بهمحض آنکه انقلاب به پیروزی رسید با دستور امام برای رسیدگی به وضعیت طبقات محروم، جهاد سازندگی تأسیس شد و در دوران جنگ آقای مهندس موسوی بهحق توانست کشور را به بهترین شکل ممکن اداره کند؛ بهنحوی که مردم احساس فقر مطلق نکردند و هیچگاه قحطی پیش نیامد.
انقلاب اسلامی ایران در شرایطی به پیروزی رسید که ساختارهای نظام پهلوی از حیث توسعه سیاسی با بنبست روبهرو شده بود. انسداد حاکم بر جامعه ایران، هماهنگنبودن توسعه اجتماعی با خواستههای عموم مردم و مشارکتنکردن یا مشارکتندادن مردم در تعیین چگونگی امور اجرائی و نظری همهوهمه دست به دست هم دادند تا جامعه ایران از اصلاح نظام پهلوی ناامید شود و به فکر تغییر رژیم بیفتد؛ بهنحوی که تمام نیروهای انقلابی اعم از سنتگرایان اسلامی، نوگرایان اسلامی یا همان روشنفکران دینی، چپهای اسلامی، باورمندان به اندیشه کمونیسم و حتی نیروهای غیرانقلابی مانند راستگرایان ملی به این جمعبندی رسیده بودند که با استمرار نظام پهلوی نمیتوان به یک جامعه دموکراتیک نائل شد؛ از اینرو در میان خطاهای محرز رژیم مانند سرکوب گسترده و خشن منتقدان و معترضان گروهها و نیروهای سیاسی توانستند آحاد مردم را به انقلاب گره بزنند تا در نهایت در بهمن سال ۵۷ نظام سلطنتی سقوط کند و نظام جمهوری اسلامی روی کار بیاید.
مجید انصاری، فعال سیاسی اصلاحطلب که خود نیز در مبارزات انقلاب نقش داشته است، باور دارد که در کنار اسلام مهمترین رکن انقلاب اسلامی شناسایی حق حاکمیت مردم است و نظام اسلامی زمانی بالنده میشود که اراده مردم همراهش باشد. برای بررسی اهداف انقلاب اسلامی با محوریت آرای امام خمینی (ره)، گفت و گوی شرق با انصاری را می توانید در ادامه میخوانید.
انقلاب اسلامی ایران از حیث استراتژیک یکی از مهمترین رویدادهای سده اخیر محسوب میشود، زیرا با پیروزی انقلاب مناسبات کشور مهمی مانند ایران با تمام دنیا تغییر کرد؛ بهخصوص آنکه در ایام تقابلهای دو تفکر چپ و راست در عموم کشورهای جهان، انقلاب ایران با محوریت دین به پیروزی رسید. این مهم را چگونه ارزیابی میکنید؟
انقلاب اسلامی سال ۵۷ یکی از مهمترین تحولات نیمه دوم قرن بیستم است که از لحاظ محتوا، شکل و اثرگذاری با تمام انقلابهای دوران معاصر متفاوت است. زمانی که در جامعه غرب جریانهای روشنفکری و نظام سرمایهداری دین را به حاشیه رانده بودند و آن را بهعنوان یک عنصر بیمسئولیت و صرفا در حوزه شخصی افراد معرفی میکردند و در شرق نیز مارکسیسم بهصراحت بر نفی خدا، معنویت و متافیزیک تأکید و حتی دین را بهعنوان افیون تودهها معرفی میکرد، انقلاب ایران بر اساس عنصر دین شکل گرفت و قرائتی متفاوت از دین به جهان ارائه داد.
انقلاب اسلامی ایران دین متحجر، خرافی و سازشپذیر با ظلم را کنار گذاشت و یک دین انقلابی و ظلمستیز را عرضه کرد. وقتی به تاریخ ایران نگاه میکنیم، درمییابیم که دین همواره عنصر تحرکهای ظلمستیزانه بوده است، اما بعد از قیامهای افرادی مانند رئیسعلی دلواری، میرزاکوچکخان جنگلی یا تحرکات روحانیون در انقلاب مشروطه سران وقت انگلستان و سپس آمریکا به این نتیجه رسیدند که با وجود متدینهای انقلابی نمیتوانند به اهداف خود در خاورمیانه و خاصه در ایران برسند؛ از اینرو با انواع روشها تلاش کردند قرائت ارتجاعی و منحرفی از دین ارائه دهند.
علاوه بر سیاستهای غربی در خالیکردن مفهوم دینداری، بعضی از تشکلهای داخلی نیز اسلام را به مثابه عزلتنشینی میدانستند که نمونه بارز چنین اندیشهای در میان اعضای انجمن حجتیه یا به تعبیر امام ولایتیهای افراطی دیده میشد که هیچگاه برای خود مسئولیت اجتماعی فرض نمیکردند و هیچ قدمی در راستای پیروزی انقلاب برنداشتند؛ بنابراین نهضت انقلاب اسلامی توانست دین را بهعنوان عامل وحدت مردم و عنصر مبارزه علیه ظلم به جهان معرفی کند؛ البته نمیتوان انکار کرد که گروههای متعددی در جریان انقلاب تأثیرپذیرفته از جریانهای چپ آن دوران بودند و باور داشتند که تنها راه مبارزه، پیروی از اهداف و اندیشههای کشورهای کمونیستی است، زیرا به هرحال در آن سالها کمونیستها توانسته بودند انقلابهای متعددی در کشورهای آمریکای جنوبی ایجاد کنند.
شوروی نیز یک قطب مهم در جهان بود و با ترویج افکار چپ، بسیاری از نیروهای ایران را جذب خود کرده بود که حزب توده و بعدها چریکهای فدایی خلق نتیجه سیاستها و اندیشههای شوروی بودند. انقلاب ایران در چنین فضایی با تکیه بر عنصر دین، رهبری یک پیشوای دینی و مردم عموما مسلمان رشد کرد و در نهایت به پیروزی رسید؛ از این حیث انقلاب ایران بسیار جالب توجه و مهم قلمداد میشود. مارکسیستها در همان روزها که امام پرچم مبارزه را افراشت و قیام ۱۵ خرداد سال ۴۲ را رقم زد، میگفتند که این جریان نیز یک تحرک خردهبورژوازی بیش نیست و راه به جایی نمیبرد و ریشه در امپریالیسم دارد، اما به تدریج معلوم شد که انقلاب اسلامی نه ریشه در پایگاه چپ و نه راست داشت. نکته بسیار مهمی که در جریان انقلاب مشاهده میشود، پیروی احزاب و گروهها از مردم است؛ در اکثر رویدادهای سیاسی مهم جهان، احزاب جریانها را ایجاد و مردم از آنها پیروی میکنند، اما در ایران چنین قاعدهای متفاوت شد و مردم همواره جلوتر از احزاب حرکت کردند و این موضوعی است که انقلاب اسلامی را از تمام انقلابهای دوران معاصر متمایز میکند.
نکته مهم دیگری که در خوانش ویژگیهای انقلاب اسلامی میتوان گفت، جغرافیای بینظیر ایران است؛ بهنحوی که ایران از حیث استراتژیک برای کشورهای غربی و نیز شوروی بهشدت مهم بود. به جرئت میگویم که تمام خاورمیانه، اروپا، آمریکا و شوروی در سالهای ۵۶ و ۵۷ بر ایران متمرکز بودند. علاوه بر تمام عوامل مذکور، نقش اسرائیل در خاورمیانه را نباید نادیده گرفت. با انقلاب ایران، اسرائیل یک متحد تمامعیار را از دست داد و نهتنها ایران بعد از انقلاب متحدش نبود بلکه مقابله با اسرائیل بهعنوان هدف اصلی نظام معرفی شد؛ هرچند امام از روزهای نخست قیام نیز علیه اسرائیل سخن میگفت و آن را بهعنوان یک هدف مشترک تبیین میکرد.
مهمترین زمینههای داخلی وقوع انقلاب را چه میدانید؟
حکومت پهلوی چه در دوره رضاشاه و چه در دوره محمدرضاشاه در تقابل با مردم قرار داشت. نخبگان، اهالی سیاست، وطندوستها و بهویژه متدینها از روحیه استبدادی نظام پهلوی به ستوه آمده بودند. رضاشاه با تأسی از آتاتورک در ترکیه درصدد دینزدایی بود و در حوزه سیاست داخلی نیز با مشت آهنین به سرکوب مردم میپرداخت. محمدرضا نیز همان سیاستها را به شکل دیگری اجرا میکرد. وابستگی به کشورهای خارجی هم در دوره هر دو پادشاه وجود داشت؛ بهنحوی که رضاشاه بیشتر به انگلستان و محدرضاشاه بیشتر به آمریکا وابستگی داشتند.
شاه هرچه جلوتر میرفت، ابزار بیشتری برای سرکوب منتقدان فراهم میکرد؛ در کنار این موضوع وابستگیاش به آمریکا نیز بیش از پیش میشد. شاه اقتصاد سنتی ایران را به بهانه صنعتیشدن اقتصاد، نابود کرد و با طرح انقلاب سفید در مقام عمل کشاورزی ایران را به نابودی کشاند و باعث مهاجرت روستاییان به شهرها شد و پدیدهای به نام حاشیهنشینی را ایجاد کرد. شاه با بیتوجهی به واقعیات اقتصادی نتوانست درآمدهای سرشار نفتی را که از سال ۵۴ به بعد کسب شد، مدیریت کند و بدون توجه به توصیه اقتصاددانها عملا سازمان برنامهوبودجه را منحل کرد و بدون قاعده، تجهیزات نظامی زیادی از کشورهای غربی خرید که چنین خریدهایی سود سرشاری برای کشورهای اروپایی، آمریکا و انگلستان به همراه داشت.
در چنین فضایی خواص سیاسی، نخبگان، دانشگاهیان، حوزویان و بهطور کلی عموم مردم ایران بهشدت اعلام نارضایتی میکردند و از حکومت شاه ناامید شدند. واقعا محرومیت روستاها در پیش از انقلاب قابل تصور نیست. من در زمان طلبگی به شهرها و روستاهای متعددی سفر کردم؛ عموم روستاها جادهای برای رفتوآمد نداشتند و مجبور بودیم که با اسب یا قاطر عبورومرور کنیم. در بعضی از روستاها حتی حمام وجود نداشت و روستاییان تنها میتوانستند در تابستان و در رودخانهها استحمام کنند؛ برق و تلفن که اصلا موضوعیت نداشت.
روستاها در نهایت عقبماندگی قرار داشتند و بسیاری از مردم ایران در بیسوادی مطلق بهسر میبردند. فساد دربار و ریختوپاشهای فراوان نیز بر زمینههای خشم عمومی میافزود. فساد اخلاقی نیز بهوفور وجود داشت و حسین فردوست و اسدالله علم در خاطرات خود بهصراحت بر این موضوع صحه میگذارند. شاه هم در اواخر حکومتش آنقدر به آمریکا وابسته شده بود که حتی خودش گفت: سفیر آمریکا به من گفت که از کشور برو.
همه این عوامل باعث نارضایتی عمومی مردم شد و انقلاب اوج گرفت، اما مقاله توهینآمیز احمد رشیدیمطلق در روزنامه اطلاعات و شهادت فرزند امام یعنی حاجمصطفی خمینی یخ فضای سیاسی را آب کرد و باعث شد که مجالس متعددی در قم و شهرهای دیگر ایران برگزار شود. مردم ایران در آن روزها یک خواسته داشتند؛ تغییر رژیم پهلوی و آن را دنبال میکردند. محور تمام مبارزات برای مردم نیز امام خمینی بود و ایشان توانست در تمام ایام شکلگیری زمینههای انقلاب به بهترین شکل ممکن قیام را رهبری کند.
شما اشاره کردید که احزاب و گروهها در روند انقلاب پیرو مردم و امام بودند. چه عواملی باعث شد که گروههای بعضا غیراسلامی با جریان انقلاب و خاصه با امام همراه شوند و رهبری او را بپذیرند؟
امام یک فقیه عالیرتبه، یک معلم اخلاق برجسته و یک روحانی آگاه به تاریخ ایران و اسلام بود. وقتی به جوانب زندگی او نگاه میکنیم، درمییابیم که از هر جهت امام در عالیترین سطح قرار داشت. او از دوران نوجوانی روحیه ظلمستیزی داشت و پدرش در مبارزه با خوانین به شهادت رسیده بود. شاید مهمترین وجه شخصیتی امام خودساختگی او باشد؛ بهنحوی که جز خدا خود را وابسته بههیچ عنصری نمیدانست. این روحیه به او جسارتی میداد که آشکارا علیه ظلم موجود قیام کند و از هیچ خطری هراس نداشته باشد.
امام تهدیدها را به فرصت تبدیل میکرد و با مدیریت فوقالعادهاش میتوانست جمعی از یاران را در کنار خود داشته باشد. هنگامی که شاه با عراق رابطه خوبی پیدا کرد و امام مجبور به عزیمت از عراق شد، گفت که از این فرودگاه به فرودگاههای دیگر میروم تا انقلاب را ترویج کنم. او با هوشمندی کامل فرانسه را انتخاب کرد، زیرا نسبت به عنصر رسانه آگاه بود. مردم به چنین رهبری اقتدا کردند و سخنان او را حجت میدانستند. وقتی گروههای مختلف با چنین رهبری مواجه شدند، دریافتند که اگر از او دوری کنند، از منظر مردم حذف میشوند. امام باور داشت که گروهها کلیت جریان سیاسی کشور نیستند و نمیتوانند نماینده تمام مردم باشند. علاوه بر این امام با خشونت انقلابی مخالف بود.
او فعالیتهای چریکی را قبول نداشت و هیچگاه اذن ترور به گروه یا فردی نداد؛ حتی هیچگاه اقدامات گروه فدائیان اسلام را نیز تأیید نکرد و هیچوقت تأییدی به سازمان مجاهدین خلق نداد، زیرا معتقد بود که ترور نمیتواند نتیجهبخش باشد و آنچه باقی میماند، آگاهی مردم است. در تمام ایام انقلاب معلوم بود که هیچ گروهی بدون امام باقی نمیماند چنانکه سازمان مجاهدین هنگامی که از امام جدا شد، در پیشگاه مردم مُرد.
جایگاه حق حاکمیت مردم در نگاه امام چگونه بود؟ او چقدر به اصالت جمهوریت باور داشت؟
امام در ابتدای نهضت خواستار اصلاح بود؛ بهنحوی که مدام میگفت: شاه ما میخواهیم تو نوکر آمریکا و اسرائیل نباشی. بهنظر میرسد اگر شاه رفتار خود را اصلاح میکرد و دیگر به نظامهای غربی وابسته نبود و به استقلال کشور و آزادی مردم احترام میگذاشت و از آنها پاسداری میکرد، با نوعی سلطنت مشروطه حقیقی مواجه میشدیم که از آن پس شاه فقط سلطنت و نه حکومت میکرد و مردم از طریق انتخابات آزاد مجلس و دولت به حکومت میپرداختند، اما وقتی امام به نجف تبعید و از سرکوب گسترده مردم آگاه شد، به این نتیجه رسید که نظام پهلوی اصلاحپذیر نیست و حقوق مردم تنها با تغییر رژیم تحقق مییابد.
در طرح ذهنی امام برای ساختارگرایی سیاسی دو محور اولویت داشت؛ نخست آنکه کشور باید بر اساس قوانین اسلام اداره شود، زیرا عموم مردم ایران مسلمان بودند و دوم آنکه حکومت باید با خواست و اراده مردم شکل بگیرد. امام باور داشت که قوانین اسلام در جامعهای که اکثریت مردمش مسلماناند، میتواند راهگشا باشد و از سوی دیگر رأی مردم عامل مشروعیت و مقبولیت نظام اسلامی است. در نگاه امام رأی مردم بسیار اعتبار داشت. امام همواره مردم را مخاطب قرار میداد و در تمام احوال به مردم رجوع میکرد.
امام در سخنرانی بهشتزهرا یک موضوع بسیار دقیق و حقوقی را مطرح کرد و گفت که «من به پشتوانه مردم دولت تعیین میکنم». او میخواست بگوید که نمیتوان بدون مردم حکومتی را بنا کرد. نکته بهشدت مهم دیگری که امام گفت-قریب به مضمون- آن بود که به فرض، پدران ما به شما رأی داده باشند، اما خواست امروز مردم چیز دیگری است. در اندیشه امام مقبولیت یک امر دائمی نیست بلکه با تأیید مدام مردم محقق میشود. امام بهمحض پیروزی انقلاب دستور تشکیل شورای انقلاب، تشکیل دولت موقت، برگزاری رفراندوم تعیین نوع حکومت، تدوین قانون اساسی و برگزاری رفراندوم قانون اساسی را داد و تمام اینها در یک سال یعنی سال ۵۸ تحقق یافت.
امام در مقام عمل و قول همواره پاسدار حق حاکمیت مردم بود. او هیچگاه تمایل نداشت که بستگانش در مناصب اجرائی حضور داشته باشند؛ حتی تا چند سال پس از انقلاب میگفت که بهتر است روحانیون در انتخابات ریاستجمهوری شرکت نکنند؛ البته چنین موضوعی را برای مجلس مطرح نکرد، زیرا باور داشت که مجلس وظیفه قانونگذاری را برعهده دارد و بهتر است در مجلس اول روحانیون حضور بیشتری داشته باشند و دلیل این موضوع نیز تطبیق قوانین سابق با احکام اسلام و وضع قوانین جدید بود. امام آنچنان به رأی مردم اعتقاد داشت که حتی در دوران جنگ نیز انتخابات متوقف نشد و حتی یک روز هم به تعویق نیفتاد؛ از سوی دیگر امام با قیممآبی افراد و گروهها مشکل داشت.
بهیاد دارم زمانی جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین قم میخواستند برای کل کشور لیست انتخاباتی ارائه دهند. امام احساس کرد که آنها میخواهند قیممآبی راه بیندازند که مخالفت کرد و گفت: مگر در شهرها و روستاهای کشور روحانی و عالم دینی وجود ندارد که شما برای کل کشور لیست میدهید؟ امام هیچگاه حق خود را بر حق مردم مقدم نمیدانست. در یکی از ادوار مجلس یکی از اقوام نزدیک امام از شهر خمین نامزد انتخابات شده بود و در مقابل او فرد دیگری موفق به اخذ رأی شد و توانست از خمین به مجلس راه پیدا کند. برخی این رخداد را موجب تضعیف امام و خلاف جایگاه ایشان تلقی کردند، اما امام به آنها گفت: چه چیزی بهتر از اینکه در یک انتخابات آزاد یکی از اقوام من رأی نیاورده است و این نشاندهنده آزادی واقعی در انتخابات است.
امام از اینکه مردم میتوانستند آزادانه انتخاب کنند، لذت میبرد. امام قدرت خود را در قدرت مردم میجست و همواره حافظ حق مردم بود. تقاضا میکنم که همه خوانندگان این گفتگو فرمان هشتمادهای امام و زمان صدور آن را مورد توجه قرار دهند؛ امام در اوج ترورها توسط گروههای معاند و در اوج جنگ تحمیلی که هر روز تشییع شهدای جنگ یا شهدای ترورها در خیابانهای ایران برگزار میشد، مطلع شد که توسط برخی از ضابطان قوه قضائیه یا بازجویان، حقوق متهمان و دستگیرشدگان رعایت نمیشود؛ بهمحض آنکه از این موضوع آگاهی پیدا کرد، دست به قلم شد و در مقام مدعیالعموم و مدافع حقوق زندانیان فرمانی تاریخی صادر کرد و گفت که هیچکس حق ندارد در تفتیش منازل، امری خارج از موضوع پرونده را ضمیمه کند یا کسی حق ندارد در احوال شخصی مردم جستوجو کند. در اوایل انقلاب برای کشف جرمی، تلفن یکی از مقات شنود شده بود؛ وقتی خبر به امام رسید بسیار برآشفته شد و احساس خطر کرد که آرامآرام جستوجو در زندگی مردم عادی میشود. امام گفت: کسی که شنود کرده است، مستوجب تعزیر است.
۴۰ سال از انقلاب میگذرد. چقدر به اهدافی که میگویید رسیدهایم؟
خوشبختانه امام، هم در حوزه نظری و هم در حوزه عملی مسیرهای روشنی را برای مردم و مسئولان مشخص کرد. امام بهنحوی ساختارهای نظام را پیریزی کرد و قانونگذاران طوری قانون اساسی را نوشتند که هیچکس نمیتواند حقوق مردم را انکار کند. احترام به اقوام، مذاهب و ادیان علاوه بر آنکه در نگاه امام یک موضوع بدیهی بود در قانون اساسی نیز آمده است و نمیتوان منکر چنین دستاوردهای دموکراتیکی شد.
بهمحض آنکه انقلاب به پیروزی رسید با دستور امام برای رسیدگی به وضعیت طبقات محروم، جهاد سازندگی تأسیس شد و در دوران جنگ آقای مهندس موسوی بهحق توانست کشور را به بهترین شکل ممکن اداره کند؛ بهنحوی که مردم احساس فقر مطلق نکردند و هیچگاه قحطی پیش نیامد. بهطور کلی انقلاب اسلامی خودباوری، توسعه عدالت، ایستادگی در برابر ظلم، عمران و سازندگی، تکیه بر توان داخلی، برقراری تعامل سازنده با تمام دنیا، استعمارستیزی و عدم خودباختگی را به ارمغان آورد. شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» نهتنها به معنای تخاصم با دنیا نبود بلکه ریشه در میل به توازن قدرت با کشورهای مختلف دنیا داشت.
امام بر این باور بود که اگر نظام متکی بر شخص شود ولو آنکه آن شخص خودش باشد، آسیبپذیر میشود؛ از اینرو همواره بر امر انتخابات تأکید میکرد. امام مردم را تکیهگاه نظام میدانست و هیچوقت از این موضوع عدول نکرد. اکنون که ۴۰ سال از عمر انقلاب اسلامی میگذرد، باید گفت که در بعضی موارد توفیقهای مهمی به دست آمده است. امروز با اطمینان میگویم که استقلال بهطور کامل وجود دارد و تمامیت ارضی ایران در تمام این سالها ذرهای مخدوش نشده و انسجام ملی به میزان قابل توجهی مشاهده میشود و در حوزه مردمسالاری ساختارها حفظ شده است، اما نمیتوان انکار کرد که مردمسالاری موجود تا حدودی دچار کاستیهایی شده است.
مشکلات بسیاری در حوزه تفسیر قانون اساسی وجود دارد که گاه تفسیرهای فراقانونی اصول این قانون را از معنا تهی میکند؛ برای مثال در بحث نظارت بر انتخابات، شورای نگهبان نظارت را به مثابه دخالت فرض میکند، در صورتی که میدانیم فلسفه وجودی نظارت در مذاکرات قانون اساسی دفاع از حق مردم بوده است. قانونگذار نظارت را وضع کرد تا نهادی به نام شورای نگهبان از خودرأیی دولتها جلوگیری کند. از نظر امام مجلس باید در رأس امور قرار داشته باشد در صورتی که با وضعیت پیشآمده مجلس سیر نزولی طی میکند. در حوزه مبارزه با فقر نیز مشکلات بسیاری وجود دارد؛ بهنحوی که اکنون میتوان گفت که نظام اقتصادی سالم و کارآمد مدنظر امام محقق نشده است.
دولت در ایران هنوز متصدی بخش عمده اقتصاد کشور است و به تصدیگری میپردازد و با چنین وضعیتی بخش خصوصی توان فعالیت ندارد. هنوز اقتصاد ایران تکپایه و متکی بر نفت است، وضعیت اشتغال مناسب نیست و بیکاری و تورم به میزان قابل ملاحظهای وجود دارد. متأسفانه میانگین رشد اقتصادی ما پیش و بعد از انقلاب حدود دوونیم تا سه درصد است در حالی که طبق الزامات سند چشمانداز ۲۰ ساله که توسط رهبر انقلاب ابلاغ شده است، باید متوسط رشد سالانه هشت درصد باشد. حتی این عدد در دولت آقای احمدینژاد به منفی ۶.۸ درصد رسید. بهطور کلی باید پذیرفت که در حوزه اقتصاد چه در سطح جهانی و چه حتی منطقهای ضعیف عمل کردیم.
آقای جنتی چند روز پیش گفت که «مردم تحمل گرسنگی و تشنگی را دارند، ولی تحمل شکست انقلاب را ندارند». آقای مصباحیزدی نیز چندیپیش در بازخوانی اهداف گفت که «برخی هدف انقلاب را رفع فقر و محرومیت میدانند؛ اگر اینگونه باشد، انقلاب اسلامی چه تفاوتی با انقلابهای مارکسیستی و لیبرالیستی داشت؟» این سخنان در مقابل خوانش شما از اهداف انقلاب قرار دارد. سخنان این دو شخصیت را چگونه ارزیابی میکنید؟
قبول داریم که تمام اهداف انقلاب در مسائل اقتصادی خلاصه نمیشود، اما بیتردید یکی از مهمترین آرمانهای انقلاب اسلامی رفع فقر بوده است، زیرا وجود فقر نشان از وجود بیعدالتی است و هیچکس شک ندارد که انقلاب بهدنبال رفع بیعدالتی بود. انقلاب اهداف دیگری مانند آزادیهای سیاسی و مدنی، استقلال و استقرار ارزشهای دینی را نیز دنبال میکرد، اما در کنار تمام اینها حمایت از طبقات محروم نیز بهشدت مهم قلمداد میشد.
پیامبر (ص) میفرمایند که فقر به کفر میانجامد یا آنکه امیرالمؤمنین (ع) میگویند هر کجا ثروت انباشتهای دیده شود، در کنارش حقوق تضییعشده دیگران وجود دارد. امام بهصورت مدام خطاب به مسئولان میگفت که درصدد رفع فقر و کمک به محرومان باشید. کسانی که رفع فقر را در زمره اهداف انقلاب نمیدانند، جلد ۲۲ صحیفه نور را تورقی کنند تا دریابند که امام تا چه حد بر لزوم رفع فقر تأکید داشت. امام در سال ۵۸ و پیش از هر اقدام دیگری دستور تأسیس جهاد سازندگی را داد تا مشکلات مردم محروم برطرف شود.
اساسا فلسفه نهضت انبیا تحقق عدل و قسط است و در دید مسلمانان، بهویژه شیعیان در حکومت امام زمام (عج) برنامههای عدالتمحور بهگونهای است که فقر ریشهکن میشود و افراد برای دادن صدقه و زکات مال خود باید شهر به شهر بگردند تا یک فقیر پیدا کنند. بهجای تحریف اهداف انقلاب بهتر است که در مقابل رانت جوییها، فسادطلبیها، اختلاسها، ناکارآمدیها و بیبرنامگیها ایستاد تا با تحقق اهداف راستین انقلاب، مردم به رفاه دست یابند. روا نیست که بعد از ۴۰ سال هنوز بخشی از مردم زیر خط فقر یا نزدیک به آن باشند.
یکی از مشکلات دیگری که در شرایط کنونی به چشم میخورد، پایبندنبودن برخی مسئولان به نص قانون اساسی است. بهعنوان بحث پایانی بفرمایید که این مشکل تا چه حد به سیاستبازیها و تا چه میزان به اصلاحنشدن قانون اساسی از سال ۶۸ تاکنون بازمیگردد؟ و برای رفع چنین نقصانی چه باید کرد؟
قانون اساسی ما بسیار مترقی است؛ البته نمیگویم که بدون ایراد است و تحت هیچ شرایطی نباید اصلاح شود، اما مشکل فعلی ما در اجرانشدن قانون اساسی است. اصول متعددی از قانون اساسی حقوق بسیاری را برای مردم فرض کرده است که بعضی از آنها نادیده گرفته میشود و مشکل کار دقیقا در همین نادیدهگرفتن اصول این قانون است. اکنون برخوردی دوگانه با مردم میشود؛ بهنحوی که برخی میتوانند در هر کجا و در هر زمان راهپیمایی کنند و حتی از دیوار سفارتخانهها بالا بروند و برخی دیگر از برگزاری یک تجمع آرام منع میشوند.
مشکل این روزهای ما تبعیض ناروا میان گروههای مختلف مردم است که میتواند آسیبزا باشد. برای آنکه چنین بحرانهایی حل شود، باید به آرمانهای انقلاب و امام رجوع کنیم و قانون اساسی را محترم بشماریم و درصدد اجرای دقیق آن باشیم تا در این صورت با برقراری عدالت در تمام زمینهها و ایجاد اتحاد ملی بتوانیم از مشکلات موجود به سلامت عبور کنیم.
در پایان لازم میدانم ضمن ادای احترام به روح بلند حضرت امام خمینی (ره) و شهدای بزرگوار انقلاب بهخصوص شهدای برجسته نهضت اسلامی مانند آیتالله شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید رجایی، شهید باهنر، شهدای محراب و شهدای سرافراز دوران دفاع مقدس و نیز شخصیتهای بزرگ و تاریخسازی نظیر مرحوم آیتالله هاشمیرفسنجانی و بیت رفیع حضرت امام بر این نکته کلیدی تأکید کنم که همانگونه که رمز پیروزی ما در انقلاب اسلامی وحدت و همبستگی همه ملت با پیروی از دستورات امام خمینی بود، امروز نیز شرط دوام و بقای انقلاب و سربلندی ایران اتحاد، انسجام ملی و تلاش بیوقفه برای ساختن آیندهای بهتر با محوریت رهبری و اجرای دقیق قانون اساسی است.