bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۲۹۳۷۹

اعراب از خواب برمي‌خيزند

تاریخ انتشار: ۱۱:۱۴ - ۱۸ مرداد ۱۳۸۸


هفته نامه اکونومیست در یادداشتی به بررسی چالش های درونی نظام های عربی منطقه و منازعات داخلی آنها پرداخته است:

"وقتي تاريخ ورق مي خورد" عنوان گزارش ويژه اي درباره جهان عرب بود كه در سال ‌1990‌ دراكونوميست منتشر شد. در آن زمان ديكتاتوري‌هاي كمونيستي در اروپاي شرقي يا سرگيجه گرفته بودند يا رسما سقوط مي كردند، اما در جهان عرب اوضاع بر وفق مراد دولت هاي مستبد بود و آنها بي توجه به همه چيز راه خود را مي رفتند.در اروپاي غربي هم دولت ها گام هاي بلندي به سمت اتحاد سياسي و اقتصادي بر مي داشتند و البته اعراب، باز هم بي توجه به دنيا، همچنان به شدت چند دسته بودند.
 
افكار عمومي جهان عرب بيشتر از هر موضوع ديگري به منازعه با اسرائيل فكر مي كرد و حالا دو دهه بعد، به نظر مي رسد دولت هاي عرب همچنان راه خود را مي روند. آزادي؛ كشورهاي عرب همچنان تحت سلطه كارتلي از رژيم هاي با تجربه در هنر سركوب هستند. اتحاد؛ حرفش را نزنيد، اعراب مانند هميشه به شدت با هم اختلاف دارند. مصر، بزرگترين كشور عربي حتي نپذيرفت در اجلاس ماه آوريل اتحاديه عرب در دوحه شركت كند. اسرائيل؛ بن بست همچنان ادامه دارد اگر چه گاه به گاه شاهد خشونت عريان و پس از آن ميان پرده هاي سطحي ديپلماتيك هستيم. جرج بوش (پدر) در سال 1991 در مادريد، بيل كلينتون در سال 2000 در كمپ ديويد و جرج بوش (پسر) دو سال پيش در آناپوليس نتوانستند ميان اعراب و اسرائيل صلح به وجود آورند يا حتي دورنماي آن را نزديك تر كنند.

در اين ميان، ماجراي فلسطين نشان مي دهد كه براي اعراب تاريخ از چه راه هاي محزوني فقط خود را تكرار كرده است. اعراب در اين دو دهه همچنان درگير خشونت بوده اند، حتي با خودشان. اشغال كويت توسط صدام حسين در سال 1990 اتفاقي تعيين كننده بود. اخراج سريع سربازان صدام از كويت كوچك نفت خيز توسط نيروهاي آمريكايي - آن هم فقط پس از 100 ساعت جنگ - در ابتدا يك پيروزي بزرگ به حساب مي آمد، اما حالاكه به ماجرا نگاه مي كنيم مي توانيم ببينيم كه همين حضور نظامي واشنگتن در منطقه بود كه به ظهور القاعده، بن لادن، حملات يازدهم سپتامبر به خاك آمريكا و بالاخره حملات پرهزينه و پرتلفات ايالات متحده به افغانستان و عراق در سال هاي 2001 و 2003 منجر شد.جنگ ها مي‌توانند در هر جايي رخ دهند، اما چرا خاورميانه اين‌قدر مستعد جنگ است؟ دلايل زيادي وجود دارد، اولي نفت است. 

در اواخر دهه 90 ميلادي، بن لادن در نامه اي به ملاعمر رهبر طالبان افغانستان، با اشاره به اين واقعيت كه 75 درصد نفت جهان در منطقه خليج فارس قرار دارد مي نويسد "هر كس كه نفت را در اختيار داشته باشد اقتصاد دنيا را در اختيار دارد." اين ادعاي بن لادن هنوز هم درست به نظر مي رسد و تا زماني كه خلاف آن ثابت نشده، قدرت هاي بزرگ تشنه نفت، از دور و نزديك، در خليج فارس رو در روي هم قرار خواهند گرفت.مسئله دوم كه اوضاع اعراب و اخيرا ايراني ها، را پرتنش تر مي‌كند، منازعه با اسرائيل است. از سال 1990 تاكنون هزاران نفر ديگر از مردم درگير جنگي پايان ناپذير شده اند؛ انتفاضه فلسطينيان پس از ناكامي اجلاس صلح كمپ ديويد در سال 2000 آغاز شد و جنگ هاي كوچك و وحشيانه اسرائيل در لبنان سال در 2006 و در غزه ژانويه امسال صدها قرباني برجاي گذاشت. آخرين و شايد مهم ترين عامل بي ثباتي در منطقه از طبيعت دولت هاي عرب سرچشمه مي گيرد. در سراسر جهان عرب انتخابات برگزار مي شود، اما اگر فلسطين را كنار بگذاريم، هيچ كدام از سران 21 كشور عضو اتحاديه عرب نمي توانند ادعا كنند كه دموكراسي واقعي را تجربه مي كنند. 

دولت هاي عرب - در نبود دموكراسي - براي برقراري نظم به شدت به "سركوب" وابسته اند و اين سيستم كنترل مردم هميشه جواب نمي دهد.آنچه در 1991 بر الجزيره گذشت مثال خوبي به نظر مي‌رسد. پس از پيروزي اسلامگرايان مخالف دولت در دور اول انتخابات پارلماني، ارتش جلوي برگزاري دور دوم را گرفت و يك جنگ مخوف داخلي آغاز شد. جنگ حدود يك دهه طول كشيد و نزديك به 200 هزار قرباني برجاي گذاشت. در دهه 90 ميلادي مصر هم با مشكل گروه هاي شبه نظامي مخالف مواجه شد و درگيري ها حدود هزار كشته برجاي گذاشت. اگر چه گروه هاي سابقا شبه نظامي مصري حالاخشونت را محكوم مي كنند اما تعدادي از آنها - مثل ايمن الظواهري معاون بن لادن - راه ديگري رفتند و القاعده را تشكيل دادند.بي ثباتي سياسي در جهان عرب به يك مشكل ديگر هم ارتباط دارد؛ فقدان احساس ملت بودن. سال ها پيش يك ديپلمات مصري دولت‌هاي تازه متولد شده عرب در خاورميانه را "قبيله هايي با پرچم" توصيف كرد. حرف او هنوز هم منطقي به نظر مي رسد. 

مثلاعراق و لبنان را در نظر بگيريد؛ در ابتدا فكر مي كنيم اين دو كشور هيچ شباهتي به هم ندارند اما اختلافات نژادي، مذهبي يا فرقه‌اي جلوي پيشرفت برنامههاي "ملت سازي" را سد كرده است.به همين خاطر است كه پس از سقوط صدام حسين، با وجود سالها تبليغات ملي گرايانه، عراق به سرعت صحنه رقابت تلخ و خشن شيعيان، سني ها و كردها شد. سوريه هم مي تواند وارد چنين روندي شود اگر اقليت علوي مذهب حاكم - خاندان اسد - نتواند اين كشور سني را با سركوب كنترل كند. سودان هم در طول سال هاي اخير شاهد نه يك جنگ كه دو جنگ داخلي مرگبار بوده كه ميان دولت عرب و اقليت‌هاي غيرعرب در جنوب و غرب اين كشور رخ داده است.البته عبارت "جهان عرب" بسيار كلي است و همه چيز را نمي رساند. 

اشتباه است كه سراسر منطقه را مركز درگيري هاي بي پايان دنيا بخوانيم. با وجود خونين بودن جنگ‌هاي عراق، الجزيره، سودان يا فلسطين، زندگي در كل جهان عرب متوقف نشده است. اكثر اعراب خشونت را فقط از طريق تلويزيون لمس كرده‌اند. ‌(اگر چه همين تصاوير بر دنياي واقعي تاثير مهمي مي‌گذارند.) تعداد زيادي از كشورهاي عرب مي توانند با غرور به دو دهه گذشته نگاه كنند و پيشرفت هايي را ببينند؛ چه در حوزه شكوفايي اقتصاد و چه در گسترش بسيار آرام اما مداوم آزادي هاي فردي. اما به هر حال نمي توان خشونت ها را ناديده گرفت. از سال 1990 تا امروز حدود يك ميليون نفر از مردم در جهان عرب در منازعات كشته شده اند و جامعه نمي تواند به سادگي ريختن خون غيرنظاميان بيگناه بر خيابان ها را فراموش كند. 

نكته نگران كننده تر اين است كه تك تك عوامل تداوم تنش در دنياي عرب - كه در اين يادداشت به آنها اشاره شد - همچنان وجود دارند و مي شود گفت تبديل به دردي مزمن شده اند. ‌‌به مسئله رقابت بر سر منابع انرژي نگاه كنيد، اصلابه نظر نمي‌رسد كه فاكتور نفت در منازعات در آينده نزديك كمرنگ شود. چين و هند گرسنه انرژي‌اند و همچنان به رشد ادامه مي دهند و آمريكاي تحت محاصره و ايران بلندپرواز بر سر تسلط بر شرق و خليج فارس رقابت مي كنند. در مورد فلسطين هم بايد بپذيريم كه صلح در دهه 90 و با حضور اسحاق رابين و ياسر عرفات در مقايسه با حالادست يافتني تر به نظر مي رسيد؛ حالاكه جهان مجبور است ميان حماس و حزب تندروي ليكود ، آشتي برقرار كند. حس مليت هنوز هم در ميان اعراب ضعيف است و با خروج نيروهاي آمريكايي از عراق ممكن است دوباره تنش‌هاي فرقه اي در اين كشور آغاز شود. 

ماجراي تلويزيون هاي ماهواره اي و اينترنت را هم نبايد ناديده گرفت كه خواه ناخواه سانسورهاي دولتي را تضعيف مي‌كند.بايد پذيرفت كه در اكثر كشورهاي سركوبگر منطقه و در هر زماني، احتمال به خشونت كشيده شدن مخالفت هاي سياسي و اجتماعي مردم وجود دارد و تعداد زيادي از ناظران داخلي و خارجي، اين خشونت ها را - با توجه به وضعيت كنوني مردم و جهان - آغاز يك انقلاب ميدانند.‌

برچسب ها: اعراب اکونومیست
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین