حاکمیت، نیروهای انقلاب، روحانیون، دانشگاهیان و روشنفکران باید نگاه خود به یک سری مسائل را تغییر دهند. نیاز به یک خودآگاهی تاریخی و درکی درست از شرایط داریم و باید بر اساس عقلانیت و نه آرمانگرایی صرف، تلاش کنیم شرایط را بهبود دهیم، وگرنه با خطرات بسیاری روبهرو خواهیم بود.
یک استاد فلسفه با بیان اینکه حکومت پهلوی میخواست با شیوههای تحمیلی تحولآفرینی کند، گفت: اسلامگرایی سیاسی به عنوان یکی از ریشههای شکلگیری انقلاب اسلامی، واکنشی بود به بیخانمانی فرهنگی جامعه.
به گزارش جماران، بیژن عبدالکریمی در تشریح دلایل شکلگیری انقلاب اسلامی از منظر فلسفه، اظهار کرد: انقلاب پدیده بسیار پچیدهای است. عوامل گوناگون دست به دست هم داده و یک رویداد اجتماعی-تاریخی مانند انقلاب را شکل میدهد؛ لذا نباید تقلیلگرایانه در این خصوص نظر داد. اما اگر بخواهیم صرفا از منظر فلسفه نگاه کنیم، شاید مهمترین ریشه شکلگیری انقلاب، واکنش جامعه ایران به مدرنیزاسیون و غربی کردن جامعه سنتی به شیوههای قهرآمیز بود.
وی افزود: البته در این میان، جریانات چپ و ادبیات ضدامپریالیستی و ضدآمریکایی و همچنین گرایشات سوسیالیستی هم بر فضا اثرگذار بود. به علاوه اسلامگرایی سیاسی نیز عامل دیگری بود که در کنار سایر عوامل گفتهشده، باعث شکلگیری یک واکنش شدید علیه حکومت پهلوی شد. این حکومت نتوانست پیوند عمیقی با جامعه به وجود آورد و کوشید با شیوههای تحمیلی و از بالا به پایین، در جامعه تحولات ایجاد کند که جامعه نپذیرفت و میخواست به خویشتن تاریخی خود بازگردد.
این استاد فلسفه با بیان اینکه ایران دارای جامعهای شبهمدرن است، عنوان کرد: یعنی این جامعه از خانه سنت بیرون آمده و در آستانه مدرنیته باقی مانده است. بر همین اساس، جامعه ما در اواخر دوران پهلوی عملا مأوای فرهنگی و متافیزیکی نداشت و اسلامگرایی سیاسی واکنشی بود به این بیخانمانی فرهنگی.
عبدالکریمی در خصوص آسیبشناسی شرایط امروز انقلاب و عدم تحقق اهداف آن، بیان کرد: مردم همواره قربانیان شرایطاند و این قدرت سیاسی، روحانیون، روشنفکران و دانشگاهیان هستند که سرنوشت یک جامعه را تعیین میکنند. حاکمیت ما، محصول همین جامعه شبهمدرن توسعهنیافتهای است که داریم و اساسا نمیتوان از یک جامعه شبهمدرن، انتظار تحقق بسیاری از آرمانها را داشت.
وی با بیان اینکه جامعه شبهمدرن فینفسه ضدتوسعه است، اضافه کرد: چنین جامعهای نمیتواند مطالبات مردم خود را محقق کند، حالا چه در راس آن حکومت پهلوی باشد یا حکومت جمهوری اسلامی. متاسفانه نه نیروهای انقلاب و نه روشنفکران، هیچ کدام این درک ساختاری را از جامعه نداشتند و کماکان هم چنین درکی را ندارند. به علاوه ما نهادهای مدنی تاثیرگذاری که بتواند حاکمیت را کنترل کند، نداریم. اساسا در جامعه شبهمدرن، جامعه مدنی وجود ندارد و ابدا نمیتوان یه عده سلبریتی را به عنوان جامعه مدنی تلقی کرد.
این استاد فلسفه ادامه داد: بنابراین، ریشه وضعیت امروز در حاکمیت سیاسی، نهادهای مدنی و عموم جامعه قرار ندارد، بلکه در یک سری ساختارهاست. حتی خطاهایی که از حاکمیت و روشنفکران سرمیزند نیز حاصل فقدان خودآگاهی نسبت به وضعیت تاریخی جامعه ایرانی است. البته در مواردی هم نیروهای گفتمان انقلاب و حاکمیت این خودآگاهی را در برخی از وجوه داشته است؛ به عنوان مثال تشکیل جبهه مقاومت در برابر استعمار، حاصل یک خودآگاهی تاریخی است که روشنفکران نسبت به آن بیتوجهاند. اما در مواجهه با جامعه و درک سوژه مدرن، حاکمیت و نیروهای انقلاب درک شایستهای نداشتهاند که موجب افزایش شکاف اجتماعی و تاریخی ما میان دو قطب جامعه شده است.
عبدالکریمی با بیان اینکه قدرت سیاسی نظام به قدری درگیر مسائل خارجی شده که نتوانسته در عرصه داخلی موفق عمل کند، گفت:، اما این به معنی قصور اخلاقی حاکمیت نیست. آنقدر کشور تحت تأثیر فشار نظام سلطه قرار داشت که تمام توان خود را صرف مسائل خارجی کرد و نتوانست به میزان شایستهای به مشکلات داخلی توجه کند.
وی با تأکید بر اینکه اکنون ما نیازمند تغییر نگاه در حوزههای مختلف هستیم، بیان کرد: دیگر نمیتوانیم با تکیه بر گفتمانهای پیشین، ادامه دهیم. جامعه با بحرانهای بسیاری رو به روست؛ دوقطبی شدن، افزایش شکاف اجتماعی حاکمیت-ملت، دههها تورم دورقمی، تضعیف پول ملی، رو به نابودی بودن طبقه ضعیف، ریزش طبقه متوسط، قهر طبقه نوگرا با حاکمیت و به علاوه فشار شدید نظام سلطه از جمله این بحرانهاست.
این استاد فلسفه اضافه کرد: حاکمیت، نیروهای انقلاب، روحانیون، دانشگاهیان و روشنفکران باید نگاه خود به یک سری مسائل را تغییر دهند. نیاز به یک خودآگاهی تاریخی و درکی درست از شرایط داریم و باید بر اساس عقلانیت و نه آرمانگرایی صرف، تلاش کنیم شرایط را بهبود دهیم، وگرنه با خطرات بسیاری روبهرو خواهیم بود.