احمد زیدآبادی فعال سیاسی اصلاح طلب طی یادداشتی در هممیهن نوشت: پیش از اعلام تأیید صلاحیت کاندیداهای ریاستجمهوری دورۀ چهاردهم برای معرفی آخرین کتابم سفری به تبریز داشتم. خردادماه بود و سرتاسر مسیر به برکت بارشهای بهاری، در پوشش نازکی از علفهای صحرایی، سبزی لطیف و چشمنوازی به خود گرفته بود. بزرگراه زنجان به تبریز، اما تعریفی نداشت. بخصوص آسفالت آن بخش از جاده که از کنار هشترود میگذشت، جا به جا قلوهکن شده بود؛ بهطوریکه افتادن چرخ خودرو در چاله چولههای آن، نهفقط چیزی از جلوبندی ماشین باقی نمیگذاشت بلکه حتی خطر از کنترل خارج شدن آن را هم به همراه داشت. دوستان میزبان، برای اقامت در شب نخست، روستای تاریخی کندوان را در نظر گرفته بودند.
روستای کندوان به دلیل منزلگاههای سنگی که به صورت کلهقندی در دل کوه بهطور طبیعی شگل گرفته، هم در شمار آثار ملی به ثبت رسیده و هم توسط سازمان جهانی گردشگری در فهرست بهترین روستاهای گردشگری دنیا قرار گرفته است.
با این همه، ساخت و سازهای بیرویه و غیرمنطقی و بدشکل در قسمت تحتانی و فوقانی خانههای سنگی، به اصالت و زیبایی و جلوۀ طبیعی روستا سخت آسیب زده است. این وضعیت هر گردشگری را ناراحت و نگرانِ اکنون و آیندۀ این میراث ملی میکند و بنابراین توجه و رسیدگی عاجلی را میطلبد. جادۀ ارتباطی تبریز به کندوان هم یکی از مشکلات دیگر است.
هنوز بخش زیادی از این جاده باریک و دوطرفه و خطرخیز است و بهرغم ترافیک سنگین آن بهویژه در روزهای تعطیل، اقدامی برای دوبانده کردن آن صورت نگرفته است. این نوع مشکلات عمرانی البته در سرتاسر کشور فراوان است و هدف از این نوشته به طرح آنها خلاصه نمیشود. واقعیت این است که تبریز در دوران سلطنت خاندان قاجار بهعنوان دارالسلطنه و مقر اقامت ولیعهد، عملاً دومین شهر مهم سیاسی ایران بعد از تهران محسوب میشده است.
با تغییر سلسلۀ پادشاهی در ایران، جایگاه سیاسی تبریز نسبت به قبل از آن، تضعیف شده و بنا به قولی، حفر کانال سوئز نیز این شهر بزرگ ایران را از مسیر تجارت بین شرق و غرب عالم، دور کرده و از رونق اقتصادی آن کاسته است. بررسی تصوری که روشنفکران و فعالان تبریزی از این موضوعات دارند، فرصتِ مناسبِ خود را میطلبد، اما نمیتوان کتمان کرد که نوعی احساس انزوای بدبینانه، در بین نیروهای فعال در تبریز کاملاً به چشم میخورد. یکی از دلایل این مشکل، ضعف تعاملات و مراودات فکری بین صاحبنظران مقیم تهران با همتایان تبریزی آنان است که عملاً به سوءتفاهمات بسیاری دامن زده است.
در واقع، کمتر مردمی را میتوانی به مهماننوازی و مهربانی نیروهای فعال در تبریز پیدا کرد، اما حضور در بین آنان همیشه همراه با بحث و گفتگوهایی است که اغلب به «تمرکز قدرت دولت در ایران» کشیده میشود. این بحثی جدی و سخت و پیچیده است که پاسخ راحت و ساده و سرراست و بیدردسری ندارد و بنابراین، هر دو طرف بحث را بعضاً تلخکام میکند.
این قصه، اما فقط بخشی از مشکل است. مشکل بزرگتر، حضور امن و آزاد فعالان شناختهشدۀ مقیم تهران در تبریز است. در ده سال گذشته من دو بار و هر دو بار هم برای معرفی دو کتابم به تبریز سفر کردهام. در سفر اول که در دولت آقای روحانی اتفاق افتاد، مسئولان محلِ در نظر گرفته شده برای برگزاری مراسم معرفی کتاب، بر اثر فشارهای امنیتی، در آخرین لحظات مراسم را لغو کردند.
فقط به پایمردی دکتر شکور اکبرنژاد از اعضای وقتِ شورای شهر تبریز، برگزاری مراسم در صحن شورای شهر امکانپذیر شد؛ آن هم به واسطۀ بیاعتنایی شجاعانۀ او به تماسهای بدون شمارهای که لحظهای متوقف نمیشد! چند روز بعد از آن هم، یکی از نمایندگان «اصولگرای شورای شهر» چنان نطق پر آب و تابی علیه آن برنامه ایراد کرد که پنداری شهر تبریز به تمامی ملک طلق او و افراد همسوی اوست! سفر دومم نیز بعد از سقوط هلیکوپتر حامل مرحوم رئیسی و همراهانش و همزمان با ثبتنام داوطلبان کاندیداتوری ریاستجمهوری بود.
این بار نیز ابتدا از «ممنوعالسخنرانی» بودن من سخن به میان آمد و، چون این موضوع رفع و رجوع شد، مسئول یک مرکز درمانی که سالنی را در اختیار میزبانان تبریزی برای معرفی کتاب گذاشته بود، تحت فشار قرار گرفت و از او خواسته شد که «کتاب معرفیشده» را به «اماکن» ارسال کند! حالا اینکه کتاب «سیاست در ذهن و زندگی یونانیان» به چه دلیلی باید مورد حساسیت «اماکن» قرار گیرد، فقط خدا از آن آگاه است! نقش این نوع محدودیتهای امنیتی و انتظامی، در عدم شکلگیری تعامل و تماس صاحبنظران دو طرف، کاملاً واضح است و این خود، به احساس انزوا و عدم درک متقابل دامن میزند.
قاعدتاً ریاستجمهوری آقای پزشکیان در درجۀ نخست فرصتی برای از میان برداشتن محدودیتهای امنیتی و انتظامی بیمورد و بیدلیل، کمک به ایجاد فضای شاداب سیاسی، برانگیختن حس مشارکت عموم اقوام ایرانی و به فعل درآوردن استعدادهای منطقهای برای رشد و توسعۀ سرتاسر کشور و دستیابی هر شهر و دیاری به جایگاه طبیعی و متناسب با استحقاق آن است. امیدوارم آقای پزشکیان به این موضوعات به طور خاص توجه کند؛ بخصوص اینکه خاستگاه تبریزی او، شور و شوق سیاسی تازهای در سراسر آذربایجان از جمله شهر تبریز به وجود آورده است.