مشهور است در محله چينينشين رم در ايتاليا، هيچ چيني نميميرد. در اين محله، جنازه هر چيني مرده را بهسرعت گموگور ميكنند تا گذرنامه و مدرك شناسايياش را به چين بفرستند و با آن مدارك، چيني ديگري وارد ايتاليا شود.
پليس و اداره مهاجرت ايتاليا ماندهاند چه كنند. تا معمولشدن آزمايش DNA براي مسافران، تشخيص چيني شصت هفتاد ساله متوفي از چيني چهل پنجاه ساله تازهوارد براي ماموران فرودگاه ناممكن بهنظر ميرسيد. احوال اقتصاد ايران نيز بر همين منوال است.
هر بلايي بر سرش ميآورند، انگارآب از آب تكان نخورده. به خيال خود بهسرعت جنازه را گموگور ميكنند تا آثاري از متوفي به جاي نماند، غافل از آنكه در اقتصاد، دشوار بتوان چيزي را براي مدتي طولاني پنهان كرد. بالاخره، بوي تعفن جنازه بلند ميشود.
ذکر دو نمونه در این جا كفايت ميكند.
مثال1- آنگونه اقتصاد را مديريت كردهايم كه مردم براي دفاع از قدرت خريد خود، بهدنبال ارز ميدوند. ده اسكناس صد يورويي( جمعا هزار يورو) را در جيب بغل كت قديمي خود جاسازي ميكنند و در كمد لباس نگاه ميدارند.
گاه و بيگاه به آن سرك ميكشند كه یوروها سر جاي خود باشد؛ اما يك سال كه ميگذرد، ده اسكناس صد يورويي هنوز همان ده اسكناس صد يورويي است. بچه اسكناسي متولد نشده. هنوز همان هزار يورو را دارند: نه سرمايهگذاري شده و نه اشتغالی ايجاد شده است.
از ديد اقتصاد ملي، اين پساندازي با بازده صفر است. سوال اين است: چگونه اقتصاد را مديريت كردهايم كه سرمايهگذارياي با بازده صفر به گزينه اصلي سرمايهگذاري كشور بدل شده است؟
مثال2- آنگونه اقتصاد را مديريت كردهايم كه خانوارها و بنگاهها در پي كسب سود، ساختمانهايي را براي بازسازي خراب ميكنند كه دهها سال ديگر به پايان عمر آنها مانده است.
از ساختمانهاي دهه 40 تهران و شهرهاي بزرگ ديگر كه حداقل 30 يا 40 سال ديگر دوام دارند، صحبت نميكنیم. به بهانه توسعه شهري، ساختمانهاي 3، 5 يا 10 ساله را ميکوبيم تا ساختمانهاي مرتفعتري بسازيم.
اقتصاد مسكن را براي خانوار و بنگاه بهگونهاي تعريف كردهايم كه كوبيدن ساختمانهاي دهه 80 و ساختن عمارتي بلندتر را برای آنان به صرفه کرده است. اينكه با پول نفت و تورم (که بدترین درآمد مالياتی است) ساختمانهايي را در شهرهایمان خراب کنیم كه صد سال ديگر ميتوانند سرپا باشند.
از ديدگاه اقتصاد ملي چنین کاری حداقل حماقت است. چگونه اقتصاد را مديريت ميكنيم كه اين ويرانيها را بهنام توسعه شهري با افتخار روا ميداريم؟ سر به نیست کردن این جنازه كار دشواري است.
اگر از اقتصاددانان کشور براي همین دو مثال راهحل بخواهیم، به خداوندي خدا سوگند خواهند خورد که با اتكا به تجربه جهان و تجربه خود جمهوري اسلامي ايران، ميتوان از اين اشتباهات فاحش پرهيز كرد، اما از آنجا كه در تمام اين سالها هر وقت از راهحل حرف زدهاند گوش شنوايي نيافتهاند، فعلا به قسمخوردن بسنده ميكنند!