bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۸۴۰۳۹۱
پراجکت سیندیکیت گزارش می‌دهد؛

آینده نظم جهانی چه خواهد شد؟

آینده نظم جهانی چه خواهد شد؟

سوال اصلی این است که آیا ما به یک دور جدید از افول موقعیت آمریکا وارد می‌شویم یا حملات دولت دومِ ترامپ به اتحاد‌ها و نهاد‌های "قرن آمریکایی"، نمود‌های عینی یک گذار جدید در عرصه بین المللی را نمایندگی می‌کنند. ما احتمالا پاسخ این پرسش را تا سال ۲۰۲۹ نخواهیم دانست.

تاریخ انتشار: ۲۳:۲۳ - ۱۶ اسفند ۱۴۰۳

آینده نظم جهانی چه خواهد شد؟فرارو- "جوزف نای"؛ استاد دانشگاه هاروارد آمریکا و مبدع نظریه "قدرت نرم". 

به گزارش فرارو به نقل از پراجکت سیندیکیت؛ "دونالد ترامپ" رئیس جمهور آمریکا تردید‌های جدی را در مورد تداوم یافتن نظم جهانی فعلی که بنیان‌های آن پس از جنگ جهانی دوم ایجاد شد، به وجود آورده است. ترامپ در جریان موضع گیری‌های اخیرش و یا دولت وی در قالب الگو‌های رای‌دهی خود در سازمان ملل متحد، جانبِ روسیه را گرفته‌اند. روسیه در سال ۲۰۲۲ جنگی بزرگ را علیه اوکراین به راه انداخت.

تهدیدات ترامپ در مورد آغاز جنگ‌های تجاری و تعرفه‌ای نیز سوالات زیادی را در مورد اتحاد‌های دیرینه و آینده نظام تجارت جهانی برجسته کرده‌اند. اقدام وی در خارج کردن آمریکا از توافق آب و هوایی پاریس و سازمان بهداشت و جهانی، چالش‌های جدی را برای همکاری در محیط بین المللی ایجاد کرده‌اند.

چشم‌انداز‌های مرتبط با یک آمریکایِ بی‌ملاحظه و خودمحور می‌تواند حامل چالش‌های جدی برای نظم جهانی باشد. در این فضا هیچ بعید نیست که روسیه از وضعیت کنونی استفاده کند و با اعمال قدرت و تهدید بتواند تسلطش بر روسیه را تحکیم بخشد. اروپا باید وحدت بیشتری از خود نشان دهد و در زمینه دفاعی به خود متکی شود. حتی اگر در این معادله همچنان حمایت‌های آمریکا به عنوان مولفه‌ای مهم مطرح باشد. به همین منوال، توقع اینکه چین نیز در آسیا بر دامنه قدرت و نفوذش بیفزاید، کاملا محتمل است. جایی که چین به صراحت به دنبال تسلط بر کشور‌های همسایه خود است.

در واقع، تمامی کشور‌ها از رویه‌های ترامپ متاثر می‌شوند، زیرا روابط میان دولت‌ها و دیگر بازیگران فراملی به شدت به هم وابسته و درهم‌تنیده هستند. یک نظم بین المللی، متکی بر: توزیع قدرتِ باثبات و پایدار در میان دولت‌ها، هنجار‌هایی که بر رفتار‌ها اثرگذاری دارند و آن‌ها را مشروعیت‌بخشی می‌کنند، و سازمان‌هایی است که در میان طیف گسترده‌ای از کشور‌ها از مقبولیت برخوردار هستند. یک نظم بین‌المللی می‌تواند به صورت تدریجی تکامل یابد، بدون اینکه به یک تغییر گفتمان جدی ختم شود. با این حال، اگر سیاست داخلی بازیگران قدرتمند به نحوی جدی تغییر کند، تقریبا بسیاری از شرایط تغییر می‌یابند.

ازآنجایی که روابط میان دولت‌ها به صورت طبیعی در گذر زمان تغییر می‌کند، "نظم" یک مساله نسبی است. پیش از نظام دولت‌های مدرن، نظم اغلب توسط زور و تسخیر تحمیل می‌شد. موضوعی که در قالب‌هایی نظیر جنس حکمرانی امپراطوری‌های چین یا روم قابل مشاهده بوده است. تغییرات در جنگ و صلح میان امپراطوری‌های قدرتمند بیش از همه موضوعاتی با محوریت مسائل جغرافیایی بودند تا اینکه به هنجار‌ها و نهاد‌ها مرتبط باشند. از آنجایی که مثلا امپراطوری‌های نظیر روم یا پارس (ایران) زمانی با هم همجوار بودند، با هم می‌جنگیدند این در حالی است که روم، چین و امپراطوری‌های مزوآمریکایی هیچگاه با هم نجنگیدند.

امپراطوری ها، خود به قدرت سخت و نرم وابسته بودند. چین تا حد زیادی به واسطه هنجار‌های مشترک، نهاد‌های به شدت توسعه‌یافته سیاسی، و مزایای متقابل اقتصادی، تمامیت خود را حفظ کرد. به نحو مشابهی روم نیز چنین بود. اروپای پسا رُم، نهاد‌ها و هنجار‌هایی را در شکلِ حکومت پاپ و یا پادشاهی‌های سلسله‌ای تجربه کرد که به این معنا بود که سرزمین‌های گوناگون اغلب از طریق ازدواج و اتحاد‌های خانوادگی تغییر می‌کردند و در این رابطه خواست مردم چندان مطرح نبوده است.

جنگ‌ها اغلب تحت تاثیر ملاحظات مختلف سلسله‌های گوناگون روی می‌دادند اگرچه، در قرون شانزدهم و هفدهم جنگ‌هایی رخ دادند که ریشه در جاه طلبی‌های مذهبی و ژئوپلیتیکی داشتند. موضوعی که متاثر از اوج‌گیری پروتستانیسم، رخ دادن برخی شکاف‌ها در کلیسای کاتولیک رومی، و تشدید رقابت‌های بین‌دولتی بود.

در پایان قرن هجدهم، انقلاب فرانسه تا حد زیادی هنجار‌های پادشاهی و سنتی که سال‌ها موازنه قدرت در اروپا را تداوم می‌بخشند، دچار اختلال کرد. اگرچه سودای ناپلئون برای ایجاد یک امپراطوری در نهایت پس از عقب نشینی وی از روسیه به شکست انجامید با این حال، ارتش تحت رهبری او مرز‌های زیادی را در نوردید و موجودیت‌های سیاسی تازه‌ای را ایجاد کرد. موضوعی که به نخستین تلاش‌های عامدانه برای ساخت یک نظام دولتی مدرن در جریان کنگره وین در سال ۱۸۱۵ ختم شد.

"کنسرت اروپا" که پس از کنگره وین ایحاد شد در دهه‌های بعد با برخی چالش‌ها رو به رو شد. به طور خاص در سال ۱۸۴۸، هنگامی که انقلاب‌های ملی گرایانه در اروپا رخ دادند این مساله نمود‌های عینی خود را به نمایش گذاشت. در پی این تحولات، بیسمارک صدراعظم پروس جنگ‌های گسترده‌ای را با هدف متحد کردن آلمان به راه انداخت. موضوعی که سبب شد تا این کشور یک موقعیت مهم در اروپا کسب کند. این موضوع در جریان کنفرانس برلین در سال ۱۸۷۸ بازتاب یافت. بیسمارک به واسطه اتحادش با روسیه یک نظم باثبات را تا زمانی که قیصرِ آلمان وی را در سال ۱۸۹۰ از قدرت عزل کرد، ایجاد نمود.

پس از آن شاهد وقوع جنگ جهانی اول بودیم که در پی آن توافق صلح ورسای و جامعه ملل شکل گرفتند. ناکامی این توافق و نهاد، زمینه‌های مساعدی را برای آغاز جنگ جهانی دوم ایجاد کرد. تشکیل سازمان ملل متحد و نهاد‌های نظام برتن وودز (نظیر بانک جهانی؛ صندوق بین المللی پول و سازمان تجارت جهانی)، مهمترین جلوه‌های نهادسازی در قرن بیستم بودند.

از آنجایی که آمریکا در این دوران بازیگر اصلی بود، عصرِ پسا سال ۱۹۴۵ به عنوان "قرن آمریکایی" شناخته شد. پایان جنگ سرد در سال ۱۹۹۱ و سپس توزیع تک قطبی قدرت، زمینه را برای ایجاد و تقویت نهاد‌هایی نظیر سازمان تجارت جهانی، دیوان لاهه، و توافق آب و هوایی پاریس فراهم کرد.

حتی قبل از ترامپ، برخی تحلیلگران اعتقاد داشتند که این نظم آمریکایی به نقطه پایان خود رسیده است. قرن بیست و یکم یک تغییر دیگر را نیز در حوزه توزیع قدرت به همراه داشته است. در این قرن ما شاهد "ظهور آسیا" بوده‌ایم (یا بهتر بگوییم احیای آسیا). در حالی که آسیا در سال ۱۸۰۰ میزبان بالاترین سهم از اقتصاد جهانی بود، پس از انقلاب صنعتی در غرب شاهد تنزل جایگاه خود بود. همچون دیگر مناطق، این قاره از رهگذر امپرالیسم جدید که فناوری‌های ارتباطی و نظامی غربی آن را میسر ساختند، ضربه خورد.

اکنون آسیا به موقعیت اصلی خود به عنوان منبع اصلی جهان در حوزه تولید اقتصادی بازگشته است. با این حال، دستاورد‌های اخیر آن بیش از آنکه برای آمریکا هزینه داشته باشد، برای اروپا با هزینه‌های جدی همراه بوده است. آمریکا به جای نزول، هنوز یک چهارم تولید ناخالص جهانی را نمایندگی می‌کند.

نمود عینی این مساله را در دهه ۱۹۷۰ میلادی نیز شاهد بوده‌ایم. در حالی که چین به میزان قابل توجهی موجب تضعیف موقعیت رهبری جهانی آمریکا شده با این حال، این کشور از آمریکا در حوزه‌های اقتصادی و نظامی پیشی نگرفته و البته که در حوزه اتحادهایش نیز در پشت سرِ آمریکا قرار دارد. 

اگر نظم بین المللی را در حال منسوخ شدن در نظر گیریم، سیاست داخلی آمریکا در این رابطه همچون خیزش چین، نقشی مهم بازی می‌کند. سوال اصلی این است که آیا ما به یک دور جدید از افول موقعیت آمریکا وارد می‌شویم یا حملات دولت دوم ترامپ به اتحاد‌ها و نهاد‌های "قرن آمریکایی"، نمود‌های عینیِ یک گذار جدید در عرصه بین المللی را نمایندگی می‌کنند. ما احتمالا پاسخ این پرسش را تا سال ۲۰۲۹ نخواهیم دانست.

bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین