عصر ایران نوشت: در آستانه بیستمین سالگرد حمله آمریکا به عراق به قصد سرنگون ساختن صدام حسین در واپسین روز سال ۱۳۸۱ و طی نوروز ۱۳۸۲ خورشیدی، نکاتی را در این باره میتوان یادآور شد. مهمتر از همه، اما این که در ایران مشخص نبود باید شادی کرد یا نه. از یک سو ساقط شدن صدام حسین که طی ۸ سال جنگ آرزوی ایران بود و محقق نشد جای شادی داشت و از جانب دیگر، چون این اتفاق با حمله نظامی آمریکا و حضور در همسایگی ایران رخ داده و ایران با آن مخالف بود محل تردید شد.
در آستانۀ بیستمین سالگردِ حملۀ آمریکا (و بریتانیا) به عراق به قصد سرنگون ساختن صدام حسین به بهانۀ تولید و پنهان کردن سلاحهای کشتار جمعی که در واپسین روز سال ۱۳۸۱ رخ داد و طی نوروز ۱۳۸۲ خورشیدی ادامه یافت،۲۰ نکته را میتوان در این باره یادآور شد و بر برخی تأمل کرد با این تأکید که از منظر یک ایرانی و با توجه به این که هدف موجوی به نام صدام حسین رییس حکومتی خونریز بوده است:
دشمنِ دشمنِ من؛ آمریکا به عنوان "دشمن اصلی" یا "رسمی" جمهوری اسلامی ایران، به کشوری یورش برد و درصدد ساقط کردن حکومت خودکامهای برآمد که طی ۸ سال درگیر جنگ با ایران بود. جنگی فرسایشی که خسارات فراوانی به سرمایه انسانی، زیرساختهای اقتصادی و آرمانهای دموکراتیک انقلاب ۵۷ وارد ساخت.
با این حال در ادبیات رسمی مشخص نبود که مطابق گزارۀ " دشمنِ دشمنِ من، دوست من است" دشمنِ دشمن، آمریکا میشود یا صدام؟! چون اگر صدام را دشمن میدانستیم، آمریکا دشمنِ دشمن (و دوست) باید تلقی میشد منتها اگر آمریکا را دشمن، طبعا صدام به دشمنِ دشمن تبدیل میشد. قضیه قدری پیچیده است؟ بله! به همین خاطر مقامات ایران اگر چه در دل، آرزوی سقوط صدام را داشتند، اما نمیتوانستند ابراز کنند!
۲. مقارن با تعطیلات نوروزی؛ نوروز ۱۳۸۲ به خاطر تقارن تعطیلات ملی و مذهبی طولانیترین تعطیلات در چند دهۀ اخیر بوده است. به همین خاطر ایرانیان در آغاز جنگ آمریکا علیه عراق به تعطیلات نوروزی و گشتوگذار رفتند و وقتی بعد از ۱۸ روز بازگشتند صدام ساقط شده بود!
در این فاصله مطبوعات چاپی هم غالبا تعطیل بودند و در روزهای غیر تعطیل هم به صورت مرتب منتشر نشدند. از فضای مجازی و شبکههای اجتماعی نیز خبری نبود. تنها چند خبرگزاری و سایت فعال بودند و صدا و سیما هم به جای خبررسانی مانده بود چه کند. نمیتوانستند از حکومتی که هشت سال برای سرنگونی آن جنگیده بودیم دفاع کنند. صدام هم نزد ایران منفورتر از آن بود که کسی برای او دل بسوزاند.
از این رو دنبال آن بودند ثابت کنند آمریکا به دنبال نفت است نه سلاحهای کشتار جمعی و جنگ و تجاوز بد است و از این جور حرفها و کاش بعد ۲۰ سال دوباره آنها را پخش کنند، چون بسیاری از پیشبینیهای آنان اکنون جنبۀ طنز به خود گرفته است. خبرنگار تلویزیون ایران هم اوایل ظاهرا از روی پشت بامی در مرز گزارش میداد نه داخل خاک همسایه.
به همین خاطر برای پژوهشی دربارۀ آن ۱۸ روز ناچاریم بیش از آرشیو مکتوب و چاپی و غالبا جهتدار به آن خبرگزاریها و سایتها که مثل حالا و بعد از ۲۰ سال پرشمار نبودند مراجعه کنیم و این نوشته البته با اتکا به حافظۀ نویسنده است، ولی باور کردنی نیست که طی آن ۱۸ روز نسبت به اتفاقی با این مهابت و اهمیت در همسایگی خود چندان توجه نداشتیم و این شاید به خاطر عظمت و اهمیت نوروز هم باشد که هر رخداد دیگری را در هاضمه خود هضم میکند. یا این که ایرانیان شک نداشتند آمریکا کلک صدام را به سرعت خواهد کند و بوش پسر بر خلاف پدر رفتار خواهد کرد و از سوی دیگر عراق طی ۱۲ سال تحریم پس از حمله به کویت به شدت ضعیف شده و بنیهای برای حکومت صدام باقی نمانده و کارشان به نفت در برابر غذا کشیده بود.
۳. کارشناسان صدا وسیما؛ به دعوت هر شب از کارشناسان غالبا گمنام و کمنام اشاره شد که به جای بیان واقعیت یا تمام واقعیت غالبا یک مشت شعار بیسر و ته سر میدادند و حتی نیروهای ارزشی را نمیتوانستند قانع کنند که آمریکا به کنار، چرا نباید از سرنگونی صدام استقبال کرد؟
برخی از آنها حتی میکوشیدند تصویری از شکست قریبالوقوع آمریکا هم ترسیم کنند و تکیه کلامشان هم تعبیر جنگ نفت بود. این در حالی بود که بسیاری از خانوادههای شهیدان جنگ ایران و عراق برای سقوط و اعدام صدام حسین لحظه شماری میکردند و کثیری خرسند بودند که اگر هم ایران ناچار به صلح با او شد دستی از غیب برآمده تا این جرثومه تباهی را از تخت قدرت کنار زند. جای شگفتی داشت که چرا چنین آرزویی در صدا و سیمایی که از هر فرصت برای تبلیغ استفاده میکند پژواک نداشت؟
۴. تظاهرات ضد جنگ؛ در حالی که در کشورهای مختلف اروپایی تظاهراتی در اعتراض به لشکرکشی آمریکا و بریتانیا و آغاز جنگی دیگر در منطقه خاورمیانه و نه الزاما به قصد دفاع از صدام حسین برپا میشد و موضع رسمی ایران که از زبان کمال خرازی وزیر وقت خارجه بیان میشد این بود که منطقه طاقت یک جنگ دیگر را ندارد، در ایران، اما هیچ تظاهراتی طی دو هفته اول فروردین ۸۲ برگزار نشد، چون مردم درگیر دیدوبازدید نوروز و سفر بودند و تظاهر کنندههای حرفهای هم که نمیتوانستند بعد از سالها شعار مرگ بر صدام در حمایت از صدام به خیابان بیایند.
پس سیاست غیر رسمی این شد: شتر دیدی ندیدی! برای برپایی تظاهرات مستقل از حکومت هم باید مجوز گرفت و اگر گروهی چنین میکرد به دفاع از صدام متهم میشد و تازه مردم هم در سفر و دور از رسانه یا در خانه در حال دید و بازدید و تماشای برنامههای سرگرم کننده بودند بودند و مثل امروز تهی از هر سرگرم سازی نشده بود و اطلاعرسانی هم به سرعت و سهولت امروز نبود. روز آخر و برای خالی نبودن عریضه البته شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی که متولی تظاهرات حکومتی است آیینی با شرکت نمازگزاران برپا کرد.
۵. مرگ بر صدام؛ شعار پایانی تکبیر حاضران در میدان فلسطین در تقبیح جنگ مثل قبل «مرگ بر صدام یزید کافر» بود. در حالی که آمریکا برای سرنگون کردن همین صدام یزید کافر جمله کرده و با سقوط بغداد عملا ساقط شده بود. شخصا در میدان فلسطین (حین عبور و نه در جمع تظاهرکنندگان) شنیدم که حاضران در مخالفت با جنگ علیه عراق با شعار مرگ بر صدام مواد قطعنامه را تأیید میکنند! دل دل کردم که بروم بگویم خوب آمریکا همین صدام را برانداخته دیگر! شاید باید شعار میدادند نه صدام نه جنگ.
۶. شادی کنیم یا نه؟!؛ با سقوط صدام احساس دو گانهای ایجاد شد. چون دشمن ایران ساقط شده بود طبعا جای شادی داشت، اما این اتفاق در پی لشکرکشی آمریکا به منطقه و نه در پایان جنگ ما با آنان رخ داده بود و رییس جمهوری آمریکا -جرج بوش پسر- ۱۵ ماه قبل از آن از ایران و عراق با هم به عنوان دو ضلع محور شرارت نام برده بود.
در این فضا جمهوری اسلامی چگونه میتوانست خوشحال باشد که آمریکای تهدید کننده در همسایگی ما استقرار یافته و برای بعد از آن چه نقشهای درسر دارد. از این رو برای نخستین شماره هفته نامه «امید جوان» در سال ۱۳۸۲ این تیتر را بر صفحه نخست نشاندم: «سقوط صدام؛ شادی کنیم یا نه؟!»
این موضوع که به خاطر سقوط صدام به دست آمریکا باید شادی کرد یا نه از نکات مورد اشاره آیتالله خامنهای در نماز جمعه هفته بعد تهران هم شد. در مراسم نخستین سالگرد درگذشت دکتر یدالله سحابی در حسینیه ارشاد هم مهندس عزت الله سحابی از پخش شیرینی در بازار تهران به خاطر سقوط صدام انتقاد کرد و گفت نباید به خاطر تجاوز و موفقیت آمریکا شیرینی پخش کرد. حاضران البته به احترام پدر و پسر آمده بودند و کسی اعتراض نکرد، ولی پیدا بود که خوشحال بودند و او هم به همین اشاره بسنده کرد و ادامه نداد.
۷. سفر ناجی صبری به تهران؛ اگر بگویید ناجی صبری دیگر کیست حق دارید. چون آخرین وزیر خارجه حکومت عراق در دوره صدام در خاطرهها نمانده در حالی که طارق عزیز که در دوران جنگ صدا و سیمای ما به او میگفت طارق میخاییل یوحنا عزیز به عنوان وزیر خارجه شهرت دارد. اما در ماههای آخر صدام برای جلب رضایت غرب و خاصه آمریکا ابتدا سعید صحاف و بعد ناجی صبری را وزیر خارجه کرد که با زبان رسانه آشنا بودند.
شایعات درباره ناجی صبری حدیثی زیاد است و به خیانت و فروش اطلاعات هم متهم شده، چون ناگهان غیب شد و بعد سر از اروپا درآورد و به تدریس رسانه در کشورهای منطقه مشغول شد و به سرنوشت مقامات دیگر عراق دچار نیامد.
به هر رو اندک زمانی پیش از حمله آمریکا که صدام حسین دست به دامان همسایگان شده بود ناجی صبری وزیر خارجه وقت عراق هم به تهران آمد. سفری که صدای مجلس ششم با اکثریت اصلاح طلب را درآورد و حتی زمزمه استیضاح کمال خرازی وزیر خارجه هم درگرفت و البته سرعت تحولات بعدی چنان بود که فراموش و منتفی شد. کمال خرازی بعدها توضیح داد مذاکرات اصلی و مفصل او در دوره وزارت سعید صحاف در بغداد بود و نه با ناجی صبری (حدیثی) در تهران.
۸. انفعال روسیه و فرانسه؛ صدام امید بسیار داشت که مخالفت روسیه و فرانسه و آلمان مانع جنگ شود و به خاطر مخالفت همین کشورها سازمان ملل مجوز ندهد. آمریکا، ولی حمایت بریتانیا و مخالفت نکردن اعراب زخم خورده از تجاوز به کویت را کافی دانست و دونالد رامسفلد وزیر جنگ مدعی پشتیبانی ۹۰ کشور شد و منتظر صدور مجوز سازمان ملل نماندند و یورش بردند. ولادیمیر پوتین هم با پوتین امروز کاملا متفاوت بود و خط و نشان نمیکشید و تنها پیشنهاد داد صدام قدرت را ترک کند و به مسکو برود.
کاری از پوتین آن روز که تازه داشت جای پای حود را محکم میکرد برنمی آمد و حالا بعد از ۲۰ سال پوتین هم میخواهد تحقیر بی عملی دربرابر تجاوز آمریکا به کشوری دوست و متحد را جبران کند و هم غرب میخواهد همان پوتین به سرنوشت صدام گرفتار شود با این تفاوت که او خود بر مسکو حکومت میکند و مسکوی دیگری نیست که به او پیشنهاد ترک قدرت یا پناه بردن بدهد و تازه در سودای تغییر نظم جهانی و هندسه تازه است.
۹. سعید صحاف؛ از میان مقامات عراق آن روز یک نام بیشتر در خاطرهها مانده و او همانا سعید صحاف وزیر تبلیغات و اطلاع رسانی حکومت بعثی است که بعد از وزارت خارجه این ماموریت را بر عهده گرفت. او میپنداشت همان دروغها وتبلیغات دروغین را همچنان میتواند به خورد مردم بدهد و اواخر مضحکه شد. آمریکاییها وارد بغداد شده بودند و کم مانده بود دم خود او را بگیرند و بیندازندش بیرون، ولی کماکان تکذیب میکرد. اوایل البته در صدا و سیمای ایران به اظهارات او استناد میشد.
۱۰. موافقت حکیم با حمله آمریکا؛ تنها دو هفته قبل از شروع جنگ سید محمد باقر حکیم رییس مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق میهمان برنامه گفتوگوی ویژه خبری شبکه دوم سیمای جمهوری اسلامی ایران با اجرای مرتضی حیدری بود. حکیم تا آن زمان به همسویی با مواضع جمهوری اسلامی شهرت داشت. در آن شب، اما بر سقوط صدام ولو با حمله آمریکا تاکید و از هر اتفاقی که صدام را حذف کند استقبال کرد.
این، اما موضع رسمی تهران نبود، چون هم اعلام بیطرفی و هم با حضور نظامی آمریکا در منطقه مخالفت شده بود. شاید اگر همین اختلاف دیدگاه نبود، حکیم قدری دیرتر به عراق بازمیگشت، ولی تا صدام ساقط شد شتابان روانه عراق شد و بعثیها یا نیروهایی که نمیخواستند یک روحانی شیعه در عراق پسا صدام به قدرت برسد او را ترور کردند.
چندان که روحانی دیگر شیعه و فرزند آیتالله خویی را در نجف. تقارن این رخداد با افتتاح بزرگراه شرقی غربی جدید در تهران که بزرگراه رسالت را استمرار میداد سبب شد رییس جمهور خاتمی بزرگراهی را افتتاح کند که نام شهید حکیم بر آن نشست و این برای او بیش از آن که شیرین باشد تلخ بود، چون دوست داشتند حکیم را در بغداد و بر تخت قدرت ببینند نه خفته در خاک با نام او بر بزرگراهی در تهران.
۱۱. بر خلاف حمله به کویت؛ احساس ایرانیان در قبال حملۀ سال ۷۰ آمریکا به عراق در دروان بوش پدر با حملۀ سال ۸۲ بوش پسر متفاوت و حتی به عکس بود. با این که در سال ۷۰ تنها سه سال از پایان جنگ ایران و عراق میگذشت، اما احساس عمومی نسبت به حملۀ عراق به کویت منفی نبود چندان که دو چهره شاخص جناح چپ و راست صدام حسین را به خالد بن ولید تشبیه کردند! از جناح راست، آیت الله علی مشکینی و از جناح چپ سید علی اکبر محتشمیپور نمایندۀ وقت مجلس. اصول گرایان البته مایل اند مورد اول را فراموش کنند.
در میان مردم شاید به این خاطر که دوست داشتند طعم تجاوز و جنگ را کشورهای حامی صدام هم بچشند و به این خاطر وقتی آمریکا به عراق حمله کرد کم نبودند کسانی که دوست داشتند صدام ضرب شستی نشان دهد. در سال ۸۲، اما فضای عمومی با ساقط کردن صدام موافق بود و همه مشتاق. مقایسه دقیق و مستند این دو نوع احساس و واکنش نیاز به کاری پزوهشی دارد، ولی میتواند ناشی از تغییر نسل و ورود رسانههای مدرن هم باشد.
۱۲. بازگشت مثل طالبان؟؛ بااین که طالبان را هم آمریکا در افغانستان برانداخت، ولی آنها بعد از ۲۰ سال به قدرت بازگشتند. با این حال کسی از احتمال بازگشت بعثیها به قدرت در بغداد سخن نمیگوید. تفاوت در چیست؟ مهمترین تفاوت در پایگاه اجتماعی طالبان در میان پشتونهاست حال آن که بعثیها در میان کردها و شیعیان مطلقا پایگاه نداشتند و از بین سنیها هم همه نه.
دوم این که نظام جدید عراق ریاستی نیست و پارلمانی است و انگلیسیها طراحی کرده اند و انعطاف بیشتری نسبت به نظام ریاستی افغانستان دارد. وجه سوم حضور مرجعیت شیعه در نجف است. آیت الله سید علی حسینی سیستانی قدرت ندارد، ولی اقتدار دارد. نکته چهارم هم این که افغانستان از مقطعی به بعد اهمیت خود را برای آمریکا از دست داد و صرف هزینه و کشته شدن در آن ناموجه بود. عراق، اما چنین نیست. آخرین پادشاه ایران یک بار در مصاحبه با بیبیسی گفته بود: عراق را سِر وینستون چرچیل و بعد از جنگ جهانی اول خلق کرد. (خواندنیها، آذر ۱۳۵۳).
۱۳. طرح خرازی؛ وزیر خارجه ایران در سیزدهمین همایش بین المللی خلیج فارس در ایران و قبل از حمله آمریکا و پس از شدت گرفتن آن طرحی ارایه داد که عراق کاملا خلع سلاح و حمله به بهانه آن منتفی شود. با این که به بغداد سفر کرده و درباره این طرح به تفصیل با شخص صدام صحبت کرده بود، اما از آن استقبال نشد.
علت هم روشن بود. چه کسی بود که نداند یا گمان نکند ایران اگرچه با آمریکا مشاجره دارد، ولی کینه از صدام داستان دیگری بود. این سفر در دوران وزارت خارجه صحاف انجام شد نه ناجی صبری. حسن فتحی روزنامهنگار کهنهکار حوزه بینالملل همان موقع طرح ایران را محکوم به شکست و حمله آمریکا را قطعی دانست و یادآور شد اگرچه حال و هوای طرح با ایده دکتر ابراهیم یزدی وزیر خارجه دولت موقت منطبق است، اما دکتر یزدی ماهها قبل از آن این ایده را مطرح کرده در حالی که در نیمه دوم سال ۸۱ فضا تغییر کرده است.
ضمن این که صدام همچنان به ایران بدگمان بود چندان که بعدتر در بازجوییها هم گفت ایران با آمریکا در حمله به عراق همکاری کرده است. ادعایی که دلیلی برای آن نیاورد.
۱۴. انتقام پدر؛ جایی خواندم در روزی که بغداد سقوط کرد و آمریکاییها به طور کامل مسلط شدند یک خبرنگار ایرانی و احتمالا از صدا و سیما (که بر خلاف روزهای اول رفته بودند) از پایین کشیدن مجسمۀ صدام گزارش تهیه میکرد وقتی دید یک تفنگدار آمریکایی با چه خشم و کین و تلاشی برای پایین کشیدن مجسمه صدام میکوشد از او به انگلیسی پرسید احساس بدی ندارید یک کشور دیگر را اشغال کرده اید؟ تفنگدار آمریکایی، اما بلافاصله به فارسی پاسخ داد: من ایرانیتبار و در واقع ایرانیام. پدرم خلبان بود و در جنگ شهید شد و مادرم مرا که تنها دو سال داشتم با خود به آمریکا برد. من به خونخواهی پدر در صف نیروهای مهاجم به عراق قرار گرفتم. شما مشکلی دارید؟ خبرنگار ایرانی نمیدانست چه پاسخی دهد.
۱۵. عکاسان ایرانی؛ یکی از بهترین و مشهورترین عکسها از جنگ آمریکا علیه عراق کار مجید سعیدی خبرنگار- عکاس ایرانی است که با هزینه خود به این سفر پرمخاطره رفت و جایزۀ بینالمللی هم به او اختصاص یافت. هنر عکاسی در ایران مظلوم است و حقوق خبرنگار- عکاسان رعایت نمیشود در حالی که این صحنهها را عکاسان ثبت و جاودانه میکنند. جا دارد به کاوه گلستان عکاس ایرانی که البته برای بیبیسی کار میکرد هم اشاره شود که در همان گرماگرم جنگ و ۱۲ فروردین ۱۳۸۲ بر اثر انفجار مین در کردستان عراق کشته شد. کاوه گلستان پسر ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز مشهور ایرانی بود که چندی پیش پا به ۱۰۰ سالگی گذاشت و در لندن زندگی میکند.
۱۶. مجاهدین (منافقین)؛ حمله آمریکا به عراق یک ضربۀ کاری به سازمان مجاهدین خلق هم بود و پس از آن به شدت تضعیف و بعد هم اخراج شدند. حتی گفته میشود در یک حمله شبانه به یک قرارگاه در همان فروردنی ۸۲ مسعود رجوی کشته یا فلج شده است. مشخص نیست آمریکا میدانسته متعلق به آنهاست یا نه. یعنی هدف گذاری شده بودند یا در جریان بمباران گسترده سراسری شامل آنها هم شده است. جدای خلع صدام این نیز به سود جمهوری اسلامی بود.
۱۷. عراق سه پاره؛ بعد از حمله آمریکا عملا عراق سه پاره شده هر چند فرونپاشیده است. با این حال بدون تفکیک کردها و شیعیان و سنیها در عین استقرار دولت مرکزی چهبسا عراق هم در مسیر افغانستان قدم میگذاشت و مسیر بازگشت مخلوعین هموار میشد.
۱۸. ظهور آیتالله سیستانی؛ نقش آیتالله سیستانی در عراق پس از حملۀ آمریکا استثنایی و ویژه بوده است. چون او به مکتب آیتالله خویی تعلق دارد که در سال ۱۳۷۱ درگذشت و عملا جانشین او شد طبعا به ولایت فقیه مانند آنچه در ایران اجرا شده باور ندارد و در قانون اساسی عراق پساصدام هم نیامده، ولی از نفوذ خود در میان شیعیان بدون قدرت رسمی بهره برد. در غیاب آقای سیستانی خلأ قدرت میتوانست فجایع بیشتری به بار آورد، اما او در بزنگاهها نقش تاریخی ایفا کرده است. چندان که پاپ را به تحسین واداشت.
۱۹. بازجویی، محاکمه و اعدام؛ اگر تنها صدام ساقط شده بود و میتوانست یا میخواست از عراق خارج شود داستان متفاوت میشد، اما پس از چندی او را یافتند و دستگیر و محاکمه کردند و بالای دار فرستادند. صدام در بازجوییها نشان میدهد در آن وضعیت هم از ایرانیها کینه دارد.
۲۰. سلاحی یافت نشد؛ اکنون دیگر همه میدانند اختفا و تولید سلاح کشتار جمعی که بهانۀ حمله بود واقعیت نداشته است. با این حال پاسخ تونیبلر وقت بریتانیا که برای حمله به عراق با آمریکا همراهی کرد و با جرج بوش پسر متحد شد قابل تأمل است: سلاح کشتار جمعی خود صدام حسین بود!