دیدگاه ترامپ مبنی بر اینکه آمریکا قربانی سوءاستفاده جهانی است، برای بسیاری از رهبران جهانی عجیب است، زیرا ایالات متحده همواره از قدرت و نفوذ خود برای منافع ملی بهره برده است. سیاستهای معاملهمحور ترامپ، هرچند ممکن است امتیازاتی کسب کند، اما حسن نیت و اعتماد دیرینه جهانی به آمریکا را تضعیف میکند و ممکن است نظم جهانیای که آمریکا نقش کلیدی در ایجاد آن داشته، آسیب ببیند.
فرارو- فرید زکریا تحلیلگر ارشد مسائل بین الملل روزنامه واشنگتن پست.
به گزارش فرارو به نقل از روزنامه واشنگتن پست، در جریان گفتوگوها با شرکتکنندگان مجمع جهانی اقتصاد در داووس، واکنشها به احتمال دومین دوره ریاستجمهوری دونالد ترامپ تنوع بیشتری نسبت به دوره اول نشان میدهد. اگرچه نگرانیها همچنان وجود دارند، اما بسیاری از رهبران معتقدند که میتوانند با ترامپ به توافقهایی دست یابند. در عین حال، برخی دیگر او را بیشتر در حد تهدیدهای لفظی میبینند تا فردی که این تهدیدها را به اقدامات عملی تبدیل کند.
با این حال، یکی از جنبههای اساسی دیدگاه ترامپ که اغلب افرادی که با آنها صحبت کردم را دچار سردرگمی کرده، این است که او ایالات متحده را در نقش یک قربانی به تصویر میکشد. ترامپ در سخنرانی تحلیف خود با صراحت اعلام کرد: «دیگر اجازه نمیدهیم از ما سوءاستفاده شود.» این نگرش در رویکرد مارکو روبیو، وزیر خارجه جدید، نیز بازتاب یافته است. روبیو، که تلاش میکرد در جلسه تأیید صلاحیت خود به سبک ترامپ سخن بگوید، تأکید کرد که ایالات متحده در دهههای گذشته بیش از حد به «نظم جهانی» بها داده و منافع ملی خود را نادیده گرفته است.
این تصویر از ایالات متحده بهعنوان قربانی برای بسیاری از کشورهای جهان نه تنها عجیب، بلکه به نوعی وارونه به نظر میرسد. واقعیت این است که آمریکا بارها و بارها برای تأمین منافع ملی خود بیاعتنا به نظرات و افکار عمومی جهانی از نیروی نظامی استفاده کرده است، نمونه بارز آن، حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ است، که با مخالفت سایر اعضای شورای امنیت سازمان ملل مواجه شد و اعتراضات میلیونی در سراسر جهان را برانگیخت. علاوه بر این، ایالات متحده بهطور یکجانبه کشورهایی مانند ایران، کوبا و ونزوئلا را تحریم کرده، حتی در شرایطی که نزدیکترین متحدانش با این اقدامات مخالف بودند. از سوی دیگر، آمارها نشان میدهد که آمریکا از سال ۲۰۰۹ بیش از هر کشور دیگری اقدامات حمایتگرایانه اقتصادی انجام داده است؛ حدود ۱۱،۰۰۰ مورد، در حالی که چین با نزدیک به ۸،۰۰۰ مورد در رتبه دوم قرار دارد.
در نگاه دنیای خارج، ایالات متحده کشوری است که بهخوبی از برتری خود در صحنه جهانی آگاه است و رفتارهایش نیز بازتابی از همین آگاهی است. واشنگتن برای تقریباً هر موضوعی که به نفعش باشد، شرایط ویژهای برای خود قائل میشود. این نگرش بهوضوح در گفتوگوی من با یکی از رهبران خارجی که نخواست نامش فاش شود، نمایان بود. او با لحنی که تلفیقی از تحسین و انتقاد بود، گفت: «ما درخواستها و خواستههای آمریکا را بیشتر از هر کشور دیگری میپذیریم.»
با این حال، نمیتوان انکار کرد که ایالات متحده، در حالی که همواره بر امتیازات ملی و آزادی عمل خود تأکید داشته، در ساختن جهان نیز نقش اساسی ایفا کرده است. پیش از ورود جدی آمریکا به عرصه بینالمللی در جریان جنگ جهانی دوم، سیاست جهانی تحت سیطره جنگهای قدرتهای بزرگ، ناسیونالیسم و حمایتگرایی بود. همکاریهای بینالمللی در حداقل ممکن قرار داشت و کمکهای مالی کشورهای ثروتمند به کشورهای فقیر تقریباً ناچیز بود. اما پس از ۱۹۴۵، با رهبری ایالات متحده، جهانی با اقتصاد باز شکل گرفت که توانست میلیاردها نفر را از فقر و بیماری نجات دهد. نهادهای بینالمللی نیز، با حمایت آمریکا، برای مقابله با چالشهای مشترک تلاش کردند و جنگهای قدرتهای بزرگ به تدریج به تاریخ پیوست.
ایالات متحده نقشی بنیادین در شکلگیری نظم جهانی پس از جنگ جهانی دوم ایفا کرد. به جای تحمیل خراج بر قدرتهای شکستخورده، به بازسازی آنها کمک مالی کرد، بازارهای خود را به روی جهان گشود و دنیایی را پایهریزی کرد که در آن پیشرفت و صلح، جایگزینی سودمندتر از جنگ باشند. این رویکرد، نهتنها برای جهان موفقیتآمیز بود، بلکه آمریکا نیز بیشترین بهره را از آن برد. هشتاد سال پس از پایان جنگ جهانی دوم، ایالات متحده همچنان قدرت برتر اقتصادی، فناوری، نظامی و سیاسی جهان است. حتی در دهههای اخیر، فاصله آن با بسیاری از قدرتهای اقتصادی بزرگ مانند آلمان و ژاپن افزایش یافته است. با تنها ۴ درصد از جمعیت جهان، آمریکا بیش از یکچهارم تولید ناخالص داخلی جهانی را تولید میکند—رقمی که تقریباً برابر با سهم این کشور در دوران رونالد ریگان است. علاوه بر این، آمریکا در بسیاری از فناوریهای پیشرو آینده، مانند هوش مصنوعی و انرژیهای نوین، جایگاه نخست را دارد و احتمالاً در این حوزهها تسلط کامل پیدا خواهد کرد.
با این حال، دستاوردهای چشمگیر آمریکا در نظم جهانی برای ترامپ کافی نیست. او به دنبال بهرهبرداری حداکثری از هر کشور خارجی است، حتی در مواردی که منافع بهدستآمده ناچیز به نظر میرسند. در سال ۲۰۱۷، ترامپ در دیداری با رئیسجمهور پاناما از هزینهای که نیروی دریایی آمریکا برای عبور از کانال پاناما میپرداخت، شکایت کرد؛ رقمی حدود یک میلیون دلار در سال که کمتر از ۰.۰۰۰۲ درصد بودجه پنتاگون را تشکیل میداد. با این حال، او خواستار تخفیف از پاناما، کشوری فقیر در آمریکای مرکزی، شد. این نگرش نشاندهنده رویکرد ترامپ است که بیشتر بر اساس معامله است تا روابط بلندمدت.
ترامپ احتمالاً با تهدید و فشار بر کشورها حتی دوستان، متحدان و شرکای نزدیک آمریکا موفق به کسب امتیازاتی خواهد شد. اما این رویکرد، بهایی سنگین دارد: از بین رفتن حسن نیتی که سیاست خارجی آمریکا طی دههها ایجاد کرده است. این حسن نیت، بسیاری از کشورها را تشویق کرده بود تا در مواجهه با قدرتهایی، چون روسیه یا چین، جانب واشنگتن را بگیرند. رفتار ترامپ ممکن است به تقویت نیروهای ملیگرایی و حمایتگرایی در سراسر جهان بینجامد و در نهایت به نظم جهانیای که آمریکا طی دههها ساخته است آسیب وارد کند؛ نظمی که ثبات، صلح، رفاه و آزادی بیشتری را نسبت به هر دوره دیگری از تاریخ به همراه داشته است.