اهمیت دریای مازندران و جزایر آن برای روسیه از دیرباز تاکنون بر کسی پوشیده نبوده است. روسها در سدههای گذشته تلاش میکردند تا همپای استعمارگرانی که از جنوب دستدرازی میکردند، سهمی از شمال ایران بستانند. دکتر ناصر تکمیل همایون در یاد داشتی از برخی روشهای روسها برای انجام این مهم سخن گفته است.
پس از شناخت کامل منطقه جنوب شرقی دریای مازندران و نقش استراتژیک و اقتصادی آن، با برخورداری از فصل های تحمیلی معاهده های گلستان و ترکمانچای دولت متجاوز روسیه هر زمان با یک شیوه، درگیری ها و مشکلاتی را در منطقه فراهم می کرد تا بدان بهانه بتواند در کشمکش ها و گفتگوها شرکت کرده و خواست خود را به دولت ناتوان ایران بقبولاند و هر زمان که در اروپا با معضلی روبرو نبود، بر شدت دسیسه های آسیایی خود خاصه در ایران می افزود.
این امر پس از مرگ عباس میرزا و فتحعلی شاه آشکارتر گردید و پس از کشته شدن میرزا ابوالقاسم قائم مقام در دوره سلطنت محمدشاه بویژه در روزگار ناصرالدین شاه، همواره دولت ایران و مردم منطقه جنوب شرقی دریای مازندران (گرگان و استرآباد و مازندران) در ناآرامی به سر برده اند.
چشمگیرترین حادثه های سخت گذری که در این دوره توسط دولت تزاری روسیه بر ایران تحمیل شده، به طور مختصر ارائه می شود:
لشکرکشی تجاوزگرانه
در سال 1247 قمری (1841 م) بی هیچ دلیل و پیشامد خاصی روس ها در جزیره آشوراده قشون پیاده کردند و این امر حتی برخلاف قراردادهای گلستان و ترکمانچای بود. وزارت خارجه ایران در مقام مخالفت نامه ای برای وزیر مختار روس ارسال کرد و در آن پس از عرض احترامات معمول بیان داشت: "از قراری که این روزها به عرض حضور اقدس اعلی حضرت شاهنشاهی می رسید، معادل یک فوج سالدات به آشوراده وارد شده اند، لهذا اعلی حضرت اقدس ملوکانه مقرر فرمودند که دوستدار از آن جناب سوال نماید که سبب داخل شدن این همه سالدات به جزیره متعلقه به دولت ایران چه چیز است و هرگز اینطور خیالات متصور نبود. بدیهی است آخر در صورت وقوع این قشون در عین اتحاد دولتین وانگهی در جزیره که خاک و ملک طلق دولت ایران است، در استرآباد و مازندران و انظار عوام آنجا چه حالت دارد."
فتنه قیات ترکمن
در زمان های یاد شده جزیره آشوراده توسط ترکمن ها نیز مورد حمله و دستبرد قرار داشت و به تحقیق، در این امر روس ها فتنه انگیزی کرده بودند. در سال 1253 قمری (1837 م) دولت ایران از روسیه تقاضا کرد که دو کشتی در اختیار حاکم مازندران جهت سرکوبی ترکمن ها قرار دهد که البته این تقاضا بخردانه و ملی نبوده است.
آن زمان گروهی از ترکمن ها به سرکردگی قیات ترکمن، فتنه و آشوب چشمگیری در منطقه پدید آورده بودند. قیات از قبیله جعفربای ترکمن بود که معدن های چندی از نفت و نمک در کل منطقه به تصرف درآورده بود. اما پیش از ورود کشتی های روس، شاهزاده اردشیر میرزا بر فتنه غالب آمد و قیات و دستیارانش سرکوب شدند و ایران بی نیازی خود را به دولت روسیه اعلام کرد لکن دولت تزاری از آن تاریخ به بهانه سرکوبی ترکمن ها کشتی های خود را به سوی خلیج گرگان اعزام می کرد و در سال 1285 قمری (1842 م) چند کشتی در کنار آشوراده لنگر انداخته و گروهی از روس ها وارد جزیره شدند و به مرور چند عمارت و بیمارخانه و انبار و سربازخانه و لنگرگاه ساختند و پنج کشتی آنجا باقی گذاشتند و در برابر اعتراض های دولت ایران یا حاکم استرآباد بیان می کردند که برحسب دعوت شاه آمده اند و حضور کشتی های آنان در آشوراده برای دفع شر ترکمنان و حفظ امنیت آن منطقه است.
ماجرای خدرخان و تلاش های امیرکبیر
روس ها با اشغال جزیره آشوراده، به لطایف الحیل تمامی منطقه جنوب شرقی دریای مازندران را زیر سلطه کامل خود گرفتند و با ترکمنان نیز علیه ایران پیمان هایی منعقد کردند و "آلات حرب" و "جهازات جنگی" به آنان فروختند و در زمان های مناسب شرایط یورش و غارتگری آنان را فراهم ساختند و با آنکه این سیاست تزاری همواره مورد اعتراض دولت ایران قرار می گرفت هیچ گاه ترتیب اثری داده نمی شد.
در آغاز سلطنت ناصرالدین شاه یکی دیگر از سران ترکمن که با روس ها نزدیکی داشت و آنان می خواستند تجارت نفت و نمک را در سراسر منطقه در اختیار او بگذارند، خدرخان بود که با کنسول روس در استرآباد (چریانف) رابطه گرمی داشت و گروهی از ترکمنان را نیز همراه کرده بود و به همین دلیل با اطمینان و قدرت به غارتگری و حتی کشتن مردم می پرداخت.
در این مورد میان مهدیقلی میرزا حاکم مازندران و کنسول روس مکاتباتی ردوبدل شد که سودمند نیفتاد و کار به تهران احاله شد. در تهران سفیر روس با طرفداری از کنسول کشور خود، موجب برآشفتگی بیشتر ماجرا شد و معلوم بود که مهدیقلی میرزا حاکم مازندران مانع بروز برخی دخالت ها و آشوب هایی شده است که روس ها به کمک خدرخان و ترکمنان برپا داشته اند و آنان وجود وی را در مازندران مزاحم موقعیت سیاسی سلطه طلبانه خود تشخیص داده و از ان رو عزل او را خواستار بودند.
میرزا تقی خان که به احوال میرزاقلی میرزا و حسن نیت او آگاهی داشت از وی خواست که بطور موقت به یکی از ییلاق های مازندران جهت استراحت برود و کارها را به محمد ولی خان یبگلربیگی استرآباد محول دارد. امیرکبیر در نامه ای خصوصی علت اتخاذ این شیوه را برای مهدیقلی میرزا روشن کرده بود. اما ترکمن ها در شب عید پاک به آشوراده حمله کردند و روس ها که مشغول عیش و طرب بودند غافلگیر شدند. چند تن از نگهبانان آنان به قتل رسیدند و بیش از 20 تن که دو نفر از آنان زن بودند به اسارت درآمدند و به دشت دوردست ترکمن گسیل شدند.
این امر که موجب نگرانی دولت ایران شده بود برای سفیر روسیه "دالگورکی" این بهانه را فراهم کرد تا با متهم ساختن مهدیقلی میرزا در این واقعه، عزل او را از دولت ایران بخواهد اما امیرکبیر عزل حاکم مازندران را مخالف حقوق و استقلال دولت برشمرد و گفت اگر قرار باشد چنین کاری تحقق یابد، دیگر هیچ حاکمی در ایالات سرحدی ایمن و پایدار نخواهد ماند.
مسئله به مجلس تحقیق در مازندران یا تهران کشیده شد که سفیر روسیه به رغم آمادگی مهدیقلی میرزا فقط در برکناری او پا می فشرد و این امر البته می توانست مسئله ساز باشد.
دالگورکی این واقعه را به گوش امپراتور روسیه رساند و از زبان او حاکم مازندران را مقصر دانست و دفاع دولت ایران را از مهدیقلی میرزا نوعی دخالت ناروا بیان کرد که بلافاصله امیرکبیر با دقت و احساس مسئولیت نامه ای تهیه کرد و در آن نوشت: "عزل حکام خاصه مثل نواب مهدیقلی میرزا از ولایت مازندران با وصف عدم ثبوت خلاف از او، باعث اختلال و اغتشاش امور داخله و سرحدیه مملکت خواهد بود و اگر مطالبه این نوع ترضیه استمراری بهم رساند و معمول شود، دیگر احدی از مردمان معتبر و قابل این مملکت بواسطه هتک حرمت و آبرو و خفتی که از حکومت می بیند، اقدام به حکومت ولایات حدود نخواهد کرد"
یورش مجدد روس ها و اشغال آشوراده
در رمضان 1267 قمری خبر رسید که سالدات روس مجددا به جزیره آشوراده یورش برده و در آن سرزمین که متعلق به ایران است پیاده شده اند. این بار امیرکبیر از طریق وزیر امور خارجه ایران – میرزا محمدعلی خان – به سفیر روسیه اعلام کرد: "از قراری که به عرض پادشاه رسیده این روزها یک فوج سالدات به آشوراده وارد شده اند لذا اعلی حضرت اقدس ملوکانه مقرر فرمودند که دوستدار در مقام زحمت آن جناب برآمده سوال نماید که سبب داخل شدن این همه سالدات به جزیره متعلقه به دولت ایران چیست؟ و هرگز این طور خیالات متصور نبود. بدیهی است که در صورت ورود این قشون در عین اتحاد و دوستی دولتین وانگهی در جزیره که خاک و ملک طلق دولت ایران در حکم داخله استرآباد است در انظار دور و نزدیک و با انتظام مازندران و استرآباد چه حالت خواهد داشت؟ باری متوقع است که زحمت کشیده در این باب جوابی مرقوم دارند که به عرض حضور همایون پاشاهی برساند. زیاده زحمتی نیست."
دالگورکی با لجاجت و سماجت تام، نه تنها از ارسال نامه به امپراتور خودداری کرد و سالدات را در جزیره پیاده کرد بلکه به دنبال تقاضای مجدد عزل مهدیقلی میرزا، ایران را به قطع رابطه سیاسی تهدید کرد و خواست که امیرکبیر مهماندار تعیین نماید تا وی بلاحرف از ایران خارج شود.
اما ناصرالدین شاه در 29 ماه رمضان 1267 قمری (29 ژوییه 1851) طی نامه ای که بوی مماشات از آن برمی خاست خطاب به دلگورکی به دو مسئله اشاره کرد؛ نخست اینکه چگونه بدون تشکیل مجلس تحقیق می توان شخصی را مجرم شناخت و از کار منفصل ساخت دیگر اینکه اگر سفیر روسیه ماموریت جدید دارد، صریحا اعلام دارد تا پس از استحضار جواب شایسته ارسال گردد.
بعد از آن سفیر روسیه طی نامه ای به ناصرالدین شاه بار دیگر بر عزل مهدیقلی خان اصرار کرد. در این موقعیت شاه دیگر توان مقابله با روس ها را نداشت و خود را در بن بست دیپلماتیک دید. امیرکبیر نیز به اجبار و اکراه جهت پیشگیری از وقایع شوم دیگر، مهدیقلی میرزا را از حکومت برداشت اما جایی نیز برای دفاع تاریخی ایرانیان باقی گذاشت؛ نخست در نامه وزیر خارجه خطاب به سفیر روسیه به این نکته اشاره کرد: "آن سفارت از جانب دولت پیغام فرستاده بودند که اگر نواب معظم الیه (مهدیقلی میرزا) معزول نشود، مهماندار تعیین شود و تذکره عبور داده شود که بلاحرف آن سفارت از دربار این دولت علیه خواهد رفت. از قرار تقریر و پیغام تبلیغی عالیجاه مشارالیه، دوستدار مراتب را به عرض حضور اقدس شاهنشاهی رسانیده، فرمودند: با وصف اینکه مجلسی در اثبات تقصیر نواب معظم الیه منعقد نشده و تحقیق و غوررسی به هیچ وجه در این باب بعمل نیامده و حال اینکه در قانون همه دول و ملل، تحقیق و غوررسی معمول و متداول است اما لابدا در کمال اجبار و اکراه، عزل نواب معظم الیه را از حکومت مازندارن قبول کردیم. بقای حقوق این دولت را در این امر، و اکراه و اجبار خود را در عزل او، پر تست می نماییم. به علاوه به رای عالم آرای اعلی حضرت همایونی امپراطوری هم معلوم خواهیم نمود."
امیرکبیر در ششم شوال همان سال نامه ای از سوی ناصرالدین شاه خطاب به امپراتور نیکلا ارسال داشت و به این امر تاریخی به روشنی اشاره کرد: "این روزها از سفارت آن دولت، از جانب سنی الجوانب آن اعلی حضرت عزل مهدیقلی میرزا را از حکومت مازندران مکتوبا خواهش نمودند و به اصرار و مبالغه نوشتند که اگر مهدیقلی میرزا عزل نشود، سفارت از دربار این دولت خواهد رفت. نظر به اینکه مهدیقلی میرزا عریضه نوشته و خود را بی تقصیر دانسته، مطالبه مجلس تحقیق و غوررسی نموده بود، مراتب را بواسطه نامه خلت ختامه به آن اعلی حضرت نگارش داده به سفارت فرستادیم که جناب وزیر مختار آن دولت به حضور آن حضرت ایفاء داشته، منتظر جواب مجدد باشد. جناب وزیر مختار راضی به این امر نشده باز در عزل مهدیقلی میرزا اصرار نموده، از اینکه اصرار را از حد گذرانید و نخواستیم که از این راه برودتی حاصل شود، ناچار و بی اراده از خود علی العجاله قبول کردیم و به نگارش این نامه خلت ختامه پرداخت، ایفاد انجمن حضور آن اعلی حضرت نمودیم که بعد از اطلاع بر مضمون آن چنانکه لازمه شان بزرگی و عدالت و رسم مهربانی و مودت آن اعلی حضرت است حکم به مقام تحقیق نماید و عدم تقصیر او بر رای ملک ارای ملوکانه ظاهر و منکشف گردد بلکه اینگونه اعمال و مطالبه این نوع ترضیه های بزرگ متروک شود زیرا که اگر استمراری بهم رساند، دیگر احدی از مردمان قابل به علت خفت و بی احترامی که از حکومت ملاحظه می کنند، متقبل تکلیف حکومت ولایات حدود نشده، امر حکومت های حدود عموما و مازندران و آن حدود خصوصا مختل خواهد شد..."
میرزا عباس خان مامور وزارت خارجه حامل نامه شاه به دستور امیرکبیر از تهران به سوی پترزبورگ عزیمت کرد و با آنکه در قفقاز بیمار شد، خود را در همان حال به مسکو رساند و نامه شاه و امیرکبیر را به نیکلا امپراتور و نسلرود وزیر امور خارجه روسیه رساند و در پترزبورگ نیز مذاکراتی جهت بهبود روابط ایران و روسیه انجام داد که روی هم رفته سودمند بر احوال ایران نبود و زمانی که در 12 ربیع الاول 1268 قمری (ژانویه 1852 م) به تهران رسید، امیرکبیر زمامدار وطنخواه و ملت گرای ایران معزول شده بود و آشوراده همچنان در تصرف سالدات روس قرار داشت.