عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: یکی از منافع ساختن سد این است که برنامهریزی را برای بشر در جهت تامین پیوسته آب ممکن میکند. البته خطرات و عوارض سدها نیز به جای خود محفوظ است، ولی ذخیره آب پست سد، مثل پسانداز پول است. با کم شدن درآمد، نگران آینده نخواهید بود. کسی که روزمزد است، همیشه میکوشد که قدری ذخیره و پسانداز داشته باشد، تا اگر مشکلی پیش آمد و کار نداشت، بتواند از ذخیره بخورد.
سال گذشته که بحران آب در خوزستان بالا گرفته بود، خبری آمد که ذخیره آب سدها کم است و جوابگوی نیاز بعدی به ویژه کشت پاییزی نیست، ظاهرا با کمبود آب در پشت سدها این بحران جدی بود، ولی مدیریت منطقهای جرات کافی نداشت که اقدامات پیشگیرانهای انجام دهد تا بلکه مصرف به گونهای باشد که منجر به تشدید بحران آب نشود. ظاهرا به خیر گذشت ولی نه به دلیل تمهیدات آنان، بلکه به علت بارشهای فصلی. این را داشته باشید تا رفتار خودمان را با کشورهای اروپایی که قاره سبز و پر آب هستند مقایسه کنیم.
اخیرا رییسجمهوری فرانسه به مردم کشورش هشدار داد که؛ «کمربندها را سفت ببندند، چون دوران فراوانی و رفاه به سر رسیده است. فرانسه در پایان یک دوره فراوانی و رفاه است و باید کمربندها را سفت و محکم بست.» همچنین دوستی نقل میکرد که امسال در لوزان سوییس به خاطر خشکسالی، آبیاری چمنها ممنوع شد. درختان هم زرد شدند. سفت و سخت سیاست کنترل مصرف آب را دنبال کردند. آن هم رشته کوه آلپ که از چند وقت دیگر، برف و باران میآید. ولی اینجا در همدان تا هفته پیش استخرها باز بود، آقایان با جیرهبندی مخالفت کردند تا مبادا مردم نگران شوند در نتیجه مردم تا هفته پیش تصوری از کمبود آب نداشتند.
اگر وضعیت آب را در اقلیم خشک ایران در نظر بگیریم و سیاستهای آن کشورهای پر آب را با خودمان مقایسه کنیم متعجب میشویم که چرا آنان که در سرچشمههای آبهای قاره سبز اروپا هستند و رودخانههای دایمی پرآبی دارند تا این حد محتاطانه و پیشگیرانه و آیندهنگرانه عمل میکنند و ما بیخیال آینده هستیم؟ حتما داستان گنجشک و مورچه را شنیدهاید که ظاهرا رفتار ما نزدیک به رفتار گنجشک است و فکر زمستان خود نیستیم.
همه مساله در بیتوجهی به آینده خلاصه نمیشود. فقدان اعتماد مردم به دولت و کمبود اقتدار و نه زور در حکومت نیز موجب بروز این وضع میشود. در واقع حکومت سوییس هنگامی که چنین قواعدی را میگذارد، مردم اطمینان دارند که برای رفاه حال و آینده آنان است. تعبیرهای بدبینانه صورت نمیدهند. این برداشت از سیاستهای رسمی را آنان برحسب تجربه یافتهاند. مهمتر از آن مشارکت عمومی مردم در گرفتن این تصمیمات است. نهادهای مدنی، کارشناسان و دادههای علمی پشتوانه تصمیم آنان است. در نتیجه هنگام اجرا نیز با قاطعیت اجرا میکنند، رسانهها در خدمت این تصمیم و پیشتر از آن در خدمت نقد و ارزیابی آن هستند.
در مقابل ما میترسیم که واقعیت را به جامعه بگوییم. اگر رسانهای گزارشی از وضع قرمز ذخایر آب همدان میداد متهم به سیاهنمایی میشد. در ماجرای اوکراین امریکاییها اطلاعات دقیقی را به زلنسکی میدادند که روسها حتما حمله خواهند کرد، ولی او یا باور نمیکرد یا حاضر به اعلام آن نبود.
علت را چنین پاسخ داد که اگر بگویم مردم پیش از جنگ از کشور فرار خواهند کرد. در واقع پیش از جنگ شکست خواهیم خورد. ما نیز میترسیم بگوییم وضع آب مناسب نیست، زیرا این امر موجب هجوم مردم و مصرف بیشتر آب میشود. البته در سطح روانشناسی فردی این رفتار چندان عجیب و غیرمنتظره نیست. ولی جوامع امروزی تمهیداتی میاندیشند که در سطح روانشناسی جمعی ماجرا به گونه بهتری درآید.
بیایید یک معیار برای تحقق حکمرانی خوب تعریف کنیم. اینکه اگر کارشناسان متوجه کمبود کالایی شدند حکومت جرات و شهامت آن را داشته باشد که مردم را رسما به مصرف کمتر آن فرا بخواند و ضوابط قطعی و قابل اجرا برای محدود کردن مصرف تعیین و ابلاغ کند و از همه مهمتر اینکه مردم نیز با این مقررات همراهی و همدلی کنند. این معیاری خوب برای درک کیفیت حکمرانی خوب است.