روزنامههاي صبح امروز ايران در سرمقالههاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداختهاند از جمله «اقليت رو به فروپاشي عربستان»، «تحول بنيادين؛ آزمون رؤساي آموزش و پرورش»، «اشتباه رسانهاي در مواجهه با تورم»، «ايران و معارضان سوريه»، «گرانی و سلطانهای نامریی!»، «تجهيزات پزشكي و جان بيماران!»، «هاشمی و ویژگیهای خطیب جمعه»، «پاي يک زن در ميان است»، «طرحی شکست خورده»، «گفتوگو كنيم» و ... كه برخي از آنها در زير ميآيد.
كيهان: اقليت رو به فروپاشي عربستان
«اقليت رو به فروپاشي عربستان» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن ميخوانيد:
تحولات عربستان از آنجا كه ناظر به فروپاشي آخرين ركن قدرت آمريكا در خاورميانه و در جهان اسلام است، داراي تأثير، حساسيت و اهميت ويژه اي مي باشد و از اين رو ممكن است از نظر زماني در مقايسه با آنچه در ايران در سالهاي 56 و 57 رخ داد و يا آنچه در تركيه در فاصله 75 تا 81 روي داد و يا آنچه در عراق در فاصله 81 تا 84 روي داد و نيز آنچه در مصر در فاصله 89 تا 91 اتفاق افتاد، زمان طولاني تري را بخود اختصاص دهد ولي به زودي واقع خواهد شد.
اگر روي نقشه جغرافيايي- حد فاصل مراكش تا پاكستان- در سال 1356 نظر بياندازيم در مي يابيم كه در اين قطعه كه با تسامح، خاورميانه خوانده مي شود، هفت قدرت منطقه اي خودنمايي مي كند؛ ايران، عربستان، تركيه، عراق، سوريه، مصر و رژيم صهيونيستي. در اين مقطع به جز سوريه كه به بلوك شرق تعلق داشت بقيه در زمره پايگاههاي اساسي آمريكا و غرب به حساب مي آمدند و بلوك غرب از طريق اين قدرت هاي منطقه اي بر منابع عظيم نفت و گاز و مواد كاني، آبراههاي استراتژيك و بازارهاي مصرف منطقه سيطره داشت.
ايران اولين كشور از اين مجموعه بود كه با انقلاب اسلامي 1357 از سيطره غرب خارج و به چالش با آمريكا و غرب وارد شد و اين مهمترين ركن قدرت غرب در منطقه بود. پس از ايران روند آزادي در تركيه آغاز شد. غرب براي آنكه اين روند را متوقف گرداند ژنرال هاي ارتش به فرماندهي كنعان اورن را وادار به كودتا كردند اما كودتاي 22 شهريور 59 نتوانست دوام آورد و دو سال بعد از دل آن دولتي علاقه مند به ايران به رياست تورگوت اوزال متولد شد. دولت اوزال اگرچه اسلام گرا نبود اما با گروههاي اسلامي و ايران همكاري فراواني داشت. از دل دولت اوزال احزاب اسلام گرا نظير حزب رفاه متولد شدند و در نهايت سه سال پس از پايان دوره 10 ساله اوزال، اولين نخست وزير اسلام گرا (مرحوم نجم الدين اربكان) دولت را در سال 1375 بدست گرفت. بدين ترتيب دومين پايگاه مهم آمريكا در منطقه هم فرو پاشيد. البته اسلام گرايي در تركيه در دوره رياست 10 ساله اردوغان وحزب عدالت و توسعه- از 24 اسفند 81 تا كنون- دچار انحراف شده ولي تركيه در مضمون اجتماعي در زمره بلوك اسلام در منطقه به حساب مي آيد.
سومين پايگاه آمريكا با آغاز دوره يك ساله نخست وزيري ابراهيم جعفري در سال 1383 روند فروپاشي را آغاز كرد، اين روند با روي كارآمدن ائتلاف دوستان ايران در عراق - طالباني، مالكي و مشهداني - تكميل و با خروج كامل نظاميان آمريكايي از عراق در سال گذشته كامل شد و تلاش پي در پي بلوك آمريكا در منطقه براي فروپاشي نظم نوين عراق و ساقط كردن ائتلاف شيعه، سني و كرد به جايي نرسيده است.
چهارمين پايگاه استراتژيك آمريكا در منطقه با آغاز انقلاب مصر در روز پنجم بهمن 1389 رو به فروپاشي گذاشت. پيروزي قاطع اسلام گرايان در انتخابات آذر و دي 90 مجلس الشعب مصر، خارج شدن مصر از بلوك غرب با محوريت آمريكا را تداعي كرد و تمكين ساختارهاي سنتي شامل ارتش و احزاب سكولار به رياست جمهوري محمد مرسي كانديداي شناخته شده ترين جريان اسلام گرا در مصر هم نشان داد كه اسلامگرايي در مصر قدرتمند تر از آن است كه بتوان بديلي براي آن در نظر گرفت.
از ميان 7 قدرت منطقه اي كه 6 قدرت آن به غرب وابسته بود دو كشور ديگر باقي مانده است؛ رژيم صهيونيستي و عربستان. از آنجا كه رژيم صهيونيستي به خودي خود معنا و مفهوم ندارد و در طول دوره 60 سال اخير همواره به حمايت منطقه اي و بين المللي متكي بوده است به ميزاني كه قدرت هاي اين منطقه راه آزادي و استقلال از غرب را طي مي كنند، امكان تداوم حيات اين رژيم دشوارتر مي شود و از اين رو بايد گفت با رهايي هر قدرت منطقه اي، رژيم تل آويو دچار لرزش شديد و يك گام به سوي نابودي نزديك تر شده است.
دايره تغيير اينك به عربستان بعنوان آخرين پايگاه قدرت آمريكا رسيده است. عربستان از جنبه انرژي و در اختيار داشتن يك جريان متشكل و متمركز شبه مذهبي (وهابيت) در بين قدرت هاي ديگر منطقه، موقعيت برجسته تري دارد. براساس بعضي از برآوردهاي شركت آرامكو-شركت آمريكايي سعودي متولي نفت عربستان- اين كشور نزديك به 260 ميليارد بشكه نفت دارد كه البته اخيرا گزارش هاي منابع تخصصي از عدد حداكثر156 ميليارد بشكه نفت حكايت مي كنند، كه هنوز هم رديف اول ذخاير نفت منطقه را براي خود حفظ كرده است. دومين ذخائر نفتي- 143 ميليارد بشكه- به عراق تعلق دارد و ايران با حدود 137 ميليارد بشكه نفت در رديف سوم قرار دارد. با اين وصف خروج عربستان از سيطره غرب تاثير عمده اي بر مهمترين عنصر صنعتي غرب- انرژي- خواهد گذاشت و اين رخداد به يقين قيمت نفت را حداقل به دو برابر قيمت فعلي مي رساند.
عربستان سعودي در بين كشورهاي ياد شده متشكل ترين و متمركزترين جريان شبه مذهبي را در اختيار داشته و تاثير عمده اي در رخدادهاي مربوط به جهان اسلام داشته است. اين جريان نقش عمده اي در شكل گيري حكومت خشونت بار طالبان در افغانستان داشت، كانون شكل گيري جريان تروريستي بين المللي القاعده به حساب مي آيد و بارزترين نقش در خشونت هاي فرقه گرايانه در پاكستان، افغانستان، چچن، عراق، سوريه، ليبي، سومالي و... دارد و مي توان با قاطعيت گفت عامل اصلي درگيري هاي ميان سنيان با سنيان و سنيان با شيعيان به حساب مي آيد. وهابيت كه امروزه بر «جامع المدينه»- مهمترين پايگاه فقهي حنبلي ها- سيطره دارد، بيشترين نقش را در موفقيت طرح هاي سازمانهاي اطلاعاتي غرب دارد. در واقع سقوط آل سعود سقوط وهابيت نيز مي باشد و از آنجا كه وهابيت مهمترين مانع همگرايي اسلامي در جهان طي حدود يكصد سال اخير بوده است، مي توان با قاطعيت گفت با فروپاشي آل سعود زمينه همگرايي اسلامي ميان بخش هاي مختلف جهان اسلام فراهم مي شود.
برخلاف آنچه تبليغ و تصور مي شود عربستان وضعيت يكپارچه اي ندارد. عربستان جزء معدود كشورهايي است كه از تنوع مذهبي كاملي برخوردار است در اين كشور شيعيان اثني عشري، شيعيان زيدي، شيعيان اسماعيلي، شافعي ها، مالكي ها، حنبلي ها و حنفي ها در شرايط نسبتاً نزديكي به يكديگر حضور دارند به گونه اي كه پيروان هيچ مذهبي در عربستان داراي اكثريت مطلق نيستند در اين ميان شيعيان از سه مذهب جعفري، زيدي و اسماعيلي نزديك به 39 درصد جمعيت را تشكيل داده و در نزديك به 36درصد خاك عربستان سكونت داشته و اكثريت قاطع جمعيت در 4 استان- شرقي، عسير، جيزان و نجران- از 13 استان را بخود اختصاص داده اند. دومين گروه جمعيتي عربستان به منطقه حجاز- در غرب عربستان و شامل سه استان مكه، مدينه و تبوك- تعلق دارد. در اين منطقه اكثريت قاطع جمعيتي با شافعي هاست و بقيه جمعيت به مالكي ها و شيعيان تعلق دارد.
سومين گروه جمعيتي عربستان به منطقه نجد يا به تعبير امروزي آن به منطقه الوسطي- شامل سه استان رياض، قسيم و حائل- تعلق دارد اين گروه كه حدود 21درصد جمعيت و 23 درصد خاك عربستان را بخود اختصاص داده اند عمدتاً حنبلي مذهب مي باشند و وهابيت از دل نجد و حنبلي ها بيرون آمده ولي اين به آن معنا نيست كه همه نجدي ها يا همه حنبلي ها وهابي هستند البته مي توان گفت همه وهابي ها حنبلي مذهب هستند. چهارمين گروه جمعيتي به حنفي ها تعلق دارد كه در سه استان شمالي باحه، مرزهاي شمالي و جوف تعلق دارد كه شامل حدود 17درصد از جمعيت 19ميليوني عربستان و حدود 20درصد از 1/2ميليون كيلومتر مربع مساحت را به خود اختصاص داده اند با اين وصف كاملاً پيدا است كه اقليت منطقه نجد كه عمدتاً تركيبي از خاندان هاي وابسته به آل سعود و پايگاه هاي متعلق به وهابيت مي باشد به همه جمعيت و خاك عربستان سيطره مطلق دارند.
رژيم عربستان سعودي كه از سال 1311 شمسي بر اين سرزمين سيطره پيدا كرده است رژيمي فرقه گرا و در عين حال خانوادگي به حساب مي آيد و جزء معدود كشورهاي دنياست كه دو عنصر فرقه گرايي و دين ستيزي را با خود جمع كرده است. سران رژيم عربستان در دنيا به فساد علني اخلاقي شهره هستند و حدود شش هزار شاهزاده نزديك به 600 كاخ فساد فقط در طائف دارند كه در آن به ميگساري، قمار و فحشاء سرگرم هستند. پادشاه عربستان با وجود آنكه ادعا مي كند مجري احكام شريعت بوده و خادم حرمين شريفين است در جلوي دوربين هاي تلويزيوني هم از نوشيدن شراب ابا ندارد. رژيم عربستان در مسايل مالي نيز فاسدترين رژيم سياسي به حساب مي آيد و شاهزادگان اين كشور در فهرست ثروتمندترين افراد جهان جاي دارند با اين وجود وضع زندگي توده هاي مردم در استان هاي شرقي، جنوبي، غربي و شمالي عربستان رقت بار است به گونه اي كه نرخ مرگ و مير در اين مناطق با نرخ مرگ و مير در كشورهاي نسبتا فقيري مانند سودان و الجزاير برابري مي كند.
در طول 80 سال گذشته- از زمان آغاز سلطنت عبدالعزيز بن عبدالرحمن- دست هيچيك از پيروان مذاهب جعفري، اسماعيلي، زيدي، مالكي، شافعي و حنفي به مناصب حكومتي نرسيده و حتي اداره امور داخلي اين مناطق در دست وهابي هاي حنبلي مي باشد با اين وجود در عربستان در طول اين دوران هيچگاه انتخابات برگزار نشده و هيچ شوراي انتصابي واقعي هم وجود نداشته است تنها ملك عبدالله در سال 83 يك شوراي سلطنتي مركب از شاهزادگان سعودي براي تعيين وليعهد تشكيل داد. بايد اضافه كرد كه در ميان كشورهاي اسلامي هيچ كشوري در وابستگي به آمريكا به پاي اين كشور نمي رسد تا جايي كه روساي جمهور آمريكا در طول دهه هاي گذشته و بخصوص از آغاز دهه 1350، عربستان را به مثابه يكي از ايالت هاي خود به حساب آورده اند.
دامنه اعتراض به اين وضعيت به مرور از منطقه شيعه نشين الشرقيه به دو منطقه نجد و حجاز كشيده شده است. روي كار آمدن مالكي ها در ليبي و شافعي ها در مصر تاثير عمده اي بر منطقه حجاز به جاي گذاشته است كما اينكه روي كار آمدن شيعيان در ايران و عراق و خيزش شيعيان بحرين تاثير عمده اي بر منطقه الشرقيه- بزرگترين استان عربستان- برجاي گذاشت و جنبش زيدي ها در يمن بر زيديان دو استان عسير و نجران تاثير داشته است. عربستان بيش از هر نقطه ديگر مستعد يك قيام فراگير است و بدون ترديد طي ماه هاي آينده، عربستان شاهد اين جنبش عميق مردمي و اسلامي خواهد بود.
خراسان: ايران و معارضان سوريه
«ايران و معارضان سوريه» عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم دکتر مهدي مطهرنيا است كه در آن ميخوانيد:
اعلام آمادگي ايران براي ميزباني نشست معارضان و دولت سوريه را مي توان از زواياي مختلفي ارزيابي کرد.آن چه امروز در صحنه خاورميانه مشاهده مي شود بيان کننده نوعي اصطکاک برنامه ريزي شده ميان آمريکا به همراه جبهه اي که مي توانيم آن را جبهه غرب در برابر جبهه شرق بناميم است. لبه اصطکاک و برخورد اين دو جبهه در وضعيت کنوني شبيه حالت جنگ سردي است که در سوريه رقم مي خورد و هر يک از طرفين در عين قبول اصطکاک شديد در سوريه سعي دارد که از حساسيت برانگيزي بيشتر در جبهه مقابل خودداري و با نوعي عملگرايي سياسي متکي بر منافع ملي تعريف شده خود عمل کند.روسيه، چين و ايران در جبهه شرق اين شبه جنگ سرد در سوريه تلاش دارند - اگر چه با تأخير نسبت به يکديگر - هماهنگ عمل و اين جبهه را مديريت کنند.
روسيه در مرحله نخست قبول کرد با معارضان سوريه نشست مشترک داشته باشد و اکنون ايران با توجه به صحبت هاي وزير خارجه کشورمان پذيرفته است که در اين زمينه نشستي با مخالفان دولت بشار اسد داشته باشد. اين اقدام نشان دهنده اين است که ايران، روسيه و چين به خوبي مي دانند آن چه در اين زمينه با توجه به فشار بين المللي که روي رژيم بشار اسد و عملکرد اين حکومت وجود دارد از اهميت برخوردار است، ايجاد نوعي تعامل سازنده با مخالفان براي زمينه سازي مديريت فشار کمتر بر دولت بشار اسد و فراهم کردن فضاي بهتر براي مديريت بحران سوريه از سوي سازمان ملل است.
به عبارت ديگر ۲ ديدگاه در سطح تحليل کلان در ارتباط با پذيرش مذاکره با معارضان و مخالفان بشار اسد مطرح مي شود. گروه نخست قبول مذاکره با مخالفان را گامي براي بازنگري سياست هاي جبهه متحد بشار اسد و تجديدنظر در دفاع از وي مي دانند و نگرش دوم بر آن است که اين اقدام هماهنگ از سوي روسيه و ايران، ناظر به دست يابي به اين هدف است که بشار اسد فشار کمتري را حداقل در کوتاه مدت تحمل کند. اين عده معتقدند در همين راستا و در آستانه طرح قطعنامه اي جديد در شوراي امنيت عليه سوريه، ايران و روسيه با قبول مذاکره با مخالفان تلاش دارند تا زمينه هاي فشار بيشتر بر اسد را کنترل کنند. نکته ديگري که البته مي تواند در فضاي مابين اين دو ديدگاه مطرح شود آن است که روسيه و ايران مي خواهند ضمن پاسداشت حريم و حرمت بشار اسد به عنوان رئيس جمهور مردم سوريه و موافقان او، با طرح عنان همراه باشند و زمينه هاي انتقال مسالمت آميز قدرت در چارچوب اين طرح را براي دوره بعدي رياست جمهوري سوريه آماده و از اين رو بازي برد-برد با غرب را با حفظ آبروي هر دو طرف در بحران سوريه دنبال کنند.
با توجه به چالش هاي جدي که رو در روي آمريکا و معارضان در براندازي حکومت بشار اسد وجود دارد و از سوي ديگر فشار ديپلماتيک کوفي عنان براي قبول نقش جمهوري اسلامي ايران در معادله سوريه احتمال قبول اين پيشنهاد از سوي معارضين وجود دارد اگر چه احتمال رد اين پيشنهاد نيز از درصد بالايي برخوردار است.
در هر صورت موضع گيري وزير امور خارجه ايران در اين زمينه مي تواند اين پيام را به افکار عمومي در سطح منطقه اي و بين المللي و هم چنين داخلي سوريه داشته باشد که ايران به دنبال آن است که خواست و اراده ملت سوريه تحقق يابد و دفاع ايران از بشار اسد در واقع دلالت ضمني بر دفاع از خواست مردم سوريه است که از بشار اسد حمايت مي کنند و اکنون با گذشت نزديک به ۱۸ ماه از بحران سوريه اگر معارضان سوريه حرفي براي بيان دارند حاضر به شنيدن آن ها و ارزيابي آن ها با شاخص خاص ملت و اکثريت مردم سوريه است.
اين نشان دهنده اين است که ايران در سياست خارجي خود تلاش دارد که به عنوان حامي يک شخص يا يک حکومت معرفي نشود.
جمهوري اسلامي: اشتباه رسانهاي در مواجهه با تورم
«اشتباه رسانهاي در مواجهه با تورم» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد:
شايد اگر بخواهيم با واقعيت تلخ و گزنده گراني كه اين روزها بيش از هر زمان ديگري جامعه را آزار ميدهد منصفانه و البته مدبرانه مواجه شويم، بيراه نباشد كه رسانهها را نيز از وجوه خاصي بتوان مقصر دانست. اشتباه نشود، مقصود از مقصر قلمداد كردن رسانهها در ماجراي گراني، تكرار همان موضع نخ نما شده و عوام فريبانه نيست كه با فرافكني و دادن نشاني نادرست به خيال خود تلاش ميكند، رسانهها را عامل دامن زدن به مشكلات و چالشها معرفي كند؛ نه اين بار به نظر ميرسد رسانهها و روزنامهنگاران، وبلاگ نويسان و تحليلگران رسانهاي از جنبههاي ديگري در مواجهه با مشكل گراني و تورم دچار اشتباه شدهاند. البته بديهي است كه مراد از جمع بستن تمام رسانهها و... اين نيست كه همگان را به يك چوب برانيم چرا كه قطعاً استثناهايي وجود دارد و ميزان اشتباهات هم متفاوت است.
اما چرا رسانهها را در مواجهه با موضوع گراني، مقصر ميدانيم؟
بارها گفتهاند و شنيدهايم كه يكي از كاركردهاي رسانه، تبيين و تشريح مفاهيم، مقولات و مسائل پيچيده و غامض براي افكار عمومي است.
به عبارت ديگر رسانهها به عنوان ابزارهاي ترجمان، موظفند ريشهها، علل و روندهاي غامض و پيچيدهاي را كه در مورد بسياري از اتفاقات و رويدادهاي جامعه وجود دارند به زباني ساده، حتي المقدور همه فهم و قابل درك براي افكار عمومي، ترجمه و بيان كنند. تا اينجاي كار را به احتمال قوي همه قبول دارند اما به نظر ميرسد محل لغزش دقيقاً جايي است كه اين ساده سازي كه از كاركردها و به نوعي وظايف رسانهها تلقي ميشود با "ساده انگاري" تعمداً يا سهواً اشتباه گرفته ميشود. به ديگر سخن در برخي موارد مشاهده ميكنيم كه يك رسانه و نويسنده آن به جاي اينكه با درك و فهم يك واقعيت پيچيده و چند وجهي، آن را در عين همان چند لايه بودن و دشواري در تجزيه و تحليل براي افكار عمومي تشريح و تبيين كند و با لايهبرداري از واقعيت مسئله و بيان ساده اما ناظر بر واقعيت پديده، به مردم و مخاطبانش براي درك موضوع كمك كند، راه ديگري را در پيش ميگيرد يعني وجوه مختلف و لايههاي حقيقي مسئله را از بيخ و بن حذف و پاك ميكند و به اين ترتيب تصور ميكند موضوع همه فهم ميشود! اجازه بدهيد مسئله را در مورد همين موضوع گراني، تشريح كنيم. بيترديد و همانگونه كه كارشناسان بارها و بارها گفته اند، تورم طي چند دهه اخير در ايران به علل متعددي همواره در ابعاد مختلف در اقتصاد كشورمان حضوري تمام عيار داشته است و همچنان دارد.
طبيعي و منطقي است كه ديرپايي چنين واقعيتي در اقتصاد ايران كه گاه در قالب ابرتورمهاي شديد يا جهشهاي قيمتي مقطعي هم بروز مييابد، برخاسته از مجموعهاي از علل و عوامل زيرساختي، تاريخي و حتي جغرافيايي و سياسي است. هرگاه يك يا چند متغير از ميان عوامل مؤثر در ايجاد و تداوم تورم دستخوش تحولات مخرب ميشوند، نرخ تورم نيز رو به فزوني بيشتر ميگذارد. مانند يك سال اخير كه به علل مختلف از جمله رشد نقدينگي، بالا رفتن پايه پولي، افزايش قيمت حاملهاي انرژي، سياستهاي غلط پولي، تنشهاي سياسي و ديپلماتيك و التهاب در نرخ ارز و... تورم شتاب فزايندهاي يافته است.
حال آيا اگر رسانهها در عين درك صحيح و همه جانبه از اين مجموعه عوامل، تلاش كنند هر يك از اين علل و سهم آنها را در ايجاد و فزوني تورم براي افكار عمومي به زبان ساده، روان و همه فهم، تشريح و تبيين كنند، به وظيفه خود عمل كردهاند يا اگر سعي داشته باشند با حذف عوامل مؤثر در افزايش تورم و ناديده انگاشتن تأثيري كه اين علل در شتابگيري تورم دارند، تنها به مواردي مانند تخلفات چند محتكر، فساد چند رانت خوار يا غرض ورزيهاي برخي مديران سياسي اشاره كنند و ريشه تمام مشكلات را در اين قبيل مسائل خلاصه نمايند، به وظيفه ساده سازي براي افكار عمومي عمل كردهاند؟
قطعاً عملكرد درست رسانهها، شيوه نخست است. بايد ميان ساده سازي و ساده انگاري تفاوت قائل شد. وظيفه رسانه و تحليلگر رسانهاي اين نيست كه با پاك كردن مجهولات يك معادله، حل آن را براي افكار عمومي ساده جلوه دهد بلكه اتفاقاً اگر جامعه گرفتار گراني به علت سطح پايين دانش اقتصاد، عدم اطلاع از شرايط يا خستگي از فشار تورمي، نميتواند يا نميخواهد به جنبههاي مختلف معضل گراني علم پيدا كند و تنها به دنبال مقصران اين شرايط ميگردد تا درد خود را با فرياد كشيدن بر سر آنان لااقل تسكين دهد، اين وظيفه رسانه است كه توجه و نگاه جامعه را به ابعاد مختلف موضوع جلب كند و اساساً براي افكار عمومي توضيح دهد كه گرچه رانت خواري، فساد، احتكار و سياسي كاري برخي در افزايش تورم تأثير دارند و بايد متوقف شوند اما ريشه مشكل جاي ديگري است و اين مسائل در حكم شاخ و برگهاي آن ريشه هستند.
رسانه بايد به جاي تاكيد غيركارشناسانه بر نقش و سهم سوءرفتارهاي برخي متخلفان، انگشت اتهام را به سمت سوءمديريت مسئولان اجرايي نشانه برود تا افكار عمومي نيز با دنبال كردن سمت و سوي اشاره رسانه، علل اصلي را بيابند.
رسانه، به جاي اينكه براي يك رانت خوار، سهمي فراتر از ميزان توان اثرگذاري در اقتصاد كشور تعريف و تصوير كند بايد سياستها و رويكردهاي رانت آفرين را به جامعه معرفي نمايد چرا كه در بسياري موارد حتي افراد سالم و متعهد جامعه نيز بدون آگاهي و قصد قبلي به علت اتخاذ يك سياست نادرست و رويكرد رانت آفرين در فرايند رانت خواري قرار ميگيرند. مانند زماني كه با اصرار بر سياست نادرست كاهش دستوري نرخ سود تسهيلات بانكي، بسياري از ما نيز شايد براساس منطق اقتصادي تشويق شديم تا در صف دريافت كنندگان تسهيلات ارزانتر از تورم بايستيم و به اين ترتيب تلاشمان براي برخورداري از اين تسهيلات به صورت غيرمستقيم ما را در زمره رانت خواران تسهيلات بانكي قرار داد حتي بدون اينكه خودمان بدانيم و بخواهيم! از اين رو دادن نشاني و آدرس سياستهاي رانت آفرين، رويكردهاي فسادزا، عملكردهاي محتكرپرور، قوانين ضدكارآفريني، ژستهاي ضد سرمايهداري بدون تفكيك نوع سالم آن از ناسالم و نامشروع، آن هم از سوي رسانهها نه تنها كمكي به حل مشكل گراني نميكند بلكه زمينه و بسترهاي موجود براي نقشآفريني كارآفرينان، سرمايه گذاران، ثروت آفرينان و دلسوزان اقتصادي را نيز از بين ميبرد.
رسالت: تحول بنيادين؛ آزمون رؤساي آموزش و پرورش
«تحول بنيادين؛ آزمون رؤساي آموزش و پرورش» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمود فرشيدي است كه در آن ميخوانيد:
اجلاس روساي ادارات آموزش و پرورش، يکي از مهمترين رويدادهاي فرهنگي تربيتي هر ساله در کشور است و فرصتي فراهم مي آورد تا سکانداران تعليم و تربيت با ديدگاه هاي شخصيت هاي برجسته و مسئولان ارشد نظام، خصوصاً در زمينه آموزش و پرورش آشنا شوند. امسال به دليل تقارن ماه مبارک رمضان با مردادماه، اين اجلاس ديروز آغاز شد و به مدت سه روز تا فردا ادامه خواهد يافت.
مروري بر سخنراني هاي انجام شده طي بيست و هشت اجلاس گذشته حکايت از آن دارد که در مقام سخن، همه مسئولان و شخصيت ها به جايگاه والا و نقش تعيين کننده آموزش و پرورش اعتراف دارند اما در مقام اجرا و عمل، روند تعليم و تربيت در کشور، پاسخگوي انتظارات رهبري و مردم نيست و اگر چه طي بيش از سه دهه گذشته تلاش هاي فراواني توسط نيروهاي دلسوز در اين عرصه انجام شده است اما مرور زمان ثابت کرده است که غالب آن تلاش ها به دليل آنکه متکي بر پايه و اساس و جهت گيري روح و فلسفه تعليم و تربيت اسلامي نبوده است و يا در مقام اجرا از اين فلسفه فاصله گرفته، راه به جايي نبرده است و شايد بتوان گفت در بسياري موارد نتيجه معکوس بخشيده است؛ تجربيات تلخ نظام جديد متوسطه - حذف معاونت پرورشي، تضعيف و انحلال تدريجي مراکز تربيت معلم و بسياري از تغييرات شتابزده در ساختار وزارتخانه و اخيراً ساختار مقاطع تحصيلي و به کار گيري روش حدس و خطا نمونه هايي است که مي تواند مستند اين ارزيابي قرار گيرد.
خوشبختانه مقام معظم رهبري در سال 1386 با ارزيابي دقيق از وضعيت آموزش و پرورش کشور فرمودند : "آموزش و پرورش کنوني ما، ساخته و پرداخته فکر ما و برنامه هاي ما و فلسفه ما نيست" و در همان سخنراني راه برون رفت از اين مشکل را ايجاد تحول بنيادين در نظام آموزش و کشور دانستند.
بحمد الله با همت کارگزاران عاليرتبه و ولايت مدار آموزش و پرورش و اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي، سند اين تحول بنيادين در سال گذشته تدوين و تصويب شد و اينک روي ميز مجريان محترم قرار دارد و چشم اميد ملت و خصوصاً دلسوختگان تعليم و تربيت کشور به شبه معجزه اي است که اين سند بايد بيافريند و بجاست که به تناسب برگزاري اجلاس روساي مناطق و به پاسداشت حضور فرماندهان ارشد آموزش و پرورش کشور در اين همايش عظيم فرهنگي، نکاتي در ارتباط با سند تحول بنيادين تقديم گردد:
1. تصويب سند تحول و اتفاق نظر و اجماع تقريبي صاحبنظران تعليم و تربيت اسلامي بر آن، رويداد مبارکي است که بايد از همه کوشندگان در اين راه بخصوص وزير محترم آموزش و پرورش تشکر کرد.
2. در مرحله اجرا توجه به اين واقعيت ضروري است که دو گروه اگرچه اندک اما دست اندر کار و موثر در مراحل اجرايي، با اين سند مخالف هستند يکي صاحبان تفکرات ليبراليستي و مدافعان آموزش و پرورش غير ايدئولوژيک؛ يعني همان کساني که پيش نويس سند ملي را در دوران اصلاحات تهيه کردند و اينک خلاف انتظار خويش را مشاهده
مي کنند و گروه دوم، صاحبان تفکرات خسرواني ( شاهنشاهي) و فرقه هاي ضالّه که گاهي در گوشه و کنار ردپاي شان ديده مي شود.
3. البته بايد حساب دلسوزان متعهد را از دو گروه فوق الذکر جدا کرد يعني کساني که کاستي هايي در سند مشاهده مي کنند ومي بايست نقطه نظرات آنان در فرايند ترميم سند مورد توجه قرار گيرد همچنان که خود سند در بخش سوم فصل هشتم اين فرايند را پيش بيني کرده است.
4. بعد از تمامي اين مقدمات آنچه مهم است آن است که با اجراي سند قرار است چه تحولي در آموزش و پرورش انجام شود ؟ مدارس قرار است چه تغييري بکنند ؟
به اصطلاح متداول، در حوزه تربيت نسل آينده، اجراي سند، سر سفره مردم چه ارمغاني خواهد آورد.
به نظر مي رسد نخستين گام در مرحله اجرا، رسيدن به يک برداشت مشترک و يک تفاهم ملي و يک تصوير کلي از سند و دستاورد آن بايد باشد با توجه به آنکه تجربه اجراي قانون هدفمندسازي نشان داد که عليرغم هم انديشي ها و همفکري هاي مجلس و دولت و پيش بيني بسياري از موارد، باز هم در عمل اشکالاتي پيش آمد.
در ارتباط با سند تحول بنيادين متاسفانه اقدام مؤثري در راستاي فرهنگ سازي و تبيين اهداف بلند آن و دستيابي به تعريف مشترک صورت نگرفته است. لذا شاهد شکاف عميقي هستيم که ميان مجريان از يک طرف و مردم و نمايندگان مجلس و صاحبنظران و رسانه ها از طرف ديگر به تدريج در حال شکل گيري است.
اينک با توجه به برون داد مشهود ، تلقي عموم افراد و جامعه از اجراي سند تحول به تعطيلي پنج شنبه ها و تغيير ساختار از 4-3-5 به ساختار چهل سال پيش يعني 3-3-6 محدود شده است. و اين کوچک انگاري، طبعاً دلبستگان به سند تحول را نگران و به تکاپو وادار ساخته است که از محتواي عميق سند دفاع کنند حتي اگر عده اي اين دفاع را مخالفت وانمود نمايند.
البته رويکرد محدود انگارانه اي وجود دارد که هر تصميم متعارفي در برنامه ريزي ها را " اقدامي براي تحول بنيادين " مي انگارد و اصلاح ساعات کاري معلمان و مشاوران، پرداخت تفاوت تطبيق، صدور 850 هزار کارت اعتباري و بهره برداري از واحدهاي جديد آموزشي، کاهش پست هاي سازماني و نظاير آن را در راستاي تحول بنيادين معرفي مي کند. اما واقعيت آن است که اين اقدامات ممکن است به تغييرات مثبتي منجر شود ولي به تحول بنيادين نخواهد انجاميد اما برخلاف اين رويکرد، ديدگاه ديگري وجود دارد که معتقد است سند تحول، نياز ها و راهکارها را فهرست کرده است و بايد در گام بعدي، نقشه معماري و نظام تربيتي متناسب با اين نيازها و راهکارها طراحي شود و پيش نياز اين نقشه و نظام تربيتي ، تدوين خرده نظام ها و اسناد پائين دستي سند تحول مي باشد. چنانکه در فصل ششم سند نيز به آن اشاره شده و بر" طراحي و تدوين و اجراي اسناد تحولي زير نظام ها شامل برنامه درسي، تربيت معلم و نيروي انساني، راهبري و مديريت، تامين و تخصيص منابع مالي، تامين فضا و تجهيزات و فناوري" تاکيد شده است.
بر اين اساس به نظر مي رسد شورايعالي انقلاب به مصداق "الاکرام بالا تمام" بايد در تکميل گام ارزشمند تصويب سند، گامي ديگر بردارد و در راستاي اجراي بخش اول فصل هشتم که آن شورا را مسئول سياست گذاري و تصميم گيري کلان، ارزيابي و نظارت راهبردي فرايند تحول مي شمارد، شورايي را براي انجام اين مسئوليت منصوب کند زيرا همچنان که مقام معظم رهبري تاکيد فرموده اند:
"لازمه اجراي سند تحول بنيادين در آموزش و پرورش، برنامه ريزي دقيق و تهيه نقشه راه و عمل به آن، تا رسيدن به اهداف تعيين شده است". اگر براي اجراي سند تحول، نظام آموزش و تربيتي مطلوب و کارآمدي طراحي شود مدرسه به نهادي فعال و بالنده و مسئوليت پذير در زمينه تربيت نسل آينده تبديل خواهد شد. نهادي که براي تحقق اهداف تربيتي و همه جانبه در نسل آينده، برنامه دارد و با روش هاي روز آمد و جذاب پاسخگوي نيازهاي آينده سازان کشور است و مي کوشد با توجه به فطرت الهي کودکان و نوجوانان آنان را در عرصه هاي اعتقادي، علمي ، سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فني و هنري و زيستي تربيت کند.
قدس: گرانی و سلطانهای نامریی!
«گرانی و سلطانهای نامریی!» عنوان يادداشت روز روزنامه قدس به قلم امیر روحپرور است كه در آن ميخوانيد:
مرغ در برخی استانها کیلویی 8000تومان شد! این خبری بود که دیروز برخی خبرگزاریها آن را در خروجی خود قرار دادند؛ رقمی که خیلی را دست به دهان کرد که چطور ثبت این رقم نجومی آن هم در آستانه ماه مبارک رمضان امکان دارد
طی چند روز گذشته جنگ تمامعیاری میان مرغداران و شرکت پشتیبانی امور دام سر گرفته است، جنگی که بدونتردید دود آن به چشم مردمی رفته است که این روزها وقت خود را در صفهای خرید مرغ به هدر میدهند. مرغداران مدعیاند شرکت یادشده از اردیبهشتماه تاکنون 55هزار تن نهاده کنجاله سویا که از سوی اتحادیه سراسری مرغداران گوشتی کشور خریداری و پول آن پرداخت شده را در اختیار تولیدکنندگان نگذاشته است. درمقابل شرکت پشتیبانی امور دام هم از تخلفات مرغداران می گوید.
این در حالی است که در چند روز گذشته برخی نمایندگان مجلس علت اصلی گرانی کالاها بویژه کالاهای اساسی در بازار را عدم صدور مجوز برای ترخیص حدود 96هزار تن کالا از گمرک دانسته اند.
این اظهارات در حالی مطرح میشود که بعضی مسؤولان کشورمان از وجود دستهای پنهان در ماجرای رشد قیمتها خبر دادهاند.
به عنوان مثال، نادر قاضیپور دیروز در مصاحبه با یکی از رسانهها، موضوعات جالبی را درباره سلطان واردات گوشت مطرح کرده است:
«هویت سلطان گوشت ایران برای همه کاملاً مشخص است. این فرد کسی است که اکنون کنجالههایش در کشتی و روی بندر است و اگر بخواهد، میتواند یک دقیقهای همه این کنجالهها را وارد کشور کند. این فرد کسی است که بانک مرکزی درباره او به بانک کشاورزی نامه نوشته است، مبنی بر اینکه این پانزده شرکت که وابسته به این شخص، همسر، پسر و دختر وی است، اینقدر بدهی بانکی دارد و با این فرد معامله نکنید؛ اما باز هم با او معامله کردند».
وی در بخشی دیگر از سخنانش که سایت تابناک آن را انعکاس داده، گفته است: «این وضعیت محصول شرایطی است که با ایجاد انحصار برای یک نفر به وجود آمده است... این چه معنا دارد که کل هفتاد میلیون جمعیت ایران را فدای یک سرمایهدار کردند... این فرد سلطان گوشت ایران است.»
متأسفانه چندی است، در همه موارد، صحبت از دستهای پشت پرده و سلطان گرانی و مانند آن میشود. اما معلوم نیست چرا این سلطانها نامریی باقیماندهاند؟
آیا وقت آن نرسیده است که دست این سلاطین پوشالی را از سفره مردم قطع کنیم؟
سياست روز: ضرورت واکاوی وبازخواني قطعنامه ۵۹۸
«ضرورت واکاوی وبازخواني قطعنامه ۵۹۸ » عنوان يادداشت روز روزنامه سياست روز به قلم اسد الله افشار است كه در آن ميخوانيد:
شوراي امنيت از ۳۱ شهريور ۱۳۵۹ که عراق به ايران تجاوز كرد تا پايان سال ۱۳۶۹ مجموعا ۱۴ قطعنامه و۱۵ بيانيه صادر نمود که قطعنامه ۵۹۸ به عنوان هشتمين قطعنامه از اهميت ويژه اي برخوردار است. همه قطعنامههاي قبلي به علت جهت گيري ناعادلانه آنها از سوي ايران رد شده بود اما در ابتداي صدور قطعنامه ۵۹۸ بعلت نکات مثبتي که در اين قطعنامه گنجانده شده بود از سوي جمهوري اسلامي اعلام شد که ايران جاي بحث و مذاکره دراين قطعنامه ميبيند و آن را نه رد کرد و نه قبول؛ ولي سرانجام در تاريخ ۲۷ تير ۱۳۶۷ اين قطعنامه مورد قبول جمهوري اسلامي ايران قرار گرفت. واينك درسا لروز پذيرش قطع نا مه ي مذكور نكا تي را دراين خصوص يادآور مي شويم:
۱- قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیّت به صورت ناگهانی و بدون پیش زمینه به وجود نیامد و ناشی از تفکرات یک جانبه هم نبود، بلکه نتیجه تحوّلات عظیم و اساسی در جبهه های نظامی و سیاست های بین المللی بود که در جهت تقویت روحیه رژیم عراق و حامیان او و جلوگیری از گسترش امواج انقلاب اسلامی در کشورهای عربی تنظیم گردید. پیشرفت های نظامی عمدهای که در رشته عملیات های والفجر، خیبر، قدس، ظفر، کربلا، فتح و نصر به دست آمد و تلفات و خسارات سنگینی که به نیروهای دشمن وارد شد و تصرّف بخشی از اراضی در داخل عراق، و به خصوص نزدیک شدن ایران به بصره، وضعیت شدیدا تهدیدآمیزی را برای عراق و حامیانش به وجود آورد. لذا با دستپاچگی حرکت سیاسی تازه ای را سامان دادند تا با قبول برخی خواسته های ایران، نظام عراق را از این مهلکه نجات دهند.
۲- قطعنامه مذکورتنها قطعنامه اي است که در طول هشت سال جنگ, پنج عضو دائمي شوراي امنيت ماهها تشکيل جلسه دادند تا درباره تهيه متن پيش نويس آن توافق کنند.
۳- نکته قابل ذکردرباره قطعنامه،لحن آمرانه و قاطع قطعنامه آن مي باشد که آن را ازقطعنامه هاي قبلي که عموما جنبه توصيه اي داشتند متمايزمي سازد.
۴- عنوان قطعنامه ۵۹۸ ، نظیر قطعنامه های پیشین "وضعیت مابین ایران و عراق" نیست، بلکه برای اولین بار قطعنامه تحت عنوان "منازعه بین ایران و عراق" صادر شده است و اولین قطعنامه ای است که بر اساس فصل هفتم منشور ملل متحد و به استناد مواد ۳۹ و ۴۰ آن صادر گردید.
۵- این قطعنامه چه از نظر شکلی و چه از نظر ماهوی توصیه نیست، بلکه تصمیم برخاسته از اعتقاد شورای امنیت است و این موضوع علاوه بر محتوای قطعنامه،درآغاز پاراگراف های ۱، ۷ ، ۸ و ۱۰ قسمت مقدماتی و پاراگراف ۱۰ اجرایی، صراحت دارد.
۶- به لحاظ حقوقی وسیاسی،اخذ غرامت ازعراق ازپیچیدگی های خاصی برخورداراست.این پیچیدگی ها طیف وسیعی را دربرمی گیرد که دامنه آن از ادعاهای متقابل درمورد شروع جنگ تا مسئله پذیرش اولین قطعنامه های شورای امنیت درسال ۱۳۶۱ وتداوم جنگ گسترش دارد و نیز شامل مباحث حقوقی متنوع بعد از انتخاب دولت جدید عراق، تهیه مقدمات لازم برای دریافت غرامت به عنوان یک خواست ملی ازسوی دستگاه دیپلماسی کشور، بیش از پیش ضرورت پیدا می کند.
۷- بند۷ قطعنامه ۵۹۸ چنین مقرر می دارد: ابعاد عظیم خسارات وارده در جریان درگیری و نیاز به تلاش برای بازسازی با بهره گیری از کمک های بین المللی مناسب است.که پس از پایان درگیری تصدیق می گردد. به نظر می رسد با فعال کردن این ساز و کار حقوقی دراسناد حقوقی، می توان گامی به جلو جهت اخذ غرامت برداشت. لذا ضرورت دارد نمایندگی جمهوری اسلامی ایران نزد سازمان ملل با ارسال یاد داشت رسمی دراین راه قدم بردارد.همچنین از طریق مکاتبه و تماس با اعضای تاثیرگذار شورای امنیت (اعضای دائم) می توان خواستار تنظیم پیش نویس بیانیه یا لزوما قطعنامه ای در خصوص کمیته مذکور و غرامت های کشورمان شد.
۸- در قطعنامه به مسئولیت عراق در شروع جنگ اشاره نشده و متجاوز را معرفی نکرده بود و از محکومیت عراق به نقض حقوق بشر،کاربرد سلاح های شیمیایی، حمله به مناطق مسکونی و هواپیماهای غیر نظامی وکشتی های تجاری سخنی به میان نیامده بود وابهامات آن بهانه ای برای توجیه حضورومداخله امریکا درخلیج فارس گردید.
۹- با همه ایرادات و ابهاماتی که درقطعنامه ۵۹۸ وجود داشت، بنابر بعضی مصالح و ضرورت هایی که وجود داشت، مقامات بلندپایه جمهوری اسلامی ایران موافقت خود را با قطعنامه اعلام داشتند که از آن جمله می توان به مصلحت کلّی نظام، اوضاع نامساعد جهانی، حضور گسترده نظامی آمریکا در خلیج فارس، کاربرد وسیع سلاح های شیمیایی و بعضی عوامل دیگر اشاره نمود.
۱۰- موضوع قطعنا مه مزبوراز مباحث غامض وپراز ابهام دوران جنگ تحمیلی است که امام خمینی(ره) نوید تبیین آن را درآینده داد. اینک پس ازگذشت بیست و سه سال ازقبول آن ضرورت واکاوی وبازنگری آن احساس می شود . زیرا پرداختن به ریشه ها و زمینه ها و علل و عوامل پذیرش قطع نامه ۵۹۸ از ضرورت های جدی در عرصه تاریخ هشت ساله محسوب می شود.
اين قلم اميدوار است در همایش قطعنامه ۵۹۸ كه در تاریخ ۲۸ تیر ماه ۱۳۹۰برگزار مي گردد ؛ به خوبی روشن شود که به چه دلیل و چگونه امام (ره)را مجاب به قبول قطعنامه ۵۹۸ نمودند. البته این کار باید به صورت فرهنگی و مبتني براستدلالات عقلي و بدوراز حب وبغض های سیاسی صورت گیرد تا محورواقعی قطعنامه روشن گردد و نقش افراد دراين زمينه مشخص شود.
تهران امروز: تجهيزات پزشكي و جان بيماران!
«تجهيزات پزشكي و جان بيماران!» عنوان يادداشت روز روزنامه تهران اموز به قلم دکترانوشیروان محسنی بندپی است كه در آن ميخوانيد:
هشدارهايي كه اين روزها در رسانههاي مختلف درباره كيفيت تجهيزات پزشكي و برخي داروها شنيده مي شود، به حق است. البته وضعيت داروها و تجهيزات پزشكي يكي نيست! ما در زمينه توليد دارو 98 درصد به خودكفايي رسيده ايم. مسئله قاچاق و وضعيت كيفيت تنها در زمينه تهيه داروهاي بيماران صعب العلاج مشكلزاست! مثلا بيماراني كه شيميدرمان ميشوند. داروهاي مورد نياز اين بيماران هم قيمت بالايي دارند وهم ارز بر هستند.
بنابراين مسئله اي كه امروز باعث نگراني شدهاست درباره همه داروها عموميت ندارند. برنامه هاي خوبي در چند سال اخير انجام شده كه باعث شد تا تكنولوژيهاي نوين به بازار عرضه شود و به حجم بالايي از توليد برسيم! اما مسئله اينجاست كه بيماران خاص معمولا افراد محتاجي هستند كه مجبورند به هرقيمتي داروي خود را تامين كنند و همين باعث مي شود تا بازارهاي سياه و آزاد نبض اين داورها را در دست بگيرند. بنابراين بايد نظارت بيشتري انجام داد تا اين داروها راحتتر در اختيار آنها قرار بگيرد. اما در زمينه تجهيزات پزشكي هنوز در ابتداي تكنولوژي هستيم.
توليت تجهيزات پزشكي در ساختار جديد سازمان دارو وغذا، به اين سازمان واگذار شدهاست. بنابراين بايدمسيري كه براي توليدات داخلي دارو طي شد را در زمينه تجهيزات پزشكي بهكار ببريم تا مسئله تجهيزات پزشكي هم حل شود! متاسفانه الان تجهيزات پزشكي نامرغوب زيادي از كشورهاي چين و هند وارد ميشود.
مثل همين وسايل دندان پزشكي يا وسايلي كه در اتاق عمل استفاده مي شوند. بنابراين نظارت شديد مسئولان را ميطلبد. متاسفانه بحث استانداردسازي در تجهيزات پزشكي خيلي ضعيف است. همين مسئله هم باعث ورود تجهيزاتي ميشود كه نگرانيهاي بسياري را در ميان جامعه پزشكان و بيماران بهوجود آورده است!
البته بحث قاچاق اين تجهيزات هم وجود دارد و براي پايان دادن به اين پديده خطرناك، به يك همكاري بين بخشي احتياج است. قاچاق تجهيزات پزشكي هم مثل قاچاق ساير كالاست. يعني همان وضعيت دارد اما چون تجهيزات پزشكي با سلامت افراد جامعه سروكار دارد ، بنابراين قاچاق آنها محسوس تر و حساس تر است.
الان هر صنفي داراي پروانه كسب است، بنابراين بايد استاندارد لازم آن را داشته باشد. همچنين بايد برخوردها در مبادي ورودي كشور شديدتر شود. الان در بخش دارويي، هر دارويي كه وارد ميشود براساس قانون بايد تكنولوژي آن هم وارد شود. در بخش تجهيزات پزشكي هم بايد به همين سمت رفت تا هم قيمتهاي آن درست شود و هم مسئله قاچاق آن حل شود!
وطن امروز: مبانی نبرد اطلاعاتی ایران و غرب
مبانی نبرد اطلاعاتی ایران و غرب» عنوان يادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم مهدي محمدي است كه در آن ميخوانيد:
این کاملا درست است که ایران و غرب درگیر یک نبرد اطلاعاتی سنگین و سطح بالا با یکدیگر هستند اما آیا واقعیت آنچه در صحنه نبرد اطلاعاتی ایران و غرب میگذرد، همان است که روایتگران آمریکایی و اسرائیلی میگویند؟ اخیرا چند نویسنده آمریکایی و اسرائیلی از جمله یوسی ملمان، تحلیلگر هاآرتص در امور امنیتی و دیوید سانجر که همین موقعیت را در روزنامه نیویورک تایمز دارد، کتابهایی منتشر کردهاند که ادعا شده توصیفی از ابعاد پنهان و عمدتا ناگفته نبرد اطلاعاتی ایران و غرب است.
یکی از این کتابها عملیات سایبری آمریکا و برخی دیگر از کشورهای غربی علیه برنامه هستهای ایران را توصیف میکند و دیگری روایتی است از ترور دانشمندان هستهای ایران از سوی صهیونیستها. نبرد اطلاعاتی ایران و غرب البته چیز جدیدی نیست. در واقع سابقه این موضوع به نخستین روزهای پس از انقلاب بازمیگردد؛ زمانی که غربیها تصور میکردند با خلأ یک جامعه اطلاعاتی نیرومند در ایران مواجه هستند.
اما نسخه جدید این نبرد مشخصا محصول فتنه 88 است. پس از فتنه به 2 دلیل عملیات اطلاعاتی مجددا به فهرست گزینههای فشار غرب علیه ایران بازگشت. نخستین دلیل این بود که بر اثر خیانتهای جریان فتنه و بیثباتیهای مقطعی که در آن زمان ایجاد شد، این تحلیل در ذهن غربیها بهوجود آمد که نوعی از همگسیختگی امنیتی در ایران وجود دارد و بنابراین زمان برای وارد کردن ضربههای کاری در حوزههای نیمهسخت به ایران مناسب است.
شاید به همین دلیل بود که برای نخستین بار پس از انقلاب سیلی از گروهها و شبکههای تروریستی به سمت ایران گسیل شدند و امکانات پشتیبانی و لجستیکی فراوانی برای آنها تدارک دیده شد. دلیل دوم به راهبردی بازمیگشت که آمریکاییها پس از مشورت با جریان فتنه برای حداکثری کردن فشار بر ایران طراحی کردند. آن راهبرد در خلاصهترین بیان این بود که عملیات اطلاعاتی باید با گزینههای دیگر مانند ایجاد تهدید معتبر نظامی، تحریم، عملیات روانی و رسانهای، مذاکره و حمایت از جریان فتنه در داخل ترکیب شود تا بتواند در میانمدت – در زمانی حدود 3 تا 5 سال- به تغییر محاسبات راهبردی ایران درباره موضوعاتی مانند برنامه هستهای بینجامد.
به علاوه تصور غربیها این بود که اگر بتوانند دور جدیدی از عملیات اطلاعاتی در ایران را آغاز کنند، حداقل 3 اتفاق رخ خواهد داد. نخست اینکه نوعی رعب و وحشت فراگیر از احتمال وقوع مستمر تهدیدهای نیمهسخت درون جامعه ایران بهوجود خواهد آمد و اقتدار و کفایت امنیتی نظام زیر سوال خواهد رفت.
برخی دوستان داخلی طرفهای غربی به آنها این مشورت را داده بودند که اگر بتوانند از نظام اقتدارزدایی کنند، امکان ازسرگیری مجدد ناآرامیهای خیابانی وجود دارد. دلیل دوم این بود که غربیها تصور میکردند با ناامن جلوه دادن فضا قادر خواهند بود دانشمندان ایرانی را از مشارکت در پروژههای حساس نظام بازدارند و عملا پروژههای علمی و صنعتی حساس کشور را از کادرهای نخبه خالی کنند.
سومین دلیل هم البته به این بازمیگشت که مدتهاست غربیها تصور میکنند باید در مقابل ایران زمان بخرند و از طریق کند کردن روند برنامههای علمی و صنعتی ایران بویژه در حوزههای دفاعی و فناوریهای سطح بالا، زمانی ایجاد کنند تا بشود در آن زمان برای تدوین یک راهبرد کارآمد در مقابل ایران تامل کرد. بنابراین این نکته بسیار مهم است که توجه شود عملیات اطلاعاتی در واقع یکی از مهمترین تاکتیکهای غرب برای خرید زمان در مقابل ایران است؛ چیزی که ظاهرا بویژه آمریکاییها بشدت به آن محتاجند. حال سوال این است که ابعاد این موضوع چگونه بوده؟ هدف افشاگریهای اخیر در این باره چیست؟ و آینده محتمل این نبرد چه خواهد بود؟به این موضوع بازخواهیم گشت.
مردم سالاري: پاي يک زن در ميان است
«پاي يک زن در ميان است» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم علي ودايع است كه در آن ميخوانيد:
رهبر جوان کره شمالي که 6 ماه پيش جانشين کيم جونگ ايل شد، به صورت متناوب گاهوبيگاه تيتر يک رسانههاي جهان را از آن خود کرده است. مرد نخست پيونگيانگ با عمل به شيوه و سلوک پدرانش، هميشه براي ارتش و نيروهاي نظامي کرهشمالي ارزش زيادي قائل بوده است.
با توجه به اين که هر تحرک در اين کشور مورد علاقه مطبوعات جهان است و خواب را از چشمان کاخ سفيد به همراه سئول و توکيو ميربايد؛ کيم جونگ اون حداکثر بهره را از بازي با عناوين رسانهها ميبرد. بازديدهاي سرزده از يگانهاي ارتش، عمليات پرتاب راکت فضايي، فراهم کردن مقدمات مهيبترين آزمايش هستهاي جلوي چشم ماهوارههاي جاسوسي و حتي بيانيههاي آتشين عليه دشمنان اين کشور، اتاق فکر دشمنان کره شمالي را به التهاب مبتلا کرده است.
ناگاه بازي عوض ميشود! دو هفته پيشتر با چراغ سبز کيمجونگ اون، زنان در اين کشور اجازه يافتند از شلوار، کفش پاشنه بلند و گوشواره استفاده کنند، محدوديت براي استفاده از موبايل کمتر شد و فراتر از همه اين موارد خوردن پيتزا آزاد شد.به فاصله چند روز بعد، رهبر کره شمالي مشغول تماشاي آواز گروه موسيقي پيونگيانگ به همراه شخصيتهاي والت ديزني و ميکيموس ديده شد و تصاوير آن به صورت گسترده منعکس شد.
در ميان همهمه موسيقي کرهاي و شخصيتهاي آمريکايي، نگاهها روي زني ناشناس در کنار کيمجونگ اون قفل شد تا علامت سوالها درباره خاندان حاکم و سياستهاي آينده پيونگيانگ بزرگتر شود. هيون سونگ وول دستش را روي دسته صندلي مرد اول کره شمالي گذاشت تا برخي انگشت حيرت از اقدام اين بانوي خواننده به دهان بگيرند.
گفته شده، وي بانوي اول اين کشور است و نسبت فاميلي او با کيمجونگ ايل رد شده است. ابتدا مصاديق غربگرايي آزاد شد و حالا خلاف رسم رهبران کره شمالي، بانوي اول، آن هم با چهرهاي مدرن و لباس غربي مقابل رسانهها حاضر شده است. اين اقدام در پشت پرده، نارضايتي برخي فرماندهان سالخورده ارتش کره شمالي را در پي داشت؛ مرداني که اقدامات پسر را به منزله پشت کردن به آرمانهاي پدر تلقي ميکنند.
سرانجام روز گذشته، فرمانده بزرگترين ارتش جهان به علت بيماري از تمام مناصب حکومتي و حزبي که داشت؛ عزل شد. اتفاقي نادر که تنها يک دليل براي آن ميتوان آورد، نارضايتي و شايد مقاومت در مقابل اقدامات مرد اول پيونگيانگ. همراهي زن مرموزه که بانوي اول کره شمالي محسوب ميشود، در کنار کيمجونگ اون يعني وي توانسته در تصميمات رهبري اين کشور تاثيرگذار باشد و البته آزاديهاي اجتماعي در کره شمالي به منزله دست دوستي به سوي دشمن ديرينه، غرب نيست و تنها فضاي بسته کره شمالي را تلطيف ميکند.
ابتكار: پروژ تغيير با ورود عضو سيا به عربستان کليد خورد
«پروژ تغيير با ورود عضو سيا به عربستان کليد خورد» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم حسين علايي است كه در آن ميخوانيد:
سن بالاي شاهزادگان سالمندي که در صف حکومت قرار دارند، نگراني قدرتهاي بزرگ از جمله آمريکا را فراهم آورده و حتي پترائوس، رئيس سازمان سيا را به عربستان کشانده است.ماجرا از کشته شدن دو تن از اهالي منطق قطيف عربستان در درگيري با پليس محلي شروع شد. در همانجا بود که شعل خشم شيعيان در اعتراض به دستگيري النمر، روحاني شيعيان زبانه کشيد و نيروهاي امنيتي را به تکاپو انداخت.
تاکنون 600 نفر در اين ناآراميها دستگير شده اند و همچمنان قطيف و شرقيه شاهد درگيريهاي پراکنده ميان طرفين است. در باب دلايل و علل اعتراضات شيعيان در شرق عربستان غالباً گفته ميشود که تظاهرات متأثر از انقلابهاي عربي بوده است. عربستان سعودي در ميان نظامهاي پادشاهي و غيردمکراتيک منطقه به لحاظ سطح پائين حقوق شهروندي و مدني از ويژگيهاي خاصي برخوردار است.
نميتوان فراموش کرد عربستان سعودي تنها رژيمي بود که از بعد از شروع قيامهاي مردم در کشورهاي عربي، حامي روساي جمهورِ مادام العمرِ کشورهايي مانند مصر، تونس، يمن و اميرنشين بحرين بوده و بسيار تلاش کرد که کوششهاي مردم در کشورهاي مختلف به نتيجه نرسد. پادشاهي عربستان سعودي زين العابدين بن علي را پناه داد و از حسني مبارک دعوت کرد تا براي نجات جانش به آن کشور فرار کند.
اما به رغم هم اين تلاشها، کوششهاي مردم در کشورهاي عربي همگي به ضرر پادشاهي عربستان سعودي تمام شد و هم اکنون خاندان سعودي با 3 مشکل اساسي بعد از قيامهاي مردم در کشورهاي عربي مواجه هستند:اول اينکه اين قيامها مردمي و بر ضد رژيمهاي استبدادي و ديکتاتوري عربي بوده و رژيم عربستان يکي از مظاهر همين حکومتها در خاورميانه است. دوم اينکه قيامها خواهان مردمسالاري در کشورهاي عربي است و رژيم عربستان از جمله کشورهايي است که در آن مردمسالاري محلي از اعراب ندارد و يک قبيله بر آن حکومت ميکند.
مردم در جريان انقلابها در کشورهاي عربي، خواستار آزاديهاي سياسي، حضور و مشارکت در حاکميت بودند و طرح چنين شعارهايي، تهديد بزرگي براي حکومتهاي پادشاهي موروثي است و مفاهيمي همچون آزاديخواهي و مشارکت مردم، اساس حکومت اين رژيم را به خطر مياندازد. معضل ديگري که سعوديها با آن مواجه هستند، سرايت خيزشهاي مردمي به بحرين است؛ کشوري که اکثريت آن را شيعيان تشکيل ميدهند؛ در حاليکه حکومت در دست يک خانواد سني وابسته به آل سعود است.
سعوديها به خوبي ميدانند در صورتي که حکومتي مردمي جايگزين اميرنشين آل خليفه شود، تمام حکومتهاي اميرنشين و پادشاهي در حوز خليج فارس سقوط خواهند کرد و دقيقاً بر همين اساس بود که سال گذشته عربستان با دخالت گروههاي نظامي خود در بحرين مانع از به ثمر رسيدن قيام مردمي در اين کشور شد. اما امروز به رغم هم تلاشِ سعوديها براي مهار انقلاب ها، قيام مردمي از درون عربستان و از منطق شرقيه سر برآورده و شيعيان قطيف و منطق شرقيه با تمام قوا احياء حقوق خود و کسب حداقل آزاديها را فرياد ميزنند.
شايد نظام سياسي عربستان بيش از هر زمان ديگري دستخوش تلاطم قرار گرفته باشد؛ نميتوان انکار کرد که بحران داخلي از يک سو و حضورنظامي سعوديها در بحرين سياستمداران را بسيار نگران کرده و در سويي ديگر قيامها و خيزشهاي مردمي در کشورهاي عربي نفوذ سنتي رياض در منطق خاورميانه را کاهش داده است.برهمين اساس بود که رژيم آل سعود براي مقابله با خيزشهاي مردمي در کشورهاي عربي ظرف 3 سال گذشته حداقل 7 ميليارد دلار هزينه کرده است.
سقوط مبارک براي شاهزادگان سعودي ضرب بزرگي بود؛ چه آنکه حسني مبارک، همپيمان آمريکا و اسراييل از متحدين عربستان نيز به شمار ميآمد و سقوط آن حکومت و جايگزيني آن با اخوان المسلمين که معتقد با سازش با اسراييل عليه فلسطينيان نيست، نفوذ عربستان در اين منطقه را با چالشهاي زيادي مواجه ساخته است.
در اين ميان نميتوان تحولات يمن و تأثير آن بر موقعيت منطقه اي عربستان را ناديده گرفت. در يمن، سقوط علي عبدالله صالح فضا را براي عربستان تنگ کرده و هم اکنون دولت سعودي از ناحي يمن نيز احساس نگراني زيادي ميکند. در صورتي که در يمن مردم، بتوانند دولت مستقلي را تشکيل دهند، اين به مفهوم کاهش شديد نفوذ عربستان خواهد بود.
در کنار بحران سياسي در پادشاهي عربستان، پير و فرتوت بودن حاکمان اين کشور و سن بالاي شاهزادگان سالمندي که در صف حکومت قرار دارند، نگراني قدرتهاي بزرگ از جمله آمريکا را فراهم آورده و حتي پترائوس، رئيس سازمان سيا را به عربستان کشانده تا در مورد حکومت آيند عربستان به رايزني بپزدازند و چاره اي براي حاکمان سالخورده سعودي بيابد. نمي توان انکار کرد مدتي است که خيزشهاي مردمي در کشورهاي عربي پايان عمر حکومتهاي سلطنتي و موروثي حاکمان مادام العمر را کليد زده و شايد سالهاي آينده تحولات عظيمي بيش از آنچه که تاکنون در کشورهاي عربي رخ داده است، رقم خواهد خورد.
حمايت: طرحی شکست خورده
«طرحی شکست خورده» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت به قلم محمد صالح جوکار است كه در آن ميخوانيد:
احداث خطوط لوله انتقال نفت و گاز از خلیج فارس به دریای عمان که اکنون امارات متحده عربی به دنبال آن است و به تازگی فاز نخست آن را افتتاح کرد، برای دور زدن طرح احتمالی مسدود کردن تنگه هرمز دنبال میشود که مطمئناً با شکست روبه رو خواهد شد؛ چون اینگونه پروژهها نمیتواند جایگزین مناسبی برای تنگه هرمز به حساب آید.
عمدهترین ذخایر نفتی و گازی دنیا در منطقه خلیج فارس قرار دارد و حجم عظیمی از نفت مورد نیاز جهان از این تنگه عبور میکند. طرح اماراتیها که به زعم خود طرحی برای دور زدن تنگه هرمز است فقط میتواند حجم بسیار کمی از انرژیای را که از تنگه هرمز عبور میکند منتقل کند.
علاوه بر این موضوع امنیت خطوط مواسلاتی نیز مطرح است؛ امنیت انتقال انرژی نفت و گاز از طریق خطوط لوله نسبت به عبور از طریق نفتکشها از تنگه هرمز بسیار کمتر است بنابراین این که برخی از کشورهای عربی اعلام میکنند که برای انتقال نفت از خلیج فارس به دریای عمان از خطوط لوله استفاده خواهند کرد و پروژههایی که در این زمینه دارند تنها یک امید واهی است که هیچگاه به واقعیت نخواهد پیوست.
بار دیگر باید تاکید کرد که تنگه هرمز یک تنگه حیاتی برای تأمین انرژی دنیاست و هیچ جایگزینی برای آن وجود ندارد و کشورهای منطقه هم باید این واقعیت را باور کنند و به دنبال جایگزینی برای آن نباشند چون با این اقدام ها فقط دارایی و وقت خود را به هدر خواهند داد.شاهدیم که هرگاه جمهوری اسلامی در برابر تحریمها و تهدیدهای غربیها، آنان را به بستن تنگه هرمز تهدید کرده است این موضوع مطرح میشود که تا به امروز هم نتوانستند آنرا عملیاتی کنند. مطرح شدن اینگونه طرحها به جای این که جنبه عملیاتی داشته باشد بیشتر جنبه جنگ روانی دارد و طرحهای سیاسی محسوب میشوند.
جمهوری اسلامی تا به امروز امنیت تنگه هرمز را تأمین کرده است و نگذاشته است کوچکترین تهدیدی متوجه این تنگه باشد. البته در آینده هم تأمین امنیت تنگه هرمز بر عهده ایران خواهد بود؛ البته مدت زمانی است که با افزایش فشارها و تحریمها علیه ایران، مقامات کشورمان هم تهدید کردند که در پاسخ به این تهدیدها این تنگه را خواهند بست که باید تاکید کرد جمهوری اسلامی فقط در صورتی به بستن تنگه هرمز اقدام خواهد کرد که منافعش به صورت جدی به خطر بیفتد در غیر این صورت چنین اتفاقی نخواهد افتاد.
آفرينش: اهميت برگزاري اجلاس جنبش عدم تعهد و منافع ملي
«اهميت برگزاري اجلاس جنبش عدم تعهد و منافع ملي» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم علي رمضاني است كه ر آن ميخوانيد:
ايران در دهه نخست شهريور ماه سال جاري ميزبان بزرگترين همايش بين المللي ده هاي اخير خود با عنوان شانزدهمين اجلاس سران جنبش عدم تعهد خواهد بود. چرا كه بزرگترين اجلاس بين المللي در سطح سران كه تاكنون به ميزباني ايران برگزار شده مربوط به اجلاس سران كشورهاي عضو سازمان همكاري اسلامي در سال 1376 در تهران بوده است .در اين حال سازمان همكاري هاي اسلامي از 56 عضو اصلي و جنبش عدم تعهد از 118 عضو اصلي و حدود 20 عضو ناظر تشكيل شده و همين امر ميتواند اهميت برگزاري اجلاس عدم تعهد را به خوبي نشان دهد. در اين بين اگر نگاهي به اجلاس عدم تعهد در شهرويور ماه داشته باشيم ذكر چند نكته خالي از لطف نيست:
نخست اينكه برگزاري اجلاس سران عدم تعهد در تهران با توجه به حضور 120 کشور جهان جايگاه ايران را در عرصه بين الملل ارتقا خواهد داد. در اين بين بعد از پانزدهمين اجلاس سران كشورهاي عضو جنبش عدم تعهد در سال 2009 به ميزباني مصر اكنون با برگزاري شانزدهمين اجلاس سران در ايران، كشورمان براي يك دوره سه ساله رياست اين نهاد بين المللي را كه با 118 كشور عضو، كه بزرگترين نهاد بين المللي بعد از سازمان ملل محسوب مي شود، برعهده خواهد گرفت. در اين حال برگزاري اجلاس سران و رياست سه ساله اي ايران بر جنبش عدم تعهد در سال هاي 1391 تا 1394 مي تواند فرصتي مناسب براي منافع ملي ايران در صحنه ي منطقه اي و بين المللي باشد.
دوم برگزاري موفقيت آميز نشست آتي در شهريور 1391 ميتواند منافع گسترده اقتصادي، پرستيژي سياسي و.. را به همراه داشته باشد. در اين حال بايد توجه داشت كه بي گمان در راه برگزاري اين نشست چالش ها و موانع گسترده اي نيز وجود دارد. بخشي از اين چالشها و مشكلات داخلي است و بخشي نيز از حوزه خارجي است. در اين راستا در حوزه داخلي از يك سو بايد دستگاه هاي مختلف ذيربط از جمله معاونت امور بين الملل رياست جمهوري و وزارت امور خارجه براي برنامه ريزي و انجام هماهنگي هاي لازم براي ميزباني اين اجلاس بزرگ و مهم انجام دهند تا زمينه برگزاري هرچه بهتر اين اجلاس بين المللي به ميزباني ايران فراهم شود. از سوي ديگر نيز بايد توجه داشت كه با توجه به حساسيت اين اجلاس و واكنش ها و انعكاس هاي بين المللي ان هر گونه ناتواني و مشكل در برگزاري هماهنگي و ...اين اجلاس ميتواند پيامدهاي منفي براي منافع ملي كشور داشته باشد . در حوزه خارجي نيز بايد توجه داشت كه برخي از كشورهاي غربي و عربي براي شكست اين اجلاس و عدم و يا كاهش شركت كشورها و تضعيف جايگاه كشورمان در عرصه بين المللي تلاش ميكنند.
سوم آنكه در واقع نكته مهم در اجلاس سران عدم تعهد سطح شركت كشورهاي گوناگون در اين اجلاس است. در ان حال بايد توجه داشت كه هر چه سطح شركت كشورها ( از بين سفير، دبيركل ، وزير خارجه، رهبر، رئيس جمهور ، نخست وزير هر كشوري) مقام بالايي در اين اجلاس شركت كند نشان دهنده توجه كشورها به اين اجلاس و همچنين ديپلماسي و سياست خارجي ايران است.
در اين راستا در فرصت باقي مانده تا اجلاس اين دستگاه ديپلماسي ايران است كه ميتواند سطح شركت كشورهاي خارجي در اين اجلاس را با رايزني و مذاكره بالابرده و بر اهميت اين اجلاس بيفزايد.
ملت ما: برطرف كردن ضعفهاي هويتي و كاركردي وزارت خارجه
«برطرف كردن ضعفهاي هويتي و كاركردي وزارت خارجه» عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم سيد احمدرضا دستغيب است كه در آن ميخوانيد:
وزارت خارجه در بسياري از حوزهها عملكرد درخشاني نداشته است. انفعال و بيتفاوتي به بسياري از مسائلي كه مرتبط با حوزه كاركردي دستگاه ديپلماسي است باعث شده تا بسياري از كارشناسان و سياسيون به انتقاد از رئيسجمهور و وزير خارجه بپردازند. بهواقع همگان ميدانند سياستهايي كه سرلوحه برنامه عملياتي وزارت خارجه قرار ميگيرد برگرفته از ديدگاههاي شخصي وزير نيست و شخص رئيسجمهور در اين ميان نقش بسزايي دارد.
بر اين اساس ميتوان گفت كه مجموعهاي از عوامل و متغيرها وجود دارند كه روند عملكرد يك وزارتخانه را تحقق ميبخشند. نكتهاي كه در بررسي عملكرد وزارتخانهها مورد تاكيد قرار ميگيرد، ارزيابي عملكرد دستگاهها و عوامل داخلي است. در اين ارزيابي عوامل و اتفاقاتي مانند كاهش روابط با انگليس ميتواند يكي از معيارهاي سنجش عملكرد وزارت خارجه باشد اما با توجه به تحولات سريع در عرصه بينالملل و اهدافي كه براي دستگاه سياست خارجي پيشبيني شده است
ميتوان گفت كه وزارت خارجه دولت دهم در بسياري از مواقع از تحولات بينالمللي جامانده و نتوانسته، منافع ملي و هويتي ايران را در اين زمينهها جامه عمل بپوشاند. براي تشريح اين موضوع ميتوان به اين مسئله اشاره داشت كه يكي از نقاط ضعف وزارت خارجه به دليل موازي بودن جايگاهها در عرصه سياست خارجي است. در اين خصوص ميتوان گفت كه شكلگيري نهادها و جايگاهها به صورت موازي ممكن است باعث بروز مشكل مهمي در عرصه داخلي نشود اما چنين مسئلهاي از نقطه نظر بيروني ايجاد نگراني ميكند.
مسئله ديگر در ضعف دستگاه ديپلماسي كشور، ايجاد شكاف در فرصتها است. برخي از اتفاقاتي كه در كشور رخ ميدهد، باعث بروز فرصتهايي ميشود كه اگر دستگاه ديپلماسي از چنين فرصتهايي به خوبي استفاده نكند شرايط براي ايران سخت ميشود. ضعف ديگر وزارت امور خارجه استفاده نكردن از افراد متخصص فراجناحي است كه اين مهم در وزارت خارجه فعلي كمرنگ شده است. به واقع افرادي كه در عرصه دستگاه ديپلماسي كشور به فعاليت ميپردازند ميبايست متخصص به امور بينالملل و آشنا به منافع ملي ايران و قدرت تصميمگيريهاي سريع و صحيح در قبال تحولات بينالمللي باشند.
نكتهاي كه درباره عملكرد دستگاه ديپلماسي كشور بايد به آن توجه كرد هماهنگي بين ماموريتهايي است كه توسط نهادهاي مختلف در عرصه بينالملل صورت ميگيرد كه ملاحظه آنها ضروري است. همواره جهت تعامل و برخورد با پديدههاي بينالمللي در عرصه سياست خارجي ميبايست به شناخت درست وقايع و حوادث در عرصه بينالمللي و نيز تحولات داخلي كشورهاي هدف اقدام كرد.
درك نادرست از تحولات صورت گرفته در موازنه بين كشورها و خصوصاً قدرتهاي تاثيرگذار در عرصه نظام بينالملل سبب ميشود نتوان بهموقع به اين تحولات پاسخ مناسب داد و به درستي منافع كشور را تامين كرد. رفتار و ديپلماسي عمومي كشور بايد به شكلي باشد كه جايگاه و شأن جمهوري اسلامي ايران در منطقه و سطح بينالملل ارتقا يابد در حالي كه متاسفانه با وجود اهميت جمهوري اسلامي ايران و الگوبرداري كشورهاي مسلمان ديگر از انقلاب اسلامي كار متناسب و درخور شأني از جانب نهاد ديپلماسي ديده نميشود.
البته نبايد اين مسئله را ناديده گرفت كه دستگاه ديپلماسي از طرفي درگير فشارها و تحريمهايي است كه از طرف 1+5 به كشورمان تحميل كردهاند اما باز هم انتظار ميرود دستگاه ديپلماسي براي آرامش فضاي كاري اتباع ايراني برخورد و واكنش قويتري نشان دهد. با توجه به شرايط فعلي به نظر ميرسد كه مديران ارشد وزارت خارجه و بهويژه شخص وزير خارجه بايد نگاهي هوشمندانهتر بهموقعيت فعلي دستگاه ديپلماسي ايران داشته و هر چه سريعتر نسبت به برطرف كردن نواقص موجود هويتي و كاركردي خود برآيند كه ضعف وزارت خارجه در تصميمگيريها، تضعيف قدرت ايران در جهان معاصر خواهد بود.
آرمان: هاشمی و ویژگیهای خطیب جمعه
«هاشمی و ویژگیهای خطیب جمعه» عنوان يادداشت روز روزنامه آرمان به قلم تیمور علی عسگری است كه در آن ميخوانيد:
خطیب جمعه پل ارتباطی میان مردم و حاکمیت است، جایگاه امامت جمعه از یک طرف یک جایگاه رسمی و حکومتی است و از جهت دیگر با توجه به اینکه شرط اصلی آن عدالت است، خطیب نماز جمعه باید با مردم رفتاری صمیمانه و صادقانه داشته باشد و مسائل را عالمانه و از روی انصاف تحلیل کند، رفتار فراجناحی پیشه کند و گفتنیها را بگوید. با توجه به چنین جایگاهی که اشاره شد در آخرین خطبه آیتالله هاشمی رفسنجانی مطالب گفتنی و ضروری بیان شد. روشن است که حضور ایشان در جایگاه خطیب جمعه در تهران تقویت نظام و انقلاب محسوب میشود.
دوستداران نظام و حتی مخالفان منصف آن میدانند که آیتالله هاشمی رفسنجانی از سرمایههای مهم مکتب فکری امام راحل و مصداق بارز و روشنی از سیاستورزی و آیندهنگری است و همچنان که بارها گفتهاند از دیدگاه ایشان مردم پایگاه اصلی نظام و ستون فقرات آن هستند و بر این باورند که گفتنیها را باید به مردم گفت و تریبون نماز جمعه بارانداز روحی مردم محسوب میشود. خطیب جمعه هم باید مشکلات و نابسامانیها را مطرح کند و هم راه حل ارائه کند. چنانچه در بعضی مسئولان گوش شنوایی وجود نداشته باشد این خطیب جمعه است که میتواند مسئولان را به نقد کشانده و مطالبات مردم را مطرح کند.
جایگاه نماز جمعه جایگاهی بسیار حساس و مهم است. امام و خطیب جمعه باید از نظر فکری و سیاسی نوآوری فکری داشته باشد، مطالب و پاسخهای وی به مسائل مبتلابه مردم اقناعی باشد تا جذب حداکثری و دفع حداقلی را به عنوان راهبرد نظام، باعث گردد. امروز بیش از هر زمان دیگر نخبگان و بزرگان میدانند که سخنان هاشمی همواره دلسوزانه بوده و کم نیستند دلسوزانی که میگویند باید هاشمی به تریبون نمازجمعه بازگردد.
دنياي اقتصاد: گفتوگو كنيم
«گفتوگو كنيم» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم محمدصادق جنانصفت است كه در آن ميخوانيد:
شهروندان و مصرفكنندگان ايراني اين روزها با كمي نگراني و دلخوري شاهد افزايش قيمت كالاهايي مثل شير، گوشت قرمز، گوشت مرغ و ساير كالاهاي خوراكي هستند.
افزايش قيمت اين دسته از كالاها كه همواره با واكنش و حساسيت مسوولان دولت مواجه ميشد، در روزهاي اخير با واكنش فعالان اقتصادي و نمايندگان ساير قوا نيز مواجه بوده و به اين ترتيب موضوع به صورت فراگيري مطرح شده است. در اين فضا بود و هست كه برخي مسوولان دولتي از يك طرف و توليدكنندگان و فعالان صنعتي و اقتصادي به نوعي مجادله روي آوردهاند.
در حالي كه بالاترين مقامهاي اجرايي، سياسي و اقتصادي كشور از ملتهب كردن فضاي كسبوكار اجتناب ميكنند، اما انگشت اتهام برخي مديران مياني به سوي بخش خصوصي نشانه رفته و بدون اينكه استدلال منطقي و منطبق با دانش اقتصاد داشته باشند، بر اين ابهامها ميافزايند. از طرف ديگر و در شرايط غيرعادي فعلي كه بازار كالاها با التهاب مواجه شده، برخي نهادهاي دولتي نيز توپ را به زمين يكديگر انداخته و كاستيها و كژيهاي منجر به اخلال در بازار را به ديگري نسبت ميدهند.
يك نهاد از ضعف وزارتخانه در تنظيم بازار ميگويد و نهاد ديگر از عدمهمكاري مسوولان بلندپايه ارزي، يك وزارتخانه ديگري را متهم ميكند كه آمار دقيقي از توليد ندارد و ديگري معتقد است ناتواني در مديريت موجب عدمتعادل در بازارها شده است و ... . اين التهابآفريني و اتهامزنيها از طرف مقامهاي مسوول و نشان دادن فعالان بخش خصوصي به عنوان عامل گراني علاوهبر اينكه موجب بياعتمادي بيشتر مصرفكنندگان ميشود، ممكن است موجب خرسندي طرفداران تشديد تحريم ايران نيز شود.
براي اينكه اختلاف ميان بخش خصوصي و دولتي كاهش يابد و به نقطه غيرقابلبرگشت نرسد، لازم است فضاي گفتوگو و نقد منصفانه و كارشناسانه هموار شود. اكنون بر همه بايد آشكار شده باشد كه اگر همين ميزان توليد داخلي كالاها و خدمات نيز فراهم نبود، تحريمها اثربخشتر ميشدند و روزگار سختتر ميشد؛ بنابراين گفتوگو ميان نهادهاي مدني و نهاد دولت با هدف تفاهم و عبور از روزهاي سخت يك ضرورت تمام عيار است.
اين اتفاق اگر رخ ندهد گروهي كه نشان دادهاند تنها راه برايشان اتهام زدن به بخش خصوصي است جان گرفته و همه تعاملهاي انجام شده را به تخاصم تبديل خواهند كرد. فشار به بخش خصوصي در اين فضاي ملتهب بايد جايش را به تفاهم دهد. آمادهسازي فضاي گفتوگو در سطح كلان از مسير فعال كردن دوباره شوراي گفتوگو شايد گام اول باشد. يادمان باشد كه التهابآفريني در اين فضا به عدم منفعت ملي منجر خواهد شد.
گسترش صنعت: نقش سازمانهای توسعهای در تحقق چشمانداز توسعه
«نقش سازمانهای توسعهای در تحقق چشمانداز توسعه» عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت به قلم محمود کمانی است كه در آن ميخوانيد:
نقش برجسته سازمانهای توسعهای در بهبود و توسعه زیرساختهای صنعت و اقتصاد کشور انکارناشدنی است.
نقشی که در برنامه پنجم توسعه کشور نیز تصریح شده است. در این میان سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران بهعنوان یکی از اصلیترین سازمانهای توسعهای کشور، با هدف «تسریع در امر توسعه صنعتی ایران» و «تربیت مدیران برای راهبری صنعت» شکل گرفته و تا به امروز شاهد دستاوردهای مثال زدنی این سازمان در توسعه صنایع کشور چه در بخش خصوصی و چه در بخش دولتی بودهایم.
این سازمان در راستای دستیابی به چشمانداز خود مبنی بر «پیشگامی در جهانیسازی صنایع ایران»، اقدامات متعددی را در دستور کار قرار داده که در این بین میتوان به «مشارکت در برنامهریزی و تنظیم استراتژیهای توسعه صنعتی»، «انجام پژوهشهای توسعهای و کاربردی» و «توسعه کارآفرینی و تربیت مدیران کارآفرین» نام برد. طبق اساسنامه سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران، «توسعه مدیریت و منابع انسانی» از ارکان اصلی پشتیبانی و توسعه صنعت کشور تعریف شده است که در این بین، سازمان مدیریت صنعتی، بهعنوان بازوی اصلی این سازمان ایفای نقش مینماید.
سازمان مدیریت صنعتی در سال ۱۳۴۱ با هدف «توسعه ظرفیت مدیریت کشور» تاسیس شده و اکنون به پشتوانه نیم قرن تجربه و تلاش در ارائه خدمات مشاوره و تحقیق، آموزش و انتشارات، نقش بهسزایی در پرورش مدیران سطوح گوناگون صنعت و اقتصاد کشور ایفا نموده و بنگاههای متعددی را در عبور از بحرانها، رفع چالشها و موانع توسعهای و دستیابی به تعالی سازمانی، یاری رسانیده است.
پروژههایی چون طرح مطالعاتی نوسازی و روزآمد کردن صنعت کشور، بررسی تطبیقی نحوه و فرآیند خدماترسانی بانکها به صنایع و نقش آنها در تامین مالی صنعت در ایران، موانع توسعه بخش خصوصی در سرمایهگذاری صنعتی و ارائه راهکارهای مناسب، طرح سامانه ارتقای مدیریت بنگاهها (سام)، بررسی تاثیر نرخ ارز بر بهای تمامشده صنایع در ایران، رتبهبندی شرکتهای مهندسی، تدارکات و ساخت(EPC)، تدوین سند چشمانداز صنعت حملونقل ریلی کشور، تدوین اسناد راهبردی صنایع دریایی، ارزیابی و توسعه مدیران و منابع انسانی سازمان گسترش و نوسازی صنایع، شرکت ملی نفت ایران و...، تنها بخش کوچکی از پروژههای اجراشده توسط سازمان مدیریت صنعتی در راستای توسعه ظرفیت مدیریت کشور بوده است.
در سالهای اخیر، سازمان مدیریت صنعتی با هدف توسعه دامنه فعالیتها و شبکه همکاری خود، اقدام به راهاندازی نمایندگیهای استانی در اقصی نقاط کشور و نمایندگیهای تخصصی دیگری کرده است که اکنون، تعداد این نمایندگیها از ۱۲ نمایندگی در سال ۸۹ به ۲۸ نمایندگی در سال ۹۱ رسیده است. همچنین از دیگر فعالیتهای این سازمان در راستای سفارشیسازی و ارائه خدمات باکیفیت بالاتر، میتوان به راهاندازی ۹ گروه تخصصی مشاوره در حوزههای «صنعت خودرو»، «صنایع معدنی و فلزی»، «صنعت انرژی (نفت، گاز و پتروشیمی)»، «صنایع غذایی، دارویی و شیمیایی»، «بانک، بیمه و سرمایهگذاری»، «صنعت حملونقل»، «حوزه سلامت»، «مدیریت شهری» و «حوزه فرهنگ» نام برد.
از ابتدای سال۹۰ و با اتخاذ رویکرد تحولی در تمام بخشهای سازمان، توسعه کمی و کیفی فعالیتها در دستور کار قرار گرفت و از این حیث، برخی از خدمات ویژه سازمان که پیشتر در قالب پروژهها و طرحهای مجزا به اجرا درمیآمدند، بهعنوان SBUها یا مراکز تخصصی راهاندازی شدند. مراکزی چون «مرکز ارزیابی و ارتقای شایستگیهای مدیران (IMI-ADC)»، «مرکز ارزیابی و تحلیل صنعت و اقتصاد (رصد)»، «مرکز توسعه شبکه مشاوران و ارائه خدمات کلینیکی» و «مرکز رتبهبندی و اعتباربخشی»، برخی از این مراکز میباشند.
ادغام موسسه مطالعات بهرهوری و منابع انسانی در سازمان مدیریت صنعتی در واپسین روزهای سال ۹۰ (بر مبنای مصوبه شورایعالی اداری) و ادامه فعالیت این مجموعه در قالب «مرکز مطالعات بهرهوری و منابع انسانی» بهعنوان بازوی تخصصی سازمان مدیریت صنعتی در زمینه ترویج، توسعه و کاربردیسازی فناوریهای نوین مدیریت کیفیت، بهرهوری و توسعه منابع انسانی، از تحولات اخیر سازمان بهشمار میرود که تنها با گذشت چند ماه از این ادغام، شاهد موجی از همافزایی و ایجاد توان علمی و عملی بالاتر در دو مجموعه بودهایم.