فرارو- یوشکا فیشر؛ او از سال ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۵ میلادی وزیر خارجه آلمان و معاون «گرهارد شرودر» صدراعظم وقت آلمان بود. فیشر از دهه ۱۹۷۰ میلادی یکی از چهرههای برجسته سبزهای آلمان بوده است و طبق نظرسنجیها او محبوبترین سیاستمدار آلمان در دوران زمامداری شرودر بود.
به گزارش فرارو به نقل از پروژه سندیکایی، هنگامی که "ولادیمیر پوتین" رئیس جمهور روسیه به سربازان خود دستور داد تا در سپیده دم ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ (۵ اسفند ۱۴۰۰)به اوکراین حمله کنند همه چیز نه تنها برای اروپا بلکه برای جهان تغییر کرد. ساعت تاریخی به عقب بازگشته بود.
به محض آن که یک قدرت نظامی بزرگ برای فتح یک همسایه خود را آماده کرد، ما به جهانی بازگشتیم که در آن قدرت از طریق خشونت و مرزها با خون ترسیم میشود. در آن لحظه اصل تعیین کننده ژئوپولیتیک مذاکرات بدون خشونت متعلق به اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم به ناگهان لغو شد. پس از آن اظهارات یکجانبه قدرت دوباره وارد عمل شد.
اگرچه جنگهای متعددی در دهههای اخیر رخ داده، اما عمدتا منطقهای بوده اند و در حاشیه خطوط گسلهای ژئوپولیتیکی رخ داده اند. هیچ نشانهای از سارایووی جهانی وجود نداشت جنگی که نیاز به مداخله بین المللی مانند بوسنی در دهه ۱۹۹۰ میلادی، اما در مقیاسی بسیار بزرگتر داشته باشد. عوامل تثبیت کننده خودکار با اطمینان کار میکردند و ایالات متحده بهعنوان ضامن نظم عمل میکرد یا دست کم این گونه به نظر میرسید؛ تا زمانی که آن جهان در مقابل چشمان ما در هم شکسته شد.
در پس حمله پوتین، بی اعتنایی نوامپراتوری روسیه نسبت به نظم جهانی نهفته است. پوتین میخواهد در شرایط ژئوپولیتیکی که از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی حاکم بوده تجدیدنظر کند. این نوعی پروژه تجدیدنظرطلبانه مستلزم اظهار تسلط و حتی برتری است و بنابراین مستلزم جنگ است؛ جنگی نه تنها علیه همسایگان کوچکتر و قدرتهای منطقهای بلکه علیه قدرتهای جهانی. همان طور که از مدتها پیش مشخص بود محور اصلی ژئوپولیتیک قرن بیست و یکم رابطه بین ایالات متحده و چین خواهد بود. اگر دو ابرقدرت بتوانند به تفاهم راهبردی دست یابند و با یکدیگر همکاری کنند شانس ما برای یک آینده صلح آمیز به شدت افزایش خواهد یافت و اگر نتوانند وضعیت بالعکس خواهد شد.
مسئله پیچیدهتر این واقعیت است که نظم جهانی قدیم که عمدتا مبتنی بر اصول لیبرال آمریکا و برتری غرب بوده در حال از دست دادن قدرت خود است و باعث ایجاد پرسشهای بسیاری شده است پرسش هایی، چون این که چه پیامدهایی از گسترش چالشهای مسلحانه برای نظم جهانی موجود به دنبال خواهد داشت؟ آیا پکس امریکانا میتواند جای خود را به یک سیستم تعیین شده توسط چین بدهد؟ اگر چنین است آیا این روند خشونت آمیز یا مسالمت آمیز خواهد بود و آیا نوعی بازآفرینی "پنتاشی" قدیمی اروپایی (برتری پنج قدرت) در مقیاس جهانی را نشان میدهد؟
رخدادها در خاورمیانه به خصوص پس از جنگ حماس و اسرائیل از تاریخ ۷ اکتبر(۱۵ مهر) نشان میدهد که چگونه درگیریهای طولانی مدت ارضی زمانی که شرایط ژئوپولیتیک تغییر میدهند به سطح انفجاری میرسند. درگیری اسرائیل و فلسطین موضوع تازهای نیست. تاریخ آن به زمان امپراتوری بریتانیا و جنگ جهانی اول بازمی گردد. اما بدون یک چارچوب ژئوپولیتیکی باثبات، چنین درگیریهایی برای ابزارسازی پنهانی توسط بازیگران دیگری که به منظور کسب قدرت جهانی یا منطقهای با یکدیگر رقابت میکنند به یک ایده آل تبدیل میشود.
اسرائیل اکنون در غزه است، زیرا ادعا میکند مجبور است یک سازمان به زعم خود تروریستی که مدتها از سوی ایران حمایت میشود را ریشه کن سازد. همزمان ایالات متحده ناوهای هواپیمابر را به سوی شرق مدیترانه اعزام کرده تا از گسترش جنگ به لبنان جلوگیری کند جایی که حزب الله لبنان یک گروه نیابتی دیگر مورد حمایت ایران با پرتاب پهپادها و شلیک راکتها از مرز اسرائیل را آزار میدهد.
لفاظیهای فزاینده چین در قبال تایوان و ادعای حاکمیت آن کشور در دریای چین جنوبی را نیز به این موارد اضافه کنید و به راحتی میتوان متوجه شد که وضعیت جهانی تا چه اندازه ناپایدار است. با تشدید عدم قطعیت جهان دستخوش تغییر مجدد گستردهای میشود. جنوب جهانی خواهان کرسیهای بیشتری بر سر میز است و اتحادها و ائتلافهای جدید فراتر از دسترس غرب در حال ظهور هستند.
آیا رقابت "غرب علیه بقیه" به زمینهای تبدیل میشود که در آن سلطه غرب کاهش مییابد؟ یا آیا جریانهای سیاسی قدرتمند در اروپا و آمریکا غرب را از ساختارهای ائتلاف سنتی خود دور خواهند کرد و در جهتی ضد دموکراتیکتر خواهند رفت؟ پوتین روی این موضوع شرط بندی میکند که ایالات متحده پس از انتخابات ریاست جمهوری سال آینده از تعهدات فرا آتلانتیکی خود دست بکشد. اگر چنین اتفاقی رخ دهد باید فکر کرد که سرنوشت اروپا چه خواهد شد.
دنیای جدیدی واقعا در حال ظهور است. دنیایی که نه با وابستگیهای متقابل بیش تر، بلکه با ناامنی و خطر و جنگ بیشتر مشخص خواهد شد. ثبات در روابط بینالملل به مفهومی از دوران گذشته تبدیل میشود مفهومی که تا زمانی که از بین نرفت به طور کامل قدردان آن نبودیم.