bato-adv
کد خبر: ۲۹۶۱۷۹
غلامرضا ظریفیان:

"اوج تمدن اسلامی محصول مناظره بین‌تمدنی بود"

خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) نوشت: از نظر ظریفیان مناظره از منظر قرآن نشان‌دهنده حقیقت آزادانه، آگاهانه، مسئولانه و مهربانانه دین است. وی معتقد است اوج تمدن اسلامی زمانی بود که مسلمانان به مناظره تمدنی پرداختند و افول این تمدن هم ناشی از افول مناظره بود.

تاریخ انتشار: ۱۵:۰۴ - ۲۶ آبان ۱۳۹۵
خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) نوشت: از نظر ظریفیان مناظره از منظر قرآن نشان‌دهنده حقیقت آزادانه، آگاهانه، مسئولانه و مهربانانه دین است. وی معتقد است اوج تمدن اسلامی زمانی بود که مسلمانان به مناظره تمدنی پرداختند و افول این تمدن هم ناشی از افول مناظره بود.

غلامرضا ظریفیان، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در رشته تاریخ است، با او در خصوص مناظره در تاریخ اسلام به گفت‌وگو نشستیم اما نگاه قرآنی ظریفیان باعث شد تا بیشتر به مفاهیم مناظره و دین در قرآن بپردازیم. وی معتقد است که منطق پارادایم قرآن، کلام و گفت‌وگوست. انسان‌ها از طریق یک گفت‌وگوی دو طرفه و متعامل و برای کشف حقیقت، گفت‌وگو می‌کنند و مناظره از منظر قرآن نشان‌دهنده حقیقت آزادانه، آگاهانه، مسئولانه و مهربانانه دین است. در پی مشروح گفت‌وگوی ظریفیان را می‌خوانید.

گر ممکن باشد نظر اجمالی خودتان را در خصوص مفهوم مناظره که می‌خواهیم آن را در دل تاریخ مطالعه کنیم، بفرمائید.

مناظره کلمه‌ای عربی به معنای به هم نظر کردن است. «نَظَرَ» در قرآن معنایی خاص دارد و فرق است بین دیدن معمولی و دیدن در معنای نظر کردن. در قرآن می‌خوانیم «أَفَلَا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ: آيا به شتر نمى‏‌نگرند كه چگونه آفريده شده» (غاشیه، ۱۷). عرب همیشه به شترش نگاه می‌کرده‌ است ولی قرآن می‌گوید «انظر الی الابل کیف خلقت»، این‌بار به طور عمیق‌تر نگاه کن. دانش‌های نظری نیز از همین ریشه است. در واقع مناظره به معنای نظاره‌ کردن عمیق به هم‌دیگر است. این‌جا مفهوم چهره‌ هم نیست بلکه وجه ممیزه انسان نسبت به دیگر موجودات مراد بوده که کلام اوست. این کلام متاثر از امر مهم‌تری است که تفهم و درک است که به نوبه خود متاثر از عقل است. بنابراین این مناظره یعنی به کلام‌ هم‌دیگر نگاه کنید و در گفت‌وگوی با هم عمیق شوید. پس مناظره امری متعامل (interactive) است یعنی مناظره منولوگ نیست و امری متکی بر گفت‌وگوی دوطرفه است.

گفت‌وگو ویژگی‌هایی دارد، برخی اوقات ما در گفت‌وگو مفاهمه‌ و درک مشترکی از هم نداریم و وقتی گفت‌وگو می‌کنیم این خلا پر می‌شود. مناظره پیوند عمیقی با شنیدن دارد و باید در فرایند آن دقیق شنید، فهمید و به مباحثه پرداخت. بنابراین مناظره الزاماتی از قبیل خوب شنیدن، بعد از آن تامل دقیق و سپس از طریق ابزار بیان، خوب بیان کردن دارد.

اگر تاملی نظری روی این مسئله بکنیم که گفت‌وگو چقدر اهمیت دارد و بخواهیم با نگاه قرآنی به قضیه نگاه بکنیم، باید بگویم که بخشی از مفسران، ادیبان و در عین حال دانشمندان قرآن‌پژوه معتقدند که برای اولین بار بعد از آمدن پیامبران متعدد، خداوند با پیامبر خاتم گفت‌وگو کرده است. خداوند با پیامبران عمدتا گفت‌وگوی مستقیم نکرده است، مثلا در این خصوص گفته‌ شده است که از طور یا از درخت خطاب و ندایی به حضرت موسی آمد یا گفته شده است که ما برای او الواحی را فرستادیم. برخی از مفسران معتقدند خداوند برای اولین بار به صورت مستقیم با بشر در دوره پیامبر اسلام صحبت کرده و گفت‌وگو مستقیم رخ داده است. از این جهت یک شیفت پارادایم رخ داده است. پارادایم قبل از پیامبر پارادایم جهان‌شناختی بوده و خداوند از طریق جهان و پدید‌ه‌های طبیعی مانند درخت و امثال آن با انسان حرف می‌زده است یا گفت‌وگوی صورت گرفته از طریق معجزات جهان‌شناختی مانند عصایی که تبدیل به اژدها می‌شده، روی می‌داده است. اما خداوند در قله انتخاب رسل خود، به وسیله معجزه کلام با بشر صحبت کرد و اگر در قرآن نگاه کنید، ظاهرا پیامبر نه مرده‌ای را زنده کرده و نه عصایی را به اژدها تبدیل کرده است. بنابراین می‌توان گفت معجزه پیامبر کلام یا گفت‌وگوست و این شیفت پارادایمی بوده است که انسان از مرحله جهان‌شناختی به انسان‌شناسی منتقل شده و اساس این انتقال هم معرفت‌شناسی بوده است. منطق اصلی انسان‌‌شناسی و معرفت‌شناسی قرآنی به عنوان پارادایم جدید دینی، کلام و گفت‌وگوست.

خود کلام در ادبیات عرب و فارسی مفهوم جراحی و شکافتن و بازکردن لایه‌های مختلف یک چیز را دارد، چون حقیقت واحد است اما امر حقیقی تشکیکی بوده و مراتبی دارد و می‌توان از یک مرتبه با شکافتن کلام به مرحله‌های بعدی رفته و حقیقت جلوه‌های خود را در مراتب مختلف نشان بدهد. مباحثه و مناظره از این جهت امری مهم در عرصه انسان‌شناختی و معرفت‌شناختی است. انسان‌ها از طریق یک گفت‌وگوی دو طرفه و متعامل و برای کشف حقیقت، گفت‌وگو می‌کنند. کتاب‌های زیادی در خصوص اصول و فنون مناظره نوشته شده است که ما چگونه باید جدال بکنیم، زیرا گفت‌وگو عرصه‌ای جدال‌برانگیز است، اما آیا گفت‌وگوی جدال‌برانگیز مثبت است یا منفی؟ چگونه باید با هم جدل کنیم که ما را از حقیقت دور نکند و به جای این‌که تنازع ما را بیشتر کند، تفاهم ما را بالا ببرد؟ بنابراین گفته‌‍ شده است که اساس مناظره کشف حقیقت است و نه اثبات حرف طرفین و تلاش دو طرف در مناظره باید این باشد که سعی کنند حقیقتی را کشف کنند. پس اساسا وقتی من و شما می‌خواهیم مناظره کنیم باید برویم به سراغ مشترکات‌مان و از اینجا جلو رفته و لایه‌ها را شکافته و به حقیقت مورد تفاهم برسیم و یا اگر به این حقیقت هم نرسیدیم، به تفاهمی در خصوص فهم همدیگر برسیم زیرا در بسیاری از موارد علت نزاع‌ها این است که ما فهم درستی از هم‌دیگر نداریم و بخش زیادی از این دعواهای فرقه‌ای که در جهان اسلامی و فرهنگ‌های بشری بوده است، معلول سو‌ءتفاهم‌ از هم‌دیگر بوده و این‌که جریان‌های فکری هم را نمی‌فهمند و کج‌فهمی داشته‌اند. بنابراین گام نخست مناظره این است که ما هم‌دیگر را خوب بفهمیم. من بفهمم که شما این‌ هستید و شما بفهمید که من آن هستم. یعنی ما باید مناظرمان را به هم نزدیک کنیم. ما گاهی اختلاف اساسی با هم نداشته و تنها اختلاف منظر داریم. من از یک زاویه‌ای یک پدیده‌ای را نگاه می‌کنم که نوع زاویه‌اش می‌گوید این پدیده این است و شما از زاویه‌ای دیگر و با وجود طیف نوری متفاوتی به همان چیز نگاه می‌کنید و می‌گویید خیر، این پدیده آن است. مولوی می‌گوید «از نظرگه گفت‌شان شد مختلف/ آن یکی دالش الف داد آن الف» او از زاویه‌ای که نگاه می‌کرد و این را «دال» دیده و دیگری از یک زاویه‌ متفاوت نگریسته و آن را «الف» می‌یافت، اما اگر این دو فرد جاهای خود را با هم عوض می‌کردند متوجه می‌شدند که این پدیده چیز دیگری است، بنابراین گفت‌وگو به ما کمک می‌کند که به مناظری نزدیک به هم برسیم، که من و شما چه کسی هستیم و در گام بعدی مشترکات و افتراقات‌مان چیست و چقدر امکان دارد با تفکری عمیق تفاهم ایجاد کرد. برخی اوقات ما بیشتر با هم توافق داشته و اختلاف کمی داریم اما خوب گفت‌وگو و مناظره نمی‌کنیم و تصور می‌کنیم که ما بیشتر با هم اختلاف داریم. بنابراین یکی از نکات مثبت مناظره این است که تفاهم را در بشریت بالا می‌برد و تعاطی اندیشه را افزایش داده و در درونش زایش و خلاقیت رخ می‌دهد و این بارش فکری منجر به تولید و فکر جدید می‌شود، بنابراین پیامبر(ص) می‌گفت که مشورت کنید، زیرا خود این کار گفت‌وگوست و در آن بارش فکری صورت می‌گیرد.

بنابراین مناظره یک فرهنگ رشدیافته انسانی است که می‌تواند انسان‌ها را به کشف حقیقت، خلق حقایق جدید، ارتقاء مفاهمه و کاهش منازعه برساند. در عین حال نکته مهم دیگر در مناظره این است که ما به یک معنا هم‌ را می‌پذیرم به این معنا که می‌پذیریم طرف مقابل‌مان چنین بیاندیشد و نوعی مفاهمه دیگری رخ می‌دهد. یک وقت هست که بر اساس غیریت رفتار می‌کنیم و در غیریت چیزی جز پشت کردن به هم‌دیگر نیست ولی در مناظره نوعی پذیرش غیر  و دیگری هم هست.  مجادله در ذات خود مثبت یا منفی نیست به این خاطر است که قرآن از جدال احسن یاد می‌کند. از این رو مناظره به هم‌گرایی کمک می‌کند.

در قرآن مناظره با هدف مفاهمه است یا اثبات حقیقت الهی؟

باید سطح‌بندی بکنیم و برگردیم به نوع نگاه قرآن به انسان. قرآن دین را بدون فهم عقلانی و درک آگاهانه نمی‌پذیرد و اگر رجوع کنید به مبانی کلامی که متخذ از قرآن است، آن را می‌بینید. در رساله‌های عملی گفته‌ می‌شود اصول عقاید تقلیدپذیر نیست و در خصوص توحید، نبوت و معاد، باید مورد تعقل قرار گرفته و انسان خود باید به آن برسد و نمی‌توان گفت چون امیرالمومنین(ع) گفته خدا هست، پس خدا وجود دارد و در این حد هم مورد قبول نیست. نگاه قرآن این است که به حقایق اصلی مانند خدا که وجودی و حقیقتی سرشتی است، هم باید با کنکاش عقلانی رسید و در این خصوص نیز تقلید نکرد و این نکته‌ای کلیدی است در فهم معرفت‌شناسی قرآن و بنابراین از دیدگاه قرآن، وحی نیامده است که عقل را کنار زده و مطالبی بیان کند و بگوید حق این است و جز این نیست، بلکه از آنجا که همه ادیان سرشتی واحد دارند، پیامبران در خصوص حقیقت واحد تذکر می‌دهند. مطابق قرآن، «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا: با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است» (روم، ۳۰)، انسان جوهر واحدی دارد و به تعبیر قرآن دوگونه می‌توان به آن رسید که همین در ذیل نوعی مناظره بیان شده است. نوعی مناظره در قرآن وجود دارد و بین خداوند و انسان، انسان و دیگران مناظراتی صورت گرفته است و می‌توان قواعد مناظره را از قرآن استنباط کرد.

از جمله این مناظرات قرآنی را می‌توان در آیه‌ای مشاهده کرد که در آن جهنمی‌ها با غیر جهنمی‌ها انجام می‌دهند و می‌گویند ما اگر به دو عامل توجه می‌کردیم، جهنمی نبودیم: «وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ: و گويند اگر شنيده [و پذيرفته] بوديم يا تعقل كرده بوديم در [ميان] دوزخيان نبوديم» (ملک، ۱۰) اینجا شنیدن یک امر دو سویه است، یعنی وقتی حرف می‌زنید باید آماده شنیدن دقیق باشید و اساسا شنیدن ظرفیت بالا می‌خواهد. جامعه‌ای که خوب می‌شنود، فرهنگ متعالی‌ای دارد. در این آیه رهگذر رسیدن به حقیقت سمع و عقل بیان شده است، اما کار پیامبران به تعبیر زیبای امیرالمومنین این است که خداوند پیامبران را مبعوث کرد تا «يُثيرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ» که غبار را از دفائن العقول بزداید و وحی به کمک عقل درون انسان آمده و غبارزدایی می‌کند و یکی از آن غبارها منیت است. انسان خودش حجاب خودش است و به قول حافظ «حافظ تو خود حجاب خودی از میان برخیز» این حجاب انانیت است که موجب می‌شود انسان دچار توهم شود. همان توهمی که فرعون دچار شده بود و می‌گفت «انا ربکم العلی». این انسان دچار توهم الوهیت شده بود در حالی که اگر انسانی خود را در جهان ملاحظه بکند، می‌فهمد که او خدا نیست و نمی‌تواند خدا باشد و اساسا هر کسی به جز خدا که جای خدا نشسته است، دچار جنایت‌های بزرگ شده است.

یکی دیگر از غبارهایی که روی عقل ما می‌نشیند، خرافات و سنت‌های غلط است. وقتی از اعراب جاهلی پرسیده می‌شود که این چه کار غلطی است که انجام می‌دهید، پاسخ می‌دهند که پدران‌مان این کارها را به ما تعلیم داده‌اند. از این رو باورهایی غلط بر عقول انسان‌ سیطره دارد. از دیگر این غبارها، نژادپرستی است و شما می‌بینید که جنگ جهانی اول و دوم محصول نژادپرستی است. بنابراین پیامبران غبارهای عقل را می‌زدایند که عقل بالا بیاید و آن وقت انسان به تشخیص درست می‌رسد.

همچنین، نگاه و منطق قرآن غیراجبارآمیز است به آیه «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ...: در دين هيچ اجبارى نيست...» (بقره، ۲۵۶) نگاه کنید، همین را می‌گوید. در این آیه «لااجبار» نیامده و اکراه آمده که  کم‌ترین میزان اجبار است. ما خیلی کارها را داریم از روی رودربایستی همسر، فرزند و دوست‌مان انجام می‌دهیم، اجباری نداریم ولی با اکراه انجام می‌دهیم و قرآن اجبار را در این حد هم نفی می‌کند.

همچنین دین باید انتخابی آگاهانه باشد، در قرآن می‌خوانیم: «وَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْهَا صُمًّا وَعُمْيَانًا: و كسانى‏‌اند كه چون به آيات پروردگارشان تذكر داده شوند كر و كور روى آن نمى‏‌افتند» (فرقان، ۷۳) مومنان در مواجهه با آیات واقعی هم چشم و گوش بسته عمل نمی‌کنند و این آیات که اصل و واقعی است را هم مورد بررسی قرار می‌دهند. یعنی خداوند بنده چشم و گوش بسته نمی‌خواهد، بلکه بنده‌ای را می‌خواهد که این آیات را درک کرده و بفهمد، پس دین علاوه بر اینکه آزادانه است، آگاهانه هم است. یعنی اینکه شما استدلال عقلانی را بپذیری که برایش براهین محکم داشته باشی نه براهین ظنی مانند اینکه آدم‌های بزرگ گفته‌اند. اگر بپذیریم که چنین انسان‌هایی هم گفته باشند،‌ شما باید این سخنان را هضم کرده، مال خود کرده باشید و بعد بتوانید از آن دفاع کنید.

دین مسئولانه هم هست، اگر شما دین را آزادانه و آگاهانه انتخاب کرده‌اید، نمی‌توانید در قبال آن بی‌تفاوت و خنثی باشید و باید آن حقیقت را تبلیغ کرده و از آن دفاع کنید. پیامبر(ص) در تمام دوره مکی بسیار تکرار می‌کرد که «قولو لا اله الله تفلحوا» اما توحید قرآن توحید انتزاعی نیست، بلکه انضمامی است و آن را می‌توان از آیه « وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ: و در حقيقت در ميان هر امتى فرستاده‌اى برانگيختيم [تا بگويد] خدا را بپرستيد و از طاغوت [=فريبگر] بپرهيزيد» درک کرد. اینجا عبادت یعنی یک حقیقت مسلط بر این جهان است و تو بدون پیوند با این حقیقت مسلط اصلا مفهوم پیدا نمی‌کنی و عبادت یعنی توجه به آن حقیقت واحد. بندگی با بردگی متمایز است و برخی اوقات به اشتباه این دو را یکی می‌کنیم. بنده کسی است که حقیقت بزرگ را دیده و به آن توجه کند و اگر نکند معلوم است که حقیقت‌طلب نیست. بلافاصه برای اینکه توحید انتزاعی مطرح نشده باشد، می‌گوید « وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» یعنی توحید واقعی این است که تو جای خود بنشینی و هر چه جای خدا بنشیند، می‌شود طاغوت و این تلاش قرآن برای توهم‌زدایی در این خصوص است که تو خدا نیستی. پس دین، آگاهانه و مسئولانه است. مسئولیت انسان این است که جای خود بنشیند و در کنار این، قرآن به ما روشی ارائه می‌دهد که این آزادی، آگاهی و مسئولیت را بیابیم و آن نگاه مناظره‌گونه و مهربانانه است. بدون مهربانی امکان انتقال این حقیقت وجود ندارد و در آیه «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ: پس به [بركت] رحمت الهى با آنان نرم‌خو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سخت‌دل بودى قطعا از پيرامون تو پراكنده مى‌شدند» (آل‌عمران، ۱۵۹). شاخص اینکه فرد بداند چقدر رحمت خداوند در مورد او عمال شده، این است که نرم و ملایم باشد و این از اینجا معلوم می‌شود که بدانیم فرد متعامل است و دیگری را به رسمیت می‌شناسد، زیرا اگر کسی دیگری را به رسمیت نشناسد، به سراغش نمی‌رود تا با او مناظره و گفت‌وگو کند.

خداوند به خاطر جوهر مشترک انسان است که به موسی می گوید وقتی به سراغ فرعون رفتی نرم‌خو باش. خداوند به حضرت موسی(ع) و هارون می‌گوید «اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى* فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى: به سوى فرعون برويد كه او به سركشى برخاسته* و با او سخنى نرم گوييد شايد كه پند پذيرد يا بترسد» (طه، ۴۳-۴۴) ما دیگر از فرعون که نماد استکبار است بالاتر ندانیم،‌ اما توصیه خداوند به پیامبرش این است که با او به زبان نرم سخن بگوید و یکی از ویژگی‌های مناظره و دین این است که گفت‌وگوی مهربانانه و نه از روی خشونت است، چرا؟ چون از طریق مهربانی است که ممکن است فرد متذکر شده اهل خشوع شود. بنابراین مناظره از طریق عقل با تاکید بر جوهر واحد انسانی و مسئولانه و مهربانانه است. به همین دلیل است که می‌فرماید الرَّحْمَنُ* عَلَّمَ الْقُرْآنَ: رحمان* قرآن را یاد داد» (الرحمن، ۱-۲) یعنی اگر می‌خواهی قرآن را به کسی یاد دهی، باید اول به الرحمن توجه کنی. مناظره درست مناظره آزادانه، مسئولانه و مهربانانه برای کشف حقیقت است و چون انسان‌ها به آن حقیقت توجه دارند اگر این مکانیسم رعایت شود مناظره به نتیجه خواهد نشست.

اگر بخواهیم وارد محور دوم بحث شویم،‌ فرمودید معجزه پیامبر(ص) گفت‌وگو بوده است و مطرح‌ کردید که مناظره چه پیوندهایی با قرآن دارد، اما آیا تجلی این منطق را می‌توانیم در تاریخ صدر اسلام ببینیم؟  

جهان اسلام، جهانی پر دامنه‌ است. وقتی از اسلام صحبت می‌کنیم یک اسلام مکی داریم و یک اسلام مدنی، همچنین ما اسلامی بعد از پیامبر داریم که در جای خود نماند و وارد تمدن‌های بزرگ عالم شد و با انواع و اقسام تمدن‌های بزرگ ارتباط برقرار کرد و از ایران و روم شرقی تا اندلس و هند و آسیای جنوب شرقی را در نوردید و تاثیرات عمیقی گذاشت و در هر کدام با کاراکتر‌های مختلف ظاهر رشده است و جالب است که از نظر تمدنی هر جا اسلام با دیالوگ وارد شده، ماندگارتر شده است و وقتی مسلمان‌ها به سمت آندلس رفتند چون آنجا کمتر دیالوگ صورت گرفت، اسلام ماندگار نشد. اما جاهایی که اسلامی که من آن را اسلام مبتنی بر گفت‌وگو در برابر اسلام مبتنی بر فتوحات می‌دانم، وارد شد، چون مبتنی بر گفت‌وگو بود، اسلام حضور ماندگارتری داشت. اسلام گفت‌وگو از مدینه به سمت یمن می‌آید، از یمن به سمت کوفه و از آنجا به سمت مناطقی از ایران از جمله طبرستان و خراسان می‌آید و در این جا‌ها اسلام غیر فتوحی است.

ما دو نوع اسلام داریم، اسلامی که فتح قلوب کرد و اسلامی که به فتح غلوب پرداخت. فتح غلوب (غلوب از غلبه و فتح می‌آید) کمتر منجر به آثار دیالوگی شده است. وقتی پیامبر(ص) پس از صلح حدیبیه نامه‌هایی به ملوک زمان داد، خسرو پرویز پیامی به حاکم دست‌نشانده خود در یمن داده و گفت تا پیامبر را تنبه کنند. پیامبر نکته‌ای به پیک یمنی داد و گفت که کسی که به شما این دستور را داده الان دیگر فوت کرده است. وقتی یمنی‌ها از حقیقت آگاه شدند از پیامبر خواستند تا کسی را بفرستد تا برایشان اسلام را توضیح دهد و امام علی(ع) به یمن رفت. امام علی(ع) در یمن بسیار موثر بود و امروز هم در صنعا مسجد زیبایی به نام ایشان وجود دارد. امام علی(ع) در چند ماهی که در یمن بود، اسلام گفت‌وگویی و دیالگوی را آموخت و از آن به بعد یمنی‌هایی مثل مالک اشعر و یا قوم اشعریان هستند که به کوفه رفته و  از اینجا به کل جهان اسلام تسری یافته و اسلام مبتنی بر گفت‌وگو را گسترش دادند.

به یاد بیاورید که از یازده لشگر فتوحات که خود نوعی اختلاف معیار نسبت به پیامبر(ص) بود، شش فرمانده لشگر اموی بودند و این‌ها چه چیزی را می خواستند به دیگران آموزش دهند؟ زیرا درک درستی از اسلام نداشتند و در بخش‌هایی از ایران، سوریه و شام مستقر شدند و بعد همین‌ها در مقابل خلفای راشدین ایستادند و در ادامه عاشورا را رقم زدند. اسلام مبتنی بر فتوحات خوارج، مرجئه و بزرگترین انحرافات که از دل فتوحات برآمده بود را شامل می‌شود. در مقابل این اسلام، اسلامی از دل شیعه و سنی به وجود آمد که از یمن وارد شده بود و مبتنی بر گفت‌وگو و دیالوگ بود و می‌خواست رجوعی واقعی به قرآن داشته باشد. حاصل این شد که ما در بین شیعیان، بعد از عاشورا شاهدیم که امام سجاد(ع) و دیگر امامان(ع) مدارسی درست کرده و بر برگشت قرآن به سیره پیامبر(ع) تاکید و این نگاه را گسترش دادند. حسن بصری مناظراتی با امام سجاد(ع) داشت و این فرایند ادامه می‌یابد و در ادامه امام صادق(ع) هم مناظراتی درون دینی و هم مناظرات برونی را داشتند. بسیاری از شاگردان امام صادق(ع) از بزرگان اهل سنت هستند و ائمه معارف اسلامی را نشر می‌دادند. در ادامه ما مناظراتی اساسی و بنیادین در دوره عباسیان داریم و آن‌ها دارالمناظره درست کردند که به این روند توجه کافی نشده است. یکی از مناظرات بسیار اساسی که ما کمی به آن توجه کرده‌ایم، مناظرات امام رضا(ع) در ایران است که بسیار بنیادین است و من توصیه می‌کنم به این مناظرات رجوع شود.

آیا ائمه(ع) با اختیار در مناظرات شرکت می‌کردند و برا‌یشان اهمیت استراتژیک داشت و مناظره برای ائمه(ع) به اقتضای زمانه بوده است و حیثت تاکتیکی داشته است؟

از این رو که اسلام نتوانست در بستر طبیعی خود حرکت کند، بعد رحلت پیامبر(ص) وارد فضایی فتح و غلبه شد و ما تا دل‌تان بخواهد برداشت‌های انحرافی و خودبینانه از اسلام داریم و همچنین برخی نظامات کلامی به دنبال مدلل کردن انحرافات بودند. ائمه(ع) اینجا وظیفه خود می‌دانند با گفت‌وگو حقیقت اسلام را شکافته و انحراف معیارهای جدی شیعه و سنی انحراف‌یافته را بیان کند. شیعه بعد از امام حسین(ع) علاوه بر اینکه متشخص می‌شود، منشعب هم می‌شود. ما شاهد انشعاب زیدیه، اسماعیلیه، غالیه و ... هستیم و امامان شیعه(ع) پس از عاشورا تمام تلاش‌شان را کردند با این جریانات مرزبندی داشته باشند. این مرزبندی به صورت جدی‌تر با فرقی از جمله غالیان صورت گرفت که خود را منتسب به امام(ع) می‌دانستند. امامان شیعه به کمتر فرقه‌ای نسبت کفر یا الحاد داده‌اند و بسیاری از فرقه‌ها را برادران دینی می‌دانستند که اشکالاتی دارند، اما کسانی را که از آنها طرفداری شدید می‌کردند، نجس دانسته‌اند. زیرا همه دستگاه دین برای عبادت و اجتناب از طاغوت بوده و این‌ها می‌خواستند امام(ع) را شکل الوهی بدهند و تعبیر امام صادق(ع) بسیار کلیدی است که می‌گوید این‌ها ما را بالا نمی‌بردند، بلکه خدا را نازل می‌کنند و این شرک و خطاست. امامان(ع) با رغبت خود به مناظره می‌پرداختند و تلاش می‌کردند حقیقت اسلام را با رجوع به قرآن، و عقل نشان دهند.

گفته می‌شود خلفا جلسات مناظره را تشکیل می‌دادند تا نشان دهند که ائمه صلاحیت لازم را ندارند و ...

خود دین که ارزشمندتر از آن نداریم و لطف خداست، برای پیمودن صحیح مسیر زندگی‌ هم استفاده ابزاری واقع شده است و نمونه‌هایی مانند داعش و طالبان در جهان امروز گواه این مدعاست. طبیعی است وقتی مناظره در می‌گیرد و شما پنجره را می‌گشایید برخی تبعات منفی به وجود بیاید. طبیعی است از مناظره سوءاستفاده شود و بنی‌عباس بخواهد خود را دانش‌بنیان نشان دهد. منتهی از سوی دیگر ما می‌بنیم که مناظره موجب برکات زیادی هم شد و امامان(ع) توانستند بخش مهمی از معارف الهی را از این طرق انتقال دهند.

همچنین ما دقیقا نمی‌دانیم که خلفا از جمله مامون با چه هدفی این کار را انجام داده‌ است. چون برخی از جمله شهید مطهری معتقدند که مامون برای اینکه نشان دهد کار درستی کرده است که امام رضا(ع) را به مرو آورده، مناظرات را ترتیب داده بود، یا مناظراتی که بین امام جواد و یحیی بن‌اکثم رخ داد، به خاطر نشان دادن حکمت امام بود. البته استبداد تحمل نمی‌کرد کسی بالاتر از خود باشد و پس از مناظرات مامون کوچک شد و همین باعث شد مامون شکست خورده و ائمه‌(ع) را شهید کند. در همین راستاست که مطهری می‌گوید مامون شیعه است اما شیعه امام‌کش، زیرا در امامت امام جواد(ع) حتی برخی از شیعیان دچار مشکل شدند و مامون از امامت ایشان دفاع کرد.

توجه بکنید که قرآن که در موارد معدودی بشارت می‌دهد از جمله در آیات «... فَبَشِّرْ عِبَادِ* ٱلَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ ٱلْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُۥٓ ۚ ...: بندگان مرا بشارت بده* همان كسانی‌كه به سخن گوش فرا می‌دهند و بهترين آن راپيروی می‌كنند(زمر، ۱۷-۱۸) بر می‌آید که در آن بنده‌ای قول را شامل هر قولی می‌شود را شنیده و بهترین قول را انتخاب می‌کند. در گفت‌وگوست که زایش و خلاقیت رخ داده و انسان به کمال می‌رسد و به همین خاطر است که قرآن می‌گوید « لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ: و تو بر آنها تسلطی نداری»(غاشیه، ۲۲). یعنی پیامبر بر عقل بندگان سیطره ندارد و آنها خود باید در فرایند گفت‌وگو هدایت شوند. از این رو مناظره یک استراتژی برای ائمه و برای کشف حقیقت و مفاهمه دوسویه و کاهش تنازعات است و هدف این است که نشان بدهیم دیگران را می‌پذیریم و نشان دهیم فهم اسلام آزادانه، آگاهانه، مسئولانه و مهربانانه است.

امام رضا(ع) به علوم دوران مسلط است، بنابراین مناظره‌کننده باید آگاهی خوبی داشته باشد. در این مناظرات، اگر طرف مقابل حرف درستی زده باشد، امام(ع) آن را قبول کرده است. حتی در یک مورد امام(ع) طرف مقابل را تحقیر نکرده است و طرف‌های مناظره احساس احترام می‌کردند و برخی اوقات سعی می‌کرد با ارجاع مخالفان به آثار خودشان، ایشان را متوجه اشتباهات بکند. بنابراین مناظره به عنوان یک استراتژی مطرح است.

ما دو نوع تمدن باز و بسته داریم. مبانی‌ و متون‌ تمدن‌های بسته به آنها اجازه اخذ از دیگران نمی‌دهد و به تولیدات خود معطوف‌اند، مانند تمدن هند و چین. اما تمدن‌های باز آن دسته تمدن‌هایی هستند که معتقدند تولیدات انسانی برای همه انسان‌هاست و اجازه اخذ داده می‌شود و اسلام جزء تمدن‌های باز است و به همین خاطر پیامبر(ص) می‌گفت علم را بیاموزید حتی اگر در چین باشد. در چین الهیات و فقه و تفسیر تدریس نمی‌شد و این بدان معناست که ما علم را از هر جایی شد باید اخذ کنیم. باز به همین خاطر گفته شده است علم را بدست بیاورید، حتی اگر در کافر و منافق باشد. حکمت حکمت است، می‌خواهد دست آدم خوب یا بد باشد. هم قرآن اجازه اخذ میراث بشری را داده است و هم سنت اسلامی. تمدن اسلامی زمانی تمدنی شد که این رویکرد را اتخاذ کرد. تمدن اسلامی سه ویژگی دارد؛ بخشی تاسیسی است مثل فقه، کلام، اصول فقه و تفسیر، بخش دیگر تملیکی است که مال دیگران بوده، اما اسلام آن را آورده و آنقدر بر آن افزوده که مالک آن شده مانند منطق و فلسفه. و بخش بعدی اخذی است مانند ریاضیات، پزشکی،‌ نجوم و ... که اخذ شده‌اند و مورد استفاده قرار گرفته‌اند. علوم در فرایند مناظرات، گفت‌وگوها، پذیرش‌ها و تعاطی‌ها شکل گرفته و حکیم اسلامی به جاهای مختلفی رفته و آن را اخذ کرده است. اولین اقدامات مسلمانان نهضت ترجمه بوده است که در این نهضت، علم را از منابع دیگران گرفته و ترجمه کردند. این نوعی مناظره تمدنی بود و اینکه مسلمانان توانستند از ایرانی‌ها شهرسازی و اقتصاد را یاد بگیرند، به این خاطر بود که دین به آن‌ها اجازه این اخذ را می‌داد. بنابراین نهضت ترجمه نوعی مناظره بین تمدنی بود و دانشگاه‌ها را بیت‌الحکمه نام دادند که در آن یهودی، مسیحی و مانوی حضور داشته و کرسی تدریس داشتند و به تمدن اسلامی کمک کردند. کتاب «تمدن اسلامی در قرن چهارم» نوشته آدام متز این روند را نشان می‌دهد. از سویی دیگر اینکه ایرانیان مسلمان شدند به خاطر روند مناظره‌ای بود که دویست سال به طول انجامید و طی آن اهورا مزدا به الله، رستاخیز به معاد، فرشتگانی چون امشاسپندان به ملائکه و ‌ آتش ایرانی به الله نور السماوات و الارض و سوشیانس به مهدی(ع) تعبیر شد و اینها ایجاد هم‌گرایی بود که مناظره تمدنی ایجاد کرده بود. البته نگاه عمیق استدلالی ائمه و رفتارشان نیز در این فرایند موثر بود.

آیا می‌توانیم بگوییم اوج تمدن اسلام به خاطر مناظرات اسلامی و افول تمدن اسلامی به افول مناظره در تمدن اسلامی باز می‌گردد؟

دقیقا، اساسا از جایی که عقل ضعیف می‌شود و جریان اشاعره و اخباری‌گری مسلط می‌شود، افول تمدن اسلامی هم شروع می‌شود. تا وقتی که اشاعره حضور داشتند، مفید هم بودند و همه حرف‌های اشاعره غلط نبود، اما وقتی به عنوان جریانی که عقل در آن ضعیف است، مسلط شدند، بیت‌الحکمه‌ها به نظامیه‌ها تبدیل شد و افول شروع می‌شود. البته تنها مقصر اشاعره نبودند و حمله بدوی‌ها هم کمک کرد. بدوی‌ها اقوامی بودند که به قانون پایبند نبودند و با گرایش به تصوف که با عرفان متفاوت است زمینه عقل‌ستیزی را تثبیت کردند.

گفت‌وگو از میثم قهوه‌چیان
bato-adv
مجله خواندنی ها