bato-adv
کد خبر: ۳۸۹۸۶۰

محمود دعایی: ظریف از ذخائر و غنایم کشور است

انقلاب که پیروز شد، یکی از توصیه‌های جدی مرحوم آقای مطهری این بود که برنامه‌های آقای راشد را در رادیو و تلویزیون ادامه دهید؛ قطب زاده آن زمان سرپرست رادیو و تلویزیون بود و با سرسختی گفت که نمی‌پذیریم؛ یک خط قرمزی تعیین کردیم و کسانی که در این خط قرمز باشند حق استفاده از رادیو و تلویزیون ندارند.
تاریخ انتشار: ۱۴:۲۶ - ۱۷ بهمن ۱۳۹۷

سید محمود دعایی

هر کسی که بخواهد یاران نزدیک امام خمینی (ره) را نام ببرد، قطعاً نام سیدمحمود دعایی در لیستش قرار می‌گیرد؛ او کسی است که در زمان اقامت امام (ره) در شهر نجف لحظه به لحظه همراهش بوده و گنجینه‌ای از خاطرات و اسرار است.

به گزارش شفقنا، چند روز پیش با دفترش در روزنامه اطلاعات تماس گرفتیم، خودش تلفن را پاسخ داد و گفت: خاطره و گفت وگو اصلاً؛ ولی برای تازه کردن دیدار منتطرتان هستم.

بدین ترتیب مهمان مردی از تبار انقلاب و امام شدیم. دفتری ساده و پر از کتاب دارد؛ وسایل اتاقش از میز و صندلی گرفته تا تلفن قدیمی هستند؛ مسئول دفتر ندارد؛ با روزنامه که تماس بگیرید به اتاقش وصل می‌کنند و با رویی باز پاسخگوست.

برای دیداری یک ساعته رفته بودیم، اما چنان مهمان نواز بود که دل کَندن از او سخت می‌شد و ۳ ساعت این دیدار طول کشید. بعد از احوالپرسی، پرسید: ناهار خوردید؟! صادقانه گفتیم: هنوز نخوردیم؛ به سرعت از جا بلند شد و تماس گرفت و گفت: امروز هر چیزی ناهار بچه‌های روزنامه بوده برای مهمانانم بیاورید. میز ناهار را چید و برای یک به یک غذا کشید.

دیدار با روال احوال پرسی‌های رایج پیش می‌رفت و در این بین اصرار داشتیم که خاطره‌ای از لحظه‌های پیروزی انقلاب، امام (ره) یا دستاورد‌های انقلاب اسلامی پس از۴۰ سال برایمان بگوید؛ اما در برابر هر یک از درخواست هایمان سکوت می‌کرد و سرش را پایین می‌انداخت.

بچه که بودم در دو فصل کتک می‌خوردم

به او گفتیم برخی از ما در زمان پیروزی انقلاب سن کمی داشتیم، می‌خواهیم از فضای آن زمان بدانیم، حرفمان را قطع کرد و گفت: «من بچه که بودم در دو فصل کتک می‌خوردم؛ یکی فصلی که مهمانی می‌رفتیم و شلوغ می‌کردیم و از دَر خانه مهمان تا منزل خودمان کتک می‌خوردیم. فصل دوم زمانی که مهمان به خانه ما می‌آمد و باز شلوغ می‌کردیم و به آجیل و شیرینی دست می‌زدیم، یک بار برق منزلمان رفت، در تاریکی به سمت شیرینی‌ها هجوم بُردم، دستم که روی شیرینی بود، برق آمد؛ یادم هست آن روز خیلی کتک خوردم.»

دیدار شهید مطهری با امام خمینی (ره) در نجف

دوباره اصرار کردیم که خاطره‌ای از لحظاتی که در کنار امام (ره) بودید، بگویید و گفت: «با امام در نجف بودیم، روزی بیرون بودم و داشتم به منزل امام در نجف می‌رفتم، یک روحانی با لباس‌های اتوکشیده را دیدم، از نوع لباس پوشیدنش متوجه شدم، این فرد عراقی نیست، نزدیک شدم و دیدم استاد مطهری است، پس از احوالپرسی گفت، می‌خواهم به دیدن امام بروم، آقای مطهری را با خودم به منزل امام بُردم، امام وقتی آقای مطهری را دیدند بسیار خوشحال شدند، چند قدمی به استقبال ایشان آمدند و لحظات طولانی همدیگر را در آغوش گرفتند و این نشان از علاقه امام و آقای مطهری به یکدیگر بود.

ما تصمیم گرفتیم جلسه‌ای دیدار برای آقای مطهری تدارک ببینیم، با تصور اینکه روز جمعه امام بیرونی نمی‌آیند، جلوس آقای مطهری را در بیرونی امام گذاشتیم و به علاقه‌مندان اطلاع دادیم. امام آن روز وقتی متوجه شدند که در بیرونی برای آقای مطهری جلوس گذاشتند، به احترام آقای مطهری از ابتدای تا انتهای جلسه نشستند و حرمت آقای مطهری را نگاه داشتند.»

رسانه‌ها تقوا ندارند و خیلی پایبند به اخلاقیات نیستند

سیدمحمود دعایی راضی به گفت: وگو و بیان خاطرات بیشتر در مورد انقلاب نشد. اما در گفت: وگویی کوتاه جایگاه اخلاق در رسانه‌ها و پرداختن رسانه‌ها به گفتمان انقلاب و امام (ره) در این چهل سال را مورد ارزیابی قرار داد.

دعایی از برخی رسانه‌ها گلایه می‌کند و می‌گوید این روز‌ها رسانه سالم در کشور کم پیدا می‌شود و تاکید می‌کند: «امروزه برخی رسانه‌ها تقوا ندارند و خیلی پایبند به اخلاقیات نیستند. متاسفانه دروغ خیلی رایج شده است و رسانه‌ها امروز خیلی درباره مطالبشان تحقیق نمی‌کنند و همین باعث می‌شود نسنجیده مطالب و خبرهایشان را منتشر کنند و این نشان می‌دهد از اصالت یک خبر مطمئن نیستند که این خود یک آسیب مهم و جدی برای اصحاب رسانه است و این اپیدمی در برخی رسانه‌ها وجود دارد باید برای آن چاره‌ای اندیشید.»

نمی‌توان گفت: رسانه‌ها صددر صد در پرداخت به گفتمان انقلاب و امام موفق بودند

دعایی درباره پرداخت رسانه‌ها به گفتمان انقلاب، امام و مردم بعد از چهل سال می‌گوید: نمی‌توان گفت: صددر صد در پرداخت به این گفتمان موفق بوده ایم، ولی همان طور که مسئولین رسانه‌ها با انقلاب نسبتی داشتند یا برخاسته از فضا و جریان انقلابی هستند توانسته اند به این گفتمان پایبند و متعهد باشند. تندروی و کندروی و شدت و ضعفی که در مواضع سیاسی و جهت گیری‌های سیاسی در جامعه می‌بینیم ناشی از همان تفاوت برداشت‌ها و دیدگاه‌ها است. در عین حال امروزه، فضای مطبوعاتی کشور فضای مطلوبی دارد. ازادی‌هایی که ما انتظاراش را داریم، وجود دارد و تقریبا تمام نشریات آنچه را تشخیص می‌دهند که باید گفت:، می‌گویند و نگرانی وجود ندارد. تنوع رسانه‌ها و جهت گیری‌های متفاوتی که در بین رسانه‌ها وجود دارد بیانگر آزادی عملی است که همه می‌توانند در افکار و اندیشه و دیدگاه‌های خاص خود دنبال کنند.

ظریف از ذخائر و غنایم کشور است

پس از این گفت: وگوی کوتاه، یکباره به یاد ظریف، وزیر امور خارجه کشورمان افتاد و گفت: «ظریف از ذخائر و غنایم کشور است، آمریکا بسیار تلاش کرد که موجی علیه ایران ایجاد کند و برای این منظور به بسیاری از کشور‌ها سفر کرد، ولی ظریف همه برنامه‌های آمریکا را به هم ریخت و آمریکا نتوانست به هدف خود برسد. گاهی در کشور جوسازی منفی علیه این مرد می‌شود که صحیح نیست. روزنامه اطلاعات گفت: وگویی با او به مناسبت چهل سالگی انقلاب داشته که هنوز منتشر نشده، در این گفت: وگو حرف‌های بسیار گفته شده است.»

دعایی اگرچه سرپرست موسسه اطلاعات با سابقه ۲۰ ساله است و از خودش سنی گذشته، ولی با تمام نیرو‌های خود بسیار صمیمی و خواسته‌های خود را با شوخ طبعی خاصی که دارد می‌گوید. با همین شوخ طبعی تماس گرفت و خواست دو کتاب را به دفترش بیاورند «فضلیت‌های فراموش شده و اسلام و قرآن»

فضیلت‌های فراموش شده

دعایی پس از آن خاطره‌ای از آقای راشد و علاقه شهید مطهری به او نیز اشاره و اظهار کرد: «قبل از انقلاب آقای راشد شب‌های جمعه یک ساعت از رادیو ایران سخنرانی با موضوعات اخلاقی داشت. تمام افراد جامعه با طیف‌ها و مذاهب مختلف گوش می‌دادند، چون راشد حکیم، فیلسوف و دانشمند بود و مبالغه نمی‌کرد. با منطق و استدلال و حکیمانه سخن می‌گفت و تأثیر فراوانی داشت. معروف بود که یک بار محمدظاهرشاه پادشاه سابق افغانستان در جلسه‌ای بوده که یک ساعتی جلسه را ترک می‌کند و وقتی باز می‌گردد می‌گوید: وقت سخنرانی آقای راشد بود و باید گوش می‌کردم.

عده‌ای از شخصیت‌های دیپلمات و غیر دیپلمات ایرانی که گاهی خارج از کشور سفر می‌کردند، گاهی با سوالی مواجه می‌شدند که دین شما چیست و محکمات دین شما چیست، دیپلمات‌ها هم که تسلطی در بیان نداشتند، به آقای راشد نامه می‌نوشتند یا تلفنی صحبت می‌کردند که در پاسخ به این سوالات احتیاج به راهنمایی داریم، ایشان هم برای رفع این نیاز تعدادی از سخنرانی را به این موضوع جهان بینی تشیع و اسلام اختصاص داده بود که مشخصاً این سخنرانی‌ها را جداگانه سازمان کتاب‌های جیبی تحت عنوان اسلام و قرآن چاپ کرده بوود که انتشارات روزنامه اطلاعات اخیراً آن را چاپ کرده است.

انقلاب که پیروز شد، یکی از توصیه‌های جدی مرحوم آقای مطهری این بود که برنامه‌های آقای راشد را در رادیو و تلویزیون ادامه دهید؛ قطب زاده آن زمان سرپرست رادیو و تلویزیون بود و با سرسختی گفت که نمی‌پذیریم؛ یک خط قرمزی تعیین کردیم و کسانی که در این خط قرمز باشند حق استفاده از رادیو و تلویزیون ندارند. آن خط قرمز هم این است که در دورانی که در رادیو و تلویزیون اعتصاب بوده، کسانی که اعتصاب نکردند و تا لحظات آخر همکاری کردند دیگر حق حضور ندارند و آقای راشد کسی بود که تا هفته آخر برنامه هایش ادامه داشت. بعد‌ها مشخص شد که مرحوم راشد اواخر عمر خود نابینا شده بود و برنامه‌ای تهیه نمی‌کردند و نوار‌های گذشته ایشان را منتشر می‌کردند.

آقای راشد اوایل انقلاب یعنی سال ۵۹ تا ۶۰ مرحوم شد و تنها روزنامه اطلاعات از ایشان یاد کرد و آورد: بنا به سفارش ایشان هزینه مراسم ترحیم صرف امور خیر می‌شود.

آقای حجتی مطلبی قوی و خوبی در رابطه با ایشان تحت عنوان «راشد و حقی که بر ما داشت» نوشت که در روزنامه اطلاعات چاپ شد. راشد تنها یک دختر داشت که دبیر آموزش و پرورش بود و تا پایان عمر که ۷۰ سال سن داشت مجرد بود. آقای حجتی در روزنامه اطلاعات شرح زندگی پدرش را می‌نوشت، پدر آقای حجتی زرتشتی بوده که در نوجوانی مسلمان شده و انسان بسیار وارسته و ارجمندی بوده، دختر مرحوم راشد با من تماس گرفت و گفت که دیدم آقای حجتی شرح زندگی پدرش را نوشته، پدرم شرح زندگی پدر خود آخوند ملاعباس تربتی را نوشته بوده و موفق به چاپ آن نشده است و من این مطالب را می‌دهم که در روزنامه چاپ کنید. ما ابتدا این مطالب را در پاورقی روزنامه چاپ کردیم و دیدیم که چه گوهری است! کتاب بسیار تأثیرگذار و اخلاقی و سازنده و فوق العاده قوی است لذا تصمیم گرفتیم کتاب را چاپ کنیم و نام آن را فضلیت‌های فراموش شده گذاشتیم و اکنون به چاپ ۵۲ رسیده است.

یک داستان جالب بگویم: روزی ما ساختمان سابق اطلاعات در خیابان خیام بودیم، روبه روی خیام گلخانه بود، گلخانه مرکز مترو تهران بود، متروی تهران در زیر زمین مشغول فعالیت و کار بودند و هنوز روی زمین نمودی نداشت، یکی از مهندسین مترو کرمانی بود و گاهی از زیر زمین خسته و غرق ریزان و گل آلوده به روزنامه می‌آمد و دوش می‌گرفت و استراحت می‌کرد. روزی با من تماس گرفت و گفت، امروز عید بوده و ما شیرینی تهیه کردیم و بین همکاران تقسیم کردیم، دو جعبه اضافه آمده، این‌ها را به روزنامه می‌آوردم. به همراه یکی از همکارانش به روزنامه آمد، من نمی‌خواستم این دوستان دست خالی بروند، گفتم راشد را می‌شناختید، گفت: من می‌شناختم و خاطره‌ای از او دارم. خاطره‌ای که نقل کرد بسیار تکان دهنده بود و گفت که من قبل از انقلاب جزو مهندسین شهرداری بودم و تصمیم گرفتیم که پشت مدرسه سپهسالار خیابانی بکشیم، خانه‌های در مسیر را متراژ و قیمت گذاری کردیم و به صاحبان خانه‌ها قیمت‌هایی که در نظر گرفته بودیم را اعلام کردیم و خواستیم که خانه‌ها را تخیله کنند. هیچ کسی اعتراض نکرد، جز راشد؛ به شهرداری نامه نوشت که من نسبت به قیمتی که در رابطه با منزلم تعیین کردید معترض هستم. ما طبق وعده لازم بود که ایشان را دعوت کنیم تا صحبت هایش را بشنویم و همه در شهرداری تعجب کردیم، چون قیمت منازل را بالا تعیین کرده بودیم.

یهودی که با دیدن راشد مسلمان شد

به هر حال قرار گذاشتیم و راشد به شهرداری آمد، بین ما یک مهندس یهودی بود و به می‌گفت: این هم از روحانی؛ به ما یهودیان می‌گویید پول دوست، این روحانی هم پول دوست هست. روز معینی که راشد آمد، مهندس یهودی گفت: اجازه بدهید من با راشد صحبت کنم؛ یهودی گفت: شیخ اعتراضتان چیست. مرحوم راشد سند خانه را روی میز گذاشت و با لحن متین خود گفت: من این خانه را در فلان تاریخ به این قیمت خریده ام، از آن تاریخ تا به امروز در این منزل رایگان نشسته ام، این خانه از آن تاریخ تاکنون مستهلک شده، و قیمت خانه از آن زمان تاکنون چندان تغییری نکرده، من نسبت به افزایش قیمتی که شما تعیین کردید، معترض هستم و، چون از بودجه عمومی پرداخت می‌شود، پیشنهاد می‌کنم که قیمت واقعی منزل من را در نظر بگیرید. همه ما خوشحال شدیم و مهندس یهودی رفت کنار راشد نشست و گفت: شیخ من تا به امروز به شریعت دیگری ایمان داشتم، از الان می‌خواهم به شریعت تو ایمان بیاورم و مسلمان شد.»

مدام با او تماس می‌گرفتند و مراجعه کننده داشت، به شوخی گفت: این همه صحبت کردم کافی نیست! نمی‌خواهید بروید! به صندلی‌ها چسبیدید؟! واقعیت این است که دل کَندن از کسی که سال‌ها با خود خاطرات ارزشمند و رهنمود‌های زیادی برای اهالی رسانه دارد سخت است؛ خودش هم از میزبانی خسته نشده و مدام با لبخند روایت‌های دلنشینی را تعریف می‌کند. با اهالی تحریریه اش دوست است و هر از گاهی که هر کدام از آن‌ها وارد اتاق می‌شوند قبل از هر چیزی با گفتن جملاتی طنز گونه، سعی می‌کند خستگی را از آنان بگیرد. موقع رفتن که می‌شود تا خروجی ما را راهنمایی می‌کند و مدام از لذت بخش بودن مصاحبت سخن می‌گوید.

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین