دکترکیومرث اشتریان استادعلوم سیاسی دانشگاه تهران در شرق نوشت: نظامیان باید در خط مقدم جبهه جنگ و دفاع از کشور باشند. ولی در امور اجرائی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی باید پشت خط باشند؛ البته بهتر است که در پشت خط امور اجرائی و سیاسی هم نباشند؛ چون در روز حادثه به قدرت اصلی آنان نیاز داریم. کارکرد آنان حفاظت از کیان کشور است.
اینکه مفهوم دفاع و امنیت آنقدر توسعه یابد که شامل همه چیز بشود، سبب میشود که نظامیان هزار کفش دیگر بپوشند که اندازه هیچکس نیست. اگر لباس دولت به تن بیارایید آنگاه سخت است که «جامه جنگ فروپوشید در نوبت جنگ». اگر همه قداست خود را برای دفاع از کیان و از سرزمین حفظ کنید، آنگاه است که مردمان به گاه پیکار بیکار نمینشینند و گروه در گروه، گروهانهای پرشمار شما میشوند.
به این نکات توجه کنید:
۱- حضور در صحنه اجرا همیشه جذاب و فریبنده است. بر سرسرای دولت دو صد طاق نصرت به شکوه آراستهاند؛ اما در درون خبری نیست. دولتمرد خود را در برابر انبوهی از مشکلات ناتوان میبیند. سرمست مانند شیری به میدان حادثه میرود، غافل از آنکه همیشه و در همه جای جهان دولتها نارسا و ناکارآمدند؛ چون مطالبات بسیار است و توقعات آدمیان پیدرپی. هیچ دولتی نمیتواند همه را راضی کند. پیامد طبیعی چنین رویکردی آن است که اگر نظامیان به اجرای حکومتی بیایند، مسئول همه ناکارآمدیها میشوند، بدون آنکه ضرورتی به این کار باشد.
۲- استدلال سادهلوحانه این است: «بنگرید که در آمریکا چه پرشمارند نظامیان پیشین بر مسند دولت و کنگره». غافل از آنکه آنگاه که نظامیان سابق آمریکایی به مجلس و دولت میآیند، این سنت اداری و ساختار نهادی حزبی است که همه آنان را در خود فرومیکِشد. در آنجا دیگر کسی نظامیان را مسئول نمیداند؛ بلکه لباس حزبی «یونیفرم»های نظامی را به کلی میپوشاند و به فراموشی میسپارد. حزب و دیوان است که مسئول است و نه سرلشکر و سرهنگ. اینگونه نیست که برای مرغ و گرانی و آب و بازار و فرهنگ و جمعیت و... قرارگاه تشکیل دهند و آخرش هم نتیجهای به دست نیاید و بلکه متخلفان از موقعیت آنان سوءاستفاده کنند. بههوش که میدان اجرائی پر از نیرنگ است و قرارِ جان از هر قرارگاهی میگیرد.
۳- اداره کشوری مانند ایران بهغایت مشکل است. گزارش کارشناسان هاروارد از چالشهای برنامهریزی در ایران را بخوانید تا از پیشینه تاریخی مشکلات برنامهریزی در ایران آگاه شوید.
به گمانم هلموت کُهل، صدراعظم پیشین آلمان، بود که گفته بود برای آنکه ناهار باب میل خویش را بخورد، گاهی ۸۰ کیلومتر رانندگی را به جان میخرید تا به رستوران مورد علاقهاش برود. این، نشان از نوع وقتگذاشتن یک مقام سیاسی برای اداره کشوری است که نهادهای جاافتادهای برای اداره امور دارد. در مقابل، کارتابلهای مدیران جمهوری اسلامی نهفقط روی میز کارشان بلکه در صندوق عقب خودرویشان نیز قرار میگیرد تا شبانه امضاهای عقبافتاده را به انجام برسانند. اینکه کسانی از نظامیان، هرچند با پیشینهای درخشان در جنگ یا سابقهای در پادگان، به مواجهه با پیچیدگیهای دیوانسالاری و بازار و فناوری و اقتصاد و فرهنگ و سیاست خارجی بیایند، شجاعت نیست؛ بلکه چیزی بیش از جسارت است.
تکرار میکنم که همه دولتها در گِلِ اجرا فروماندهاند. به همین دلیل است که اغلب در پایان دوره دولت با شرمندگی صحنه را ترک میکنند؛ حداکثر، احزاب و سیاسیون مسئول و بیحیثیت میشوند، نه اینکه اصلیترین قدرت کشور را به قربانگاه حیثیتی امور اجرائی ببرند.
۴- مهمتر آنکه نظامیان در رأس دستگاههایی قرار میگیرند که خود در فهم پیچیدگیهای کسبوکار حکمرانی ناتوان است. نظامیان که نمیتوانند همه همکاران و سربازانشان را به دولت بیاورند؛ بنابراین ناچارند از همین دستگاه اجرائی که خود ناتوان است، کمک بگیرند. آشکار است که با این دستگاه ناتوان کاری از پیش نمیبرند؛ بلکه زمینه فساد و دورزدن قانون از طریق متخلفان تسهیل میشود. توان مدیر و بهویژه مدیر تازهکار و نا آشنا، به اندازهای نیست که بتواند همه این پیچیدگی را دریابد. در خوشبینانهترین حالت او اسیر دستگاه اداری ناکارآمد و پیچیدگی کسبوکار بخش عمومی و نیرنگ تبهکارانی میشود که همیشه در بخش خصوصی کمین گرفتهاند.
آنگاه که شما صورتبندی سادهای از دولت به اندازه اداره یک پادگان یا یک قرارگاه داشته باشید، در اداره دولت کارتان سخت است و حسابتان با کرامالکاتبین.
۵- حکایت چای دبش ابعاد و جلوههای گوناگونی در فساد دارد و نمیخواهم جنبههای رانتی آن را نادیده بگیرم، بلکه در اینجا یک بُعد دیگر فساد که بهتدریج رخ مینماید، هویداست و آن ناتوانی برخی از مدیران با سابقه نظامی است که دهلیزها و کار فساد را نمیشناسند.