bato-adv
کد خبر: ۳۸۷۳۶۴
مجدهاشمی:

ماجرای جلسات خصوصی آیت‌الله شبیری‌ و رهبر انقلاب

من در درس آیت‌الله منتظری دو ماهی به‌همراه فرزند آیت‌الله گلپایگانی می‌رفتم ولی درس ایشان را نپسندیدم. درس فقه ایشان می‌رفتیم. درس آقای شریعتمداری را هم من یک چند سالی رفتم. از نظر فقهی خیلی عالی بود اما اطرافیانش حاشیه‌سازی می‌کردند، آنطور نبود که ضد امام باشد، اختلاف سلیقه‌ای داشت اما این این اختلاف سلیقه را اطرافیان بزرگ‌تر جلوه می‌دادند. آقای شریعتمداری از هم‌درسی‌های خوب امام بود، با هم رفیق بودند، به نظر من در مسئله آیت‌الله منتظری و شریعتمداری بیشتر دشمن نقش داشت و موجب فریب ایشان شد.

تاریخ انتشار: ۱۶:۵۶ - ۳۰ دی ۱۳۹۷
ماجرای جلسات خصوصی آیت‌الله شبیری‌ و رهبر انقلاب
 
آیت‌الله مجدهاشمی از شاگردان قدیمی امام خمینی از جلسات خصوصی و علمی رهبر انقلاب با آیت‌الله شبیری و فعالیت‌های انقلابی‌اش همراه با شهید مفتح می‌گوید.
 
متن زیر مشروح گفتگو با آیت‌الله سید جلال مجدهاشمی است که در ادامه می‌خوانید:

آشنایی شما با مرحوم حضرت امام از چه تاریخی شروع شد و در چه زمانی به کلاس‌های درس حضرت امام مشرف شدید؟
بنده حدود ۱۵ سال در خدمت ایشان بودم، هم زمانی که در کلاس ایشان بودم و هم قبل‌تر که هم محلی ایشان بودیم و علاوه بر آن ابوی ما از رفقای صمیمی امام بودند و سال‌ها با ایشان رفاقت داشتند. حضرت امام و ابوی ما از بنیانگذاران حوزه علمیه قم بودند، ما افتخار این را داشتیم که در محضر حضرت امام بودیم و از آن موقع هم که بنا شد درس خارج شرکت کنیم، اولین درس خارجی که ما شروع کردیم در محضر امام در مسجد سلماسی بود.

اول در منزل می‌خواستند برنامه تدریس داشته باشند، اما چون منزل جا نمی‌شدیم، درس را به مسجد سلماسی آوردند که در آن مسجد هم جا نبود. اصرار می‌کردیم که برویم مسجد اعظم قم که معمولا مراجع آنجا درس می‌دادند، اما ایشان حاضر نمی‌شدند وقتی مراجعی همچون آیت‌الله بروجردی هستند، مسجد اعظم درس بگویند.

شما در آن دوران توفیق شرکت در درس مرحوم آیت‌الله بروجردی هم پیدا کرده بودید؟
ما در خدمت آیت‌الله بروجردی هم بودیم. اوایلی که قم رفتیم، ابتدا خدمت ایشان رسیدیم، ولی در آن حدی نبودیم که در درس ایشان شرکت کنیم. پس از اینکه کفایتین را محضر آیت‌الله سلطانی طباطبایی خواندم، گفتیم برای اینکه تبرکی بشود، درس آیت‌الله بروجردی را هم شرکت کنیم، لذا ۳ سال اواخر عمرشان، من درس ایشان رفتم، امتحان دادم و قبول هم شدم، ولی در آن حد نبودیم که مستشکل درس ایشان باشیم.

درباره رابطه با مرحوم آیت‌الله بروجردی با امام راحل یک نقلی هست که می‌گویند اواخر عمر مرحوم آیت‌الله بروجردی، امام به خاطر مسئله فدائیان اسلام گویا یک مقدار ارتباطشان با آیت‌الله بروجردی کمرنگ می‌شود، شما که آن موقع حضور داشتید رابطه‌ی این ۲ بزرگوار به چه نحوی بود؟
آنچه که بنده یادم می‌آید رابطه بین این بزرگواران خیلی خوب بود، حضرت امام درس آیت‌الله بروجردی می‌رفتند، از شاگردان ایشان بودند و احترام می‌کردند و با ایشان رابطه خیلی خوبی داشتند. آن داستان فدائیان اسلام را هم من در جریانش بودم. مرحوم نواب صفوی هم از شاگردان مرحوم آیت‌الله بروجردی و هم از شاگردان امام بود، طلبه خوب و درس خوانده‌ای بود و ارتباط خوبی با هر دو بزرگوار داشت، ولی در یک شرایط، طبق اعتقادی که داشت، حالتی تهاجمی در ارتباط با رژیم گذشته پیدا کرد. آقایان علما هم مخالف برنامه‌های ایشان نبودند، اما آن هماهنگی که باید بین مرحوم نواب صفوی با آیت‌الله بروجردی باشد وجود نداشت، در عین حال مخالفتی هم نداشتند.
مرحوم نواب صفوی هم از شاگردان مرحوم آیت‌الله بروجردی و هم از شاگردان امام بود، طلبه خوب و درس خوانده‌ای بود و ارتباط خوبی با هر دو بزرگوار داشت، ولی در یک شرایط، خاص طبق اعتقادی که داشت، یک حالت تهاجمی در ارتباط با دولت وقت داشت و آقایان هم مخالف برنامه‌های ایشان نبودند...

سال ۴۲ که امام اولین سخنرانی را علیه دستگاه رژیم پهلوی کردند، مواجه با دستگیری مرحوم امام و اقامت اجباری ایشان در تهران شد. در آن ایام خیلی از طلبه‌ها و علما فعالیت‌های گوناگونی برای جلوگیری از زندانی شدن و حتی اعدام حضرت امام کردند. شما این ایام فعالیتی در این راستا انجام دادید؟
بله، بعد از آیت‌الله بروجردی، علما دور هم جمع شدند و مرجعیت تقسیم بین چند شخصیت شد. آن موقع حضرت امام میدانی و اقتضایی یافتند که آن ایده‌هایی که دارند در حدی که صلاح هست اعمال بشود و این ایده‌ها را هم به بقیه مراجع اطلاع دادند و در جلساتی که داشتند ابراز کردند و هماهنگی لازم بوجود آمد. جمع‌بندی این شد که ایشان در آن ایده جلو بروند و کارشان را انجام بدهند و مابقی مراجع هم در حدی که لازم می‌دانستند حرکت امام را تایید کنند.

ما هم به خاطر روحیه جوانی که داشتیم حمایت می‌کردیم. آن زمان در حوزه عده‌ای موافق بودند، عده‌ای مخالف بودند، ولی روی هم رفته کلیت حوزه و مراجع حضرت امام را قبول داشتند، آنطور نبود که پشت امام را خالی بکنند، آن‌ها هم که مخالف بودند نظرشان این بود که اثر ندارد و پیروزی نصیب نمی‌شود.

شما در درس مرحوم آیت‌الله شیخ مرتضی حائری هم گویا شرکت می‌کردید؟ نظر آشیخ مرتضی حائری فرزند موسس حوزه قم، نسبت به نهضت امام چگونه بود؟
بله، فرزندان مراجع کمتر پیش می‌آید که همچون پدرشان باشند. مثلا آیت‌الله بروجردی ۲ تا از فرزندانشان طلبه بودند، ولی در حد پدر نشدند، اما شیخ عبدالکریم حائری ۲ تا فرزند داشتند، هر دوی آن‌ها اهل علم بودند. آقای شیخ مرتضی و آقا شیخ مهدی. شیخ مهدی هم انسان ملایی بود، ولی شیخ مرتضی واقعا مانند پدر بودند، حتی مشهور بود که خدمت امام زمان هم رسیده‌اند، در حوزه هم خیلی شاخص بودند. ایشان هم همانند امام موافق این نبودند که در مسجد جامع قم یا در صحن درس بدهند، از همین رو در مسجد عشقعلی درس می‌دادند. من ۱۵ سال درس ایشان رفتم، اکثر این فضلایی که در رأس حوزه هستد از شاگردان ایشان بودند. آیت‌الله خامنه‌ای هم در درس‌های ایشان شرکت داشتند.
 
ماجرای جلسات خصوصی آیت‌الله شبیری‌ و رهبر انقلاب
 
پس آن زمان با آیت‌الله خامنه‌ای هم مراوده‌ای داشتید؟
بله، ایشان چند سالی آمدند در قم ماندند، پدرشان کسالتی پیدا کردند و برگشتند مشهد. باز به‌نحوی اجازه گرفتند تا برگردند قم، وقتی آمدند قم ایشان همان اول یکی از فضلای قم محسوب می‌شدند، استعداد و تحصیلاتی که در مشهد داشتند و محضر آیت‌الله میلانی و شیخ مجتبی قزوینی کسب فیض کرده بودند موجب شد در درس آیت‌الله حائری هم خیلی شاخص باشند. با حاج آقا شبیری (آیت‌الله سید موسی شبیری زنجانی) هم خیلی گرم بودند، جلساتی داشتند که سایر فضلای حوزه شرکت می‌کردند و خصوصی بود و هرکسی را در آن جلسات راه نمی‌دادند. آنجا بحث علمیشان، مبحث علم رجال بود.
 
آیت‌الله خامنه‌ای یکی از فضلای قم محسوب می‌شدند، استعداد و تحصیلاتی که در مشهد داشتند و محضر آیت‌الله میلانی و شیخ مجتبی قزوینی کسب فیض کرده بودند موجب شد در درس آیت‌الله حائری هم خیلی شاخص باشند. با حاج آقا شبیری (آیت‌الله سید موسی شبیری زنجانی) هم خیلی گرم بودند...

ما اکنون عالم رجالی و درایی در کل عالم تشیع مثل آقای شبیری نداریم، آیت‌الله خویی در رجال قوی بودند، مرحوم آیت‌الله بروجردی هم همینطور، ولی آقای شبیری از آن‌ها هم مشهورتر است. الان هم رابطه‌شان با مقام معظم رهبری گرم‌است. حواشی هم که اخیرا پیش آمد نمی‌تواند اصل مسئله را زیر سوال ببرد. بنده اطلاع دقیق دارم که مراجع قم ارتباطشان با رهبری خوب است و غیر از این هم توقعی نیست.

شما آن زمان در درس مرحوم شریعتمداری و آیت‌الله منتظری هم شرکت می‌کردید؟
من در درس آیت‌الله منتظری دو ماهی به‌همراه فرزند آیت‌الله گلپایگانی می‌رفتم، ولی درس ایشان را نپسندیدم. درس فقه ایشان می‌رفتیم. درس آقای شریعتمداری را هم من یک چند سالی رفتم. از نظر فقهی خیلی عالی بود، اما اطرافیانش حاشیه‌سازی می‌کردند، آنطور نبود که ضد امام باشد، اختلاف سلیقه‌ای داشت، اما این این اختلاف سلیقه را اطرافیان بزرگ‌تر جلوه می‌دادند. آقای شریعتمداری از هم‌درسی‌های خوب امام بود، با هم رفیق بودند، به نظر من در مسئله آیت‌الله منتظری و شریعتمداری بیشتر دشمن نقش داشت و موجب فریب ایشان شد.

شما از شاگردان برجسته علامه طباطبایی بودید، نظر ایشان نسبت به نهضت امام چگونه بود؟
او هم همینطور، مخالف نبود. ایشان اصلا حالشان مساعد نبود، چون اواخر سنشان بود. مرحوم علامه فیلسوف بودند، وقتی آمد قم آیت‌الله بروجردی فقط به ایشان اجازه داد فلسفه بگویند. ایشان واقعا فلسفه‌ی اسلامی را بنیانگذارش بودند، در حوزه‌ی علمیه، یکی از خاطرات ما قبل از اینکه از قم به تهران بیاییم، نوشتن تفسیرالمیزاان بود. اواخر درس فلسفه بود که ما به ایشان پیشنهاد دادیم که با ایشان جلسه‌ی تفسیر خصوصی داشته باشیم. حدود ۲۰ نفر از شاگردان ایشان از جمله آیات بزرگوار مومن، جوادی آملی، مصباح یزدی، محقق داماد و... بودیم که ۳ سال درس تفسیر ایشان رفتیم و همان هم باعث شد که تفسیرالمیزان را ایشان تألیف کردند. آخرین توشه‌ای که ما از ایشان برداشتیم همان مسئله‌ی تفسیر بود و تفسیرالمیزان شکر خدا از برکات آن جلسات بود.
 
حدود ۲۰ نفر از شاگردان ایشان از جمله آیات بزرگوار مومن، جوادی آملی، مصباح یزدی، محقق داماد و... بودیم که ۳ سال درس تفسیر ایشان رفتیم و همان هم باعث شد که تفسیرالمیزان را ایشان تألیف کردند. آخرین توشه‌ای که ما از ایشان برداشتیم همان مسئله‌ی تفسیر بود...

خاطره دیگر هم مربوط به دیدار علامه طباطبایی و هانری کربن است. مرحوم هانری کربن یک سری سوالاتی در زمینه اسلام از آیت‌الله بروجردی داشت، آیت‌الله بروجردی هم ارجاع داده بود به مرحوم علامه طباطبایی، ایشان چند هفته روز‌های پنج‌شنبه می‌آمدند تهران و جلسات دو سه ساعته با هانری کربن داشتند. من هم ساعت تهران آمدنم را تطبیق دادم به ساعت‌شان که در اتوبوس کنار ایشان حضور داشته باشم. حدود ۴، ۵ جلسه شد که از قم تا تهران در خدمت استاد بودیم، البته ایشان خیلی هم کم صحبت می‌کردند، مثلا من یکبار از ایشان سوالی کردم و گفتم "آخرین مرحله‌ی علم چیست؟ " ایشان از قم تا تهران چیزی نگفتند تا نزدیک تهران، ایشان فرمودند که آخرین مرحله‌ی علم این است که انسان بهفمد که هیچ چیزی نفهمیده! بعدش فرمود که همین که بفهمید چه خبر است، خودش آخرین مرحله علم است.

شما سال ۵۵ که با اصرار آیت‌الله گلپایگانی به این مسجد تشریف آوردید تا زمان پیروزی انقلاب، فعالیت‌هایی که در تهران داشتید بیشتر با کدام افراد بود؟
ما سال ۵۵ حدود ۴۰ سال سن داشتیم که قم بودیم، ابوی ما که تهران بودند، ایشان ۵۰ سال در تهران امام جماعت بودند. در مسجد همت العظیم خیابان قزوین و لذا ما پنجشنبه و جمعه می‌آمدیم تهران پیش ابوی و در تهران جلسه هیئت داشتیم. من ۵۰۰ تا شاگرد داشتم، یکی از نصیحت‌هایی که ابوی ما کرده بودند این بود که وقتی که می‌خواستیم سال ۳۱ قم برویم، سفارش کردند که وقتی تو را قم فرستادم "علیکم بالفقه"، یعنی حواستان جمع باشد فقیه شوید، اصول و منطق و فلسفه هم هست، این‌ها همه یک مقدمه است برای فقه و ایشان خیلی تاکید روی فقه داشتند. من علاوه بر این مسجد، تهران که می‌آمدم هیئت هم داشتم، هیئت رضویون آقای شیخ رضا سراج معروف بود که منبری آنجا من بودم.

وقتی هم به تهران آمدم، ائمه جماعت این منطقه آمدند دیدن ما، اولین کسی که آمد حضرت آقای مفتح بود. ایشان ۵ سال قبل از من آمد تهران، ایشان وقتی آمد به دیدن ما اولین حرفی که زد این بود که "از هیچ چیز بیشتر از اینکه شما اینجا آمدید خوشحال نشدم". یکی از کار‌هایی که ما با ایشان انجام می‌دادیم این بود که اعلامیه‌هایی که حضرت امام از نجف می‌فرستادند، اصلش را به دست می‌آوردیم و فقط من و ایشان خبر داشتیم. زیرزمین مسجد قبا یک آب انبار متروکه‌ای بود، آنجا ایشان یک دستگاه تکثیر آورده بود، اعلامیه‌های امام را تکثیر می‌کردیم، هیچ کس هم خبر نداشت.

با مرحوم آیت‌الله طالقانی هم ارتباطی در مباحث مربوط به نهضت داشتید؟
ایشان در این منطقه نبودند، در خیابان ایران سکن بودند، ولی ارتباطاتی داشتیم. با آیت‌الله بهشتی، شهید مطهری، آقای رفسنجانی و حضرت آقا جلساتی برای نهضت داشتیم و بحران‌های عجیبی را از سر گذراندیم. مستشاران آمریکایی زیادی اینجا بودند که ما دستگیر کردیم. سرهنگ نصیری رئیس ساواک را ما گرفتیم، ۱۰، ۱۵ نفر از آن‌ها که اینجا بودند را ما دستگیر کردیم. مرکز ساواک که در این محله واقع بود را ما فتح کردیم و حتی در این ماجرا شهید هم دادیم. یادم هست رفتیم اتاق سرهنگ نصیری، کشوی میزش را باز کردم، اسکناس‌های تازه چاپ شده را دپو کرده بود و پر از اسکناس بود که بردیم و تحویل آقای مهدوی کنی دادیم.

در پایان، اگر خاطره خاصی از حضرت امام دارید بفرمایید.
حضرت امام لطف کرده بودند و بنده را مامور کرده بودند به اینکه اگر در بین مردم، طلبه‌ها و روحانیونی که می‌شناسسد نیازمندی پیدا شد به من در هر شرایطی اطلاع دهید. یک شب که به حرم حضرت معصومه مشرف شده بودم، یکی از اقوام را که سادات است و از علمای قم هم بود وضعیتش را با من در میان گذاشت و ابراز احتیاج کرد.

آمدم بیت امام، شیخ حسن صانعی آنجا بود که خیلی ارادت به امام داشت و امام هم خیلی او را دوست داشت. رفتم اتاق نشستم و یکی دیگر از آقایان هم برای بحث‌های انقلابی آمده بود. آشیخ حسن گفت: امام کسالتی دارد و ممکن است تنها یک نفر از شما را بپذیرد. شیخ حسن صانعی نزد امام رفت و عرض هر دو نفر را به گوش امام رساند و ایشان هم گفت: من داخل اتاق بروم. رفتم مسئله را به امام گفتم، ایشان یک پاکتی دادند و گفتند که همین الان ببرید به آن نیازمند بدهید. امام مسئله انفاق و رسیدگی به افراد را حتی در بحبوحه انقلاب هم از یاد نمی‌برد و به طلبه‌ها هم خیلی کمک می‌کردند.
bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv