![وقت گذراندن با عزیزان طول عمر را افزایش میدهد وقت گذراندن با عزیزان طول عمر را افزایش میدهد](https://cdn.fararu.com/files/fa/news/1403/11/27/2443112_781.jpg)
واقعهای که برای امیرمحمد خالقی رخ داد بسیار تاثر برانگیز است. ما این واقعه را با صدای بلند شنیدهایم، چون جریان دانشجویی به آن حساس بود و واکنش نشان داد. ریشه این قتل و این سطح از خشونت به اتفاقی برمی گردد که به لحاظ اخلاقی در جامعه ما رخ داده است. ما دچار «تورم بی اخلاقی» شدهایم...
فرارو- تصاویر آخرین لحظات زندگی امیرحسین خالقی به شدت دراماتیک است؛ جوانی که مورد حمله زورگیران چاقو به دست قرار میگیرد و برای دفاع از لپ تاپ و گوشی خود با پیکری خون آلود به دنبال زورگیران میدود و در نهایت کمی بعد روی زمین از حال میرود. این تصاویر دردناک را چه کسانی و چرا رقم زدهاند؟
به گزارش فرارو، این که دانشجویان بارها و بارها درباره حمله زورگیران، در نزدیکی درب غربی کوی به مسئولین دانشگاه تذکر داده و از آنها درخواست کمک کردهاند، این که مسئولان هر بار اعلام میکردند اجازه نصب دوربین خارج از محوطه دانشگاه را ندارند و منتظر پاسخ نیروی انتظامی به درخواست نصب کانکس پلیس ماندهاند و البته این که در نهایت این بی توجهیها به یک مرگ تراژیک ختم شد در جای خود حائز اهمیت است و هر یک نیاز به بررسی مجزا دارد. اما پرسش اصلی این است؛ «چه کسی امیر را کشت؟»، دکتر محمدتقی آزاد ارمکی، جامعه شناس و استاد دانشگاه تهران، در گفتوگو با فرارو به این پرسش پاسخ داده و تحلیل خود درباره این ماجرای تلخ را مطرح کرده است:
تقی آزاد ارمکی به فرارو گفت: «واقعهای که برای امیرمحمد خالقی رخ داد بسیار تاثر برانگیز است. اما اگر از این وجه که یک جوان دانشجو در دانشگاه به قتل رسیده عبور کنیم، به ریشههای اجتماعی این نوع وقایع میرسیم که مکررا هم در کشورمان رخ میدهد. ما این واقعه را با صدای بلند شنیدهایم، چون جریان دانشجویی به آن حساس بود و واکنش نشان داد. ریشه این قتل و این سطح از خشونت به اتفاقی برمی گردد که به لحاظ اخلاقی در جامعه ما رخ داده است. ما دچار «تورم بی اخلاقی» شدهایم یعنی وضعیت بی اخلاقی در کشور ما وارد مرحله تورمی و فزاینده شده است و به زودی به سطحی کاملا نابهنجار میرسد. در ایران، سالانه، افراد زیادی کشته میشوند. میزان افرادی که بر اثر تصادفهای رانندگی کشته میشوند از آمار ۱۸ نفر تا ۳۰ هزار نفر در سال است، یعنی روزانه، تعداد زیادی از نیروهای فعال و پویای جامعه جان میبازند. اما متاسفانه هیچکس به این آمارها توجهی ندارد و این در حالیست که آمار مذکور متعلق به دیروز و امروز نیست؛ و دههها است که این آمار فزاینده است و همانقدر که مسیرهای حرکت خودروها بیشتر میشود، نرخ مرگ و میرها نیز افزایش پیدا میکند.»
وی افزود: «از طرفی دیگر، میزان جرایم و بزههای اجتماعی بیشتر شده است. در سالهای گذشته اگر زن و شوهری به مشکل برمی خوردند در بدترین حالت، قهر میکردند و به خانه والدین یا نزدیکان خود میرفتند. اما اکنون شرایط پیچیده شده و از خشونتهای کلامی و فیزیکی تا تماس با پلیس ۱۱۰ به وفور دیده میشود. درواقع تماس با پلیس ۱۱۰ که قرار بود آسیبها را کم کند، خود تبدیل به یک ابزار از سوی زوجین برای اعمال خشونت درون خانگی است. به طور کلی جامعه ما درگیر یک نابهنجاری اخلاقی و فرهنگی است. درست است که جامعه دیروز هم عصبانی میشد، جامعه دیروز هم گرسنه بود و سختی میکشید، اتفاقا جامعه غربی هم با خشونت و کشتار درگیر است، اما یک تفاوت بین اینها و جامعه امروز ما وجود دارد. در این ها، اولین انتخاب، کشتار و خشونت شدید نیست. این شرایط در حال تشدید و تبدیل شدن به یک بیماری مهلک در جامعه امروز است. این بیماری مهلک میتواند کل جامعه را درگیر فروپاشی کند. سوال مهم این است: حالا که موبایل و لپ تاپ را دزدیدی، پس چرا او را کشتی؟! این کشتار به علت همان «فقدان معنا» است که همه ما دچار شدهایم و تا آخر هم میرویم.»
این جامعه شناس در ادامه گفت: «در غرب، گروههای سازمان یافتهای وجود دارند که اقدام به تجاوز یا سرقت میکنند. اما وضعیت کشور ما به سمتی رفته که هر کسی به سهم خود در حال تجاوز و دزدی است؛ یک نفر رشوه میگیرد، یک نفر حق دیگری را ضایع میکند، افرادی با تقلب و حق کشی، سود میکنند، آن یکی مدرک تقلبی میگیرد، شخص دیگری در هنگام ساخت ساختمان، از مصالح بی کیفیت استفاده و به ناظر ساخت رشوه میدهد، شخصی که توانمند و شایسته نیست مدیر میشود و برخی هم آشکارا دزد و خفت گیر میشوند؛ بنابراین مشکل فعلی کشور، یک مشکل فراگیر اجتماعی است و به سادگی نیز قادر به حل آن نیستیم، چون این مشکل از دید من فراتر از فقر و ناتوانی اقتصادی، بحران اقتصادی، افزایش نرخ ارز و امثالهم است. متاسفانه مفاهیمی را که برای آنها انقلاب کرده بودیم از دست دادهایم و در نتیجه روز به روز هم بیشتر درگیر خشونت هستیم. اما این خشونت طلبی در کشور ما مصادیق عینی متعددی هم دارد. به فیلم و سریالهای صدا و سیما که نگاه کنید، آکنده از خشونت طلبی است، حتی عدم دیپلماسی مناسب سیاسی، گفتمان خشونت طلبانه و عدم وفاق میتواند نشانههایی از همین موضوع باشد؛ بنابراین وقتی همه ارکان جامعه با خشونت و خشونت طلبی درآمیختهاند، چرا انتظار داریم دزد، دزدی نکند یا آدم نکشد؟ چرا نباید آدم بکشید وقتی رانت، رشوه و اختلاس در نظام اقتصادی کشور وجود دارد؟ در چنین شرایطی، دزد هم به خود حق میدهد هر نوع رفتاری را انجام دهد. دزد در چنین جامعهای حق به جانب است. میگوید آمدم دزدی کنم و مقتول مقاومت کرد و کشتمش. او اصلا حق نداشته مقاومت کند.»
وی افزود: «این رفتارها را مگر در نهادها، سازمان ها، ادارات و امثالهم ندیدهایم که وقتی ارباب رجوع و متقاضی از بی عدالتی شکایت میکند، پاسخ میشنود که همین است که هست و حقم است و میبرم؟ همینها است که میگویم اشاعه بی اخلاقی در همه سطوح کشور رواج یافته است. تورم بی اخلاقی باعث شده که دزد، نه تنها دزدی را مجاز بداند، بلکه خشونت بعد از دزدی را هم عادی بداند. خشونت این روزها تبدیل به یک لایه پنهان جامعه شده و مشروعیت اخلاقی هم پیدا کرده است. چون خشونت مشروعیت پیدا کرده، دزد چه در خیابان و چه با ورود به حریم خانه افراد، به راحتی پرده دری میکند، قفلها را میشکند، همه چیز را میدزدد و آن که مقاومت کند را نیز میکشد. همان دزدی که تا دیروز پنهانی و بی سر و صدا سرقت میکرد و میترسید دیده شود، امروز در خیابانها میچرخد تا به یک یا چند نفر چاقو بزند. ارزشمند شدن خشونت را این روزها از سیاست و مناسبات شهروندی تا همین نمونه اخیر میتوان دید. کل زیست اجتماعی مردم به شکل فراگیر درگیر خشونت است. تنها نسخه این شرایط اسفبار این است که باید هرچه اکنون انجام میدهیم را متوقف کنیم. آیا میتوان ۳۰ هزار کشته جاده را متوقف کرد؟ آیا افزایش جریمهها جواب داده؟ پاسخ منفی است. اینجا هم همین است. با بگیر و ببند و مجازاتهای سنگین هم اتفاقی رخ نمیدهد. باید در شرایط کشور، بازنگری کنیم، باید همه چیز را متوقف کرده و تغییر دهیم. راه جدید را هم باید صاحبان اندیشه و متفکرین طراحی کنند نه مدیران و روسای سازمانها و وزارتخانه ها.»