تحلیل هالیدی از روایتهای ناسیونالیستی (ملی گرایانه) و چپ گرایانه معمول که امپریالیسم بریتانیا و آمریکا را به دلیل برپایی یک دولت دیکتاتوری ایرانی با سلطنت پهلوی به عنوان "دست نشانده" آنها سرزنش میکردند فاصله گرفت. هالیدی تاکید داشت که دولت پهلوی به جای اینکه یک دولت "پسا استعماری" باشد که توسط امپریالیسم غربی تاسیس شده باشد "به شیوهای نسبتا مستقل ایجاد شده بود". او در انحراف روش شناختی دیگری به این پرسش پاسخ داد که چرا نظم سیاسی بورژوا دمکراتیک در ایران به وجود نیامده است.
فرارو- افشین متین عسگری؛ استادیار تاریخ و مذهب خاورمیانه در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در لس آنجلس است. او مقالات متعددی درباره سیاست ایران در قرن بیستم میلادی نوشته و نویسنده کتاب "دانشجویان ایرانی مخالف شاه" در سال ۲۰۰۲ میلادی بوده است. متین عسگری بخش عمده رسالهاش را به تاریخ جنبش دانشجویی ایران اختصاص داد. آن رساله در قالب کتابی تحت عنوان "کنفدراسیون: تاریخ جنبش دانشجویان ایرانی در خارج از کشور ۵۷–۱۳۳۲" با ترجمه "ارسطو آذری" توسط "موسسه نشر و پژوهش شیرازه" به فارسی ترجمه و چاپ شد.
به گزارش فرارو به نقل از ژاکوبن، در آستانه انقلاب ایران "فرد هالیدی" نویسنده و استاد دانشگاه اهل ایرلند، متخصص روابط بینالملل و امور خاورمیانه، شبه جزیره عربستان و مسائل ایران مطالعهای کلاسیک درباره دیکتاتوری شاه تحت حمایت ایالات متحده و نیروهای اجتماعی که برای تضعیف آن تلاش میکردند را به رشته تحریر درآورد. این اثر یک متن ضروری برای کسانی است میخواهند سیاست خاورمیانه را درک کنند.
کتاب فرد هالیدی تحت عنوان "ایران: دیکتاتوری و توسعه" که در لحظه پیروزمندانه انقلاب ایران چاپ شد بلافاصله برای خوانندگان در خاورمیانه و اعضای جنبش چپ بین المللی به متنی نمادین تبدیل شده بود. جذابیت آن کتاب برای نسلی از چپگرایان به ویژه چپهای ایرانی خارق العاده بود.
من در دسامبر ۱۹۷۸ میلادی(آذر ۱۳۵۷) یک دانشجوی بیست و سه ساله بودم که در لس آنجلس در کالیفرنیا ترک تحصیل کردم تا به کشورم بازگردم و به انقلاب در حال گسترش ایران بپیوندم. من یک نسخه از کتاب هالیدی را پیش از تاریخ چاپ رسمی آن دریافت کرده بودم. محتویات آن را خواندم یا بهتر بگویم بلعیدم! و آن را مانند یک یادگاری مقدس در چمدانم گذاشتم و با خود به تهران بردم. آن کتاب در ایران به مثابه یک راهنمای مرجع برای من به منظور درک چرایی سقوط حکومت شاه بود.
در طول چهار سال تحصیلم در ایالات متحده انبوهی از کتب تاریخ انقلاب و ادبیات مارکسیستی به زبانهای فارسی و انگلیسی را خوانده بودم، اما هرگز چیزی شبیه کتاب هالیدی که هم به شدت علمی و هم تا مغز استخوان مارکسیستی بود را نخوانده بودم. ادبیات موضوعی انگلیسی زبان در مورد ایران عموما از پرداختن به رویدادهای جاری خودداری ورزیده یا با احتیاط در مورد حکومت شاه اظهارنظر میکرد و در چارچوب پارادایمهای محافظه کارانه نظریه غرب زدگی - مدرنیزاسیون و جنگ سرد باقی میماند. معدود مطالعات انتقادی استثنایی درباره ایران توسط جوانان وابسته به جنبش ضد شاه "کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی" یکی از موثرترین سازمانهای چپ جهان در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی انجام شده بودند.
کتاب هالیدی در برهه زمانی بی عیب و نقصی چاپ شد درست زمانی که شاه در حال سرنگونی بود و مانند صاعقهای روشنفکرانه به ما برخورد کرد. ظرف مدت چند ماه پس از چاپ کتاب ترجمههای فارسی متعددی از آن چاپ شد و نظر مخاطبان زیادی را در ایران به سوی خود جلب کرد.
هالیدی بدون پیش بینی سرنگونی قریب الوقوع شاه چالشهای جدی پیش روی شاه را شناسایی کرده بود. تا زمانی که هالیدی در پاییز ۱۹۷۸ میلادی نگارش آن کتاب را به پایان رساند تعداد کمی از تحلیلگران در آستانه سقوط بودن رژیم پهلوی را پیش بینی میکردند.
یکی دیگر از انتقادات به کتاب هالیدی مربوط به روایت شدیدا سکولار آن و عدم توجه منتقدان به مخالفان مذهبی شاه است. گروهی که وقتی کتاب هالیدی در شرف چاپ بود نقش محوری را در مبارزات برعهده گرفت.
در نهایت، "ایران: دیکتاتوری و توسعه" بیش از آن که متنی از انقلاب ایران باشد تحلیلی زیرکانه از جامعه و سیاست ایران پیش از انقلاب بود. هالیدی در ده فصل کتاب که به دقت سازماندهی شده بود ساختار اساسی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ایران را با تمرکز بر دوره بین احیای سلطنت تا کودتای سازمان دهی شده در سال ۱۹۵۳(۱۳۳۲) توسط سیا و چالشهای فزایندهای که رژیم پهلوی در نیمه دوم دهه ۱۹۷۰ میلادی(۱۳۴۹) با آن مواجه بود ترسیم کرد و تشخیص داد.
هالیدی با طرحی کوتاه از "جامعه ایرانی" معاصر با استفاده از تازهترین آمار آن زمان در مورد جغرافیا، توازن جمعیت شهری و روستایی، تقسیم زبانی و قومیتی، الگوهای کار و اشتغال، و نهادهای روحانی که وابستگی شیعیان ایران را حفظ میکردند کتاب اش را آغاز کرده است. دو فصل بعدی بر "دولت ایران" تمرکز داشت و پیشینه تاریخی و ویژگیهای خاص آن را پوشش میداد. او سپس توضیح میدهد که چرا دولت دیکتاتوری ساخته شده در دوران دو پادشاه خاندان پهلوی در وهله نخست با شرایط داخلی ایران و در وهله دوم با مداخله خارجی به ویژه توسط ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم مطابقت دارد.
در اینجا تحلیل هالیدی از روایتهای ناسیونالیستی (ملی گرایانه) و چپ گرایانه معمول که امپریالیسم بریتانیا و آمریکا را به دلیل برپایی یک دولت دیکتاتوری ایرانی با سلطنت پهلوی به عنوان "دست نشانده" آنها سرزنش میکردند فاصله گرفت. هالیدی تاکید داشت که دولت پهلوی به جای اینکه یک دولت "پسا استعماری" باشد که توسط امپریالیسم غربی تاسیس شده باشد "به شیوهای نسبتا مستقل ایجاد شده بود". او در انحراف روش شناختی دیگری به این پرسش پاسخ داد که چرا نظم سیاسی بورژوا دمکراتیک در ایران به وجود نیامده است. در اینجا نیز عللی که او شناسایی کرد عمدتا داخلی و مربوط به جامعه ایران بودند و نه عوامل تحمیل شده خارجی.
در پایان آن فصل او به نقاط ضعف و اشتباهات دو جنبش اپوزیسیون ایران در اواسط قرن بیستم، حزب کمونیست (توده) و دولت ناسیونالیست (ملی گرا) به رهبری "محمد مصدق" نخست وزیر در فاصله سالهای ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۳ میلادی اشاره میکند.
هالیدی کتاب را با رگباری از بینشهای تحلیلی جسورانه و دیدگاه انتقادی شدید در مورد حکومت شاه نوشته و در عین حال مفروضات ایدئولوژیک مخالفان چپ گرا و ناسیونالیست آن رژیم را زیر سوال برده است. من در آن زمان محافل دانشجویی چپگرای ایرانی حضور داشتم، اما جزمهای مائوئیستی - استالینیستی و خط مشی فرقه گونه مبارزه مسلحانه چریکی آنان را زیر سوال بردم.
فعالان جوانی مانند من به دنبال دیدگاههای پیچیده تری در مورد حکومت شاه و رابطه آن با امپریالیسم ایالات متحده بودند. هالیدی این دیدگاه را در نثری واضح و عاری از اصطلاحات تخصصی ارائه کرد بدون اتکا به کلیشههای قدیمی خسته کننده "روبنا – زیربنا"، "جامعه نیمه فئودالی" و "سلسله مراتب تضادها". در عین حال، رویکرد علمی مستحکم او نشانگر گسست از پارادایمهای غالب جنگ سرد بود که مداخله انگلیسی - آمریکایی در ایران را توجیه میکرد. هم چنین، او از مضامین دانشگاهی شرق شناسانه که ایران را به مثابه کشوری اهل شعر که با ویژگیهای مذهبی جاودانه و ویژگیهای سلطنتی هزاران ساله اش مشخص میشد، دور شده بود.
فصل دوم کتاب هالیدی در مورد دولت مدرن ایران "ویژگیهای کلی" آن را ترسیم میکند. هالیدی استدلال میکند که این دولت پیش از هر چیز دولتی است که توسعه سرمایه داری را ترویج میکند و بنابراین در دیدگاه مارکسیستی کلاسیک به نوعی "مترقی" است. بنابراین، توسعه دومین واژه کلیدی در عنوان کتاب او برای تحلیل هالیدی از ایران بوده است.
از دید او این توسعه سرمایه داری بود که نتایج متناقضی را چه پیش رونده و چه قهقرایی به وجود آورد. هالیدی در اینجا بار دیگر پارادایمهای چپگرای رایج ایران را به چالش کشید که در آن استدلال میشود ایران در حالت "نیمه فئودالی" باقی مانده یا توسعه سرمایه آن "وابسته به امپریالیسم" بوده و بنابراین "کاملا ارتجاعی" بوده است. در عوض، او از مدل تحلیلی "ولادیمیر لنین" برای مطالعه سرمایه داری در روسیه تزاری پیروی میکرد.
طرح این ادعا که حکومت شاه دارای برخی ویژگیهای مترقی است در محافل چپ ایرانی که عمدتا وابسته به مائوئیسم، نظریه وابستگی و سایر پارادایمهای جهان سومی بودند "بدعت گذارانه" قلمداد میشد و جریان چپ تمایل داشت بسته اصلاحات "انقلاب سفید" شاه را به عنوان یک اقدام "ساختگی" نادیده بگیرد حتی اگر محتوای آن اصلاحات ارضی، حقوق و امتیازات زنان، و آموزش عمومی رایگان بودند که مطالبات سوسیالیستی و کمونیستی را شامل میشدند.
هالیدی در پایان فصل دوم خود درباره دولت ایران ویژگیهای اصلی آن را به این شیوه بیان میکند:"این یک سرمایه داری است یک سرمایه داری در حال توسعه. این نظام یک دیکتاتوری است شکلی از دیکتاتوری سلطنتی است و وابسته به کشورهای پیشرفته سرمایه داری است". بنابراین، تز اصلی مطرح شده در کتاب "ایران: دیکتاتوری و توسعه" از سوی هالیدی این بود که حکومت شاه از نظر سیاسی ارتجاعی و وابسته به امپریالیسم آمریکا هرچند نه دست نشانده بوده در حالی که توسعه سرمایه داری در عرصه اجتماعی – اقتصادی که به آن دامن زده بود ترکیبی از نتایج مثبت و منفی را به همراه داشت.
فراتر از انتزاعات فصول اولیه در سایر بخشهای کتاب به تحلیل سیاست و جامعه ایران تحت عناوین ذیل پرداخته شده است: نیروهای مسلح و ساواک، توسعه کشاورزی، نفت و صنعتی، طبقه کارگر، مخالفان و روابط خارجی. این مقولات برای درک سلطنت پهلوی حیاتی بوده و هستند. در هر مورد هالیدی از بهترین منابع موجود برای آشکار کردن تناقضات و تنشهایی که از پیش ثبات دولت را تهدید میکرد، استفاده کرده بود.
با تامل در علل انقلاب ایران مطالعات بعدی عموما به همان مجموعهای از عوامل ساختاری باز میگردد که هالیدی در سال ۱۹۷۹ شناسایی کرده بود. علاوه بر این، بدون پیش بینی یک فروپاشی قریب الوقوع، کتاب هالیدی بر آسیب پذیری بسیار مهمی متمرکز شده بود که بسیاری از ناظران آن را به عنوان عوامل انقلاب شناسایی کرده اند. از جمله علل اصلی ساختاری فروپاشی رژیم پهلوی اختلاف فزاینده بین یک دیکتاتوری سیاسی ناکارآمد و یک جامعه به سرعت در حال تغییر یا توسعه بود.
مجموعه دلایل ذکر شده در بالا، متن ۱۹۷۹ هالیدی را برای مورخان قرن بیستم ایران و انقلاب ایران تا به امروز به اثری ضروری تبدیل کرده است. تجزیه و تحلیل هالیدی از روابط پیچیده سلطنت با ایالات متحده بسیار برجسته بود جایی که او به عاملیت رو به رشد شاه و حتی استقلال عمل خاصی از سوی او اشاره کرد در حالی که تصمیمات او همیشه در چارچوب پارامترهای استراتژیک منافع امپراتوری ایالات متحده باقی میماند.
در طول سه دهه پس از آن تا زمان مرگ نابهنگام "فرد هالیدی" در سال ۲۰۱۰ میلادی(۱۳۸۹) او به نوشتن در مورد طیف گستردهای از موضوعات فراتر از ایران از مداخله شوروی در افغانستان گرفته تا انقلاب اتیوپی و سیاست آمریکای لاتین ادامه داد و تبدیل به یک محقق معتبر و شناخته شده بین المللی شد.
پس از وقوع انقلاب در ایران چندین بار "فرد هالیدی" را ملاقات کردم و او را فردی خونگرم و گفتگوکنندهای جذاب دیدم که برای گپ زدن با دوستان ایرانی به زبان فارسی چهرهای جذابتر پیدا میکرد. آخرین ملاقات حضوری ما در خلال کنفرانسی بود که در دانشکده مطالعات شرقی و آفریقایی لندن برگزار شد و من با افتخار مقالهای را در کنار او به عنوان همکار و رفیقم ارائه کردم.
اگرچه شخصا دلم برای فرد تنگ شده، اما کتاب "ایران: دیکتاتوری و توسعه" را نه بر اساس دلایل احساسی، و شخصی بلکه به دلیل شایستگی خارقالعاده آن به عنوان متنی منحصر بفرد از تاریخ انقلاب و گواهی نمادین از دانش مارکسیستی و انترناسیونالیسم سوسیالیستی توصیه میکنم. نسل جوان نباید این کتاب را از دست بدهند.