bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۷۳۰۶۴۲
بمناسبت ۱۴ ژوئن ۱۹۲۸ سالگرد تولد ارنستو چه گوارا انقلابی آرژانتینی

چه گوارا و غزه؛ چرا توده‌های عرب و فلسطینیان «چه» را دوست دارند؟

چه گوارا و غزه؛ چرا توده‌های عرب و فلسطینیان «چه» را دوست دارند؟
شاید در بیان دلایل تبدیل شدن چه گوارا به یک اسطوره و محبوب شدن نزد فلسطینیان و توده‌های عرب بتوان گفت که در وهله نخست چه گوارا به اندازه کافی آرمانگرا بود که زندگی خود را وقف ایده هایش کند بدون آن که چیزی را برای خود بخواهد. ابتدا در گواتمالا، سپس در کوبا، سپس در کنگو و بولیوی. او آماده بود برای ایده هایش فداکاری نهایی را انجام دهد و در نهایت این کار را کرد. این مشابه کاری است که فلسطینیان انجام می‌دهند و جز جان شان چیزی برای از دست دادن ندارند و برای آرمان فلسطین و آزادی قدس حاضر به جانفشانی هستند.
تاریخ انتشار: ۱۸:۳۶ - ۲۶ خرداد ۱۴۰۳

فرارو- "هیئت کوبا به مردم رودزیای جنوبی* و جنوب غربی آفریقا که توسط اقلیت‌های استعمارگر سفیدپوست سرکوب شده اند درود می‌فرستد. به مردم باسوتلند، بچوانالند، سوازیلند، سومالی لند فرانسه، اعراب فلسطین، عدن و تحت الحمایه‌ها، عمان و به همه مردم در تضاد با امپریالیسم و ​​استعمار. ما مجددا حمایت خود را از آنان تایید می‌کنیم". من باید به همه صد‌ها میلیون آفریقایی - آسیایی بگویم که من یک برادر بیش‌تر هستم یکی دیگر از انبوه برادران در این بخش از جهان که منتظر لحظه‌ای است که بتوانیم یکبار برای همیشه حضور نابهنگام سلطه استعمار را نابود کنیم". این بخشی از سخنرانی "ارنستو چه گوارا" انقلابی آرژانتینی یاری رسان "فیدل کاسترو" درانقلاب کوبا و پس از آن بود که در جریان نوزدهمین مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نیویورک در تاریخ ۱۱ دسامبر ۱۹۶۴ میلادی ایراد شد.

به گزارش فرارو، در تاریخ ۹ اکتبر ۲۰۲۳ سالگرد مرگ ارنستو چه گوارا حمله نظامی غافلگیرکننده توسط حماس رخ داد. حمله نظامی اسرائیل به غزه ویرانگر بوده است. همزمانی این رویداد‌ها با سالگرد قتل چه گوارا در بولیوی بار دیگر تاریخ در هم تنیده چه گوارا و فلسطین را به ما یادآوری می‌کند.

در تاریخ ۱۸ ژوئن ۱۹۵۹ چه گوارا به درخواست "جمال عبدالناصر" رئیس جمهور وقت مصر از باریکه غزه بازدید بعمل آورد. سپس جمهوری متحده عربی متشکل از مصر، سوریه و یمن (از سال ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۱) اولین مرحله از "ماموریت حسن نیت" تحت هدایت چه گوارا از طرف دولت جدید کوبا بود. این سفر اولین ماموریت برون مرزی انقلاب کوبا را شامل می‌شد و منجر به برقراری و تقویت روابط بین کوبا با قاره آفریقا و آسیا شد، زیرا چه گوارا با دور شدن از سلطه سیاسی و اقتصادی ایالات متحده روابط دیپلماتیک و تجاری جدیدی را برای کوبا تضمین کرد. این سفر باب روابط تازه‌ای را میان کوبا با کشور‌های قاره آفریقا گشود که تا به امروز پابرجا بوده است. در جریان گرم شدن روابط بود که کوبا متقاعد به مداخله در امور داخلی آنگولا و اقدام علیه حکومت آپارتاید آفریقای جنوبی شد. در سال ۱۹۷۵ نبردی در گرفت که برای جنوب آفریقا سرنوشت ساز بود.

مردم آنگولا به تازگی از یوغ خشونت استعماری پرتغال که قدمتی ۵۰۰ ساله داشت رها شده بودند. در آن زمان رژیم سفیدپوست و برتری طلب نژادی آفریقای جنوبی به تحریک واشنگتن خاک آنگولا را اشغال کرده بود هدف از این کار تحمیل حکومتی مطیع بود. حکومت آنگولا درخواست کمک کرد. واکنش رهبری کوبا سریع و قاطعانه بود. نبردی سخت برای آزادی درگرفت که در سال ۱۹۸۸ در نبرد کوئیتوکواناواله خاتمه یافت در حالی که رزمندگان آنگولایی، کوبایی و نامیبیایی شکست خرد کننده‌ای را بر ارتش آفریقای جنوبی وارد کردند.

چه گوارا و هیئت کوبایی ابتدا به یک روستای فلسطینی برده شدند جایی که ۱۲۰۰۰۰ پناهجوی فلسطینی ناشی از رخداد نکبت ۱۹۴۸ در آن سکونت داشتند. به گفته "عمر فرناندز کانیزارس" کاپیتان ارتش شورشی کوبا که چندین نقش مهم در انقلاب ایفا کرد و در آن سفر چه گوارا را همراهی کرده بود آنان شاهد شرایط اسفباری بودند. چه گوارا پس از مشاهده آوارگی فلسطینیان به فرناندز گفته بود:"ببین، کار گرینکوها* (امریکا) است". یکی از پناهجویان در رفح به چه گوارا نزدیک شد و از او و کوبایی‌ها خواست که حقیقت آن چه را که در آنجا دیده بودند به اطلاع مردمان قاره آمریکا برسانند.

چه گوارا آن پناهجو را در آغوش کشید و پاسخ داد که کوبا آن چه را که "پیش از همه بشریت" دیده محکوم خواهد کرد. با وجود این، سفر چه گوارا به طرز عجیبی کم‌تر گزارش شده بود و تا به امروز تا حدودی ناشناخته مانده است. هیچ گزارش دانشگاهی یا غیر علمی این سفر را مستند نکرده و اهمیت زیادی به آن داده نشده است. چه گوارا نیز شخصا در مورد این دیدار‌ها چندان ننوشته است.

حتی محققان در اسناد آرشیو اسرائیل از پایان جنگ ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۶ و بار دیگر در فاصله سال‌های ۱۹۵۷ و ۱۹۶۷ (زمانی که جنگ شش روزه  پایان یافت) نیز سندی درباره این سفر پیدا نشده بود. نکته عجیبی به نظر می‌رسد، زیرا غزه آن زمان تحت حاکمیت مصر بود و  ارتش اسرائیل تمام جزئیات زندگی فلسطینیان را تحت نظر داشته، اما سند مکتوب درباره آن سفر در اسناد اسرائیلی وجود ندارد.

حتی در آرشیو مصر و مطبوعات آن کشور نیز در این باره نکته مهمی وجود نداشت. در واقع، همان طور که مشخص شد سفر چه گوارا به مصر که در آن زمان تحت عنوان "جمهوری متحد عربی" شناخته می‌شد در زمان خود یک رویداد کوتاه و کم اهمیت قلمداد شد که به شدت توسط مقام‌های مصری کنترل شده بود چرا که آنان تمایلی به تصدیق پروژه‌های انقلابی کشور رقیبی مانند کوبا نداشتند. هیچ عکس نمادینی منتشر نشد و به نظر می‌رسد تنها یک تصویر باقی مانده است. چه گوارا در جریان آن سفر سفر نه با رهبران ارشد فدائیان انقلابی فلسطین بلکه با گروه برزیلی نیروی اضطراری سازمان ملل متحد شام را صرف کرد. در واقع، حتی یک نفر از فدائیان حضور نداشت و هیچ صحبتی در مورد نظریه‌های انقلابی، استعمار نو، امپریالیسم صهیونیستی یا هیچ یک از مسائل مرتبط با مسائل جهانی دهه ۱۹۶۰ میلادی به میان نیامد.

بیست و چهار ساعت پس از ورود چه گوارا به غزه او به قاهره بازگشت. در سفر به مصر نیز توجه مطبوعات مصری به همزمانی سفر "هایله سلاسی" امپراتور اتیوپی به مصر جلب شده بود. در مطبوعات آن زمان مصر به جز بخش کوچکی از گزارش پشت صفحه روزنامه گزارش مهمی درباره سفر هیئت کوبایی به مصر و غزه چاپ نشد. البته ناصر در مراسمی نشان درجه یک جمهوری متحده عربی را به چه گوارا اعطا کرد. بخش دیگر آن دیدار با لحنی پدرانه همراه بود که در آن مصری‌ها به کوبایی‌های بی تجربه در مورد روش‌های ایجاد یک انقلاب کشاورزی به نفع برابری اجتماعی گفتند و نظریه‌ها و پیشنهادات مختلفی در مورد چگونگی رویکرد کوبایی‌ها به صنعتی شدن ارائه شد.

هیئت کوبایی سپس به دمشق رفتند از مقبره صلاح الدین ایوبی که نماد مشهور مقاومت و فداکاری بود بازدید به عمل آوردند و به سفر خود به سایر مناطق آفریقا و آسیا ادامه دادند. در واقع، به نظر می‌رسد هدف از سفر او راه اندازی یک جنبش انقلابی بین المللی نبود بلکه به عنوان راه اندازی یک تور سه ماهه به جهان سوم بود تا چه گوارا بتواند خود را به نخبگان مترقی کشور‌های مختلف معرفی کند و شاید در طول مسیر روابط تجاری ایجاد کند و امیدوار بود بتوان خریدارانی برای شکر کوبا پیدا کرد تا اقتصاد کوبا را بهبود بخشد.

با این وجود، این سفر آغاز کاوش کوبا برای پیدا کردن نقشی انقلابی در امور جهانی برای خود بود. سه سال بعد چه گوارا به عنوان نماد جهان سومی که از آن انسانی جدید ظاهر شد که شایسته پوشش صفحه اول مطبوعات حتی در مصر بود. در واقع، در ملاقات‌های بعدیِ چه با ناصر این چه گوارا بود که به چهره‌ای در مرکز توجه تبدیل شده بود.

در مورد فلسطینیان مبارزان فدایی دهه ۱۹۵۰ میلادی ارتباط چندانی با فرهنگ چریکی که اکنون به طور نابهنگام با آن در معرض ارتباط قرار گرفته بودند نداشتند، اما این وضعیت نیز در شرف تغییر بود، زیرا در دهه ۱۹۶۰ چه گوارا رابطه نزدیکی با سازمان آزادیبخش فلسطین برقرار کرد و نسل جدیدی از مبارزان فلسطینی به شدت تحت تاثیر الگوی او و هم چنین فرهنگ جهانی مقاومت قرار گرفتند. لحظه اقدام آنان پس از سال ۱۹۶۷ فرا رسید زمانی که اسرائیل نوار غزه را اشغال کرد در آن باریکه مستقر شد. در پاسخ به آن شرایط چریک‌های چپگرای فلسطینی کارزاری را آغاز کردند که تحت رهبری "محمد الاسود" که در آن زمان به نام "چه گوارای غزه" شناخته می‌شد به اوج خود رسید. او در سال ۱۹۷۳ میلادی در جریان نبرد با نیرو‌های اسرائیلی جانباخت.

علیرغم آن که کوبا و فلسطین تاریخ مشترکی از همبستگی را آغاز کردند و کوبایی‌ها بورسیه تحصیلی، شهروندی و حمایت مادی ارائه کردند این اتفاق تا مدت‌ها پس از دیدار چه گوارا رخ نداد. براساس گفته برخی تحلیلگران و مورخان چه گوارا قصد داشت تسلیحات و آموزش نظامی به فلسطینیان برای مقابله با اسرائیل ارائه کند، اما فیدل کاسترو قصد داشت این کمک‌ها به طور غیر مستقیم از طریق جمال عبدالناصر هماهنگ شود. هم چنین چه گوارا در جریان بازدید خود با یکی از رهبران اردوگاه‌های فلسطینی این پرسش را مطرح کرد که آنان برای آزادی خود چه می‌کنند و افزوده بود:" اردوگاه‌های آموزشی کجا هستند؟ کارخانه‌های تولید اسلحه کجا هستند؟ مراکز بسیج مردمی کجا هستند"؟

شواهد نشان می‌دهند چه گوارا به عنوان یک الگو به طور خاص و انقلاب کوبا به طور کل و گسترده‌تر منابع الهام بخش مقاومت فلسطینیان در برابر اشغالگری و تجاوز اسرائیل بودند. همان گونه که یکی از رهبران سابق سازمان چپگرای فلسطینی "جبهه مردمی برای آزادی فلسطین" پیش‌تر گفته بود: "سازمان‌های چپ فلسطینی در دوره‌ای تاریخی ظهور کردند که مشخصه آن پیروزی انقلاب در کوبا بود. انقلاب فلسطین به عنوان یک انقلاب نوظهور نیاز به ایدئولوژی، حمایت مادی و تسلیحاتی داشت. برای این که بتواند تجربه خاص خود را بسازد به تجربه جنبش‌های انقلابی نیاز داشت. رژیم انقلابی کوبا این نیاز‌ها را تامین کرد".

چه گوارا در سازمان ملل متحد در سال ۱۹۶۴ و یک سال پس از آن در کنفرانس آفریقایی - آسیایی در الجزیره حمایت خود را از فلسطینیان اعلام کرد. در واقع، در سال ۱۹۶۴ میلادی کوبا یکی از اولین کشور‌هایی بود که سازمان تازه تاسیس آزادیبخش فلسطین را برسمیت شناخت. اگرچه اطلاعات ملموس در مورد سفر چه گوارا به غزه نامشخص است، اما تردیدی وجود ندارد که او از مجامع بین المللی به نمایندگی از دولت کوبا برای حمایت از فلسطین "پیش از همه بشریت" استفاده کرده بود. در واقع، دولت کوبا سابقه طولانی در حمایت از فلسطینیان دارد. کوبا در سال ۱۹۷۳ روابط خود را با اسرائیل قطع کرد و کاسترو بار‌ها برای دفاع از فلسطین صحبت کرد و با "یاسر عرفات" رهبر وقت سازمان آزادیبخش فلسطین روابط نزدیکی برقرار کرد.

سفر چه گوارا به غزه که برهه‌ای مهم در تاریخ انقلاب کوبا و "جهان سوم" بود در بستر وسیع تری صورت گرفت. انقلاب کوبا در سال ۱۹۵۹ "ورود آمریکای لاتین به مدار تاریخ معاصر" را شامل می‌شد و به گسترش و رادیکال شدن پروژه سیاسی جهان سوم کمک کرد. در حالی که استعمار در آمریکای لاتین خیلی زودتر به پایان رسیده بود آن قاره هنوز هم مانند سایر نقاط جهان سوم ویژگی‌های مشترکی از توسعه نیافتگی، استعمار نو و وابستگی اقتصادی ساختاری را داشت. این تجربیات رایج بود که چه گوارا در مأموریت حسن نیت خود  در جهت برجسته سازی آن برآمد. با این وجود، چه گوارا فراتر از آن برای یک بلوک جدید و سه قاره‌ای متشکل از کشور‌های ضد امپریالیستی تلاش کرد.

سفر چه گوارا به فلسطین؛ رویدادی مهم در رادیکالیزه کردن پروژه سیاسی جهان سوم

سفر به فلسطین یک رویداد مهم هر چند اغلب نادیده گرفته شده در انقلاب کوبا است که در آن کوبا شروع به موضع گیری خود به عنوان صدایی برای ملت‌ها و جنبش‌های تحت ستم و توسعه نیافته کرد. این حمایت از جنبش‌های آزادیبخش به کوبا کمک کرد تا نقش مهمی در رادیکالیزه کردن پروژه جهان سوم ایفا کند که در کنفرانس باندونگ در سال ۱۹۵۵ و کنفرانس تاسیس جنبش عدم تعهد در بلگراد در سال ۱۹۶۱ نمود پیدا کرد.

در زمان تاسیس جنبش غیرمتعهد‌ها یا عدم تعهد در سال ۱۹۶۱ جنبش جهان سوم که تا پیش از آن موضعی نسبتا خنثی داشت از یک عدم تعهد عمدتا میانه رو، مفعل و نهرویی به یک پروژه سیاسی فعالانه رادیکال و صریح تغییر یافته بود. انقلاب کوبا با تحولات آن دوره مصادف شده بود و به این رادیکالیزاسیون کمک کرد، زیرا امریکای لاتین را وارد معادلات کرد و شناسایی جنبش‌های آزادیبخش را آغاز نمود و از مجامع بین‌المللی برای محکوم کردن امپریالیسم و ​​برقراری روابط با جنبش‌های رادیکال آفریقایی - آسیایی استفاده کرد.

از این نظر سفر چه گوارا به آفریقا - آسیا در سال ۱۹۵۹ یک رویداد مهم در رادیکالیزه کردن پروژه سیاسی جهان سوم و در تحکیم یک بلوک رادیکال و ضد امپریالیستی بود که در کنفرانس سه قاره‌ای در هاوانا در سال ۱۹۶۶ به اوج خود رسید. کنفرانس باندونگ در سال ۱۹۵۵ یک جنبش رسمی مبتنی بر ساختار‌های حقوقی موجود و متوسل به حقوق بین الملل معاصر بود. در سال ۱۹۶۱ میلادی جنبش غیرمتعهد‌ها شروع به محو کردن مرز‌های بین کشور‌های مستقل و بازیگران غیردولتی کرده بود و از زبان قانونی به سوی لفاظی‌های رادیکال و صریح حرکت می‌کرد. برای مثال، جبهه آزادیبخش ملی الجزایر و دولت شورشی کنگو به عنوان کشور‌های مستقل به این آن اجلاس دعوت شدند. پنج سال بعد هاوانا میزبان کنفرانس سه قاره‌ای با حضور ۵۰۰ نماینده از ۸۲ کشور بود.

در نتیجه برگزاری آن کنفرانس سازمان همبستگی با مردم آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین تاسیس شد که اتحاد رسمی هر سه قاره را در مخالفت با امپریالیسم و ​​در حمایت از جنبش‌های آزادیبخش جهانی شامل می‌شد. نماینده فلسطین در کنفرانس حضور داشت و در واقع در نشستی که در سال ۱۹۶۱ به میزبانی کمیته فلسطین برای همبستگی آفریقایی - آسیایی برگزار شد توافق بر سر نشست سه قاره‌ای در غزه مورد اجماع قرار گرفت.

تردیدی نیست که سفر  چه گوارا به غزه در لحظه مهمی از زمان برای انقلاب کوبا و به طور کلی جهان سوم رخ داد و همبستگی کوبایی - فلسطینی به خوبی در عرصه جهانی در قرن بیست و یکم تقویت شده است. برای مثال، در سال ۲۰۱۴ پس از تشدید خشونت‌ها در منطقه کوبا کمک‌های پزشکی قابل توجهی را به غزه ارسال کرد. در پی رویداد‌های اخیر دولت کوبا در ۱۴ اکتبر بیانیه‌ای منتشر کرد و خواستار "آتش بس و ارسال فوری کمک‌های بشردوستانه به غزه" شد. در آن بیانیه آمده است: "وزارت امور خارجه جمهوری کوبا مجددا نگرانی عمیق خود را نسبت به تشدید خشونت بین اسرائیل و فلسطین که نتیجه دهه‌ها اشغالگری غیرقانونی و استعمارگری اسرائیل  و نقض آشکار حقوق مسلم مردم فلسطین و نادیده گرفتن طولانی مدت اهداف و اصول منشور ملل متحد و حقوق بین الملل از جمله قطعنامه‌های متعدد مرتبط سازمان ملل از سوی ان رژیم می‌باشد ابراز کرده است". آن بیانیه همچنین خواستار ایجاد یک کشور مستقل فلسطینی بر اساس مرز‌های پیش از سال ۱۹۶۷ با پایتختی بیت المقدس شرقی شده که حق بازگشت آوارگان فلسطینی به سرزمین‌های شان را تضمین کند.

چرایی محبوبیت چه گوارا نزد فلسطینیان و توده‌های عرب

ایده‌های چه گوارا الهام بخش گروه‌های انقلابی در سراسر جهان از جمله در فلسطین بود و سالگرد مرگ او که با طوفان الاقصی توسط مقاومت اسلامی فلسطین مصادف شد نیز نمونه‌ای از تاریخ طولانی سرکوبگری اسرائیل و هم چنین تداوم درهم تنیدگی تاریخی بین چه گوارا و فلسطین است.

شاید در بیان دلایل تبدیل شدن چه گوارا به یک اسطوره و محبوب شدن نزد فلسطینیان و توده‌های عرب بتوان گفت که در وهله نخست چه گوارا به اندازه کافی آرمانگرا بود که زندگی خود را وقف ایده هایش کند بدون  آن که چیزی را برای خود بخواهد. ابتدا در گواتمالا، سپس در کوبا، سپس در کنگو و بولیوی. او آماده بود برای ایده هایش فداکاری نهایی را انجام دهد و در نهایت این کار را کرد. این مشابه کاری است که فلسطینیان انجام می‌دهند و جز جان شان چیزی برای از دست دادن ندارند و برای آرمان فلسطین و آزادی قدس حاضر به جانفشانی هستند.

هم چنین، چه گوارا به یک  انقلاب جهانی بین المللی اعتقاد داشت که عدالت، برابری و شادی را برای همه مردم به ارمغان می‌آورد. چه گوارا چهره‌ای از رهبر اقتدارگرا که مائو، کاسترو، استالین و اکثر رهبران کشور‌های اروپای شرقی پذیرفته بودند و از آن برخوردار بودند را برای خود نپذیرفت. او علاقه‌ای به قدرت برای خود نداشت بنابراین به راحتی می‌شد او را یک مبارز فداکار برای خیر قلمداد کرد. تصاویر آن مرد خوشتیپ حین مطالعه کتاب و سخنرانی منتشر می‌شد و قطعا برای بسیاری از جوانان از جمله جوانان عرب و فلسطینی جذابیت داشت.

سپس برای شروع انقلاب به بولیوی رفت و متحمل شکست شد و در نهایت در سال ۱۹۶۷ بدون محاکمه دستگیر، تیرباران و مخفیانه دفن شد و سرنوشت جسد او تا سال ۱۹۹۵ به معمایی عمومی تبدیل شد و دستان اش که برای تشخیص هویت در آرژانتین بریده شده بود و سپس به عنوان یادگار در سال ۱۹۶۹ به کوبا فرستاده شد.

هم چنین، چه گوارا در زمانه‌ای می‌زیست که رژیم‌های دیکتاتوری در جهان سوم بر سر کار بودند و توده‌ها نیازمند امید بودند آنان این امید را در کاراکتر و چهره او به مثابه یک شورشی می‌دیدند. در نتیجه، جای تعجبی نداشت که چه گوارا حتی از سوی افرادی که نظام کمونیستی را نمی‌پذیرند صرفا بدان خاطر که یک شورشی فداکار بود و فقط به این دلیل که زندگی اش را به خطر انداخته بود یک اسطوره قلمداد می‌شد.

در نهایت این که برای بسیاری از افراد نه ایدئولوژی چه گوارا و نه روش‌های او اهمیت نداشتند. او صرفا یک تصویر بود که عصیان را به تصویر می‌کشید و عکسی که "آلبرتو کوردا" عکاس ظرف مدت چند ثانیه در ۵ مارس ۱۹۶۰ میلادی از او گرفت ماندگار شد و تصویرش را تبدیل به یک نماد از نافرمانی کرد که با نگاهی سرسخت به افق می‌نگرد. نمی‌توان قدرت عکس را نادیده گرفت. هم چنین، قاتلان چه گوارا نیز در انتشار تصاویر او برای مطبوعات اشتباه کردند، زیرا چهره چه گوارا هنگام مرگ شباهت زیادی به عیسی مسیح داشت و باعث می‌شد تا شخصیت اش قداست بیش تری پیدا کند.

مبارزه ضد امپریالیستی آرمان مشترک مبارزان فلسطینی و انقلابیون امریکای لاتین

"غسان کنفانی" روزنامه نگار فلسطینی و نویسنده و از اعضای رهبری جبهه مردمی برای آزادی فلسطین که توسط موساد در ژوئیه ۱۹۷۲ میلادی توسط انفجار بمبی در خودرویش ترور شد نوشته بود:" آرمان فلسطین فقط برای فلسطینی‌ها نیست بلکه برای هر انقلابی در هر کجا که باشد به عنوان یک آرمان برای توده‌های استثمار شده و تحت ستم عصر ما است". "لیلا خالد" از اعضای جبهه مردمی برای آزادی فلسطین که در سال ۱۹۶۹ عضوی از گروهی بود که هواپیمای بوئینگ ۷۰۷ پرواز شمارهٔ ۸۴۰ تی دبلیو‌ای که در مسیر رم به آتن در پرواز بود را ربودند و آن را در دمشق فرود آوردند می‌گوید:" جنبش آزادیبخش فلسطین یک جنبش ملی مترقی علیه نیرو‌های متجاوز و امپریالیسم است. پیوند بین منافع امپریالیسم و ​​تداوم موجودیت اسرائیل جنگ ما علیه دومی را اساسا به جنگ علیه امپریالیسم تبدیل خواهد کرد".

خالد در طول مسیر پرواز خلبان هواپیما را مجبور کرد تا از فراز حیفا عبور کند تا او بتواند محل تولدش را که اجازه نداشت به آنجا بازگردد ببیند. نقل قول‌های فوق از اوایل دهه ۱۹۷۰ و بیان شده توسط غسان کنفانی و لیلا خالد چارچوب ایدئولوژیک ارتباط بین جنبش آزادیبخش فلسطین، جنبش‌های انقلابی آمریکای لاتین و سایر مبارزات ضد امپریالیستی جهان سوم را تشکیل می‌دهند.

ضدیت با امپریالیسم گره‌ای از پیوند بین مبارزات انقلابی فلسطین و آمریکای لاتین در دهه ۱۹۷۰ بود. انقلابیونی مانند آنتوان داود و پاتریک آرگوئلو که همزمان درگیر مبارزه در جنبش‌های انقلابی فلسطین و آمریکای لاتین بودند تجسم این پیوند محسوب می‌شدند. آنتوان داود در سال ۱۹۰۹ در بوگوتا در کلمبیا در یک خانواده عرب اهل بیت لحم به دنیا آمد. او از سال ۱۹۳۶ تا ۱۹۴۸ به فلسطین رفت. او با ارائه اطلاعاتی به شورشیان فلسطینی که از طریق کارش در نیروی پلیس استعماری بریتانیا و بعدا در کنسولگری آمریکا به دست آورده بود در فعالیت‌های مقاومت مشارکت کرد.

همکاری داود با مقاومت فلسطینی در جریان انفجار ساختمان آژانس یهود نهاد اجرایی جنبش جهانی صهیونیسم در بیت المقدس که شهرک نشینان یهودی را به سرزمین‌های اشغالی آورده بود به نقطه اوج خود رسید. پس از نکبت (به عربی به معنای فاجعه) زمانی که ۵۰۰ روستای فلسطینی توسط اسرائیل ویران شد و حداقل ۷۰۰۰۰۰ فلسطینی توسط نیرو‌های صهیونیست در جنگ ۱۹۴۸ خلع ید و اخراج شدند داود به قاهره نقل مکان کرد. او در سال ۱۹۵۰ به بوگوتا بازگشت و از آنجا به گواتمالا نقل مکان کرد و به فیدل کاسترو و چه گوارا پیوست تا اولین گروه از انقلابیون را به کوبا آماده کند و به زودی با آنان نقل مکان کرد. داود به همراه چه گوارا به بولیوی نقل مکان کرد و در آنجا در زمینه جنگ چریکی آموزش دید. داود پس از بازگشت به جهان عرب در اواسط دهه شصت پس از شروع انقلاب فلسطین به جبهه مردمی برای آزادی فلسطین  پیوست. او  در سال ۱۹۶۹ در کویت درگذشت.

پاتریک آرگوئلو هواپیماربای وابسته به جبهه مردمی برای آزادی فلسطین بود. او در سال ۱۹۴۳ در آمریکا متولد شد و بعدا به تابعیت نیکاراگوئه درآمد. در ۶ سپتامبر سال ۱۹۷۰ او و لیلا خالد به ربودن هواپیما مبادرت ورزیدند. آرگوئلو در جریان آن هواپیماربایی کشته شد.

"شفیق خورخه هندل" رهبر حزب کمونیست الساالوادور از اعضای بلندپایه حزب کمونیست در آن کشور بود. او نیز مانند داوود پدرش در سال ۱۹۲۱ از بیت لحم به السالوادور مهاجرت کرده بود. هندل در اوایل دهه هشتاد میلادی برای حمایت از سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) به بیروت سفر کرد. داستان زندگی افراد ذکر شده گویای مبارزه مشترک امریکای لاتین و فلسطین بوده است. هواپیمابربایان سعی داشتند از گروگان‌هایی که به‌عنوان اسیران جنگی نزد خود نگه داشته بودند برای فشار آوردن بر اسرائیل به منظور آزادی زندانیان عرب و فلسطینی استفاده کنند.

حمایت کوبا از انقلاب فلسطینیان

از اواسط دهه ۱۹۶۰ تا اواسط دهه ۱۹۸۰، میلادی یک انقلاب در فرهنگ، اندیشه و عملکرد سیاسی به ویژگی مقاومت فلسطین تبدیل شده بود و ارتباطی قوی با دیگر مبارزات آزادیبخش ضد استعماری و ضد امپراتوری در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین داشت. آن دوران شاهد درگیری فلسطینی ها، اعراب و متحدان بین المللی شان در جنبش‌های مردمی و مبارزات مسلحانه‌ای بود که توسط جناح‌های مختلف سازمان آزادیبخش فلسطین دید روشنی از این که چه کسانی دشمنان و دوستان مردم فلسطین را تشکیل می‌دهند داشتند. جبهه مردمی برای آزادی فلسطین در سال ۱۹۷۱ اشاره کرده بود: "اردوگاه دشمن فقط اسرائیل نیست بلکه جنبش صهیونیستی، امپریالیسم جهانی، و ارتجاع عربی را نیز شامل می‌شود. جنبش صهیونیست جهانی روابط و منافعی دارد که درهم تنیده شده است. امپریالیسم و ارتجاع عربی از موجودیت صهیونیستی سود می‌برند".

انقلابیون کوبا، ساندنیست‌ها در نیکاراگوئه و جنبش انقلابی توپاماروس در اوروگوئه با جنبش‌های انقلابی چپ در سراسر جهان همراه شدند. انقلاب فلسطین به عنوان یک انقلاب نوظهور نیاز به حمایت ایدئولوژیک، مادی و تسلیحاتی داشت و برای این که بتواند تجربه خاص خود را بسازد به تجربه جنبش‌های انقلابی نیاز داشت. رژیم انقلابی کوبا این نیاز‌ها را تامین کرد. جبهه مردمی برای آزادی فلسطین متون متعددی را در مورد انقلاب کوبا به عربی ترجمه کرد که به طور گسترده در بین کادر‌های آن سازمان مورد مطالعه قرار گرفت. هم چنین، فراتر از انقلاب کوبا سازمان آزادیبخش فلسطین با ساندنیست‌ها در نیکاراگوئه در ارتباط بود.

یکی از دستاورد‌های کنفرانس سه قاره برگزار شده در هاوانا پیمانی بود که بین سازمان آزادیبخش فلسطین و چریک‌های ساندنیست در اواخر دهه ۱۹۶۰ میلادی امضا شد و راه را برای آموزش ساندنیست‌ها در مقر‌های سازمان آزادیبخش فلسطین در لبنان هموار ساخت. روابط سازمان آزادیبخش فلسطین و ساندنیست‌ها پس از پیروزی ساندنیست‌ها در سال ۱۹۷۹ عمیق‌تر شد و پس از آن انقلابیون فلسطینی در نیکاراگوئه آموزش دیدند. هم چنین، رهبران جبهه  مردمی برای آزادی فلسطین تجربه جنبش آزادیبخش توپاماروس در اوروگوئه را مطالعه کرده بودند. توپاماروس یک جنبش شهری بود که از تاکتیک‌هایی در زمینه مخفی کاری و فعالیت‌های زیرزمینی بهره می‌برد. فلسطینیان این تجربیات را در قالب جزوه‌هایی چاپ کرده و به اعضای سازمان‌های مسلح خود آموزش می‌دادند.

حمایت فیدل کاسترو از جنبش‌های عربی

فیدل کاسترو رهبر کوبا حمایت خود را نسبت به اهداف سیاسی عربی ابراز می‌کرد و خواستار همبستگی اعراب – لاتین تبار‌ها در مواجهه با سلطه امپریالیستی بود. از دهه ۱۹۶۰ میلادی بازدید‌های منظم کاسترو و چه گوارا از قاهره و حمایت منظم کوبا از جنبش‌های آزادیبخش آفریقا و خاورمیانه به‌ویژه از طریق استقرار نیرو‌های نظامی منظم و ایجاد چندین دهه همکاری نظامی ارائه شد. فیدل کاسترو همواره حمایت خود را از غزه و آرمان فلسطین ابراز می‌کرد و روابط دیپلماتیک خود را با اسرائیل پس از جنگ اکتبر ۱۹۷۳ قطع کرد، زیرا کوبا به دنبال تقویت روابط با کشور‌های عربی در جنبش عدم تعهد بود.

در اوایل سال ۱۹۶۸ مربیان و مشاوران نظامی از کوبا به پایگاه‌های فلسطینی در اردن برای آموزش فداییان فلسطینی فرستاده شدند و حمایت کاسترو از سازمان آزادیبخش فلسطین در دهه ۱۹۸۰ با آموزش چریک‌های فلسطینی در طول انتفاضه ۱۹۸۷ افزایش یافت. در جریان سفر یاسر عرفات رهبر وقت سازمان آزادیبخش فلسطین به هاوانا در سال ۱۹۷۴ میلادی دوستی عمیقی میان او و کاسترو شکل گرفت. یک سازگاری آشکار ژئوپولیتیکی بین "نزاع کوبا برای مبارزه با امپریالیسم" و "تلاش فلسطینیان برای کسب استقلال از اسرائیل رژیم مورد حمایت آمریکا" ایجاد شد.

هم چنین، در مورد رابطه کاسترو جمال عبدالناصر هر دوی آنان با چالش‌های مشابهی روبرو بودند: چگونگی دستیابی به استقلال ملی، صنعتی شدن و تلاش برای نوسازی جامعه در بستر ژئوپولیتیکی جنگ سرد. در نهایت، هر دو مجبور شدند به گزینه‌های رادیکال یکسانی متوسل شوند: جلب حمایت مسکو و تکیه بر بسیج ایدئولوژیک برای دفاع از انقلاب در برابر مداخلات خارجی و هم چنین افزایش بهره وری، اصلاحات ارضی و سلب مالکیت نخبگان قدیمی.

تاثیر کاسترو بر ناسیونالیسم خاورمیانه در عراق در زمان ظهور ایدئولوژی بعثی نیز ملموس بود. کاسترو همواره از سوی صدام حسین به خاطر مقاومت کوبا در مقابل امپریالیسم آمریکا مورد ستایش قرار می‌گرفت و از آن موضوع برای جلب حمایت زمانی که عراق از نظر اقتصادی و سیاسی منزوی شد استفاده می‌کرد. تحریم‌های آمریکا علیه کوبا همواره توسط عراقی‌ها در زمان زمامداری صدام به عنوان نمادی از هژمونی و استکبار آمریکا تلقی می‌شد. در سطح ایدئولوژیک کوبا به عنوان الگویی برای ترویج ایدئولوژی بعثی ترویج توسعه و ایجاد یک کشور عربی متحد از طریق رهبری یک حزب پیشتاز بر یک دولت انقلابی به اصطلاح مترقی مورد استفاده قرار گرفت.

رودِزیا که با نام جمهوری رودزیا نیز شناخته می‌شد کشوری در جنوب آفریقا بود. این کشور که در سرزمین کشور زیمبابوه قرار داشت در سال ۱۹۶۵ تشکیل شد و در سال ۱۹۷۹ میلادی منحل شده و کشور زیمبابوه رودزیا تشکیل شد. رودزیا یک کشور برسمیت شناخته نشده محسوب می‌شد که در مستعمره بریتانیایی رودزیای جنوبی تشکیل شده بود.

*گرینگو شخصی است که از نقطه نظر کشور‌های اسپانیایی زبان و پرتغالی زبان در آمریکای لاتین خارجی محسوب شود. معمولا گرینگو به خارجی‌های اهل ایالات متحده آمریکا یا (تا حد کمتری) اروپا اشاره دارد. در انگلیسی غالبا دلالت‌های تحقیرآلود به همراه دارد و و در پرتغالی و اسپانیولی نیز گهگاه این چنین است. دیگر دلالت‌های ممکن آن شامل تک‌زبانگی، درک نکردن فرهنگ هیسپانیک و موی بلوند با پوست سفید است.

منابع:
Capua, Yoav Di (۲۰۱۵) , Che in Gaza: Searching for the Story Behind the Image, Not Even Past

Meari, Lena (۲۰۱۸) , Reading Che in Colonized Palestine: On analyzing and drawing inspiration from revolutionary Latin American texts, NACLA Report on the Americas

Ratchford, Aidan (۲۰۲۳) , Che Guevara and Gaza, Counter Punch

مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین