سیدعبدالواحد موسوی لاری، عضو مجمع روحانیون مبارز بر این باور است که اصلاحطلبها نباید از اصول خودشان عدول کنند بلکه باید همان روحیه اصلاحطلبی خودشان را در سیاست خارجی، در مدیریت داخلی و در حوزههای مختلف حفظ کنند، زبانشان، زبان نقد واقعی، نقد درست و نقد کارشناسی رفتارهای دولتیها باشد نه انتقام گیری.
به گزارش خبرآنلاین، گفتگو با عبدالواحد موسوی لاری، عضو مجمع روحانیون مبارز و وزیر کشور دولت اصلاحات را در ادامه میخوانید؛
آقای موسوی لاری! شرایط کشور و فضای سیاسی را بعد از انتخابات چطور تحلیل میکنید؟
شرایط بعد از انتخابات نمیتواند بدون ارتباط با شرایط قبل از انتخابات باشد. اگر بخواهیم شرایط قبل از انتخابات را یکبار دیگر ترسیم کنیم، شورای نگهبان با آن کاری که انجام داد که عده زیادی از چهرهها را ردصلاحیت کرد و حتی بعد از اینکه رهبری وارد ماجرا شد باز هم گوش نکرد، همه فکر میکردند مستندات شورای نگهبان کافی نبوده؛ حتی سخنگوی شورای نگهبان بعد از فرمایشات رهبری با وجود اینکه گفتند ما جلسه میگذاریم و بررسی میکنیم، اما کاری نکردند.
حتی من شنیدم یک فراخوانی داده بودند که بعد از ظهر همان روزی که رسانهها سخنرانی رهبری را پخش کردند اعضا بیایند و در ارتباط با افرادی که احراز نشدند یک بار دیگر جلسه بگذارند، اما یک اتفاقی که معلوم نیست از کجا و چگونه رخ داده، باعث شد این جلسه تشکیل نشود و حتی آن مطلبی که رهبری گفته بودند (جبران شود) زمین ماند و اعضاء شورای نگهبان به صراحت، نظر رهبری را در مورد این مسئله نادیده گرفتند که اینها شرایط قبل از انتخابات بود.
آن اتفاق و دلایل نامعلوم آن هنوز هم مشخص نشده است؟ شما چیزی نشنیده اید؟
خیر. یک احتمال وجود دارد و آن این است که بالاخره آنهایی که پشت صحنه هستند، آنها یک هدفی را مشخص و تنظیم کرده بودند و آن این که آقای رئیسی رئیس جمهور شود. اگر به این جمله رهبری عمل میکردند یک یا دو نفر از کاندیداهایی که احرازصلاحیت نشدند، به خصوص آقای لاریجانی که ریشه در جریان اصولگرا دارد، به صحنه رقابت انتخاباتی باز میگشت در نهایت تنظیمات آنها بهم میخورد.
در واقع انسان این گونه احساس میکند که این بیآبرویی را پذیرفتند، ولی نخواستند که تنظیماتشان بهم بخورد. به هر حال این وضعیت نهادهای مسئول بود. وضعیت مردم هم مشخص است؛ در واقع جمع بندی مردم درکوچه و در بازار، بین نخبگان، بین افراد عادی و در بین صنوف بعد از انتخابات ۹۸ به این صورت است که رأی آنها بی ارزش است و مردم بنای مشارکت نداشتند، هرکسی هم که آمد و صحبت کرد مردم از تصمیمشآن صرف نظر نکردندعامه مردم بودند نه اینکه ما فکر کنیم یک گروه خاص بودند، واقعا گروه خاصی نبودند!
بنابراین من فکر میکنم آن چیزی که بعد از انتخابات اتفاق افتاد ثمره، نتیجه و ماحصل همان چیزی بود که قبل از انتخابات اتفاق افتاد و آن، انزوای عامه مردم از جریان انتخابات بود، ۵۲ درصد که رسما شرکت نکردند، ۷، ۸ درصد هم که آرای باطله بود و ۷، ۸ درصد هم آرای آقای همتی و آقای رضایی بود.
گذشته از این مسائل، میخواهم بگویم که اکثریت مردم انتخابات را کارساز نمیدانستند نه اینکه با نظام مشکل داشته باشند، مردم میگویند رأی ما در یک محدوده خاص خلاصه شده است یعنی اراده مردم بعد از اراده اعضای شورای نگهبان و بعد از اراده آنهایی است که انتخابات را تنظیم کردند به همین دلیل مردم بدون رودربایستی نیامدند. یعنی مردم بیانگیزه بودند.
بعد از انتخابات چطور؟
حال، اما بعد از انتخابات، هیچ اقدامی در جهت التیام مردم صورت نگرفت، به هر حال مردم با نیامدنشان حرفی یا پیامی داشتند و کسی باید این حرف را بشنود. سخن مردم با رأی ندادنشان را چه کسانی باید بشنود؟ آنهایی که برگزارکننده انتخابات هستند و آنهایی که مدیر کشور هستند. من فکر میکنم نقیصه اصلی کار همین است.
قبل از انتخابات رقابت بود به هر صورت شورای نگهبان به گونهای عمل کرد که غیرقابل قبول است و بعد از انتخابات، انتخابات تمام شده و کاندیدای شما رأی آورده است، پس التیامی نسبت به مردمی که به هر دلیل آزرده خاطر هستند داشته باشید یا یک قدمی برای مردم بردارید، اما باز هم هیچ اتفاقی نیفتاد.
مثلا چه کاری باید انجام شود؟ پیشنهاد و راهکار خود شما چیست؟
مردم از چه عصبانی بودند؟ نخست، مشکلات معیشتی، دوم، بحث کرونا و واکسن و سوم، مهندسی شدن انتخابات و بلااثر شدن رأی مردم در دو انتخابات اخیر. اینها مسائلی بود که باعث رنجش مردم شده بود و میخواستند پیامشان را برسانند. انتخابات تمام شد حداقل یکی از این موارد را حل میکردند.
مذاکرات برجام را به نتیجه میرساندند، مذاکرات برجام به نقطهای رسیده بود که میتوانستند آن را جمع کنند تا گشایشی در زندگی مردم ایجاد شود و قیمتها تا حدودی تثبیت شوند حتی نمیگویم که قیمتها کاهش پیدا کنند بلکه جلوی سیر صعودی آن گرفته شود و به نوعی بیاعتنایی به مردم و رأی مردم صورت نگیرد نه اینکه مجلس دوباره بیاید و آنگونه رفتار کند، کارهایی را که مجلس بعد از انتخابات انجام داده، لوایح و طرحهایی را که میبرد و تصویب میکند مثل همین که دوباره بدون اجازه مجلس هیچ کسی حق ندارد با فلان کشور مذاکره کند، اینها چه معنایی دارد؟ اینها یعنی قفل کردن کشور هم در سیاست خارجی و هم در معیشت مردم.
اینها باید راهی باز کنند تا مردم بالاخره احساس کنند مدیریت کشور یکدست شده است و بنا است که یک گشایشی ایجاد شود. تمام کارشناسان بانک مرکزی و ... میگویند دو بخش پالرمو و CFT از FATF که باقی مانده، باید تصویب شود، به عنوان مثال بازرگان ما همین الان اگر بخواهد کالایی را خریداری کند پول هم که داشته باشد نمیتواند پولش را بین بانکها رد و بدل کند به این دلیل که ما بخاطر عدم تایید FATF، ارتباط بانکیمان قطع است. من نمیدانم چگونه میتوان تصور کرد که ما در همه معاهدات بین المللی حضور داریم، ولی این یک مورد را نگه داشتهایم که مثلا آسمان به زمین بیاید؟
۲۰۰ کشور عضو FATF هستند، چگونه ایران خودش را با ۲ کشور کاملا منزوی در عرصه بین الملل، مقایسه میکند؟! بنابراین میتوانستند التیامی به مردم دهند و یک راهی باز کنند که مردم کمی نفس بکشندالبته ممکن است بگویند دولت مستقر باید اینکارها را انجام دهد دولت منتخب که هنوز رسماً مسؤلیت به عهده ندارد.
پاسخ این است موضع دولت مستقر در مورد برجام و اف. ای. تی اف که معلوم است مخالفان این دو سند یا معاهده در مجلس و مجمع تشخیص مصلحت حامیان اصلی دولت منتخب هستند میتوانستند و میتوانند با همکاری با دولت مستقر و برخورد ایجابی در هر دو مقوله گامی در جهت کاهش آلام مردم و بستر سازی برای تحقق وعدههای دولت جدید بردارند در همین ماجرای واکسن، بنظر من دولت مستقر حرفی برای گفتن ندارد بالاخره مردم روز به روز دارند تلفات میدهند.
اگر تمام ظرفیتهای کشور را برای خرید واکسن بسیج میکردند، کار بدی نکرده بودند. چین با ۱ میلیارد و ۴۰۰ میلیون جمعیت برای این تعداد زیاد، واکسن میزند، اگر ما ۱۰ یا ۲۰ میلیون میخواستیم خریداری کنیم اصلا عدد قابل توجهی در مقابل ۱ میلیارد و ۴۰۰ میلیون نبود! ما این همه مراودات داریم، ما قرارداد ۲۵ ساله با اینها بستیم، یعنی مسئولان نمیتوانستند ۲۰ میلیون دوز از چین بخرند تا این فشار از روی مردم کاهش پیدا کند؟
به نظر شما مانع چیست؟
نمی دانم. میخواهم بگویم اینها از آن مواردی بود که میتوانست بعد از انتخابات و بعد از عصبانیت مردم از جریان انتخابات یک آرامشی به آنها بدهد. حداقل مسئله واکسن را حل میکردند، زشت و ناپسندیده است که مردم ما ۵ کیلومتر در صف باشند که بخواهند به ارمنستان بروند؟ به هر حال یک آبرو و حیثیتی برای ما مانده است. مردم یک کشور ریشه دار ۲ هزار و ۵۰۰، ۳ هزار ساله، در صف میایستند آن هم برای کشوری که تا دیروز جزئی از ایران بوده است. اینها از آن قبیل مواردی است که متاسفانه توجیهی ندارد و اصلا انسان درک نمیکند که معنای این حرف چیست.
واضح و روشن بگویم انتخابات را آنگونه تنظیم کردند و نتیجه هم گرفتند و هرچه که بود تمام شد، و عده زیادی از مردم نیامدند آنهایی هم که در انتخابات شرکت کردند افرادی مثل بنده بودند من، چون به اصل نظام علاقه مندم و معتقدم هر نوع تغییری باید از طریق صندوق رأی صورت گیرد هیچ وقت صندوق رأی را کنار نمیگذارم، ولی در مجموع تا این لحظه هیچ التیامی صورت نگرفت است بذر امیدی در دلها کاشته نشده است.
خدا کند آقای رئیسی که روی کار میآید این مسائل را مورد توجه قرار دهد که نمیتوان تمام این مردم را نادیده بگیرید، صحبت از ۶۰ درصد جامعه است و نمیتوان این ۶۰ درصد را نادیده گرفت.
آقای رئیسی از کل واجدین شرایط چیزی حدود ۳۳ الی ۳۴ درصد رأی آورده است یعنی ۶۵ درصد از واجدین شرایط به این رئیس جمهور رأی ندادند، حالا شما میگویید از آنهایی که شرکت کردند ۶۰ درصد به آقای رئیسی رأی دادند، واضح است این جمعیتی که آمدند هم دو گروه هستند گروهی که به صورت سنتی طرفدار خط مشی اصولگرایانه هستند و تا حدودی براساس تکلیف شرعی پای صندوق رأی میآیند و گروهی که این خط مشی را قبول ندارند، اما با علاقهای که به جمهوری اسلامی دارند تکلیف شرعی و ملی خود را در مشارکت در انتخابات و عدم رای به آقای رییسی میدیدند.
برداشت من این است که حکومت باید بعد از انتخابات مسیر التیام مردم را در پیش بگیرد که تا این لحظه اتفاقی نیفتاده است.
شما چقدر نگران روزهای آینده و سالهای پیش روی جریان اصلاحات هستید؟ ممکن است که وضعیت اصلاح طلبان شبیه بعد از انتخابات ۸۴ و ۸۸ باشد یا...
خیر، آنچه که اتفاق افتاده فراتر از اصلاح طلبی و اصولگرایی است. بحث مردم است آن هم به معنای عام آن، بحث اصولگرایی و اصلاح طلبی از نظر من در اینجا یک موضوع فرعی است. چیزی که مهم است این است؛ وضعیت معیشتی مردم زیرخط فقر است که همه گفتند و لازم نیست که من بگویم، گشایشهایی که از طریق FATF و برجام و امثال اینها میتوانست صورت بگیرد، اما صورت نگرفت، زندگی مردم هم که تحت فشار است، ۴۰۰ هزار میلیارد تومان هم کسری بودجه وجود دارد، اگر بخواهند کسری بودجه را حل کنند ۲ راه بیشتر ندارند یا باید هزینهها را کاهش دهند یا اوراق چاپ کنند و پول در بازار بیاورند.
اگر بخواهند دومین مورد را عمل کنند قیمت دلار تا مرز ۴۰ الی ۵۰ هزار تومان میرود، اگر بخواهند هزینهها را کاهش دهند دقیقا کدام هزینه را باید کاهش دهند؟ هزینههای عمرانی؟ هزینههای جاری؟ در چه بخشهایی از هزینههای جاری میتوانند صرفه جویی کنند؟ کدام مسئله را میتوانند حل کنند؟ وضعیت اقتصادی نامطلوب است، باید به شکل کاملا علمی و کارشناسی، راههای برون رفت از این وضعیت اقتصادی را دنبال کنند. توطئههای رنگارنگی که صورت میگیرد و طالبان هم که تا مرز ما آمده و همسایه ما شدهاند، اینها از نظر من پدرسوختگیهای آمریکاییها است که نیروهایشان را از افغانستان تخلیه میکنند و میخواهند در حقیقت توپ را در زمین کشورهای همسایه بیندازند. همه این اتفاقات ممکن است برای کشور ما مشکل درست کند.
الان در مورد طالبان نگرانی دارید، درست است؟
قطعا.
اما همین روزها شاهدیم برخی چهرهها و طیفهای سیاسی در کشور از آنها حمایت میکنند و ...
من نمیدانم که توجیه آنها چیست. آیا رفتاری که امروز با طالبان میشود، طی ۲ سال اخیر صورت میگرفت؟ خیر. آیا اتفاقی افتاده است؟ مثلا طالبان آمده و مسیرش را تغییر داده است؟ دیگر آدم کشی انجام نمیدهد؟ دیگر جنایت نمیکند؟ چه اتفاقی افتاده است؟ چه تضمینی است که بگویید این طالبان خودشان نیامدند بلکه آنها را آورده اند؟ مگر اینها همانهایی نبودند که از طریق سرویس امنیتی پاکستان تربیت شدند و با کمک آمریکا به آنجا آمدند، ولی آمریکا اوایل فکر میکرد میتواند اینها را مهار کند، ولی بعدها نتوانستند، بعد از داستان القاعده ۲۰ سال هم در افغانستان ماندند و با اینها هم جنگیدند و الان هم افغانستان را ترک کردند.
من در این باره هیچ نمیدانم که ما مثلا باید در این قصه پیشقدم شویم یا طالبان دیگر یک واقعیت است، مگر دیروز این یک واقعیت نبوده است؟ چطور تا دیروز با اینها مقابله میشد؟ به عنوان یک گروه تروریستی مقابله میشد، اما الان میگویید طالبان یک واقعیت است، سر درگم کننده است.
من با حل مسائل منطقهای و بین المللی از طریق مذاکره و گفتگو هیچ وقت مخالف نبودم و همین الان هم ممکن است بگویند ما بین طالبان و دولت مرکزیشان میانجیگری میکنیم که بسیار هم خوب است اگر بتوانند از طریق مذاکره و میانجی گری بینالافغانی، پای دیگران را به میان نیاورند یعنی پای سرویس امنیتی پاکستان یا تشکیلات عربستان و امثال اینها به میان نیاید و نخواهند در کشور افغانستان زور آزمایی کنند.
اگر افغانیها خودشان دور هم جمع شوند و مسائلشان را حل کنند بهترین چیزی است که ما باید به استقبالش برویم، نمیگویم که ایران نباید موضعی بگیرد، ولی باید حواسمان جمع باشد تا به تعبیری چاقویی نشود که برای ما تیزش کنند، بالاخره باید مراقب باشیم.
آقای موسوی لاری! این روزها بحث بازسازی جریان اصلاحات مطرح است، قبلا چهرههای کاریزماتیک و بانفوذی مثل آقای هاشمی یا خاتمی میتوانستند محور تصمیمات این جریان باشند، ولی به نظر میرسد این روزها دایره اختلافات تا جایی رسیده که برخی نفوذ و جایگاه آقای خاتمی را هم زیر سوال میبرند یا نگاه به بازسازی در این جریان بین نیروهای عملگرا و تئوریسینها متفاوت است. این فضا را چطور ارزیابی میکنید؟
این اتفاق، اتفاق بدی است که از سال ۹۸ رخ داده و آن اینکه، سال ۹۸، اصولگرایان آمدند و فکر کردند اگر مجلس را در اختیار بگیرند همه مسائل کشور حل میشود. در نتیجه به شکل حذفی برخورد کردند و اکثریت قاطع و کاندیداهایی که منتسب به اصلاح طلب بودند را رد کردند هرچند عدهای هم ماندند، اما معلوم بود که آن عده زمینه رأی آوری ندارند یعنی اصلا دل و دماغی برای کسانی که میخواستند پای صندوق بیایند باقی نماند. مردم هم رسما گفتند که ما رأی نمیدهیم.
مجلس فعلی با چند درصد از آرا تشکیل شد؟ بعضیها با ۱۰ درصد آرا، ۱۲ درصد آرا وارد مجلس شدند یعنی نمایندگانی که الان در مجلس هستند معمولا بین ۱۰ تا ۱۵ درصد آرای واجدین شرایط را داشتند. در مقابل اصلاح طلبان به نوعی یک حالت تلخ کامی بسیار بدی از آن جریان پیدا کردند و در انتخابات ۱۴۰۰ این مسئله تکرار شد.
از قدیم هم ۳ نظریه حاکم بوده است؛ یک دیدگاه، دیدگاه براندازها است که همواره میگفتند جمهوری اسلامی قابل اصلاح نیست و راهی جز حذف جمهوری اسلامی نیست که اعم از سلطنت طلبان، منافقین و کسانی که در مقابل نظام بودند.
نگاه دیگر، نگاه متصلبین داخلی بوده است این نگاه میگوید اصلا مشکلی وجود ندارد تا بخواهد اصلاح شود و همین وضعیتی که وجود دارد بسیار خوب است که بعضی از اینها راست میگویند، بعضیهایشان دروغ میگویند، بعضی هایشان منافعشان اقتضا میکند و بعضی هایشان واقعا چنین اعتقادی را دارند که اینها هم یک گروه هستند یعنی در مقابل آنهایی که میگویند جمهوری اسلامی قابل اصلاح نیست اینها میگویند مشکلی وجود ندارد تا بخواهد اصلاح شود.
به نظر من ماحصل کار این دو گروه یکی است، هم آنهایی که دنبال براندازی هستند و میگویند جمهوری اسلامی قابل اصلاح نیست و هم آنهایی که میگویند اصلا مشکلی وجود ندارد در نهایت یک نتیجه میگیرند که پس لازم نیست قدمی در جهت اصلاح امور برداریم.
یک نگاه وجود داشته که واقعا از روی دلسوزی و واقعنگری بوده که میگفتند جمهوری اسلامی در راهبردها و در تاکتیکها به تجدیدنظر نیاز دارد. بعضی از راهبردها اگر اوایل انقلاب درست بوده است، الان دیگر جواب نمیدهد بنابراین باید به روز شود. نمیتوانیم بگوییم که ۴۰ سال پیش ما یک حرفی زدیم و الان هم میخواهیم همان را دنبال کنیم، باید شرایط زمان و مکان را ببینیم.
مگر ما نمیگفتیم یکی از ویژگیهای امام این است که گفته بود فتواها باید متناسب با شرایط مکان و زمان باشد؟ این جریان که میگوید ما برای حفظ ایران و حفظ جمهوری اسلامی باید یکسری از راهبردها و تاکتیکهایمان را تغییر دهیم و اصلاح کنیم. این روشی که شورای نگهبان بیش از ۳۰ سال است دنبال میکند، به قهر مردم و فاصله گرفتن مردم از حکومت میانجامد و باید این را اصلاح کنیم، اگر این ادامه پیدا کند روز به روز تعداد آن جمعیت وفادار کمتر میشود.
پس باید اینها را اصلاح کرد. این حرف، هم عقلایی است، هم ملی است، هم با واقعیتها تطبیق دارد، هم نقد به آنهایی است که میخواهند جمهوری اسلامی نباشد، هم نقد به آنهایی است که با دُگم اندیشی خودشان کشور را تا اینجا کشاندند، این نگاه اصلاحطلبانه است.
عدهای که خودشان برای اصلاحات و برای اینکه جامعه اصلاح شود هزینه دادند مثل آقای حجاریان که واقعا انسان خوش فکری است و هزینه هم داده، اینکه الان تحلیل چنین شخصیتی بدین گونه است که میگوید این نظام قابل اصلاح نیست، فاجعه است یعنی مسیری رفتیم که امثال ایشان به جایی رسیدند که میگویند دیگر نمیتوان کاری کرد، خوشایند هیچ کس نیست.
ممکن است بنده هنوز به آنجا نرسیده باشم، ممکن است شما هنوز نرسیده باشید، ولی افرادی مثل آقای حجاریان جزو انسانهای صاحب نظر هستند و دیدگاهشان دیدگاهی است که به ایران و اسلام علاقهمند هستند و جمهوری اسلامی را قبول دارند و با اصلاحاتی که در روش و منشها باید صورت بگیرد موافق اند، چرا چنین افرادی باید به اینجا برسند و مایوس شوند؟ معلوم است که یک جای کار ایراد دارد و آن هم این است که ما اگر تن به اصلاحات ندهیم و اصلاحات از درون را به معنای خروج از حاکمیت و اینها تلقی کنیم سرنوشت کشور همین است که روز به روز دارید میبینید؛ فاصله مدیران از مردم.
به عنوان مثال یک ترقه در پارک ملت میاندازند و همه میگویند وای، چه اتفاقی رخ داده است؟ چون جامعه ملتهب است، جامعه عصبانی است، جامعه دنبال این است که یک پاسخ مشوقانه از موضع رأفت از موضع درک جامعه از طرف مسئولین دریافت کند و یک نگاه واقع بینانه وجود داشته باشد.
معنای حرف شما این است که مردم دنبال کسی هستند که با آنها صحبت کند و دردشان را بفهمد آیا میتوانیم بگوییم که جریان اصلاحات و اصلاح طلبان، باز هم میتوانند نماینده خوبی برای اقشار مختلف جامعه و مردم باشند؟ یعنی به گفته شما همان دردهای مردم را بیان کنند. از نظر شما این فرصتی برای اصلاحطلبان است یا خیر؟
قبل از انتخابات یک بحثی بود که ما کاندیدا داریم یا نداریم و. من آن روز گفتم یکی از بحثهای ما این است که کاندیداهای ما را رد کردند، ولی بحث اصلی ما یافتن زبان مفاهمه و گفتگو با مردم است، اصلاحطلبان هم باید در شیوهها و روش هایشان تجدید نظر کنند تا زبان مردم را پیدا کنند. به هر حال مردم در سال ۱۳۹۸ و در سال ۱۴۰۰ با نیامدنشان یک پیام دادند، چه کسی بهتر از اصلاح طلبان میتواند این پیام را درک کند؟
براندازها که میگویند ما از اول گفتیم که این حکومت قابل اصلاح نیست، دُگماندیشان هم که میگویند هیج مشکلی وجود ندارد. (میگویند مهمترین کار یک پزشک تشخیص بیماری است، اگر تشخیص بیماری داد میتواند درمان کند در غیر این صورت نمیتواند). مهمترین مسئله این است که این آقایان درک نمیکنند مشکل وجود دارد بلکه فکر میکنند اگر رئیسی بیاید و حسن روحانی برود مشکل حل میشود یعنی مشکل حسن روحانی است در حالی که ممکن است حسن روحانی در این مشکل سهمی داشته باشد، ولی تمام مشکل حسن روحانی نیست.
این دو گروه که هیچ کاری نمیتوانند انجام دهند، تنها یک راه میماند و آن هم راه اصلاح کردن از درون است و اگر این راه بسته شود به فاجعه منتهی میشود. اگر اصلاحطلبان یعنی کسانی که اصلاح امور را از طریق مسالمتآمیز در درون با ساز و کارهای قانون اساسی دنبال میکنند، مأیوس شوند مثل آقای حجاریان و امثال ایشان فاجعه است.
مردم آسیبهایی دیدند که اصلاح طلبان باید آن آسیبها را ریشه یابی کنند و بعد از شناخت ریشههای آن در جهت حل آنها برآیند، آن هم با هر ساز و کار قانونی که وجود دارد اگر غیر از این عمل کنند نمیتوانند با مردم وارد مذاکره شوند. آقای رئیسی ۱۴ مرداد رئیس جمهور مستقر میشود، یک هفته یا ده روز بعد هم دولت او معرفی میشود، رأی اعتماد میگیرند و وزرا در جایگاه خودشان قرار میگیرند.
این جماعت و مطالباتی که خودشان دامن زدند یعنی آقای رئیسی و تیمی که با او کار میکردند الان میخواهند بروند به این مطالبات پاسخ دهند حال اگر راه حلی برای حل مشکلات نداشته باشند چگونه میتوانند آن مطالبات را جواب دهند؟ راه حل هم در داخل و هم در خارج است. راه حل در داخل، پایان بخشیدن به مناقشات داخلی است، اینها به مدت ۳۰ سال همیشه دنبال حذف بودند. مجلس سوم تمام شد و ۴۴ نفر از نمایندگان مجلس سوم را که بسیارشان از نیروهای خوب مجلس بودند را رد صلاحیت کردند و اولین قدم شورای نگهبان بعد از تفسیر اصل ۹۹ قانون اساسی بود.
در مجلس چهارم و مجلس پنجم هم آمدند این رد صلاحیتها را انجام دادند، ولی در مجلس ششم با تمام فشارهایی که آوردند ما رفتیم، مذاکره کردیم، دعوا کردیم، خواهش کردیم و نگذاشتیم که فضا به سمت حذف مطلق پیش رود. اگر من بخواهم تمام گفتگوهایی که با اعضای شورای نگهبان درباره این مسئله داشتیم را بگویم زمان بسیاری میبرد.
نتیجه این روش حذف به اینجا رسیده که مردم دیگر نیامدند پس باید در داخل، نگاه جذبی، نگاهی که افراد مختلف بتوانند بیایند حاکم شود. این همه پرداختن به روزنامه نگاران، اذیت و آزار چهرههای سیاسی، بگیر و ببند و احزاب اصلا نمیتوانند فعالیت کنند.
آقای رئیسی باید فضا را کمی بهتر کند تا بتواند در داخل به عنوان رئیس جمهور همه مطرح شود ولو اینکه از مقدمات نامقبولی رئیس جمهور شده است، ولی الان دیگر رئیس جمهور قانونی است و این آقای رئیسجمهور باید در این مسیر در داخل حرکت کند. این سختگیریها و برخوردها از روزنامه نگاران گرفته تا محیط زیستیها باید حل شود.
در ارتباط با خارج هم، اگر یادتان باشد آقای ولایتی جمله بسیار خوبی در دوره قبل از انتخابات زمانی که با آقای جلیلی رقابت میکرد گفت؛ گفت مذاکره یک اصولی دارد، مذاکره امری دو طرفه است این گونه نیست که یک طرف حرف خودش را بزند و بیاید، مذاکره یک بده بستان است تا بتوانید به نتیجه برسید.
آقای ولایتی به آقای جلیلی گفت این گونه نیست که در آنجا یک مقاله یا یک خطبه بخوانید و بعد هم بیایید. آن روش، روش شکست خوردهای است. آقای رئیسی میخواهد چه کار کند؟ اگر نخواهد مذاکره کند و گفتگو با دنیا را جدی تلقی کند همه مشکلاتی که تلنبار شده است به توان چند حفظ میشود یا توسعه پیدا میکند و نمیتواند به هیچ کدام از وعدههایی که مردم داده است عمل کند و سرخوردگی مردم بیشتر میشود؛ بنابراین باید این کارها صورت بگیرد.
اصلاح طلبان در این وضعیت باید چگونه رفتار کنند؟
اصلاحطلبها در این میان نباید از اصول خودشان عدول کنند بلکه باید همان روحیه اصلاح طلبی خودشان را در سیاست خارجی، در مدیریت داخلی و در حوزههای مختلف حفظ کنند، زبانشان، زبان نقد واقعی، نقد درست و نقد کارشناسی رفتارهای دولتیها باشد نه انتقام گیری از آنها. اینکه بنشینند و تماشا کنند و بگویند دیدید که آقای رئیسی هم سرش به دیوار خورد؛ این اصلا شأن اصلاح طلبی نیست.
اصلاح طلبان باید نقد کنند و راه را نشان دهند و همین دولت را وادار کنند که پای مطالبات مردم بایستند و این هم یک پیش فرض دارد و آن این است که اصلاح طلبان زبان مفاهمه با مردم را از دست ندهند، مردم همانطور که در گذشته به اصلاح طلبان به عنوان یک پناهگاه نگاه میکردند، (وقتی که آقای خاتمی میگفت تکرار میکنم و مردم میآمدند) آن زبان مفاهمه با مردم نباید از دست برود.
الان سرسختترین دشمن اصلاح طلبان رسانههای فارسی زبان خارجی هستند، اگر دقت کنید با اینکه اصلاح طلبان هیچ کاری دستشان نیست، ولی تمام تحلیلهایشان علیه اصلاح طلبان است و برای الان هم نیست تقریبا از ۳ سال گذشته شروع شده و BBC هم شروع کرده است و این تخریب چرا صورت میگیرد؟ روشن است، میگویند مردم از جریان به اصطلاح پوپولیستی که در مذاکرات یک مقاله میخوانند، خیری ندیدند.
این احتمال وجود دارد که روش اصلاح طلبی (تاکید من روش اصلاح طلبی است نه فرد اصلاح طلب)، امید کمی در ذهن مردم ایجاد کرده باشد، بدخواهان اسلام، انقلاب، ایران و جمهوری اسلامی میگویند اگر به اینها حمله کنیم و آنها را کنار بزنیم دیگر تمام است یعنی میگویند مردم که از آن جریان پوپولیستی، فاصله زیادی گرفتند تنها امیدکی نسبت به اصلاح طلبان داشتند که اگر این امید را هم تخریب کنیم دیگر آن پشتوانه برای مردم از بین میرود و بعد یا به گروهکها امیدوار شوند یا به خارجیها، تا آنها مشکلاتشان را حل کنند.
الان سرسختترین دشمن اصلاح طلبها همانهایی هستند که مدعی هستند از دموکراسی دفاع میکنند و میگویند ما در ایران دموکراسی میخواهیم. اصلاح طلبهایی که طرفدار دموکراسی واقعی هستند و روی آن کار کردند مشخص است. به یکی از خبرنگارها گفتم شما بیایید و کاری کنید، ما تاکنون چند دولت داشتیم؟ یک دولت، دولت زمان جنگ بوده (آقای مهندس موسوی) و شرایط خاصش جنگ بوده و کشور با تمام تنگناها خوب اداره شده است؛ یک دولت، دولت سازندگی بوده؛ یک دولت، دولت اصلاحات بوده؛ یک دولت، دولت احمدی نژاد و امام زمانی بوده؛ یک دولت هم تدبیر و امید آقای حسن روحانی بوده است.
اینکه کار سختی نیست بیایید بلکه باید ۲۰ شاخص بگذارید؛ در عرصه بین المللی، در مناسبات داخلی، در اقتصاد کلان، در اقتصاد ریز معیشتی، در مسائل اجتماعی و گشت ارشاد، در محیط دانشجویی، در توجه به تشکلهای صنفی، در مسائل مربوط به احزاب و گروهها و نهادهای واسط، اینها را بیاورید و بگویید این پنج، شش دولت چگونه عمل کردند؟ آقای هاشمی چگونه عمل کرده؟ آقای خاتمی چگونه عمل کرده؟ آقای مهندس موسوی و آقای احمدی نژاد و آقای روحانی ... اگر به اینجا رسیدید که همه شاخصها در اواخر سال ۷۵ تا سال ۸۴ شاخصهای مثبتی است، متوجه میشویم پس آن روش جواب داده است، آن روش چه روشی است؟ آن روش اصلاح طلبان است؛ روش زنده باد مخالف من)، روشی که گفتگوی تمدنها بجای جنگ تمدنها مطرح شده است که آقای خاتمی گفتگوی تمدنها را مطرح کرده است.
در دانشگاه ها، میدان دادن به تشکلها کار بسیار خوبی بود که در آن دوره صورت گرفت، انجمنهای اسلامی و انجمنهای علمی فعال شدند، کار کردند و حضور پیدا کردند. دانشجوها با استاد ارتباط معنوی و فکری برقرار کردند، آمدند گفتند هیئتهای امنای دانشگاهها برای دانشگاه تصمیم گیرنده باشند و ارتباط دانشگاهها با وزارت علوم نقطه چینی شود و به تعبیری آقا بالا سری نباشد. در نتیجه چقدر توانستند در این زمینه فعال شوند.
در محیطهای علمی و انجمنهای علمی فعال شدند و کار کردند، بخشهای زیادی است مثل NGO ها، NGOهای محیط زیست و.. اگر شاخصهای مختلف در دوره ۷۵ تا ۸۴ مثبت بوده پس آن روش جواب داده است پس چرا میخواهید آن روش را رها کنید و به سراغ روشهای دیگر بروید؟ آن روشها که دیگر جواب نمیدهند.
جریان شما حداقل برای چندسال آینده خارج از قدرت خواهد بود، این فضا برای جریان اصلاحات تهدید است یا فرصتی برای بازسازی؟
اگر اصلاح طلبان خوب عمل کنند فرصت است و اگر بد عمل کنند تهدید است. این مسئله به آن درک درست اصلاحطلبان برمیگردد. به نظر من اصلاحطلبان نباید خودشان را منزوی کنند به تعبیری، نباید از هول حلیم در دیگ بیفتند که الان بخواهند اصول و ارزشهای اصلاح طلبانهشان را کنار بگذارند تا به آنها پست و سمتی دهند. آنها باید با استغناء کامل به آقای رئیسی بگویند هیچ جا (حتی فرمانداری و بخشداری) لازم نیست ما نیرو داشته باشیم، ولی این اصول را شما رعایت کنید.
به نظر من اصلاح طلبان باید از اصلاح طلبی دفاع کنند و اصول و ارزشهای اصلاح طلبی را دنبال کنند و هیچ چشمداشتی برای حضور در هیچ یک از مناصب حکومتی نداشته باشند و از آن طرف به خودشان بقبولانند که انزواطلبی و عافیتطلبی هم در شان آنها نیست.
منظورتان این است که مطالبه گر باشند؟
بله، آنها باید مطالبهگر باشند، یعنی تابلوی آنها همان چهارچوبهای اصلاحطلبی باشد و دائما به آقای رئیسی بگویند این بخش اقتصاد باید اصلاح شود، اینجا روشتان در برخورد با احزاب بد است باید اصلاح شود و ... بنابراین دائما باید حرفهای خودشان را بزنند. اگر این کار را انجام دهند کشور یک بُعدی نمیشود.
همین الان میتوان یک ارزیابی انجام داد مبنی بر این که در این مدت یک سالهای که از عمر مجلس گذشته، دغدغه اینها چه بوده است؛ در واقع نمایندگان مجلس از روز اولی که آمدند دغدغه شان این بوده که فضای مجازی را ببندید، آنجا را کنترل کنید، جلوی مذاکرات و گفتگو با دنیا را بگیرید و امثال اینها.
اینها ذهنیت حاکم بر این مجلس است. این مجلس الان میخواهد کشور را مدیریت کند آیا میتواند؟ اصلاح طلبان باید همین مجلس را در همین موضع گیری هایش نقد کنند و جامعه را در جریان قرار دهند که چه اتفاقاتی افتاده و با حذف جریان اصلاح طلب از رقابتهای انتخاباتی در سال ۹۸، مجلسی با این مشخصات شکل گرفته است و این مجلس، مجلسی است که کشور را به سمت ناکجاآباد برده است. اگر این دولت هم مشابه این مجلس عمل کند فاجعه است.
ولی به نظر میرسد برخی از جریانات رقیب شما تاکید دارند که اصلاح طلبی مُرده است.
من میگویم اصلاح طلبی ضرورت امروز جامعه ما است و نمیتواند بمیرد. هروقت اصلاح طلبی مُرد، یعنی جامعه مرده است نباید در این باره، تردید کرد نگاه اصلاحطلبانه برای یک جامعه پویا ضروری است مثل اینکه اکسیژن هوا رو از انسانها بگیرند در واقع اگر اکسیژن هوا را از یک انسانی بگیرید میمیرد، اگر یک جامعهای راکد شد یا براندازها موفق میشوند و جایگزین میشوند و یا از درون اضمحلال پیدا میکند. تنها راه نجات کشور اصلاح طلبی است.
این شوخی است که کسی بگوید اصلاح طلبی مرده است، اصلاح طلبی نمیمیرد، چون مردم نمیمیرند. من معتقدم مردم خواهان اصلاح هستند، اگر این حرف من درست باشد که درست است تا زمانی که مردم هستند اصلاح طلبی هم هست.
اشاره کردید که اصلاح طلبان باید زبان مفاهمه با مردم را بیایند و اصلا نباید چشمداشتی به قدرت داشته باشند، این روزها حتی طیف کارگزاران که معتقد است باید همواره تلاش کرد در قدرت بود از این گفتگو با مردم و یافتن زبان مشترک صحبت میکنند. به نظر میرسد اصلاح طلبان با همه اختلاف نظری که این روزها دارند در این اصل که باید بازگشت به مردم داشته باشند و برای اقناع و بازگشت آنها به جریان اصلاحات تلاش کنند وحدت نظر دارند.
گفت و گوی با مردم گفت و گوی قولی و عملی هر دو با هم است. کارگزاران هم یکی از احزاب اصلاح طلب هستند که وجهه عملگرایی آنها بر وجهه نظریه پردازی آنها میچربد. من هیچ وقت نمیخواهم بگویم که آنها بیراهه میروند، خیر! آنها میگویند ما در دنیایی زندگی میکنیم که در برهوت، آسمان و مریخ نیستیم بلکه روی زمین و در یک جغرافیایی به نام ایران با شاکلههای مختلفی که دارد زندگی میکنیم پس باید در همین جا اصلاح طلبی را با رعایت شرایط زمان و مکان دنبال کنیم من این حرف آنها را منطقی میدانم منتهی ممکن است ما در یک جایی بگوییم شما اشتباه میکنید.
حفظ اندیشه اصلاح طلبی و حرکت جامعه به سمت توسعه به معنای بودن یا نبودن من نیست. شما دنبال این نباشید که یک جایی مدیر کل و یک جایی فرماندار یا وزیر داشته باشید بلکه به دنبال این بود که منطق اصلاح طلبی در جامعه با منطق مردم همراه شود.
اصلاح طلبان نباید در آسمانها باشند، اما مردم روی زمین حرکت کنند. مردم مشکل معیشت دارند ما در مورد موضوعات دیگری صحبت میکنیم. من چندان ناامید نیستم از اینکه اصلاح طلبان یک نگاه اجماعی نسبت به تعدادی از مواردی که برای توسعه کشور لازم است به تفاهم برسند، من چندان برای این مسئله مشکلی نمیبینم.
پس امیدوارید اختلافات اصلاح طلبان کمتر شود.
بسیار کمتر میشود. چون بخشی از این اختلافات، دیدگاهی و بخش دیگر آن کارکردی است. بخش کارکردی آن یعنی حسن باشد و حسین نباشد این موضوع چندان به نظر من مساله هزینهسازی نیست، اما باید روی آن بخشی که به دیدگاه برمیگردد کار کنند که به هم نزدیکتر شود.
وقتی که کارگزاران حضور پای صندوقهای رای را به عنوان یک اصل مطرح میکند همه اصلاحطلبان با آنها هستند، ولی وقتی کسی بگوید به هر قیمتی! در اینجا عدهای میگویند ما به هر قیمتی نمیتوانیم پای صندوق رای باشیم. پای صندوق رای آمدن قیمت دارد. به همین دلیل تا حدودی باید فاصلهها را کم کرد و باید «به هرقیمتی» را کنار گذاشت.
ما معتقدیم جا به جایی قدرت باید از طریق صندوقهای رای صورت گیرد، ولی نه به هر قیمتی و در هر شرایطی. به نظر من کارگزاران هم الان به این نتیجه رسیده اند که بالاخره باید یک جایی بایستند و دیگران هم باید با آنها همراه شوند و در آسمانها زندگی نکنند و درد مردم و مطالبه مردم را واقعیتر ببینند.
اگر مردم به دنبال معیشت هستند ما روی بحث حضور مردم در ورزشگاه تکیه نکنیم البته اینکه خانمها آزاد باشند و بتوانند هرکجا که میخواهند با حفظ شأن و جایگاهشان بروند یک حرف درستی است و اصلاحطلبان از آن حمایت میکنند، ولی وقتی که طرف در زبالهها میگردد تا غذایی برای بچه اش پیدا کند، این مساله مهمتر است.
یعنی اولویت بندی کنند...
بله. مشکل ما که میگوییم باید حرف دل مردم را بفهمیم این است، مردم در بسیاری از جاها حرف اصلاحطلبانه را میپسندند، ولی میگویند الان خانه ما آتش گرفته و شما دنبال این هستید که مثلا فلان جا چه کار کنید؟ ما باید با اولویت بندی و درک واقعیتهای زندگی مردم با آنها همراه شویم.