bato-adv
bato-adv
بحران گرامشیایی: وقتی نظم جهانی در دو راهی فروپاشی و تحول قرار می‌گیرد

جهان در میانه آشوب!

جهان در میانه آشوب!

جهان در دوران گذار با فروپاشی نظم کهن و ناتوانی در شکل‌گیری نظمی نوین مواجه است. سیاست «اول آمریکا»‌ی ترامپ، با معامله‌گرایی و یک‌جانبه‌گرایی، می‌تواند به انزوای استراتژیک آمریکا منجر شود. از چالش با چین و تایوان تا مدیریت جنگ اوکراین و آشفتگی خاورمیانه، ترامپ باید میان کاهش تعهدات و حفظ رهبری جهانی توازن برقرار کند وگرنه اعتماد متحدان و ثبات جهانی آسیب خواهد دید.

تاریخ انتشار: ۰۷:۴۰ - ۲۴ دی ۱۴۰۳

ترامپ درست می‌گوید که «صلح آمریکایی» به پایان رسیده است

فرارو– چارلز کاپچان، استاد علوم سیاسی دانشکده خدمات خارجی دانشگاه جرج تاون

به گزارش فرارو به نقل از نشریه آتلانتیک، در سال ۱۹۳۰، هنگامی که در زندان و در آستانه یک دهه سرنوشت‌ساز قرار داشت، آنتونیو گرامشی، اندیشمند برجسته ضد فاشیست ایتالیایی، چنین نوشت: «بحران دقیقاً در این است که نظم کهن در حال مرگ است و نظم نوین نمی‌تواند زاده شود؛ در این میان، مجموعه‌ای گسترده از نشانه‌های بیمارگونه ظاهر می‌شوند.»

امروز، جهان در میانه یک «دوران گذار گرامشیایی» قرار گرفته است. نظم کهن، یعنی «صلح آمربکایی»، در حال فروپاشی است. رأی‌دهندگان در کشور‌های غربی علیه قرارداد‌های اجتماعی دوران صنعتی که جای خود را به بی‌ثباتی‌های اجتماعی و اقتصادی عصر دیجیتال داده‌اند، شورش کرده‌اند. موج‌های مهاجرت، خشم ملی‌گرایی قومی را برانگیخته و افراط‌گرایی ایدئولوژیک را شدت بخشیده است.

نظم جهانی در دو راهی فروپاشی یا تحول

در نظام بین‌المللی، قدرت در حال انتقال از غرب به شرق و از شمال به جنوب است؛ تغییری که سلطه تاریخی غرب بر پایه برتری مادی و ایدئولوژیک را متزلزل کرده است. روسیه و چین به مقاومت در برابر نظم لیبرالی برخاسته‌اند که آن را ابزاری برای هژمونی آمریکا می‌دانند. در همین حال، بسیاری از کشور‌های جنوب جهانی نیز از نظمی که آن را ناعادلانه، استثماری و غیرمنصفانه می‌پندارند، خسته و خشمگین شده‌اند.

صلح آمریکایی دیگر توان حفظ خود را ندارد، اما ایالات متحده همچنان به آن چنگ زده است. به جای پذیرش چالش دشوار بازتعریف نظم جهانی و ایجاد ساختاری نوین، دولت بایدن چهار سال خود را صرف دفاع از «نظم مبتنی بر قواعد لیبرال» پس از جنگ جهانی دوم و مقابله با هر تهدیدی علیه آن کرد. پیامد این سیاست‌ها آشکار است: افزایش نارضایتی در داخل و تشدید بی‌نظمی در خارج. نظم کهن در حال فروپاشی است، نظم نوین نمی‌تواند پا به عرصه وجود بگذارد و جهان گرفتار مجموعه‌ای از علائم بیمارگونه شده است.

در این میان، دونالد ترامپ می‌تواند به یک عامل تحول‌زا تبدیل شود. سیاست خارجی او با شعار «اول آمریکا» که رویکردی معامله‌گرایانه، یک‌جانبه‌گرایانه و حمایت‌گرایانه دارد، به طور جدی از چارچوب لیبرال-بین‌المللی‌گرایی فاصله گرفته است؛ چارچوبی که برای دهه‌ها استراتژی کلان دولت‌های ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم را شکل داده بود. هرچند ممکن است این چارچوب نیازمند شکستن باشد، اما لازم است جایگزینی مناسب برای آن ارائه شود. ترامپ بیش از آنکه یک معمار باشد، شمایل یک تخریب‌گر را به نمایش می‌گذارد. او به جای ساخت نظمی جدید و کارآمد در عرصه جهانی، ممکن است نظم کهن را ویران کرده و ایالات متحده و جهان را در میان ویرانه‌های آن رها کند.

با این حال، ترامپ به مدت چهار سال ریاست جمهوری را در اختیار خواهد داشت. آمریکایی‌ها باید از این فرصت برای بازنگری در سیاست خارجی کشورشان بهترین استفاده را ببرند. این به معنای استقبال از تشخیص او مبنی بر نیاز به یک استراتژی کلان جدید است، در حالی که باید او را برای اعمال تغییراتی که هم بنیادین و هم مسئولانه باشد، تحت فشار قرار دهند. تغییری که به جای ویران کردن جهانی که آمریکا در ساخت آن نقش داشته، آن را اصلاح و بهبود بخشد.

آیا ترامپ می‌تواند شکاف‌های داخلی و خارجی آمریکا را ترمیم کند؟

در دور نخست ریاست‌جمهوری، دونالد ترامپ نتوانست وعده‌اش برای بازگرداندن «آمریکایی‌های فراموش‌شده» به مدار پیشرفت و توانمندی را عملی کند. این ناکامی، به‌ویژه در میان رأی‌دهندگان طبقه کارگر، یکی از عوامل اصلی شکست او در انتخابات و پیروزی جو بایدن بود. بایدن پس از ورود به کاخ سفید، ریاست‌جمهوری خود را به مثابه دوران «احیا» معرفی کرد و با بازگرداندن لیبرال-بین‌المللی‌گرایی و تقویت «پکس آمریکانا» تلاش کرد بر نقش رهبری آمریکا در جهان تأکید کند. با این حال، سیاست خارجی بایدن بیشتر به شرایط دنیای گذشته شباهت داشت تا واقعیت‌های امروز.

بایدن اتحاد‌های سنتی آمریکا را در اروپا و آسیا تقویت کرد و رهبری حمایت از اوکراین در برابر حمله روسیه را به دست گرفت. اما دوره او در حالی به پایان می‌رسد که آشفتگی‌های جهانی افزایش یافته است، بدون آنکه حتی قدمی جدی برای مذاکره به منظور پایان دادن به جنگی برداشته شود که پیروزی اوکراین در آن ناممکن به نظر می‌رسد.

بایدن وعده داده بود «سیاست خارجی برای طبقه متوسط» را دنبال کند، اما در دوره او شکاف‌های داخلی همچنان عمیق باقی ماند. در این میان، رأی‌دهندگان طبقه کارگر بیشتر به سوی ترامپ گرایش پیدا کردند. اکنون ترامپ فرصتی دوباره یافته است. برنامه «اول آمریکا»‌ی او، اگرچه خشم دستگاه سیاست خارجی سنتی را برمی‌انگیزد، اما مزایای خاص خود را دارد. رویکرد معامله‌گرایانه و عمل‌گرایانه او در تعامل با دشمنان، ممکن است بهتر از نگاه تقابلی بایدن که جهان را صرفاً به دو قطب دموکراسی و استبداد تقسیم می‌کند، به کاهش تنش‌های ژئوپلیتیک کمک کند. آمادگی ترامپ برای مذاکره با روسیه، چین و ایران، دقیقاً همان تغییری است که جهان امروز به آن نیاز دارد.

آماده‌سازی برای یک فشار دیپلماتیک جهت پایان دادن به جنگ روسیه علیه اوکراین، رویکردی عمل‌گرایانه است، نه تسلیم‌گرایانه. مرگ و ویرانی باید متوقف شود. دعوت ترامپ از شی جین‌پینگ برای حضور در مراسم تحلیف خود، حرکتی هوشمندانه بود. اگر او بتواند با چین به توافقی تجاری دست یابد و تنش‌های ژئوپلیتیک را کاهش دهد، دستاوردی تاریخی خواهد داشت. از سوی دیگر، اقداماتی نظیر دیدار ایلان ماسک با سفیر ایران در سازمان ملل، نشانه‌هایی از تلاش برای گشایش در روابط دیپلماتیک است. اگر ترامپ موفق به کاهش تنش‌ها با دشمنان شود، نه‌تنها جهان را امن‌تر خواهد کرد، بلکه با کاهش تعهدات خارجی آمریکا، فشار‌های ناشی از زیاده‌روی‌های استراتژیک مزمن را نیز که انزواطلبی را در میان آمریکایی‌ها تقویت کرده، کاهش خواهد داد.

«اول آمریکا» یا «تنها آمریکا»؟ خطرات یک‌جانبه‌گرایی ترامپ

سیاست خارجی «اول آمریکا»‌ی ترامپ، در کنار ظرفیت‌های قابل توجه، با ریسک‌های جدی همراه است. معامله‌گرایی او در دیپلماسی، اگر به افراط کشیده شود، ممکن است به یک‌جانبه‌گرایی سرسختی تبدیل شود که همکاری‌های جمعی ضروری در جهان امروز را تضعیف کند. تلاش او برای کاهش مداخله نظامی در خارج، اگر از حد اعتدال فراتر رود، می‌تواند خلأ‌های خطرناکی در قدرت جهانی ایجاد کند. بی‌توجهی او به ترویج دموکراسی در خارج نیز این خطر را دارد که نهاد‌های دموکراتیک داخلی را تحت فشار قرار داده و به آنها آسیب برساند. در نهایت، رویکرد او برای به چالش کشیدن نظام سیاسی مستقر، اگر به سمت تخریب ساختاری سوق پیدا کند، ممکن است دولت ایالات متحده را نابود کند، نه آن را اصلاح. یک دولت فدرال از هم گسیخته، نه توانایی ترمیم آمریکای زخمی را خواهد داشت و نه قادر به مدیریت جهانی آشفته خواهد بود.

دولت بایدن در چهار سال گذشته توانست اتحاد‌های سنتی ایالات متحده را تقویت کند، اما دیپلماسی در جایی که بیشترین نیاز وجود داشت—یعنی با روسیه و چین—تا حد زیادی نادیده گرفته شد. آمادگی ترامپ برای تعامل با دشمنان، می‌تواند تغییری مثبت و امیدبخش باشد. با این حال، خطر کنونی این است که او به یک یک‌جانبه‌گرایی خودویرانگر روی آورد و از اتحاد‌ها و همکاری‌های بین‌المللی اجتناب کند، به‌گونه‌ای که سیاست «اول آمریکا» به «تنها آمریکا» تبدیل شود.

خروج از ناتو؛ خطر انزوای استراتژیک برای آمریکا

در دوره نخست ریاست‌جمهوری‌اش، دونالد ترامپ رویکردی خصمانه نسبت به توافقات و سازمان‌های چندجانبه اتخاذ کرد. او از توافق اقلیمی پاریس، سازمان جهانی بهداشت و سایر نهاد‌های بین‌المللی خارج شد و به «اتحادیه‌های بین‌المللی که آمریکا را محدود و تضعیف می‌کنند» بی‌اعتماد بود. ترامپ به متحدان بی‌اعتنایی نشان می‌داد و اتحاد‌ها را نه به‌عنوان اهرمی استراتژیک، بلکه موانعی دست‌وپاگیر می‌دید. احتمالاً او در دوره بعدی ریاست‌جمهوری، تهدید خود برای خروج از ناتو را عملی کند. تهدید‌هایی نظیر استفاده از فشار اقتصادی برای الحاق کانادا یا تصرف کانال پاناما و گرینلند از طریق نیروی نظامی، نمونه‌هایی از رویکرد‌های افراطی اوست که فراتر از مرز‌های عقلانیت قرار دارند.

در دنیای به‌هم‌پیوسته امروز، یک‌جانبه‌گرایی راه‌حل مشکلات نیست. هیچ کشوری نمی‌تواند خود را از جهانی که به‌طور برگشت‌ناپذیری وابسته شده، جدا کند. مقابله با تجاوزات بین‌المللی، مدیریت تجارت جهانی، مهار تغییرات اقلیمی، جلوگیری از گسترش تسلیحات هسته‌ای و تنظیم توسعه هوش مصنوعی، تنها نمونه‌هایی از چالش‌های مشترک هستند که تنها از طریق همکاری جهانی قابل حل‌اند. اگر ایالات متحده از تلاش‌های جمعی کنار بکشد، دیگر کشور‌ها نیز چنین خواهند کرد.

متحدان نه تنها قدرت آمریکا را تضعیف نمی‌کنند، بلکه آن را تقویت می‌کنند. حضور دموکراسی‌های همسو در کنار واشنگتن، قدرت اهرم ترامپ را در مذاکره با روسیه، چین و سایر رقبا افزایش می‌دهد. اما اگر ترامپ تعهد آمریکا به اتحاد‌های دفاعی را زیر سؤال ببرد، متحدان گزینه‌های دیگری را دنبال خواهند کرد و ایالات متحده در معرض انزوا و آسیب‌پذیری قرار خواهد گرفت—و این چیزی نیست که «اول آمریکا» معنا دهد.

آیا ترامپ می‌تواند جنگ اوکراین را به صلح پایدار تبدیل کند؟

یکی دیگر از جنبه‌های نگران‌کننده سیاست یک‌جانبه‌گرایانه ترامپ، اشتیاق او به تعرفه‌های تجاری است. در حالی که تعرفه‌های محدود و هدفمند می‌توانند برای محافظت از فناوری‌های حساس یا بازگرداندن برخی مشاغل تولیدی مفید باشند، اما برنامه‌های ترامپ بسیار گسترده‌تر هستند. او حتی به تعرفه‌های ۲۵ درصدی برای کانادا و مکزیک و تعرفه‌های تا سقف ۶۰ درصد برای واردات از چین اشاره کرده است.

اجرای این سیاست‌ها می‌تواند به آغاز یک جنگ تجاری جهانی منجر شود که نه تنها تجارت بین‌المللی، بلکه رفاه اقتصادی جهانی را تضعیف خواهد کرد. افزایش موانع تعرفه‌ای احتمالاً به خانواده‌های کارگر آمریکایی آسیب خواهد زد، زیرا هزینه کالا‌های مصرفی افزایش می‌یابد.  جنگ تجاری با متحدان و رقبا، تنش‌های ژئوپلیتیک را نیز افزایش خواهد داد و ایالات متحده را به سوی انزوای استراتژیک سوق می‌دهد. در نتیجه، آمریکا نه‌تنها موقعیت رهبری جهانی خود را از دست می‌دهد، بلکه در میان جهانی پرآشوب و پرتنش، بیشتر از هر زمان دیگری منزوی و آسیب‌پذیر خواهد شد.

جنگ اوکراین نقطه آغاز این مسیر است. ترامپ حق دارد برای پایان دادن به این مناقشه تلاش کند؛ جنگی که بدون چشم‌انداز پایان ادامه یابد، می‌تواند اوکراین را به یک دولت ناکام تبدیل کند. آمریکا در عراق، افغانستان و لیبی اشتباهات بزرگی مرتکب شد که این کشور‌ها را به دولت‌های ناکام تبدیل کرد. اما انزواطلبی مطلق نیز خطایی بزرگ خواهد بود. برای مثال، هنگامی که نظام بشار اسد در سوریه فروپاشید، ترامپ اعلام کرد: «سوریه یک آشوب است... این جنگ ما نیست. بگذارید اوضاع خود به خود پیش برود.

آیا ترامپ تایوان را قربانی خواهد کرد؟

چین چالشی دیگر است که ترامپ یا بیش از حد به آن واکنش نشان خواهد داد یا کمتر از حد. او در مسائل تجاری به شدت تهاجمی عمل می‌کند، اما ممکن است در مواجهه نظامی با چین بر سر تایوان عقب‌نشینی کند. ترامپ پیش‌تر از تایوان خواسته بود برای «حمایت» آمریکا هزینه پرداخت کند و از این جزیره به دلیل تأثیر بر صنعت نیمه‌رسانا‌های آمریکا انتقاد کرده بود.

سیاست گسترده‌تر ترامپ در قبال چین تعیین‌کننده نحوه برخورد او با تایوان خواهد بود. اگر جنگ تجاری شدت یابد، او ممکن است رقابت ژئوپلیتیک را تشدید کند و به دفاع از تایپه پایبندتر شود، که این امر می‌تواند به شکافی جبران‌ناپذیر میان واشنگتن و پکن منجر شود. از سوی دیگر، او ممکن است در قالب یک توافق کلان، تایوان را قربانی کند و آن را به‌عنوان «معامله بزرگ» معرفی کند. این اقدام نه تنها چین را تقویت خواهد کرد، بلکه اعتماد متحدان آمریکا در سراسر جهان را از بین خواهد برد

bato-adv
bato-adv