طی روزهای گذشته طالبان توانسته مناطق زیادی از این کشور را به اشغال خود درآورد. حال این گزاره قابل طرح است که آیا بحران نظامی و امنیتی در افغانستان در مسیر سقوط قریب الوقوع دولت مرکزی و کنترل کابل پایتخت سیاسی افغانستان به دست پیکارجویان طالبان خواهد بود؟
به گزارش ایرنا؛ ذبیح الله مجاهد سخنگوی گروه طالبان امروز (۲۲ مرداد ماه) در توئیتی نوشت:"با تصرف فرماندهی پلیس تعداد زیادی از نیروهای دولتی به آنها تسلیم شده اند و جنگ در منطقه جنوبی شهر پل علم ادامه دارد". برخی رسانههای اجتماعی افغانستان هم نوشته اند که شهر قلات مرکز استان زابل در مسیر بزرگراه کابل- قندهار نیز بدست طالبان سقوط کرده است. باوجود اعلام سقوط استانهای غزنی، هرات، بادغیس، هلمند و قندهار طی ۲۴ ساعت گذشته، مقامات دولتی و نهادهای امنیتی افغانستان سکوت اختیار کرده اند و هیچ واکنشی از خود نشان نداده اند.
سمت و سوی تحولات سیاسی و نظامی در افغانستان به چه مسیری است. با توجه به کنترل چندین ولایت مهم و استراتژیک در افغانستان از سوی طالبان، این گزاره قابل طرح است که آیا بحران نظامی و امنیتی در افغانستان در مسیر سقوط قریب الوقوع دولت مرکزی و کنترل کابل پایتخت سیاسی افغانستان به دست پیکارجویان طالبان خواهد بود.
حداقل تحولات یک هفته اخیر این نگرانی را به شکل جدی مطرح ساخته که قدرت طالبان و تصرفات برق آسای آنها بیش از حد تصورات دولت مرکزی افغانستان است و این جریان نظامی در تحکیم موقعیت نظامی اش در ژئوپلیتیک افغانستان است.
شهرهای بزرگی نظیر قندوز در مرز با تاجیکستان، استان نیمروز در مرز با ایران و همچنین گذرگاههای استراتژیک به کنترل طالبان در آمده است. اخیرا هم شهر ایبک در نزدیکی مزار شریف به تصرف طالبانیها در آمده و مقدمات نبرد برای فتح شهر تاریخی مزار شریف از سوی طالبان فراهم شده است.
مساله قابل تامل در این میان، نحوه واکنش عمل و مواجهه دولتمردان افغانستانی نسبت به سقوط شهرها و ولایت هایشان است. به نوعی بی تفاوتی و نظاره گری در میان مقامات حاکم در افغانستان شاهد هستیم. توئیت وزیر دفاع افغانستان با این مضمون نیروهای امنیتی و دفاعی همواره آماده دفاع از سرزمین ما هستند؛ گویای بسیاری از مسایل است.
این توئیت درست بعد از فتح شهر قندوز از سوی طالبان از طرف ژنرال بسم الله محمدی منتشر شد که دو برداشت از آن قابل فهم است. نخست اینکه با آگاهی از وضعیت بحران دنبال حفظ اعتماد به نفس و انگیزه نیروهای نظامی افغانستان است و یا اینکه واقعا متوجه پیامدهای دومینوی سقوط شهرها نیست و با اعتماد به نفس کاذب و ساده اندیشانه متوجه قدرت نظامی طالبان و سختی بازپس گیری شهرهای سقوط کرده نیست.
اظهارات اشرف غنی رییس جمهوری افغانستان هم در جمع نمایندگان مجلس مبنی بر اینکه ارتش افغانستان نقطه تمرکزش بر اهداف استراتژیک است؛ نشان از جدی گرفته نشدن وخامت بحران از سوی عالیترین مقام اجرایی و تصمیم گیری دولت افغانستان دارد.
لازم به اشاره است که افغانستان ۳۴ ولایت دارد و طبیعی است که سقوط ولایتهای مهم این کشور حدود شش ولایت در کمتر از دو هفته زنگ خطر بزرگی برای دولت و ملت افغانستان نسبت به افتادن کل جعرافیای افغانستان به پرتگاه جنگ داخلی دارد. به خصوص اینکه اخیرا فتوحات و تصرفات جدید طالبان بدون مقاومت هم مردمی و هم نیروهای امنیتی و دفاعی افغانستان صورت گرفته است.
در گزارشی که در روزنامه گاردین در خصوص تصرفات طالبان منتشر شده است به نقل از یک مقام محلی در شهر در شهر ایبک آمده است که نظامیان طالبان با سلاحهای سنگین و نیروهای مسلح بدون کوچکترین مقاومت محلی شهر را به کنترل در آوردند. نباید از نظر دور داشت که ادامه این وضعیت میتواند به صورت اتوماتیک وار زمینه افزایش تصرفات طالبان را فراهم سازد. جریانهای نظامی نظیر طالبان در استراتژی جنگی و نظامی شان سعی میکنند با القای ترس و وحشت، زمینه مقاومت مردمی و نظامی را در سمت مقابل تضعیف کنند.
در واقع این رویکرد را به صورت ضمنی دنبال میکنند که در هر گونه مقاومت و ایستادگی نتیجه و عاقبت کشتار و اعدام را در پی خواهد شد که همین امر بی تردید باعث کاهش انگیزه در میان مردم و چه بسا نظامیان رسمی دولت افغانستان نسبت به رویارویی مستقیم با طالبان میشود.
موضوع مهم دیگری که دولتمردان افغانستانی بایستی بدان توجه نمایند، اینکه افزایش تصرفات طالبان باعث استحکام موقعیت نظامی این جریان هم به لحاظ نظامی با یارگیریهای جدید از حامیان شان و همچنین تقویت امکانات لجستیکی و تجیهزات نظامی شان میشوند.
شهری مثل قندوز که محل تجارت نظامی و اقتصادی افغانستان با تاجیکستان است، این ظرفیت را برای طالبان ایجاد میکند که با کسب منابع درآمدی جدید، تجدید قوا کرده و با انرژی و توانی جدید به ادامه نبرد بپردازد. به بیانی دیگر ادامه بلاتکلیفی و ابهام در وضعیت بحران در افغانستان به نفع طالبان است و به این گروه فرصت نفس گیری جدید میدهد.
از سوی دیگر زمینه بی اعتمادی عمومی هم به توانمندی و کارآمدی دولت مرکزی افزایش مییاید که نتیجه منطقی اش، تشدید بی ثباتی و جنگ داخلی در افغانستان خواهد بود.
در مدیریت بحران این مساله پذیرفته شده است که فاکتور زمان اثری تعیین کننده در گسترش جنگ و درگیری دارد. وقتی بحران در گذر زمان صیقل بخورد دیگر جمع و جور کردن آن کار سخت و دشواری است. برای همین زمان به ضرر دولت و ملت افغانستان در حرکت است و نباید با نظاره گری و ساده انگاری بحران، زمینه را برای قدرت گیری طالبان و افتادن کشورشان به ورطه جنگ داخلی و نبردهای فرسایشی فراهم سازند.