bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۲۳۷۱۰

اشک‌ها و لبخندها، اتفاقی مهم و فرصتی بی‌نظیر که از دست رفت

محمود فرجامی
تاریخ انتشار: ۰۰:۵۵ - ۰۶ ارديبهشت ۱۳۸۸
سریال اشک‌ها و لبخندها اتفاق مهمی در عرصه‌ی کمدی سازی تلویزیون ایران است. سریالی که اگرچه بر تیپ‌سازی تکیه دارد اما از فضای آیتم محور سال‌های اخیر فراتر رفته و با مولفه‌های درخشانی که در زمینه‌ی فیلمنامه‌نویسی، کارگردانی و بازیگری دارد مجموعه‌ای جذاب و دیدنی از کار درآمده. کاگردانی دقیق حسن فتحی و فیلمنامه‌ی جذاب و به خصوص دیالوگ‌های روان علیرضا نادری را بازی‌های اکثرا درخشان بازیگران این فیلم و به ویژه مهدی هاشمی، گوهر خیراندیش و شهره لرستانی آنچنان خوب ارائه می‌دهند که این سریال را دیدنی می‌کنند. 

به نظر من این سریال سطح سلیقه مخاطبان تلویزیون ایرانی را یک گام بالاتر می‌برد. به خصوص در زمینه‌ی کمدی که سال‌هاست در سطح مهران مدیری و پیمان قاسم‌خانی مانده است. البته به هیچ وجه کار مهران مدیری و تیمش را کم نمی‌شمارم و معتقدم مدیری بیش از یک دهه در بالا بردن سطح کمدی در تلویزیون نقش داشته است اما او که اصولا بازیگر و کارگردان آیتم و "90 شبی"ست ژانری مخصوص به خودش دارد که نباید کمدی‌های خوب تلویزیونی در او محدود شوند. بگذریم از اینکه به نظر می‌رسد مدتی هم هست که درجا می‌زند.
اشک‌ها و لبخندها اصولا کاری متفاوت است. ریتم یکدستی دارد، دیالوگ‌ها جذابند، فیلمبرداری و نورپردازی‌اش در سطح کارهای سینمایی‌ست، کارگردان‌اش در فضاهای قدیمی صاحب تجربه است، روی دکور، لباس و گریم آن دقت شده... و به ویژه آنکه بازیگرانش "کمدی" بازی می‌کنند.
در همین‌جا این توضیح را بدهم که استفاده از لفظ فیلم یا سریال طنز به جای "کمدی" اشتباهی‌ست که متاسفانه دائما تکرار می‌شود. ما چیزی به نام فیلم، سریال، تئاتر یا فیلمنامه و نمایشنامه‌ی طنز نداریم. هر کدام از این هنرهای نمایشی هرگاه که طنزآمیز و خنده‌ساز باشند "کمدی" نام می‌گیرند. در اینباره بیشتر توضیح نمی دهم تا از بحث دور نیفتیم. (اگر خواستید نظر بزرگان در این زمینه را بدانید می‌توانید مصاحبه‌ی با زنده‌یاد منوچهر احترامی در این رابطه را در اینجا بخوانید.) 

مهدی هاشمی در اشک‌ها و لبخندها اوج کمدی تلویزیونی را نمایش می‌دهد. با تمام ظرایف آن و اغراق‌های حساب‌شده‌ای که درست تا لبه‌ی افراط می‌روند اما هاشمی یک لحظه هم اشتباه نمی‌کند و در حالیکه بیشترین خنده‌سازی را می‌کند، اغراق را از حد نمی‌گذراند و باورپذیر و شیرین و در خدمت سایر عناصر مجموعه می‌ماند. هاشمی استاد بازیگری‌ست. شهرتش در تلویزیون هم با بازی دوگانه‌اش (هردو کمدی) در سلطان و شبان آغاز شد اما نقش‌های جدی نظیر نقش دکتر قریب را هم خوب و باورپذیر بازی می‌کند و در این سریال هم بازگشت خوبی به کمدی داشته باشد.
از آنسو حسن فتحی هم که علاقه‌ی خاصی به بازسازی فضاهای تاریخی یا نوستالژیک دارد؛ با این سریال گام بلندی رو به جلو برداشته است. بارزترینِ آن، به نظرم اهمیت دادن به دیالوگ‌نویسی است. کافیست دیالوگ‌های نچسب، مغلوط و پر از کلمات غریبه (نسبت به فضا و تاریخ وقوع داستان) در سریال مدار صفردرجه، را در کنار دیالوگ‌های اشکها و لبخندها بیاوریم که فارغ از ریتمیک بودن یا نبودن‌شان، خوب و دراماتیک تنظیم شده‌اند، با فضای داستان هماهنگ هستند و در دهان هر پرسناژی خوب می‌نشینند. 

به نظر من اشک‌ها و لبخندهای فتحی در ژانر کمدی تلویزیونی در حد زیر تیغ محمدرضا هنرمند در ژانر تراژدی تلویزیونی است و هر دوی اینها از معدود نقاط درخشان صدا و سیمای ایران است که انگار مدیران آن قسم خورده‌اند بودجه‌های میلیاردی رسانه ملی را در اختیار سلحشورها بگذارند. جالب اینجاست که نحوه تصویربرداری و بسیاری از فضاهای این دو سریال هم شبیه به همدیگر است.
با تمام این توصیفات اما به نظرم فتحی در یک مورد کژسلیقگی کرده است. البته تاکید می‌کنم "کژسلیقگی" و نه اشتباه. آن هم در مورد موسیقی فیلم است. گذشته از موسیقی پایانی که اصولا یک جورهایی‌ست، حسن فتحی می‌توانست با یک ابتکار هم به سریال خودش کمک کند و هم به موسیقی ایران زمین. فتحی می‌توانست موسیقی این فیلم را از ترانه‌های "ضربی" سفارش دهد.
ضربی‌ها نوعی از موسیقی مردمی ایران هستند که به ویژه در تهران رواج بسیاری داشته‌اند. اصلا نوعی از ضربی‌ها که به لاله‌زاری و روحوضی معروف هستند موسیقی فولکلور مردم تهران محسوب می‌شوند که اتفاقا بیش از هر چیز یادآور کلاه مخملی‌ها و سینماهای لاله‌زار و همین فضای اشک‌‌ها و لبخندها هستند. جالب اینجاست که این ترانه‌ها عموما چه از حیث محتوای ترانه و چه از حیث اجرا طنزآمیز هستند که باز در این مورد هم با کمدی اشک‌ها و لبخندها اشتراک دارند. 

جلوه‌ی روشنفکرانه‌تر این نوع موسیقی "پیش پرده‌خوانی" نام داشت که خاستگاه آن تئاترها و سینماهای لاله‌زار تهران بود و در دهه بیست تا پیش از کودتای 28 مرداد، اّشعار انتقادی سیاسی و اجتماعی به شدت تندی داشت که فکاهی نویسان و طنزسرایانی چون پرویز خطیبی آنها را می‌سرودند. 

شاید به همین دلیل هم بود که پس از کودتا، دستگاه فرهنگی رژیم عمدا به موسیقی ضربی‌خوانی و تئاتر روحوضی بی‌توجهی می‌کرد و حتی این هنرهای اصیل و مردمی به طور ضمنی تحقیر هم می‌شدند. تا اینکه با انقلاب اسلامی و فضای خاصی که به خصوص آن اوایل به وجود آمد عملا این نوع موسیقی حتی فرصت حیات در مجالس شادی و عروسی‌های مردم را هم نیافت و اندک اندک از یادها رفت. دستندرکاران آن هم در نهایت فقر و فاقه مردند و فقط تعدادی انگشت‌شمار زنده‌اند که عن‌قریب خواهند مرد. 

ضربی‌خوانی شاید مظلوم‌ترین هنر ایرانی باشد. آنقدر مظلوم که در پیش از انقلاب حتی برای ضبط آن نیز چندان کاری صورت نگرفت و تنها کاست اصیل حاوی ضربی‌خوانی و موسیقی لاله‌زاری، کاری‌ست که مرتضی احمدی در دهه‌ی 50 جمع کرده و آن هم با هزینه‌ی شخصی یک پزشک علاقه‌مند!
بعد از انقلاب هم که وضع روشن است. نه رسانه‌ی ملی (؟) حاضر به استفاده از این هنر است و نه دستگاه‌های فرهنگی دست کم حاضر به صبط و آرشیو این ترانه‌هایند. مرتضی احمدی که گویا تنها بازمانده‌ی ضربی خوان‌ها و تسلط به ترانه‌های لاله‌زاری است در دو گفتگویی که با او داشتم می‌گفت من الان در سن هشتاد و چند سالگی هنوز آمادگی دارم که این ترانه‌ها را با جمع کردن معدود نوازنده‌های اصیلی که مانده‌اند اجرا کنم اما هیچ ارگانی حاضر نیست بودجه این کار را حتی برای ثبت در تاریخ این کشور هم که شده تامین کند. و البته هم که اینطور است. صدا و سیما و ارشاد و حوزه هنری و ده‌ها سازمان ذی‌ربط و بی‌ربط که بودجه‌های فرهنگی میلیاردی می‌گیرند کارهای واجب‌تری دارند... 

گلایه‌ی من (و نه ایراد) اینجاست که معنی می‌گیرد. می‌گویم در چنین فضای نامسئولانه‌ای، حسن فتحی می‌توانست با بکاربردن ترانه‌های ضربی تهرانی، به خصوص با لحن کمیک و جاهلانه‌ی لاله‌زاری که مرتضی احمدی استاد آن است نه فقط به سریال خودش جان دیگری ببخشد بلکه با استفاده از رسانه‌ی پرمخاطب تلویزیون، گوش و روان میلیون‌ها ایرانی را با این ترانه‌های دل‌انگیز آشنا کند. شک ندارم که در آن صورت ذائقه‌های بسیاری با طعم شیرین نوع خاص و مردم‌پسندی از موسیقی ایرانی را می‌چشید، می‌پسندید و به سرعت صدها هزار نسخه از موسیقی فیلم این سریال فروش می‌رفت و تقاضاها برای این نوع موسیقی بالا می‌گرفت. و آنوقت شاید به خاطر جنبه‌ی اقتصادی‌اش هم که شده، عده‌ای روی تولید این ژانر سرمایه‌گذاری می‌کردند و به این ترتیب نه‌تنها بخشی از موسیقی فولکلور ایران از نابودی نجات پیدا می‌کرد بلکه اساتید رو به موت ضربی‌خوان و ضربی‌نواز فرصت می‌یافتند آن را به نسل جدید بیاموزند و انتقال دهند. 

و افسوس از فرصتی که به این راحتی از دست رفت.
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین