علی قنبری پاسخ داد:
قنبری تاکید کرد: من معتقدم نه کمونیسم و نه حتی سوسیالیسم نتوانسته است دستاورد چندانی برای بشر داشته باشد. در ضمن آنچه بر ایران حاکم بوده است نیز با این دو اندیشه متفاوت بوده است. ما درگیر نوعی سرمایهداری رفاقتی هستیم، با سیطره بالای دولت بر اقتصاد.
درباره موسی غنینژاد که با دو مناظره تلویزیونی به اصلیترین سخنگوی لیبرالیسم تبدیل شد
داوود سوری گفت: این مناظرهها از این نقطهنظر اهمیت ویژهای دارند که در ابعاد بسیار زیادی دیده شدند. مردم از شعارهای توخالی دولتمردان خسته شدهاند و وضعیت اقتصادی به مردم فشار میآورد. در این شرایط مردم باید با نظرات و عقاید مختلف اقتصادی آشنا شوند. همین شرایط اقتصادی باعث شده تا یک مناظره آکادمیک در رابطه با شیوه حکمرانی اقتصادی به کوچه و خیابان و میان مردم راه پیدا کند. این مناظرهها به مردم نشان میدهد که در داخل کشور حرفهایی وجود دارد که تا بهحال به آن توجه نشده است.
وقتی کارشناس برنامه تلویزیونی در مناظره ضربه فنی شد
در یک مناظره اقتصادی میان اساتید مطرح اقتصاد، در حالی که دکتر درخشان اعلام کرد طرفدار سیاستهای اقتصادی بر اساس مبنای اسلام است، موسی غنی نژاد تاکید کرد که اقتصاد ایران سرمایه داری است، اما نه از نوع رقابتی.
آیا اساسا امکان بی طرفی وجود دارد؟ جواب منفی است! در واقع انسان نمیتواند تصمیم نگیرد. انسان به علت انسان بودن محکوم به تصمیم گیری است. برای انسان بیطرفی معنایی ندارد چرا که همیشه در یک طرف ایستاده است. انسان موجود است و وجود نیست. انسان محیط بر چیزی نیست و بنابراین خود احاطه شده است.
فارین پالسی مطرح کرد
تهدید اصلی برای لیبرالیسم در دهه گذشته، ناسیونالیسم (ملی گرایی) اکثریتی بوده که توسط تهدیدهای واقعی یا ادعایی مطرح شده علیه هویت جمعی سفیدپوستان در ایالات متحده و اروپا، هندوئیسم در هند، یهودیت در اسرائیل و اسلام در ترکیه برانگیخته شدهاند.
وال استریت ژورنال مطرح کرد
چپ امروزی روی سیاست هویتی سرمایهگذاری کرده است که واقعیت مجازی آن را منسوخ خواهد کرد.
کار تایلر استووال روشن ساختن نقاطی بود که پیشتر نادیده گرفته شده بودند از طبقه و نژاد گرفته تا استعمارگرایی نقاطی مهم که باید بیشتر شناخته شوند. هم چنین، لازم است که کار او مورد تردید قرار گرفته و به چالش کشیده شود به ویژه استدلالهای مربوط به «آزادی سفید پوستان».
امید نظریهپرداز عدالت به دور شدن بایدن از لیبرالیسم شایسته سالار
بخش مهم استدلال سندل آن است که دموکراتها باید از لیبرالیسم شایسته سالار که افراد به اصطلاح باهوش را بر به اصطلاح احمقها را ترجیح میدهد و شعارهایی در مورد اعتقاد به علم و تکنوکراسی سرد و بیروح که اوباما معرف آن بود دوری ورزند. او با امید به بایدن او را پسا نئولیبرال و پسا شایسته سالار خواند.
امروز پس از نزدیک به یک قرن، با وجود تحولهای ساختاری عظیمی که ایران تجربه کرده، کماکان همان خواستهای دوران مشروطیت بخش مهمی از مجموعه خواستهای نیروهای ترقیخواه را تشکیل میدهد. به عبارت دیگر، به رغم پیشرفتهای اجتنابناپذیر، عقب هم رفتهایم.
کسبوکارهای خصوصی در کوبا قانونی شد
تصمیم روز جمعه برای کوبا که شرکتهای آن کم و بیش دولتی هستند تغییر عمدهای در سیاست دولت به حساب میآید. مقامها در ماه ژوئیه گفتند به مسافرانی که وارد این کشور میشوند اجازه آوردن مواد غذایی، دارویی و سایر اقلام ضروری بدون پرداخت تعرفه را خواهند داد.
فرید زکریا توضیح میدهد
جایی حوالی دو سال گذشته، هژمونی آمریکایی جان باخت. عصر تفوّق ایالات متحده یک دورهٔ کوتاه سرمستیآور بود، سه دهه که هر دو وهلهٔ ابتدا و انتهایش از جنس فروپاشی بود. این عصر در میانهٔ سقوط دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ آغاز شد. پایانش، یا به عبارت دقیقتر آغاز پایانش، هم سقوط عراق در سال ۲۰۰۳ و تحولات پس از آن بود. اما آیا مرگ جایگاه خارقالعادهٔ ایالات متحده نتیجهٔ عوامل بیرونی بود، یا واشنگتن با عادات و رفتارهای بدش آن را شتاب بخشید؟ مورخّان تا سالهای سال دربارهٔ این پرسش بحث خواهند کرد. ولی در این مرحله، فرصت کافی و زاویهدید مناسبی داریم تا چند برداشت ابتدایی مطرح کنیم.
پوتین در مصاحبه با فایننشالتایمز زیربناهای نظری لیبرالیسم را به چالش کشید: «فرض تفکر لیبرال این است که هیچ کاری نباید انجام داد، اینکه مهاجران میتوانند آدم بکشند، چپاول کنند و با خیال راحت به دیگران تجاوز کنند چون حق آنها به عنوان مهاجر باید رعایت شود.»
قربانیان نئولیبرالیسم
الان زن ۶۰ساله باید با دختر ۱۸ساله رقابت کند تا شوهر خود را نگه دارد.... طبقه متوسطی که پول دارد و کار نمیکند و شب تا صبح و صبح تا شب مشغول خوشگذرانی و نوشتن لاطائلات در مجازی و جو درست کردن است؛ «چرا زنان نمیروند ورزشگاه؟». برای اینکه تمام رستاخیز جهان را در آزادی جنسی، آزادی خرید، آزادی مصرف میداند و نه آزادی سیاسی. چنین آدمی اصلا نیاز به آزادی سیاسی ندارد، مگر میخواهد چه بگوید؟!
از حدود دهه 1970، برخلاف هوچیگرایی نو لیبرالیسم و تاچریسم در دفاع از ارزشهای جامعه لیبرالی و جهان سرمایه، سروکله نظریهپردازانی سیاسی پیدا شد که نهتنها به نقد دیدگاههای خاص لیبرالی پرداختند، بلکه کل ساختار لیبرالیسم و نظریههای سیاسی آن را به باد انتقاد گرفتند.
نقدی بر مفهوم «پایان تاریخ» فرانسیس فوکویاما
مقاله پيش رو آخرين بخش از سلسله مقالاتي است كه تاكنون با عنوان «درباره ليبراليسم» خواندهايد.
ليبراليسم، خاصه ليبراليسم كلاسيك، نظريه سياسي مدرنيته است. اصول موضوعهاش- فرد خودسامان با دلمشغولياش به آزادي و حريم خصوصي؛ رشد ثروت و جريان پيوسته ابداع و اختراع؛ و دستگاه دولت كه براي زندگي مدني هم ضروري است و هم تهديدي هميشگي - مشخصترين ويژگيهاي زندگي مدرن هستند و نگرش فكرياش نگرشي است كه تنها ميتوانسته در جامعه پساسنتي اروپاي بعد از فروپاشي مسيحيت قرون وسطايي كاملا ريشه بدواند.
درباره ليبراليسم
اينجا چندان نميتوانم براي ارائه طرحي از پيشرفت تاريخي نهضت رهاييبخش بكوشم. تنها توجه خواننده را به نقاط مهمي كه در آنها به نظم كهنه تاخت و به انديشههاي بنياديني كه سمت و سوي پيشروياش را تعيين کردهاند، جلب ميكنم.
كنكاشي در گونههاي ليبراليسم به مثابه يك مكتب سياسي