هم میهن نوشت: حالا ۲۶ سال از آن روز گذشته است، نوجوانان خرداد ۷۶ در آستانه ورود به میانسالی هستند، جوانان آن سالها آماده شدهاند که وارد پیری شوند و نسلی که آن روزها تازه متولد شد و چیزی از آن روز بزرگ را درک نکرده است، این روزها در اوج جوانی است؛ نسلی که وقتی به خیابان آمد نه بحثش حمایت از چهره سیاسی خاصی بود و نه اصلاً دغدغه سیاست در شعارهایش به چشم میخورد. بهجای آن، مجموعهای از ناامیدیها از فضای سیاسی در رفتار و صدای آنها دیده میشد.
شاید این نسل هم نیاز به یک دومخرداد دیگر داشته باشد؛ تا بدانند خودشان در سرنوشتشان نقش دارند و میتوانند یک تغییر بزرگ را رقم بزنند. شاید این جماعت نیاز به امیدوار شدن به آینده، نیاز به فریادی از جنس پیروزی و شادی، از همان جنس فریادی که در دومخرداد سر داده شد، داشته باشند. البته با این پیششرط که سرانجام این تغییر منتهی به سرگذشت نوجوانان و جوانان دوم خرداد در سالهای میانسالی نشود.
دومخرداد ۱۴۰۲ بهانهای شد تا با مرتضی حاجی، رئیس ستاد انتخاباتی سیدمحمد خاتمی در سال ۷۶ گفتوگویی داشته باشیم تا از آنچه باعث خلق این روز شد و خاطرات آن بپرسیم. او را میتوان در لیست افرادی دانست که مورد اعتماد خاتمی بودهاند.
او که سابقه استانداری در دولتهای ابوالحسن بنیصدر، محمدعلی رجایی و آیتالله خامنهای داشته و در زمان حضور خاتمی در وزارت ارشاد با او همکاری کرده بود، پس از پیروزی در انتخابات، وارد کابینه شد. پس از ورود به کابینه، ۸ سال در دولت اصلاحات وزیر تعاون و سپس وزیر آموزش و پرورش شد. او در گفتگو با هممیهن از دوم خرداد گفت، از سنگاندازیها و تخریبهایی که صورت گرفت تا به امروز برسیم که ایران نیاز به یک دومخرداد دیگر داشته باشد.
پیش از اینکه آقای خاتمی کاندیدا شود، همانطور که میدانید بحث کاندیداتوری مهندس موسوی مطرح بود و اینطور که از فضای حاکم بر جریانات سیاسی استنباط میشد، این بود که خیلیها از کاندیداتوری مهندس موسوی خشنود نبودند و برای جناح راستِ آن روز، احتمال حضور آقای موسوی در انتخابات خرداد ۷۶ بیشتر ایجاد نگرانی کرده بود. وقتی که بحث حضور آقای خاتمی مطرح شد، ایشان ابتدا زیر بار نمیرفت و خیلی اصرار شد و در نهایت بعد از رفتوآمدها و درخواستهای بسیار، ایشان پذیرفتند که کاندیدا شوند. بعد از اینکه آقای خاتمی پذیرفتند، احساس میشد که جناح راست یک نفس راحتی کشیده است، زیرا تصور میکردند آن کسی که زمینه رای داشت، کنار رفته و حالا کسی جلو آمده است که زمینه رای ندارد. آقای خاتمی هم در آن زمان بین روشنفکران جامعه، دانشگاهیان و اصحاب فرهنگ چهرهای شناختهشده بود، اما بین مردم عادی اینطور نبود. به همین علت همینطور که گفتم نگرانی دوستان رقیب با آمدن آقای خاتمی کاهش پیدا کرده بود. در شروع البته خود ما هم خیلی امیدوار نبودیم که با این سرعت آقای خاتمی بتواند به محبوبیت بالایی دست پیدا کند و شخصیتی کاریزماتیک، جدی و جدید در عرصه سیاست و مسائل اجتماعی کشور ایران پیدا کند و در واقع ریز و درشت جامعه از روستایی تا شهری و از باسواد تا بیسواد همه به آقای خاتمی اقبال داشته باشند. آن موقع فرض بر این بود که با آمدن آقای خاتمی ۷ تا ۸ میلیون به تعداد شرکتکنندهها در انتخابات افزوده خواهد شد.
این موضوع دو فایده داشت؛ یکی اینکه حضور گستردهتر مردم در انتخابات باعث تقویت کشور و نظام میشد؛ دوم اینکه وزن طرفداران تفکری که آقای خاتمی و آقای میرحسین موسوی از آن نمایندگی میکردند، در جامعه آن روز مشخص میشد. در یکی از جلسات که رئیس دفتر آقای ناطقنوری حضور داشت، با هم حرف میزدیم، ایشان پرسید که نتیجه چه میشود؟ من گفتم رقابت اصلی بین آقای خاتمی و آقای ناطقنوری است. بعد درباره نتیجه نهایی که پرسید من با استنباطی که آن روز داشتم گفتم نتیجه این میشود که ۷ تا ۸ میلیون شرکتکننده بیشتر خواهد شد و این دستاورد خوبی خواهد بود و به این راضی هستیم.
اما بعدها به تدریج که سنجش افکار و نظرسنجیها انجام شد و گزارشها درآمد، مشخص شد که مردم روزبهروز از آقای خاتمی استقبال بیشتری میکنند. آنموقع در نظرسنجیها رقبای آقای خاتمی تقریبا شناخته شده بودند که مهمترین آنها، آقای ناطقنوری بود. با اینکه درصد آرا در نظرسنجی اول، برای آقای ناطق نوری ۱۰ درصد بیشتر از آقای خاتمی بود. آقای ناطقنوری شناختهشده بود و تلویزیون هم آن روزها برای تبلیغات او سنگتمام گذاشته بود، اما وقتی نتایج نظرسنجیها به مرور مشخص شد، گفتیم این نظرسنجیها نشان میدهد که سقف استقبال مردم از ایشان همین عدد است، اما در مقابل درصد نظرسنجیهای آقای خاتمی در حال پیشرفت بود.
آنموقع نظرسنجیها نشان میداد که آقای خاتمی ۱۸ تا ۱۹ درصد رای دارد. این عدد را ما کف رای آقای خاتمی میدانستیم؛ بنابراین میگفتیم اگر فعالیتها درست و سازماندهی دقیق باشد و آقای خاتمی فرصت پیدا کند که در استانهای مختلف خودش را عرضه کرده و نظراتش را بگوید، این درصد اضافه خواهد شد که البته همانطور هم شد و در نظرسنجیهای بعدی میزان این آرا بالاتر رفت تا جایی که نگرانیهایی در بین طرفداران رقیب ایجاد شد و دست به اقداماتی زدند که این اقدامات نه قانونی بود و نه میتوان آنها را به لحاظ فضای اجتماعی موجه دانست.
البته دست بر قضا این اقدامات به آقای خاتمی هم کمک میکرد و طوری تبلیغ میشد که استنباط مردم این شود، اینها میخواهند فرد دیگری را برخلاف نظر مردم تحمیل کنند و به مسند ریاستجمهوری برسانند و مردم هم با رضایتی که از نحوه برخورد آقای خاتمی بهدست آورده بودند، عکسالعملهایی را در این میان نشان میدادند. همینطور که گفتم پس از مشخص شدن برتری آقای خاتمی، حرکاتی صورت گرفت و این حرکات شکلهای مختلفی هم داشت.
برای مثال در مسیر سخنرانی آقای خاتمی و یا افرادی که به نمایندگی برای سخنرانی به استانها اعزام میشدند، سنگاندازیهایی صورت میگرفت. گاهی اوقات درِ مسجد را میبستند و همینطور توسط برخی افراد، جلوی برنامههایی که قرار بود در برخی سالنها انجام شود را هم میگرفتند. اتفاقات این مدلی صورت میگرفت و از آن طرف هم تبلیغات سوء و اتهاماتی که به آقای خاتمی عنوان میشد هم در این حرکات وجود داشت. عمدتاً این رفتارها و اتهامات توسط کسانی بیان میشد که برداشت مردم این بود که این افراد چسبیده به نظام هستند و این نظام است که چنین تبلیغاتی را میکند.
استنباط مردم این نبود که آنها راست میگویند، بلکه استنباط این بود که اینها ساختگی و تهمت است. مثل اینکه میگفتند آقای خاتمی، گورباچف نظام است یا ایشان را شخصیتی لیبرال معرفی میکردند و یا در نمونه دیگر در برخی صحبتها دیانت و تدین آقای خاتمی را زیر سوال میبردند که نمونه آن فیلم کارناوال عصر عاشورا بود که خانمهایی را در آن با وضعیت نامناسبی که پوستر آقای خاتمی را در دست داشتند، جمع کرده بودند و از آنها فیلمبرداری کردند که بگویند آنها طرفدار آقای خاتمی هستند. این فیلم در برخی مراکز که غیرمستقیم به دستگاهها وصل بودند، در کشور پخش شده بود و یا در برخی مراسم رسمی هم اظهارنظرهایی مطرح شده بود. برای مثال در تهران همایشی برای توجیه بازرسان انتخابات گذاشته بودند که در آن مراسم، حرفهایی زده شده بود که در واقع طرفداری از یکی از کاندیداها بود و این موضع با توجه به افرادی که در آن جلسه حضور داشتند و حامیان آقای خاتمی هم بودند، به اطلاع ستاد رسیده بود.
البته آقای علیمحمد بشارتی که آن موقع وزیر کشور بود، برخورد جدی با ماجرا کردند و استانداری را از این رفتارها برحذر داشتند. متاسفانه نظیر این مسائل زیاد اتفاق افتاد. برخی نشریات که مربوط به تبلیغات آقای خاتمی بود، جاهایی توقیف میشد و یا اجازه پخش آن را نمیدادند، اما برعکس نشریاتی که پر از تهمت علیه آقای خاتمی بود را پخش میکردند. همانطور که گفتم بیشتر تلاشها برای این بود که متدینین را نگران کنند و در واقع مطالبی را بنویسند که افرادی که عرق مذهبی بیشتری دارند، بگویند که اگر آقای خاتمی بیاید، دین از دست خواهد رفت.اگرچه در برخی موارد در دولت آقای خاتمی چنین اتفاقاتی رقم خورد، اما همیشه شاهد رفتار همراه با احترام طرفین بودهایم.
البته متدینین هم میفهمیدند این چیزهایی که گفته میشود حرف درست و واقعی نیست و یکسری حرفهای ساختگی و غیرمستند است. آقای خاتمی سالها وزیر فرهنگ و ارشاد این کشور بوده است، از خاندانی آمده که این خاندان بهشدت مورد احترام رهبر انقلاب است و این موضوع را ایشان به زبان آوردهاند. وقتی که این مسائل را مردم با هم مقایسه میکردند، متوجه میشدند موضوعاتی که میگویند ساختگی است و برای اینکه در روند کار آقای خاتمی اختلال ایجاد کنند و ایشان را شکست دهند، چنین مسائلی را مطرح میکنند. از اینها و برخی تخلفات عجیب و غریبی که آن دوره اتفاق میافتاد، فهرست بلندبالایی هست، اما همانطور که عرض کردم، اینها باعث شده بود چهره مظلومانهای از آقای خاتمی و ستاد ایشان در اذهان ایجاد شود که برداشت این باشد که نمیخواهند رئیسجمهور موردنظر مردم رای بیاورد. همین موضوعات باعث شده بود که مردم به طرفداری سید مظلوم در صحنه باشند و از ایشان حمایت کنند. در تمام مدت تبلیغات تا روز دومخرداد ۷۶ انواع کارشکنیها صورت گرفت که ماجرای پلمب شدن ساختمان ستاد یکی از آنهاست که در جریان هستید.
در دوم خرداد به معنی واقعی مردم حماسهسازی کردند و این حماسه و این اراده مردم برای مقابله با فضایی بود که ایجاد شده بود. پس از انتخابات رهبری عنوان کردند که انتخابات ۳۰ میلیونی ستاره درخشانی بر پیشانی ملت ایران است، یعنی در واقع رویداد بسیار برجسته حماسی که مردم آفریدند را ایشان بهعنوان بالاترین مقام کشور، با این بیان مشخص کردند که این حماسه را به رسمیت میشناسند. یا در جای دیگری ایشان اعلام کردند که با انتخابات دوم خرداد و انتخاب آقای خاتمی دوران تازهای در تاریخ درخشان جمهوری اسلامی آغاز شده است. اگر واقعاً آنچه که برخی اشاره میکردند، واقعیت داشت، این همه کارشکنی، تهمتزنی و مشکلآفرینی در مسیر انتخابات ضرورت نداشت.
آنموقع خیلی شایع شده بود که اگر با دفتر رهبری تماس بگیرید، ایشان میگویند که نظرش با فرد دیگری (آقای ناطقنوری) است. برخی جاها هم نقل میکردند که ما تماس گرفتیم و این موضوع را گفتهاند. یعنی سعی داشتند برای خواستهای که خودشان در ذهن داشتند رهبری را خرج کنند، درحالیکه خود رهبری اعلام کرده بودند هر کسی که مردم به او رای بدهند، همان رفتاری که با آقای هاشمی داشتم را با ایشان هم خواهم داشت. این موضوع نشان میدهد که مردم خواستار تغییر بودند و این تغییر را به شکل کاملاً دموکراتیک و با اراده جدی خود محقق کردند و نشان دادند که مسیر ایجاد تغییرات بهصورت امنتر و بهتر و موثرتر از هر جای دیگری، حضور حماسیشان در مقاطع تصمیمگیری است. اگرچه فیلترهایی وجود دارد، اما آنجا هم نشان داده شد که میتوان از این فیلترها عبور کرد. شورای نگهبان هرچند آقای خاتمی را تایید صلاحیت کرد، اما نوع اعلامش طوری بود که نمیشد این برداشت را نکرد که رایشان به فرد دیگری بوده است. همیشه اسامی نامزدهایی که مورد تایید قرار میگرفتند، به ترتیب الفبا بود، در آن نوبت گفتند ما اسامی را به ترتیب آرایی که آوردهاند اعلام میکنیم، یعنی نفر اول را ما در مقابل نفر بعدی بیشتر قبول داریم. اینها همین پالسهایی بود که مردم برداشت میکردند که میخواهند فرد دیگری تحمیل شود، اما قصد مردم این بود که تغییر ایجاد کنند و این تغییر را هم ایجاد کردند.
درباره این موضوع اظهارنظر کردن یک مقدار مشکل است، اما چیزی که میتوانم بگویم این است که در فضای اجتماعی هر چه امر و نهی زیاد باشد، واکنش و عکسالعمل هم زیادتر خواهد شد و هر چه محدودیت بیشتر باشد، تلاش برای رفع موانع بیشتر میشود. ما در ستاد انتخابات آقای خاتمی، فقط یک اصول را اعلام کردیم و خواهش کردیم که ستادهای مختلف، چه ستادهای وابسته به مرکز و چه ستادهای احزاب و چه ستادهای خانگی که بعدها تشکیل شد و نوجوانان و جوانان در آن فعال بودند؛ این اصول را رعایت کنند. این اصول هم چیزهای سادهای بود که در آن گفته بودیم رقیب تخریب نشود، حد و حدود قانونی را رعایت کنند، زیادهروی و افراطیگری صورت نگیرد. ستاد علاقهمند بود که رقابتی منطقی به نمایش گذاشته شود و پس از آن رقابت، نتیجه هر چه باشد مطلوب خواهد بود.
با رعایت این اصول، فضا بهگونهای شد که هرکدام از گروههای اجتماعی با توقعات مختلف، با سلیقه خودشان و با حفظ این اصول تبلیغات را انجام میدادند و این تبلیغاتی بود که بسیاری از آنها نتیجه قدرت ابتکار و خلاقیت طیفهای مختلف جامعه بود. من فکر میکنم وضعیت در دومخرداد برای جوانها حداقل در فضای انتخاباتی، برخورداری از میدان گسترده و باز برای فعالیت با رعایت اصول کلی بود و از آن به بعد ما شاهد بودیم که یکسری محدودیتهای سلیقهای برای نسل جوان پیدا میشود، تفکرهای خشن رونق پیدا میکند و این مسائل مردم را به عکسالعمل وادار میکند.
الان جوانهایی که خواهان تغییر سبک زندگی هستند، فشارهای جانبی دیگری را تحمل میکنند که این فشارهای جانبی در رأس آن مسائل معیشتی، شغل و آینده قرار دارد. ما هرچه از دوم خرداد فاصله گرفتیم، احساس عمومی این است که دلزدگی، دلمردگی و کمامیدی نسبت به آینده نسل جوان زیاد شده است و این طبیعی است که عکسالعمل ایجاد کند. در این میان ممکن است سبک زندگی بهانهای برای اعلام اعتراض نسبت به وضعیت عمومی جامعه بهخصوص وضعیت معیشتی باشد. اما من فکر میکنم اگر حاکمیت بهگونهای رفتار کند که جاذبه کافی برای زندگی و آینده وجود داشته باشد، خیلی از این مسائل پیش نمیآید.
نکته بعد این است که با بیان برخی مسائل از تریبونها به نارضایتیها دامن زده میشود و ایجاد تقابل میکنند. باید به جوانها فرصت داد تا حرف بزنند، سالهاست گفته میشود باید به مردم فرصت داد تا حرف بزنند. اگر به چیزی اعتراض دارند به شکل مدنی اعتراض را بیان کنند. اما تا الان چنین فرصتی فراهم نشده است. جوان باید احساس کند میتواند حرفش را بزند. وقتی این مسائل مشخص نشود، جوان هر جا که خودش تشخیص دهد، حرفش را میزند. به نظرم باید این تفاوت را در فضای اجتماعی دورهها بررسی کرد که چرا محدودیتها و امر و نهیها در این سالها نسبت به آن زمان بیشتر شده و همانطور که گفتم طبیعی است که در برابر آنها عکسالعمل هم بیشتر شود.
همکاری من با آقای خاتمی بیشتر از ۸ سال بوده و در وزارت ارشاد با ایشان همکاری داشتم، اما با آقای ناطقنوری سابقه کاری کمی دارم. برای هر دو نفر عمیقاً احترام قائل هستم. هر دو شخصیت برجسته و واقعبینی هستند. من آقای ناطقنوری را خیلی دور از واقعیتهای جامعه نمیدانم. اما اینکه چرا از صحنه کنار گذاشته شدهاند هم فقط مخصوص این دو نفر نیست. از ابتدای انقلاب که نگاه میکنیم تعداد افرادی که در صحنههای مدیریت کلان کشور حضور داشتند و کنار گذاشته شدند، زیاد است، به غیر از شهید رجایی که به شهادت رسیدند. از آقای مهندس موسوی بگیرید تا آقای هاشمی که نزدیکترین افراد به امام بودند هم کنار گذاشته شدند و پس از آنها هم دیدیم که این ماجرا برای آقای احمدینژاد و حالا آقای روحانی پیش آمده است. این افراد همه کنار گذاشته شدند.
باید به یک چیزی توجه کرد. من زمانی که برای بار اول استاندار شدم، با یکی از ائمهجمعه نشستی داشتم، از من خیلی تعریف و تمجید کرد و گفت که تو آدم خوبی هستی، اما یک ایراد داری و آن این است که تو دافعه ضعیفی داری. به تشخیص ایشان آدمی برای مسئولیت خوب بود که دافعه قوی داشته باشد. آدم احساس میکند صحنهگردانان و افرادی حضور دارند که در پستو و یا تاریکخانه مینشینند و برنامهریزی میکنند. ظاهراً این افراد در یک نکته به نتیجه رسیدهاند که این نظام باید هر چه بیشتر دافعه داشته باشد که این دافعه هم در داخل است و هم در سیاست خارجی احساس میشود که برخی اوقات دافعه را بیشتر از جاذبه دوست دارند.
در دوره آقای خاتمی فقط با اصلاح عباراتی که در گفتارها مطرح میشود، با همان محتوایی که سالها درباره سیاست خارجی مبنی بر عزت و حکمت گفته شده بود و از زبان آقای خاتمی به عنوان سخنگوی کشور و رئیسجمهور بیان میشد، رابطه ما با جهان بهسرعت در حال اصلاح بود و به جاهای خیلی خوبی هم رسیده بودیم، اما همان حرفها در سالهای بعد به شکلهای دیگری عنوان شد و همینطور به شکل روزافزون مشکل ایجاد کرد. به برجام رسیدیم و شوقی در جامعه ایجاد شد که کمی ادبیات تند دافعهآمیز در حال کاهش است، اما پشت سر آن اقداماتی انجام شد که آن را خنثی کرد و به حاشیه راند. الان هم که میبینیم هر قدر تلاش میشود که برجام احیا شود، سخت به نتیجه میرسیم. اخیراً هم اقداماتی که در ارتباط با بهبود روابط با همسایهها و عربستان انجام شده است، جای خوشحالی دارد و امیدواریم که ادامه پیدا کند، اما انگار که دافعه داشتن چیز خوبی است درحالیکه من فکر میکنم گر بخواهیم از بحرانها و ندانم کاریها بیرون بیاییم، باید تلاش کنیم که جاذبهها را افزایش دهیم. ارزشهایی که به آن اعتقاد داریم را بالا ببریم و این تندخوییها را تمام کنیم. من یادم است خیلی سالهای پیش در یکی از نمازجمعهها یکی از خطیبها نسبت به جوانها خیلی تاخت و تاز میکرد که اینها میخواهند مثلاً بیایند وسط خیابان برقصند، دو سه بار جوانهایی که در ماشین با من در مسیر نمازجمعه بودند گفتند برگردیم و برویم. حرفی میزنند و متوجه نمیشوند که آثار آن چیست. وقتی این حرفها تکرار میشود، جوان از مرکز ثقل، از این مرکزی که باید برای آن تلاش کند و به آن عشق بورزد، دفع میشود. این یک نکته مهم است که باید شدت این دافعه را کمتر کنیم.
این موضوع به این بستگی دارد که تا کجا بخواهند مردم به حاشیه رانده شوند، اگر با همین سرعت مردم در حاشیه باشند و با صندوقهای رای آشتی نکنند، این اتفاق نخواهد افتاد. اگر سیستم به این نتیجه برسد که به مردم نیاز دارد و پشتیبانی مردم است که میتواند سرنوشت کشور را رقم بزند و البته این موضوع و باور را در عمل هم نشان دهد؛ در کنار اینها، فضا هم باز شده و کمی هم به مردم حق دهند که ناراضی باشند؛ میتوان امیدوار بود. مردم انتظار دارند همانطور که با تخلفاتی که از ناحیه مردم برخورد شدید میشود، با تخلفات نواحی دیگر هم برخورد کنند. اصطلاح خودی و غیرخودیها را که انجام شده بد برداشت کردهاند، درحالیکه درستش این است که باید گفت هر کسی که ایرانی است، در جمهوری اسلامی زندگی میکند و به قانون اساسی اعتقاد دارد و حتی میگوید قانون اساسی باید اصلاح شود، خودی است. امکان تجدیدنظر در قانون اساسی پیشبینی شده است، نظر درباره اصلاح قانون اساسی بهمعنای قبول نداشتن آن نیست.
در مجموع نظر من است که اگر شرایط طوری باشد که مردم احساس تعلق خاطر بیشتری کنند و مشکلاتشان حل شود میتوانیم به آینده امیدوار باشیم. مردم باید حس کنند همانطور که گفته شده است، مردم، ولی نعمت هستند، میتوان در انتظار اتفاق جدیدی بود که افرادی که پایگاه اجتماعی قویتری دارند و بیشتر مورد اعتماد و نظر مردم هستند بیایند و وارد صحنه شوند. البته فعلا که این احساس الان وجود ندارد که چنین اتفاقی ممکن است رخ دهد. جریان اصلاحات، یک جریانی است که به نکاتی که گفته پایبند است.
جریانی است که به حرمت مردم، حاکمیت مردم و، ولی نعمت بودن مردم، پایبند است و حمایت مردم را فرصتی مغتنم میداند و این حمایت از چیزی برمیآید که خواسته دل آنها باشد. نمیشود که بیاییم و هر کاری دلمان خواست انجام دهیم و بگوییم که مردم حمایت کنند. ما حرف دل مردم را بزنیم، کاری که مردم دوست دارند را انجام دهیم، مردم حمایت خواهند کرد. چون جریان اصلاحات چنین باوری را دارد، قطعا اگر روزی کار دست کاردانها باشد، میتوانند از پس حل مشکلات و یا در کوتاهمدت کاهش مشکلات برآمده و یک رضایت نسبی ایجاد شود.