bato-adv
bato-adv
آیا ترامپ به نظام جهانی پس از جنگ جهانی دوم پایان می‌دهد؟

ترامپ به سرنوشت موسولینی نزدیک‌تر است یا هیتلر؟

ترامپ به سرنوشت موسولینی نزدیک‌تر است یا هیتلر؟

ترامپ با تضعیف دموکراسی‌های سنتی و نزدیکی به مستبدان، آمریکا را از اتحاد‌های باثبات و ارزشمند اروپایی و آسیایی دور کرده است. این سیاست کوتاه‌بینانه، روابط با همسایگان شمالی و جنوبی را به خطر می‌اندازد و منافع درازمدت کشور را قربانی منافع آنی و غیرشفاف می‌کند. برخلاف نظام‌های دموکراتیک که با اعتماد، شفافیت و همکاری پایدار همراه هستند، تعامل با مستبدان نه تنها پرهزینه و نامطمئن است، بلکه نظم جهانی را شکننده‌تر و غیرقابل پیش‌بینی‌تر می‌سازد.

تاریخ انتشار: ۱۹:۵۹ - ۱۴ اسفند ۱۴۰۳

آیا ترامپ به نظام جهانی پس از جنگ جهانی دوم پایان می‌دهد؟فرارو– استفان والت، استاد روابط بین الملل دانشگاه هاروارد و بنیان گذار رئالیسم تدافعی

به گزارش فرارو به نقل از نشریه فارن پالیسی، اگر هنوز از تأثیرات گسترده‌ای که دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده چه در عرصه داخلی و چه در صحنه بین‌المللی ایجاد کرده است، شگفت‌زده می‌شوید، شاید به تحولات این هشت سال گذشته به‌اندازه کافی توجه نکرده‌اید. در این مرحله از زندگی طولانی و پرماجرای ترامپ، به‌وضوح آشکار است که دنیای آرمانی او دنیایی است که در آن مردان قدرتمند و ثروتمند مانند خودش می‌توانند بدون هیچ محدودیت عرفی یا قانونی و بدون توجه به مسئولیت‌های عمومی، هر آنچه را که می‌خواهند انجام دهند. این نگرش به‌طور خاص در کارزار انتخاباتی سال ۲۰۱۶ آشکار شد، زمانی که او در یک نوار ضبط‌شده، با غرور اعلام کرد که می‌تواند زنان را هر جا بخواهد بگیرد. قوانین؟ اخلاق؟ خودداری؟ تعهد به منافع عمومی؟ اینها در نگاه ترامپ، تنها دغدغه کسانی هستند که او بازندگان یا ساده‌لوح می‌نامد.

کنسرت جدید قدرت‌ها؛ ترامپ جهان را میان مستبدان تقسیم می‌کند؟

با چنین طرز فکری، جای تعجب ندارد که رهبرانی که دونالد ترامپ بیش از همه تحسین می‌کند و به آنها نزدیک می‌شود، همان مستبدانی باشند که قدرتشان هیچ محدودیتی ندارد. او به ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه به‌عنوان «یک رهبر قوی» اشاره می‌کند و روابط خود را با دیگر شخصیت‌های اقتدارگرا مانند شی جین‌پینگ در چین، کیم جونگ اون در کره شمالی و محمد بن سلمان در عربستان سعودی با افتخار به نمایش می‌گذارد. حتی رهبران منتخب دموکراتیک مورد علاقه‌اش مانند ویکتور اوربان در مجارستان، نارندرا مودی در هند و بنیامین نتانیاهو در اسرائیل، همگی تمایلات اقتدارگرایانه و غیرلیبرال دارند.

این رهبران معمولاً از قدرت دولتی برای منافع شخصی خود و تقویت موقعیت حامیانشان استفاده می‌کنند و فساد در این رژیم‌های اقتدارگرا به یک قاعده تبدیل شده است. این نگرش ممکن است ارتباط ترامپ با افرادی مانند ایلان ماسک و دیگر غول‌های فناوری را نیز روشن کند؛ شخصیت‌هایی که مشابه او علاقه‌مند به کنار زدن مقررات و قوانین‌اند تا بتوانند بهره‌وری بیشتری از منابع مالی و انسانی داشته باشند. علاوه بر این، این طرز تفکر علاقه او به شخصیت‌هایی مانند برادران تیت که مردسالار و خودمحور هستند، را نیز نشان می‌دهد.

رهبرانی که ترامپ آشکارا از آنها متنفر است، معمولاً کسانی هستند که به اصول دولت محدود و نهاد‌های دموکراتیک وفادار مانده‌اند. از جمله این افراد می‌توان به آنگلا مرکل، صدراعظم پیشین آلمان؛ جاستین ترودو، نخست‌وزیر کانادا؛ تمامی نخست‌وزیران اخیر بریتانیا به‌جز بوریس جانسون؛ و کلودیا شینبام، رئیس‌جمهور کنونی مکزیک اشاره کرد. این چهره‌ها به دلیل پایبندی‌شان به ارزش‌های دموکراتیک و حکومت قانون در تضاد آشکار با رهبران اقتدارگرایی قرار دارند که مورد تحسین ترامپ هستند.

دومین دوره ریاست‌جمهوری ترامپ به‌گونه‌ای آغاز شد که گویی او در حال تعریف خود به‌عنوان یک پادشاه است و تهاجم گسترده‌ای علیه محدودیت‌های قانونی قدرت اجرایی انجام داده است. چشم‌انداز جهانی او دنیایی است که در آن مستبدان و دیگر مردان قدرتمند گرد هم می‌آیند تا جهان را میان خود تقسیم کنند. گیدئون راچمن از فایننشال تایمز این رویکرد را «ایمن‌سازی جهان برای استبداد» نامیده و سوزان رایس، مشاور پیشین امنیت ملی ایالات متحده، آن را «محور مستبدان» خوانده است. این شیوه، شباهت زیادی به نسخه‌ای مدرن از «کنسرت اروپا» دارد، ترتیبی که پس از سقوط ناپلئون، قدرت‌های بزرگ از آن بهره گرفتند تا با هماهنگی اقدامات خود و مهار درگیری‌ها موازنه‌ای پایدار ایجاد کنند. شاید بتوان این وضعیت را «کنسرت جدید بزرگان» نامید.

نظم جهانی ترامپی؛ شاهراهی به سمت آشوب؟

چنین رویکردی در ظاهر ممکن است ساده‌تر به نظر برسد: کنار گذاشتن ساختار‌های پیچیده چندجانبه و تکیه بر توافقات دوجانبه یا چندجانبه با قدرت‌های بزرگ. اما این استراتژی از پایه ناپایدار است؛ چراکه بر دو پایه ضعیف استوار است. نخست، اعتماد میان رهبران مستبد که به‌ندرت پایدار می‌ماند. دوم، این فرض که منافع مشترک آنان در بهره‌برداری از منابع و سرکوب مخالفان همواره بر اختلافات طبیعی و رقابت‌های داخلی‌شان غلبه خواهد کرد.

در حقیقت، مستبدان به دلیل ماهیت غیرقابل پیش‌بینی و اغلب غیرقابل کنترلشان، کمتر به یکدیگر اعتماد می‌کنند. حتی در صورتی که توافق‌هایی به‌ظاهر حاصل شود، دوام این توافق‌ها همواره با تردید روبه‌رو است. تجربیات ترامپ نمونه‌های بارز محدودیت این رویکرد هستند و نشان می‌دهند که اتکا به این نوع تعاملات نمی‌تواند ثبات و اعتماد پایدار ایجاد کند.

روابط ترامپ با کیم جونگ اون، حتی با وجود نشست‌های حضوری و ارائه امتیازات سیاسی، نتوانست به توافقی پایدار دست یابد. همچنین تعهدات مطرح‌شده در توافق تجاری با چین نیز ناکام ماندند؛ وعده خرید ۲۰۰ میلیارد دلار کالا‌های آمریکایی از سوی پکن هیچ‌گاه عملی نشد. این نمونه‌ها به‌وضوح نشان می‌دهند که حتی با دادن اختیارات گسترده به رهبران مستبد و اعطای امتیازات بزرگ، نمی‌توان از همکاری پایدار یا پایبندی به توافقات اطمینان حاصل کرد.

به همین دلیل، این دیدگاه که ایالات متحده می‌تواند صرفاً با تعامل با قدرت‌های مستبد، نظم جهانی باثباتی ایجاد کند یا منافع ملی بلندمدت خود را تضمین کند، بیش از حد خوش‌بینانه به نظر می‌رسد. مطالعات روابط بین‌الملل از دیرباز نشان داده‌اند که دموکراسی‌ها، به دلیل قابلیت اعتماد بالاتر، شریکان تجاری و امنیتی قابل اطمینان‌تری هستند. کشور‌های دموکراتیک معمولاً از جذابیت بیشتری برای همکاری تجاری برخوردارند، زیرا تعهدات آنها اغلب بر اساس اجماع ملی گسترده و از طریق فرآیند‌های شفاف دموکراتیک اتخاذ می‌شود. این امر باعث می‌شود که احتمال نقض یا لغو ناگهانی این تعهدات به‌مراتب کمتر باشد.

همچنین، تاریخ نشان داده است که ائتلاف‌های میان دموکراسی‌ها در مقایسه با اتحاد‌های میان حکومت‌های مستبد، دوام و پایداری بیشتری دارند. این ثبات ناشی از ماهیت بنیادین این ائتلاف‌هاست که بر منافع مشترک و بلندمدت استوارند و کمتر تحت تأثیر تصمیمات ناگهانی یا تغییرات فردی رهبران قرار می‌گیرند. در مقابل، مدیریت روابط بین‌الملل بر پایه یک رویکرد صرفاً معاملاتی، به دلیل پیچیدگی‌های ذاتی این روابط، ناکارآمد است. این ناکارآمدی به‌ویژه هنگامی آشکار می‌شود که هیچ چارچوب مشخصی برای اطمینان از پایبندی طرفین به توافقات وجود نداشته باشد.

حتی در نظام بین‌المللی فاقد یک مرجع مرکزی، دولت‌ها برای تنظیم روابط روزمره خود به قوانین و نهاد‌هایی نیاز دارند. درست مانند خیابانی که بدون قوانین رانندگی، هر راننده‌ای مجبور باشد هر روز قوانین خاص خود را تعیین کند، نتیجه چیزی جز هرج و مرج نخواهد بود. ترافیک متوقف می‌شود، تصادفات افزایش می‌یابد و خشم و نارضایتی میان رانندگان به اوج می‌رسد.

آیا ترامپ به سرنوشت موسولینی نزدیک‌تر است یا هیتلر؟

هنجار‌ها و نهاد‌های بین‌المللی تنها ابزار‌های حفظ نظم نیستند؛ بلکه شفافیت در نیت کشور‌ها را نیز افزایش می‌دهند. کشور‌هایی که به قوانین و توافق‌های موجود احترام می‌گذارند، معمولاً به‌عنوان تهدید کمتری تلقی می‌شوند، زیرا رفتارشان قابل پیش‌بینی‌تر است. در مقابل، کنار گذاشتن قوانین، مرز میان کشور‌هایی که به قوانین پایبندند و آنهایی که نیستند را محو می‌کند. ترامپ ممکن است باور داشته باشد که بدون نظم مبتنی بر قوانین، آزادی عمل بیشتری خواهد داشت، اما احتمالاً خیلی زود متوجه می‌شود که جهانی بدون قوانین، پیچیده‌تر، پرتنش‌تر و به مراتب غیرقابل پیش‌بینی‌تر و سخت‌تر برای مدیریت خواهد بود.

تاریخ بار‌ها به ما نشان داده است که قدرت‌های کنترل‌نشده، هرچند در ظاهر استوار به نظر برسند، اما اغلب خطا‌های فاجعه‌باری را رقم می‌زنند. رهبران استبدادی همچون ژوزف استالین و مائو زدونگ تصمیماتی گرفتند که به قیمت جان میلیون‌ها نفر تمام شد. بنیتو موسولینی، ایتالیا را به جنگ‌های مخرب کشاند و جاه‌طلبی‌های آدولف هیتلر در نهایت باعث سقوط آلمان در جنگ جهانی دوم شد.

هرچند دموکراسی‌ها نیز نمی‌توانند خود را از اشتباهات انسانی مصون بدانند، اما ویژگی‌های بنیادینشان مانند دسترسی گسترده‌تر به اطلاعات، پاسخگویی عمومی و امکان تغییر رهبران ناکارآمد فرصت اصلاح اشتباهات را فراهم می‌آورد. این انعطاف‌پذیری ذاتی دموکراسی‌ها موجب شده که آنها در طول تاریخ، از نظر رشد اقتصادی، بهبود وضعیت آموزشی، ارتقای حقوق اولیه بشر، و افزایش میانگین طول عمر، از حکومت‌های استبدادی پیشی بگیرند. درسی که از دو قرن گذشته می‌توان آموخت روشن است: هرچند دموکراسی‌ها بی‌عیب نیستند، اما در مقایسه با حکومت‌های اقتدارگرا، به‌طور مداوم نتایج بهتری برای جوامع به ارمغان آورده‌اند.

آیا ترامپ، میراث ۷۰ ساله ائتلاف غربی را نابود می‌کند؟

مسئله اصلی این نیست که ترامپ می‌خواهد با روسیه وارد تعامل شود یا به جنگ اوکراین پایان دهد. رهبران دیگری از جمله کامالا هریس، معاون سابق رئیس‌جمهور، نیز احتمالاً به دنبال دستیابی به همین اهداف بوده‌اند؛ اما تفاوت در رویکرد‌ها و مسیر‌های طی‌شده است. آنچه نگران‌کننده است این است که ترامپ به جای تقویت ائتلاف‌های دموکراتیک و متحدان سنتی آمریکا، سیاست‌هایی را دنبال می‌کند که کشور را به نزدیکی با حکومت‌های استبدادی سوق می‌دهد. این رویکرد نه تنها دموکراسی‌های دیرینه را تضعیف و بی‌اعتبار می‌کند، بلکه باعث تخریب روابط تاریخی آمریکا با کشور‌هایی می‌شود که در دهه‌های گذشته ستون‌های اصلی نظم بین‌المللی باثبات را تشکیل داده‌اند.

در دهه ۱۹۷۰، ریچارد نیکسون و هنری کیسینجر با سیاستی هوشمندانه تعامل با چین را در اولویت قرار دادند، اما در عین حال به تقویت روابط با ناتو و دیگر متحدان متعهد ماندند و از بروز تنش‌های غیرضروری با کانادا یا مکزیک پرهیز کردند. این رویکرد، آگاهی عمیق‌تری از پیچیدگی روابط جهانی و ضرورت حفظ ائتلاف‌های دموکراتیک را نشان می‌داد. در مقابل، ترامپ با نادیده گرفتن این اصول، شراکت‌های باثبات و موفق آمریکا را با رفتار‌های کوته‌بینانه در معرض خطر قرار داد. روابط دوستانه با همسایگان شمالی و جنوبی، یکی از نقاط قوت استراتژیک ایالات متحده به‌شمار می‌رفت، اما رویکرد‌های قلدری‌آمیز و بی‌احترامی به این شراکت‌ها، این مزیت ارزشمند را به شدت تضعیف کرده است.

در هفت دهه گذشته، ایالات متحده از روابط پایدار و همفکر با متحدان دموکراتیک خود در اروپا و آسیا بهره‌مند شده است. این همکاری‌ها، با پشتوانه ۴۵۰ میلیون نفر جمعیت و تولید ناخالص داخلی ترکیبی بالغ بر ۲۰ تریلیون دلار، پایه‌ای مطمئن و سازنده برای امنیت و شکوفایی اقتصادی آمریکا فراهم کرده‌اند. اما تغییر جهت به سوی نزدیکی به روسیه، که جمعیتی اندکی بیش از ۱۴۰ میلیون نفر و تولید ناخالص داخلی حدود ۲ تریلیون دلار دارد، جایگزینی نامطمئن و غیرقابل اعتماد به‌شمار می‌رود. حتی اگر هدف ترامپ تضعیف دموکراسی جهانی و تقویت قدرت شخصی‌اش در داخل کشور باشد، این روش به ندرت می‌تواند ایالات متحده را امن‌تر، محبوب‌تر یا ثروتمندتر کند.

bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین