق کنیم از امروز «سختتر» است. این تحلیل را نباید به این معنی بدانیم که توافق همین امروز در دسترس است. توافق در سال ۱۴۰۳ از سال ۱۳۹۴ به مراتب سختتر و پیچیدهتر است.