رضا نصری تحلیلگر مسائل بین الملل با اشاره به سفر رئیسجمهور به پکن در پاسخ به این سوال که در شرایطی که کل غرب به دنبال مهار چین است ما چه سیاستی را باید در قبال این کشور در پیش بگیریم، گفت: اگر برای سادهسازی، کشورهای غربی را یک بلوک منسجم و همهدف تصور کنیم، حقیقت این است که کشورهای غربی حوزههای همکاری و رقبایشان را با چین به صورت دقیق تعریف کردهاند و اینطور نیست که در همه حوزهها قصد «مهار» یا تضعیف چین را داشته باشند.
به گزارش ایلنا، بخشهایی از گفت و گوی نصری را در ادامه میخوانید:
فراموش نکنیم چین هم اولین شریک تجاری آمریکا و هم اولین شریک تجاری اتحادیه اروپاست و تضعیف آن در برخی حوزهها برای کشورهای غربی به مثابه خودزنی و ناقص کردن بخشی از اقتصاد خودشان است.
ضمن اینکه چین هم از «نظم بینالمللی» فعلی بسیار بهره برده است و در سایه آن در حال تبدیل شدن به اولین قدرت اقتصادی جهان است؛ در نتیجه، چین هم - مادامی به اهداف کلانتر خود نرسیده - هیچ عجلهای برای برهم زدن این نظم ندارد و او نیز حوزههای همکاری و رقابتی مجزا و مشخصی با رقبای خود تعریف کرده است.
یکی از نشانههای رفتار احیاط آمیز چین نیز موضع معتدلی است که در قضیه اوکراین گرفته است. حال، معتقدم بسیار مهم است ایران در تحلیل این صحنه دچار سوءتفاهم و سوءمحاسبه نشود.
یعنی اگر بنا را بر این بگذارد که چین منافع خود را در تقابل همهجانبه و مستقیم با غرب تعریف کرده - و بر مبنای همین پیشفرض سیاستگذاری کند - به احتمال زیاد در نظم بینالمللی رو به ظهور جایگاه مناسبی پیدا نخواهد کرد. رسیدن به یک تحلیل و ارزیابی درست از این صحنه در رابطه با برجام نیز ضروری است.
پیمان شانگهای پیمان مهمی است. پیمانی است که شامل چهار قدرت هستهای است که مجموعاً نیمی از جمعیت جهان را در برمیگیرد. ضمن اینکه مجهز به یک نظام مالی در حال رشد است و دامنه فعالیت آن نیز میتواند به تدریج از حوزه امنیتی به حوزههای وسیعتر بسط پیدا کند.
معتقدم پیوستن ایران به این پیمان تصمیم درستی بوده و - چنانچه سیاست خارجی کلان کشور مبتنی بر ایجاد موازنه میان بلوک شرق و غرب باشد - قطعاً میتوان از آن برای پیشبرد منافع راهبردی کشور بهرهبرداری کرد.
در این عصر، اغلب کشورها مشتاق برقراری و تحکیم رابطه با چین هستند. در هر حال، این حقیقت انکارناپذیری است که چین احتمالاً در آینده مهمترین بازیگر صحنه بینالمللی خواهد بود و اینکه در ایران نیز اشتیاق زیادی به تعامل با چین وجود داشته باشد، امر عجیبی نیست.
منتها مهم است این اشتیاق مبنای تحلیلی و محاسباتی درستی داشته باشد و الزاماً تابع یک نگرش ایدئولوژیک خاص به روابط بینالملل نباشد؛ چرا که «اشتیاق ایدئولوژیک» انعطاف و نرمش لازم را از دستگاه سیاست خارجی کشور سلب و طرف مقابل را به «طرف مسلط» رابطه تبدیل خواهد کرد.
یعنی اگر چین، روسیه، یا هر قدرت دیگری در جهان، تصور کند حاکمیت ایران بر اساس مبانی ایدئولوژیک خود کشور را ملزم به همسویی میبیند - و اگر تصور کند به دلیل این رویکرد ایدیولوژیک منزوی است و جز او متحد و پشتیبان دیگری ندارد - قطعاً رابطه نامتوازنی برقرار خواهد کرد.
قرارداد ۲۵ ساله یک قرارداد ملی است و پتانسیلهای فراوانی دارد. اتفاقاً این قرارداد از جمله دستاوردهایی است که نشان میدهد همدلی و اتحاد در حوزه سیاست خارجی تا چه اندازه میتواند برای پیشبرد منافع کشور در صحنه بینالمللی مفید باشد.
فراموش نکنیم این قرارداد در دولتی منعقد شد که منتقدان با بیانصافی آن را متهم به «غربگرایی» میکردند. منتها، هرچند این قرارداد از دستاوردهای جدی ایران در دهه گذشته است، اما مهم است ملزومات اجرای آن نیز فراهم شود.
معتقدم چند عامل فعلاً مانع اجرای تمام و کمال این قراداد شده است: اول، تحریمهای یکجانبه آمریکا که بسیاری از شرکتها، سرمایهگذاران، بانکها و بنگاههای اقتصادی چینی را از کار با ایران میترساند.
دوم، احتمال شکست مذاکرات هستهای که بازگشت قطعنامههای شورای امنیت را محتمل میسازد و موجب احتیاط بازیگران چینی در مواجهه با ایران شده است؛ سوم، احتمال دامنهدار شدن و تعمیم جنگ اوکراین به ایران که برای سرمایهگذاران چینی چشمانداز و سیگنال خوبی به نمایش نمیگذارد؛ و چهارم، افزایش روزافزون و فزاینده تنش میان تهران و واشنگتن که با پیروزی احتمالی جمهوریخواهان در انتخابات آینده آمریکا تشدید خواهد شد و مستعد است وضعیت را مجدداً برای سرمایهگذاری و کار با ایران پرمخاطره سازد. به همین خاطر معتعدم لازم است به رابطه با چین و اجرای قرارداد ۲۵ ساله با رویکردی کُلنگرتر و هولیستیکتر نگاه کرد، چرا که با وجود این عوامل خارجی تحقق یک رابطه متوازن و سودمند با چین همچنان دشوار خواهد بود.
اگر از محاسبات و مناسبات اقتصادی بگذریم، رابطه با عربستان سعودی برای چین از نظر راهبردی حائز اهمیت شده است. چرا که اولاً با افزایش تنش میان چین و آمریکا، عربستان سعودی این قابلیت را پیدا کرده تا به عنوان میانجی و عامل «تعدیلکننده تنش» میان دو قدرت ایفای نقش کند.
ثانیاً اینکه عربستان سعودی موفق شده خود را در رقابت میان چین و آمریکا در غرب آسیا، به عنوان وزنهای جا بزند که میتواند کفه را به نفع هرکدام از آنها سنگین کند. در مقابل، از آنجا که ایران با غرب رابطه پر تنشی دارد و مجدداً در معرض امنیتیسازی واشنگتن و اخیراً کشورهای اروپایی قرار گرفته، از ایفای چنین نقشی محروم شده و صحنه را به رقیب خود واگذاری کرده است.
یکی از چالشهای چین این است که در رابطه با ایران و عربستان همواره ظاهر «بیطرفی» خود را حفظ کند. یعنی به نحوی رفتار کند که هیچیک از این دو کشور تصور نکند چین به سود یکی و علیه دیگری صفآرایی کرده است.
طبیعتاً، با کاهش تنش میان ایران و عربستان سعودی، دست چین نیز برای بسط همکاریهای خود با آنها - به ویژه در زمینه فروش سلاح و تحکیم پیوندهای نظامی - بازتر خواهد شد.
اینکه قدرتهای بزرگ بخواهند متحدین خود را به خود نزدیکتر و از رقبای اصلیشان دورتر نگه دارند تا حدودی طبیعی است.
اما گمان نمیکنم در چین این انتظار یا توقع خام وجود داشته باشد که ایران تمام توجه و روابط خود را انحصاراً معطوف به چین نماید. اگر هم در مقاطعی چنین تصوری ایجاد شده، ناشی از ضعف تهران در تبیین مواضع راهبردی خود بوده است.
به نظرم در مقولهٔ «انرژی» - به مثابه یک اهرم مذاکراتی یا یک اهرم بازتاب قدرت - برخی در ایران در سالهای اخیر دچار سوءمحاسبه و اشتباهات قابل ملاحظهای شدند. در پرده اول، در ماجرای تحریم نفت ایران، برخلاف انتظار و پیشبینی آنها، یک تابوی بزرگ برای بسیاری از تحلیلگران و سیاستمدارن جهان شکست.
پیش از آن، تصور میشد بازار انرژی جهان قادر نخواهد بود از نفت ایران صرفنظر کند و تحریم انرژی ایران شوک بزرگی به اقتصاد جهان و قیمت نفت وارد خواهد کرد.
اما متاسفانه طراحان تحریم در واشنگتن موفق شدند به نحوی نفت ایران را به صورت تدریجی و زمانبندیشده از بازار خارج کنند که کمترین اثری از خود به جا بگذارد. ایضاً، با آغاز بحران گاز در اروپا در سال گذشته نیز، برخی تصور کردند با شروع «زمستان سخت» ایران قادر خواهد بود از گاز خود به عنوان یک اهرم فشار و یک برگه بر سر میز مذاکرات هستهای استفاده کند.
در این مورد نیز شاهد بودیم این محاسبه اشتباه از آب درآمد و نه تنها غربیها به التماس نیفتادند بلکه در اوج سردی زمستان تحریمها، تعرضات و اقدامات خصومتآمیز اروپا علیه ایران تشدید شد!
امروز نیز به صلاح کشور نیست سیاستگذاری و رابطه با چین را - به صورت تکساحتی - بر مبنای این تصور غلط بنا کنیم که چین در تأمین انرژی خود وابستگی بالایی به ایران دارد!
استفاده بی رویه آمریکا از حربه «تحریم» - و مسلحسازی اقتصادی توسط سیاستمداران واشنگتن در سالهای اخیر - موجب شده کشورهای مختلف در پی یافتن مکانیسمها و راههای جایگزین برای مشارکت در اقتصادی جهانی باشند.
طبیعتاً ایران و چین نیز ابتکاراتی در این حوزه اندیشیدهاند. قطعاً شکلگیری و راهاندازی این مکانیسمها زمان خواهد برد، اما مبادرت به ایجاد آنها بیانگر یک دوراندیشی است که باید از آن استقبال کرد.
حضور این تعداد مقام عالیرتبه - در حوزههای متکثر و متنوع - بیانگر جدیت دولت در تحکیم رابطه با چین است. همانطور که ذکر شد، تحکیم رابطه با چین برای ایران بسیار حائز اهمیت است و روا نیست این تلاش دولت در گیرودار رقابتهای جناحی در داخل کشور تخطئه شود.
فقط معتقدم لازم است دولت به نحوی عمل کند که از این میزان اشتیاق اینگونه برداشت نشود که ایران گزینهای جز چین در چنته ندارد.
فراموش نکنیم چین یکی از کشورهای عضور ۵+۱ (و الان ۴+۱) بوده است. با تیره شدن روابط روسیه و غرب نیز به احتمال زیاد نقش چین - به عنوان میانجی میان ایران و غرب - برجستهتر خواهد شد.
یعنی نقشی را که تا کنون فردی مانند آقای اولیانوف در پی ایفای آن بوده، احتمالاً از این پس به همتای چینی او محول خواهد شد. از این رو، حضور آقای باقری در سفر به چین حائز اهمیت است.