کد خبر: ۲۰۸۶۱۲
گزارشی از سخنرانی در همایش روز جهانی صلح؛

در ضرورت آزادی، برابری و برادری

من فکر کردم که درخصوص صلح به بیان اصول بنیادین جوامع انسانی و سپس به ذکر این مطلب بپردازم که استعدادهای آدمی انسان را به سمت صلح می‌کشاند یا به سمت جنگ و خشونت.

تاریخ انتشار: ۱۷:۰۲ - ۰۷ مهر ۱۳۹۳
*سیدمحمد‌ هاشمی در سخنرانی در همایش روز جهانی صلح گفت:

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
 نهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد

من فکر کردم که درخصوص صلح به بیان اصول بنیادین جوامع انسانی و سپس به ذکر این مطلب بپردازم که استعدادهای آدمی انسان را به سمت صلح می‌کشاند یا به سمت جنگ و خشونت.

در این خصوص اگر قرار باشد که اصول بنیادین جامعه را که درواقع اصول بنیادین حقوق بشر هم هست بررسی کنیم چهار اصل اساسی است که می‌تواند زمینه‌ساز و بنیانگذارمستحکم کننده صلح باشد.

اصل اول اصل حیثیت و منزلت انسانی است که این اصل، بسیار اساسی و بنیادی است و شعارش در قرآن با منطق داده شده است. در این خصوص هم غیر از آن‌که مکاتب و قرآن به بیان آن بپردازند، در منشور حقوق بشر پس از ذکر مصیبت جنگ، کرامت انسانی را از نظر رانده اعلامیه حقوق بشر شناسایی حیثیت افراد انسانی را بیان می‌کند و قانون اساسی ما به زیبایی در بند ٦ اصل دوم، کرامت و ارزش والای انسانی و آزادی توأم با مسئولیت انسان در برابر خدا را بیان می‌کند. قدر این اصل را بدانیم.

اصل دوم آزادی است. آزادی عبارت از حقی است که به موجب آن افراد بتوانند استعدادها و توانایی‌های خدادادی خویش را به کار اندازند البته مشروط به آن‌که به حقوق و آزادی دیگران لطمه‌ای وارد نکند. اینجاست که این آزادی در کنار کرامت انسانی زمینه‌ساز روابط مطلوب است. منتهای مراتب ما انسان‌ها را در کنار هم می‌بینیم، که از یکسو متعاملند اما از سویی دیگر متنازع هستند و اینجاست که گاهی از اوقات انسان‌ها در روابط خودشان یک برتری را بر دیگران اعمال می‌کنند که این قابل قبول نیست فلذا در کنار آزادی آزادگی لازم است.

همه آزادند اما وقتی این آزادی مطلوب خواهد بود که همراه آزادگی و مراعات متقابل افراد در کنار یکدیگر باشد که در این زمینه هم موازین بین‌المللی و حقوق داخلی ما به این مطلب پرداخته است که اشاره کوچکی می‌کنم. منشور ملل متحد و آزادی‌های اساسی در بند ٤ ماده یک پرداخته، اعلامیه حقوق بشر هم در دیباچه هم در مواد ٢ و ٣ پرداخته و قانون اساسی ما بسیار زیبا ضمن بیان آزادی در ذیل اصل ٩ این آزادی را بیان می‌کند: هیچ مقامی حق ندارد آزادی‌های مشروع را حتی با وضع قانون سلب کند. یعنی ما ممکن است قوانینی داشته باشیم که آزادی افراد را سلب کرده باشد، بدیهی است که این خلاف مطلوب این اصل است.

هاشمی در ادامه اظهار کرد: اصل بعدی اصل برابری و عدم تبعیض است که در این‌خصوص بحث‌های زیادی شده است هم در موازین بین‌المللی و هم در اصول ١٩و ٢٠ قانون اساسی ما.  درواقع در این‌خصوص ما با کنار گذاشتن اختلاف اقوام و قبایل مختلف و انسان دانستن همه اقوام و قبایل بدانیم که همه برابرند.  بنابراین اگر ما این اصل برابری را کنار بگذاریم بدیهی است که صلح وجود نخواهد داشت. ممکن است یک صلح ظاهری وجود داشته باشد و سر و صدا هم بلند نشود. اصل برابری بسیار مهم است که از نظر اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی باید مورد توجه قرارگیرد.

اصل بعدی برادری و همبستگی است که در این خصوص ما «انما المومنون اخوه» را داریم و بنی‌آدم اعضای یک پیکرند / که در آفرینش ز یک گوهرند. در کنار برابری باید برادری باشد و دربین آن همبستگی: چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار. روح برادری هم در موازین بین‌المللی هم در حقوق داخلی ما مورد توجه قرار گرفته و از این بابت قانون اساسی ما در بند ١٥ قانون اساسی اشاره به برادر اسلامی کرده است یک شبهه‌ای ایجاد شده که فکر می‌کنند فقط مسلمان‌ها برادرند نه! برادری مطلوب اسلام این است که همه با هم برابرند.

بعضی‌ها فکر می‌کنند فقط مسلمان‌ها با هم برادرند و بقیه نیستند این موضوعی است که اصلا با پیام دین سازگاری ندارد.

اجتماع‌پذیری استعدادهای طبیعی و خدادادی همه افراد، آرامش، مودت، دوستی و محبت را می‌آورد به این ترتیب ما می‌توانیم برادری و همبستگی را از مظاهر همبستگی، مودت، دوستی، صلح و امنیت بدانیم و این را فراموش نکنیم. اما انشعاب خانواده‌ها گروه‌ها و افراد و قبایل از یکدیگر متاسفانه دشمنی پدید می‌آورد؛ همچنان‌که در جنگ‌های خونینی که در طول تاریخ بوده است به‌ویژه جنگ جهانی دوم که فجایعی را به بار آورد. بنابراین اینجاست که جامعه بشریت پس از مشاهده این مصیبت‌ها درک کرد که بهترین راه صلح است و ما مشاهده می‌کنیم که جامعه بین‌المللی به ساماندهی صلح رسیده است. قبل از این‌که وارد نگرش حقوقی شوم در این‌خصوص اشاره می‌کنم که درواقع موضوع اصل صلح و دوستی هم در دین اسلام مورد توجه قرار گرفته، هم در نگرش‌های فکری مغرب زمین.

در جامعه مغرب زمین هم اندیشمندان طی قرون متعدد به این نتیجه رسیده‌اند که گفت‌وگو و مجادله احسن را به کار بگیرند.  در این خصوص پبر دوبوا، حقوقدان فرانسوی قرن ١٤ برای باز پس‌گیری «ارض مقدس» شرط استقلال را استقرار صلح میان مسیحیان دانسته و دادرسی بین‌المللی را مورد توجه قرار داده.  اندیشمند دیگری به مراحل صلح عمومی پرداخته و گفته است به جای جنگ بنشینید با هم گفت و گو کنید و دادرسی را مبنا قرار دهید که حق با کیست و افراد دیگر ازجمله امانوئل کانت که میثاق صلح را مورد توجه قرار داده و گفت و گویش آرمان‌بخش درک مراتب صلح جهانی بوده که نام نیکش را بایستی مورد توجه قرار دهند.

انسان‌ها دو تا استعداد دارند یکی اندیشه و دیگری فن. یعنی اگر از کرامت انسانی صحبت می‌کنیم دو استعداد از آن انسان است که انسان را به برتری می‌رساند. آن عظمت‌هایی که ایجاد شده ناشی از اندیشه و فن انسان است. در واقع این برتری انسان را می‌بینیم و مدنیت جامعه انسانی نمایان است و نیازی به توضیح نیست. اما انسان علایقی هم دارد که این علایق بعد مثبت و منفی دارد یکی غریزه است و یکی منطق. غریزه جزو طبیعت انسان است نمی‌توان آن را نادیده گرفت اما در کنارش منطق قرار دارد که این منطق درواقع می‌تواند غریزه را مهار کند.

 اگر غریزه توسط منطق مهار نشود، غریزه فطری استیلا را به همراه خودش می‌آورد و دیگران ناگزیر از اطاعت هستند؛ چه فرمان یزدان چه فرمان شاه. یا بعضی‌ها به نام دین نافکرانه افراد را به تقلید وامی‌دارند که خلق را تقلیدشان بر باد داد / ‌ای دو صد لعنت بر این تقلید باد. و دیگر فتح شمشیر است یعنی درواقع اگر غریزه صرفا حاکم باشد شمشیر و زور است و اینجاست که انسان‌ها را با حاکمیت غریزه بدون توجه به منطق به جنگ و جدال می‌پردازد اما منطق وقتی که باشد در گفتار و کردار و رفتار، آنچه را که از زبان زرتشت می‌گویند - گفتار نیک، کردار نیک و پندار نیک - را مورد توجه قرار گیرد و غریزه منطقی می‌شود.

اینجاست که افراد انسانی با به کار انداختن استعدادهای مثبت خودشان غرایز خودشان را مهار و کنترل می‌کنند و بدیهی است که اگر اختلاف یا جدالی وجود داشته باشد طی احسن خواهد بود و آن‌وقت به صلح و دوستی کشیده خواهد شد. ما باید به سراغ عرفا برویم که مردم را به این سمت راهبری بنمایند. در این‌خصوص در بحث حقوقی وقتی سازمان‌های حقوقی را نگاه می‌کنیم وارد انگاره‌های بین‌المللی می‌شویم.

اول تشکیل دفتر بین‌الملل صلح در پایان قرن ١٩ یعنی ١٨٩١ است که با ادامه خودش حالت تکاملی پیدا کرده و سپس بعد از جنگ جهانی دوم تدوین منشور ملل متحد است که درواقع آن برکت صلح را به جامعه کشانیده است.

چنان‌که در بند یک ماده یک منشور آمده است که حفظ صلح و امنیت بین‌المللی و به این منظور به عمل آوردن اقدامات دسته‌جمعی موثر برای جلوگیری و برطرف کردن تهدیدات علیه صلح و متوقف ساختن هرگونه عمل تجاوز با سایر کارهای ناقض صلح و فراهم آوردن موجبات تعقیب و حل و فصل بین‌المللی به نحو شایسته که منجر  به عدالت خواهد شد.

اصول متعددی در منشور است خصوصا فصل ششم آن‌که مندرجات شایسته‌ای دارد که نمی‌توان آن‌را نادیده گرفت. این میراثی که در اختیار هست و تحول و تغییری که در افکار و اندیشه‌ها از حالت جنگجویانه به صلح‌طلبانه رسیده است. اگر دشمنی هم باشد چه بسا بین شما دوستی برقرار شود و آن را حافظ قرآن خیلی قشنگ بیان کرده:

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد

سخنم را با این بیت حافظ خاتمه می‌دهم:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا

* حقوقدان و استاد دانشگاه شهید بهشتی