![آیا ترامپ واقعا به دنبال یک توافق هستهای جدید با ایران است؟ آیا ترامپ واقعا به دنبال یک توافق هستهای جدید با ایران است؟](https://cdn.fararu.com/files/fa/news/1403/11/21/2434998_920.png)
«اگر آقای حداد عادل این نکته را قبول داشته باشد، میتوان بحث را همراه با ارائۀ استدلال ادامه داد و اگر قبول نداشته باشد، تا تعیین تکلیف این موضوع، استدلال هیچ معنایی ندارد. واضح است که من در اینجا قصد توصیه به مذاکره با ترامپ را ندارم. تصمیمگیری در این باره باری است بر دوش حکمرانان که خود باید تبعات آن را بپذیرند.»
احمد زیدآبادی در کانال تلگرامی خود طی یادداشتی نوشت:
دکتر غلامعلی حداد عادل رئیس تشکلی به نام «شورای ائتلاف نیروهای انقلاب» گفته است که رهبری برای نفی مذاکره با آمریکا استدلال کرده است، موافقان مذاکره هم دلیل بیاورند و استدلال کنند.
سخن آقای حداد بسیار منطقی و پسندیده است و در واقع وی با این نوع موضعگیری عملاً راه خود را از محافلی که زبان توهین و تهدید و داغ و درفش را به کار گرفته و یا هر نوع بحث از مذاکره را ضرورتاً به دو عنصر حماقت یا خیانت، منحصر میکنند، کاملاً جدا کرده است.
روشن است که از سر نادانی یا خشم و احساس و تعصب و یا هوی و هوس نباید وارد مباحث سیاسی شد و دستورالعمل صادر کرد بخصوص بحثی که به سرنوشت جامعه و کشور مربوط میشود. هر توصیهای در این زمینه لازم است با مبانی روشن، استدلال عقلپسند و توضیح پیامدهای آن همراه باشد، در غیر این صورت وجاهت و استحکامی ندارد.
بحث و ارائۀ دلیل در جهت نفی یا اثبات یک امر، در درجۀ نخست به میزانی از آزادی و امنیت نیاز دارد. به طور قطع نمیتوان شمشیری را بالای سر فردی گذاشت و بعد به او گفت که حالا در جهت پیشنهاد و توصیهات، استدلال کن! متأسفانه سابقۀ اسفباری در نظام جمهوری اسلامی در این باره وجود دارد که قبلاً بارها در بارۀ آن گفته شده و در اینجا نیاز به تکرار آن نیست.
در هر صورت، پیشنهاد آقای حداد چنانچه لوازمش از سوی نهادهای مختلف پذیرفته و رعایت شود، فاصله گرفتن از آن سابقۀ اسفبار است و امیدوارم که از سوی دیگر افراد صاحب قدرت و یا صاحب نفوذ نیز مطرح شود.
واقعیت این است که سیاست سرشتی تراژیک دارد. یعنی گاه پیش میآید که یک حکمران بر سر دو راهیهایی قرار میگیرد که به ناگزیر باید یکی از آنها را انتخاب کند، حال آنکه، هر دو راه عوارض بسیار تلخ و ناگواری دارد. در این نوع وضعیتها، کار بر هر حکمرانی بینهایت سخت و دشوار میشود چون شق ثالثی وجود ندارد.
برای تصمیمگیری در این موارد باید بسیار فکر کرد و سنجید و مشورت کرد و نظر گرفت و عواقب مثبت و منفی هر یک از دو مسیر را به روشنی و صادقانه شکافت و آنگاه تصمیم گرفت. چنین تصمیمی به رغم بغرنجی و پیامدهای دردناک آن، قابل دفاع است و میتوان بسیاری از مردم را نسبت به درستی آن قانع کرد.
هر استدلالی اما در هر حوزهای بنا به مبانی و اصول و فلسفۀ پذیرفته شده در آن حوزه، ضعف و استحکامش روشن میشود. با تأسف بسیار باید گفت که بحث در بارۀ مبانی و اصول و فلسفۀ حکمرانی و حکومتداری در کشور ما دچار پراکندگی و پریشانی شده و اجماعی بر سر آن وجود ندارد. از این رو، اگر بخواهیم در بارۀ هر مسئلۀ سیاسی روز استدلال آوریم به ناچار، کار به آغاز از نقطۀ صفر کشیده میشود و نقطۀ صفر هم این است که حکومت و دولت اصلاً برای چیست؟ در یک جامعه اگر پاسخ اجماعی به نسبت واحدی به این پرسش وجود نداشته باشد، نه فقط استدلالهای دو طرف یک بحث، از جانب هم قبول نمیشود بلکه استدلال هر طرف در چشم دیگری مضحک و بیربط میآید.
در دنیای قدیم و جدید فلسفۀ وجودی دولت و حکومت، بهروزی جامعه بر اساس نظر مردم جامعه و حفظ آن در برابر انواع تهدیدها و خطرات داخلی و خارجی بوده است. حداقل خروجی نهایی حکومت باید حفظ و بقای جامعه یا کشور و منابع انسانی و مادی آن باشد. اگر این هدف به هر دلیلی تأمین نشود، حکومت و دولت در ایفای وظایف خود ناتوان بوده و نمرۀ مردودی میگیرد.
اگر آقای حداد عادل این نکته را قبول داشته باشد، میتوان بحث را همراه با ارائۀ استدلال ادامه داد و اگر قبول نداشته باشد، تا تعیین تکلیف این موضوع، استدلال هیچ معنایی ندارد.
واضح است که من در اینجا قصد توصیه به مذاکره با ترامپ را ندارم. تصمیمگیری در این باره باری است بر دوش حکمرانان که خود باید تبعات آن را بپذیرند. فقط میخواهم به ایضاحِ بحث کمک کنم تا پیامدهای مذاکره وعدم مذاکره و تأثیر آن بر سرنوشت ایران روشن شود.