bato-adv
کد خبر: ۹۲۹۴۷

قذافی؛ مرگ یک عصر، سپیده دم عصری دیگر

تاریخ انتشار: ۱۳:۱۵ - ۳۰ مهر ۱۳۹۰

فرارو- مرگ قذافی نمادی از مرگ نمونه ای قدیمی است که دیگر در جهان امروز جایی ندارد.

به گزارش سرویس بین الملل فرارو به نقل از الجزیره، مردم لیبی پس از مرگ قذافی بار دیگر با طنزی نهایی در زندگی شخصی روبرو هستند که زندگی اش مملو از آنها بود. مردی که موفقیت هایش با تکیه بر ترکیبی از اعمال قدرت و توانایی حفظ این توهم که همچنان تجسمی از آرمان های مردم است، کسب می شد و در نهایت در برابر ترکیبی از مداخلات نظامی و آرمان خواهی مردم برای دستیابی به آینده ای آزاد از سلطه باطل شکست خورد.

مرگ قذافی، در پی تفکرات و مشاهدات بسیار روی داد. جهان در سال 1969، زمانیکه وی به قدرت رسید بسیار متفاوت از جهانی بود که در آن کشته شد. در آن زمان جهان به شکلی ساده تر اداره می شد، جهانی که در آن هنوز این امکان وجود داشت که چند افسر نظامی به رهبری سرهنگ قذافی با پوشش شش هزار نظامی، رژیم به ظاهر مستحکمی را ظرف دو ساعت سرنگون کنند. یکی از دلایل سرنگونی رژیم شاه ادریس به دست قذافی و یارانش، نامتناسب بودن این رژیم در عصر انقلاب ناسیونالیستی عربی بود. حال در دوره ما، مرگ قذافی علامت تعجبی را بر پایان دوره ای موفق که به ظاهر تجدید انقلاب بود، قرار می دهد؛ دوره ای که آخرین ردپاهایش تسلیم سیل روز افزون بهار عربی می شود.

می گویند در شهر کوران، آدم یک چشم پادشاه است. قذافی در بهترین شرایط، شاید درک ناقصی از آموزه های انقلابی که اجرایی کرد، داشت، اما بر تعداد اندکی از مردم فقیر و منزوی انقلاب چپ گرای دهه های شصت و هفتاد و سوسیالیسم عربی دوره خود تاثیر گذاشت. مانند تمام این گونه انقلاب ها، پوپولیسم قسم خورده و پایبندی قذافی به برابری اجتماعی، شرم آور بود.

شاید بتوان گفت که قذافی در توصیف، مانند آنچه هنری کسینجر در مورد ماکاریوس، اسقف اعظم قبرس گفت، باشد: وی مردی بزرگ بود برای چنین کشور کوچکی. ظاهراً نیز قذافی از همین طرز تفکر استفاده کرد که به سرعت لیبی را تبدیل به سکویی امن و آسان برای دستیابی به بلندپروازی های خود در خارج از مرزها کرد.

زخم های قذافی بر بدنه لیبی
با این وجود پیامد آسیب هایی که قذافی وارد آورد، هیچ کجا بیشتر از خود لیبی نمود نیافت. گفته می شود کمی آگاهی همیشه خطرناک است. آنچه شاید مردم لیبی سالیان سال باید هزینه اش را بپردازند، تلاش قذافی برای کنار هم قرار دادن تکه هایی از درک کم عمق خود از ایدئولوژی های بزرگ و سنت های فلسفی عصر مدرن بود که آن را برای به راه انداختن «تئوری سوم بین المللی» خود کافی می دانست.

علیرغم کمونیسم گریزی دیرینه وی، این سرهنگ جاه طلب و مکار به خوبی می توانست به طور مداوم جنگ سرد و رقبای قدرتمند خود را از سرت اداره کند. وی قادر بود حجم هنگفتی از تسلیحات را از شوروی و دوستان بلوک شرق تامین کند بدون اینکه حتی خود را تابع خواسته های آنها بداند، اما از همه اینها مهمتر اینکه، وی قادر بود تخصص آلمان شرقی در یک دوره که برای بقای دراز مدتش دارای اهمیت بود را تحت کنترل درآورد: سرکوب های اجتماعی. نویسنده به خوبی با مردم کشورهای عربی در دهه های هشتاد و نود میلادی در ارتباط بود اما هیچ کجا با لیبیایی هایی که به اندازه مردم آن دوره مرعوب و ترسیده باشند، برخورد نداشت. زندگی هر لیبیایی که دارای مقامی رسمی بود یا در موقعیتی قرار داشت که می توانست به منافع رژیم لطمه بزند، مانند زندگی در لانه مار بود. برادر نمی توانست به برادر خود اعتماد کند. در هر گروه سه نفره، همه این گمان را داشتند که دستکم یک نفر از افراد اطلاعات رژیم است.

در نگاهی به گذشته، به نظر می رسد چرخش ناگهانی قذافی به سمت غرب در سال 2003، زمانی که مسئولیت بمباران لاکربی را پذیرفت و همکاری برای مبارزه با تروریسم را آغاز کرد، نشانه ای بود از این مدعا که پایان نزدیک است. حال که خسته بود و تمرکز خود را معطوف به انتقال قدرت به پسرش کرده بود، دیگر ادعای پیشتاز ایدئولوژیک منطقه بودن را نداشت، چه برسد به جهان. شاید برخی بر این عقیده بوده اند که بهبود روابط لیبی و غرب، ابزار بالقوه ای است که در نهایت منجر به اصلاحات می شود، یا اینکه انتقال قدرت به قذافی جوانتر امکان دسترسی مردم به حقوق و خواسته های مشروع شان را فراهم خواهد کرد. اما آنچه این اقدامات در پی داشت چرخش به سمت موضعی تدافعی بود، چراکه رژیم درست نشدنی که با اشاعه رعب و وحشت حکومت می کرد، خود را در حال شنا برخلاف جزر و مد چندگانه تاریخ می دید.

حال دیگر رژیمی مانند رژیم قذافی تقریباً در اکثر بخش های جهان غیرقابل تصور است. جهانی که در آن خیابان روب ها تلفن همراه دارند، جایی که حتی شهروندان در پایئن ترین سطح جامعه نیز با جهان بزرگ تر در ارتباط هستند، جایی که محصول تاریخی عجیب و غریبی مانند رژیم قذافی هرگز در آن نجات نمی یابد. این حقیقت که دیگر قذافی وجود ندارد، نمی تواند به تنهایی موجبات دستیابی مردم لیبی به آرمان هایشان را فراهم کند اما می توان آن را همانطور که هست تلقی کرد: یک آغاز لازم اگرچه ناکافی.

برچسب ها: معمر قذافی لیبی
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین