bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۸۳۷۲۲۴
روزنامه اصلاح‌طلب مطرح کرد؛

دیوار کوتاه زلنسکی؛ درباره دشواری سیاست در جهانی که ترامپیست‌ها می‌خواهند

دیوار کوتاه زلنسکی؛ درباره دشواری سیاست در جهانی که ترامپیست‌ها می‌خواهند

«علیه زلنسکی نوشتن و او را تمسخر کردن و آئینه عبرت خواندن آسان است. ترامپیست‌های آمریکایی و ایرانی و نیز روسوفیل‌های پوتینی را نیز خوش می‌آید، اما منتقد و سیاست‌ورز منصف، پیش از قضاوت از خود می‌پرسد اگر سه‌سال قبل جای زلنسکی بودم و با دشمنی غدار و مکار و با لشکر گران آن مواجه می‌شدم، چه می‌کردم؟ آیا از جامعه بین‌المللی کمک نمی‌خواستم؟ آیا به ناتو و آمریکا امید نمی‌بستم؟... البته که تحقیر و تمسخر و انگشت‌نما کردن سیاستمداران آسان است. مخصوصاً یکی که فتاده باشد و پا زدن به او، بی‌هزینه و رایگان، اما در نقد کردن هم اصل بر مبنای توازن قواست؛ و البته، دیوار زلنسکی بسی کوتاه‌تر است...»

تاریخ انتشار: ۱۳:۲۵ - ۰۷ اسفند ۱۴۰۳

محمدجواد روح، سردبیر روزنامه هم‌میهن در یادداشتی با عنوان «دیوار کوتاه زلنسکی؛ درباره دشواری سیاست در جهانی که ترامپیست‌ها می‌خواهند» به نقد‌های رادیکالی قدرت‌های بین‌المللی به ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین، در جریان جنگ با روسیه پرداخته است.

او در این زمینه نوشت: این روزها، رسانه‌ها و فضای مجازی پر شده از متن‌هایی که مدعی درس‌آموزی از تجربه اوکراین است و در آن، با زبان تحلیل و گاه تحقیر در نقد الگوی سیاست‌ورزی ولودیمیر زلنسکی در جنگ سه‌ساله با روسیه سخن می‌رود.

نکاتی، چون اتکا به قدرت‌های بین‌المللی، نادیده گرفتن بازی قطب‌های جهانی و تصور نادرست از وزن خود در این نقد‌ها مجال طرح یافته‌اند. مبنای این نقد‌ها نیز، برخوردی است که آمریکای ترامپ با اوکراین و فراتر از آن، اتحادیه اروپا داشته است و پروژه خود برای پایان دادن به این جنگ فرسایشی را بدون حضور و مشارکت آنان تعریف کرده است.

حملات و جملات تند و تحقیرآمیز ترامپ علیه زلنسکی و برخورد طلبکارانه او و پوتین با منابع کانی و اراضی اوکراین نیز همچون بنزین، آتش این نقد‌ها را شعله‌ورتر و زبان منتقدان* را تیزتر می‌کند. اما آیا واقعاً این نقد‌ها بجاست و زلنسکی و اوکراین درخور چنین شماتت‌هایی هستند؟ آیا چنان که منتقدان مدعی‌اند رئیس‌جمهور اوکراین، برخوردی تخیلی با مناسبات جهانی داشته است که حال، دست خالی مانده است؟

این پرسش را البته به شکلی دیگر هم می‌توان مطرح کرد: چرا طی این سه سال، منتقدان چنین نقد‌های رادیکالی را متوجه زلنسکی نمی‌کردند و حتی او را که زمانی کمدین بود، در جایگاه یک رهبر ملی و حتی ژنرال مدبر نظامی می‌دیدند که توانسته مقابل خرس سرخ روسی بایستد و ارتش پوتین را به عقب‌نشینی وادارد و حتی از مرز‌ها بگذرد و وارد سرزمین دشمن شود؟

آیا همه این بی‌تدبیری‌ها، نادانی‌ها، بازی‌خوردن‌ها و شکست‌ها یک‌باره از آسمان نازل شده است و آن رهبر کوچک، اما توانمند را، چون جن‌زدگان و مسحورشدگان تغییر حال داده است و او را از جایگاه رئیس‌جمهور به موقعیت کمدین بازگردانده است؟ طبعاً، چنین نیست. زلنسکی همان زلنسکی سه سال پیش و چند ماه پیش است.

همان رهبری که توانسته بود کشور کوچک خود را در برابر دشمنی بزرگ و قدرتمند با چنگ و دندان و همه ابزار‌های موجود در دایره امکان، حفظ کند و البته، استفاده از حمایت مادی و معنوی و تسلیحاتی قدرت‌های جهانی (آمریکا و اتحادیه اروپا) نیز، بخش مهمی از ابزار‌هایی بود که می‌توانست و توانست به آنها متوسل شود. پس چه چیز تغییر کرده است؟

روشن است. دونالد ترامپ بازگشته است و در رأس بزرگترین قدرت جهان نشسته است. او این‌بار، حتی از دور اول ریاست‌جمهوری‌اش هم خطرناک‌تر است. اگر او در دور اول، همچون ناآشنایی در شهر غریب می‌نمود و صرفاً تاجری بود که وارد بازی سیاست شده است و ازاین‌رو، ناچار به آشنایان سیاست (از جمهوریخواهان ریشه‌دار تا نئوکان‌های رویاپرداز) متوسل می‌شد؛ این‌بار، گویی با تیم خود به میدان آمده است و مهمتر از آن، با نظریه خود.

تیم جدید او برآمده از الیگارشی مالی-فناورانه است که می‌خواهند از سطح کنش در حوزه اقتصاد و تجارت و تکنیک فراتر روند و همچون سربازانی که طمع فرماندهی بر سر دارند، خود میدان‌دار و راهبر سیاست داخلی و خارجی آمریکا و حتی کل جهان شوند. این تیم، نظریه خود را نیز دارد. همان که برخی تحلیلگران از آن به‌عنوان نئومرکانتالیسم (سوداگری نو) نام می‌برند و به‌تدریج، دارد نشانه‌های ارتقای آن به شکلی از نئوامپریالیسم (استعمارگرایی نو) ظهور و بروز می‌یابد.

این نظریه کلان که فعلاً نوک کوه یخ آن آشکار شده است، فقط غزه و اوکراین و تایوان را شامل نمی‌شود. مسئله آن، فقط تصاحب معادن ارزشمند اوکراین یا سواحل مدیترانه‌ای غزه یا کانال پاناما و گرینلند و یا اخراج مهاجران و بستن راه بر آنان نیست. مسئله این نظریه جدید، شکل دادن دنیایی جدید و مناسباتی جدید است. دنیا و مناسباتی که شاید از منظری، بازگشت به دنیای قدیم هم باشد. دنیایی که در آن، جهان میان چند قدرت تقسیم می‌شد و مذاکره و معامله آنان بود که سرنوشت دیگران را شکل می‌داد.

همچون، پس از جنگ جهانی اول که سایکس-پیکو بریتانیایی و فرانسوی جغرافیای جدید خاورمیانه پساامپراتوری عثمانی را شکل دادند. یا همچون، پس از جنگ جهانی دوم که استالین، روزولت و چرچیل در کنفرانس تهران آینده جهان را آن‌گونه طراحی کردند که متفقین پیروز می‌خواستند. حال نیز، با جهانی مواجهیم که اقتدارگرایی و راستگرایی افراطی در بزرگترین کشور‌های جهان (آمریکا، چین، روسیه و هند) حاکم شده است و شبح آن بر سر کشور‌های مهم اروپا هم دور می‌زند (چه فرانسه که هربار چپ و راست میانه از هراس جبهه ملی لوپن‌ها ناچار به اتحاد می‌شوند/ چه ایتالیا که جورجیا ملونی راستگرا و دگرستیز را پذیرا شده است/ و چه آلمان که همین دو روز قبل، گرچه محافظه‌کاران در انتخاباتش پیروز شدند؛ اما سایه حزب راست افراطی و ریشه‌دار در نئونازیسم «آلترناتیو برای آلمان» چنان بلند بود که برای جلوگیری از حاکم شدن آن، احتمالاً دو رقیب میانه ناگزیر از تشکیل دولت فراگیر و ائتلافی می‌شوند).

چنین است که از پس تغییر در کاخ‌سفید که تنها یک ماهی از آن می‌گذرد، صرفاً دولتی جدید در آمریکا بر سر کار نیامده است؛ نسخه‌ای جدید از جهان در حال ظهور است. نسخه‌ای که پشت سران کشور‌های قدرتمندی، چون آلمان و فرانسه و کانادا و اتحادیه اروپا را لرزانده است و همه مبانی تفکرات نظریه‌پردازانی در سطح فرانسیس فوکویاما و توماس فریدمن را برهم ریخته است (چنان که فریدمن می‌گوید: «به‌وضوح دیگر علاقه‌ای به سیاست ندارم»).

این، جهان جدید است. جهانی که در آن الیگارشی مهره‌چینی می‌کند و هیچ ارزشی جز سودآوری بیشتر را پاس نمی‌دارد. حتی شعار ترامپ با عنوان «پایان جنگ‌ها» و تحکم او برای برقراری صلح در غزه و اوکراین، مبنایی تجاری دارد و نه ارزشی ذاتی. نزد پیش‌برندگان نظریه نئومرکانتالیسم، صلح شرط لازم ثبات است برای تجارت کردن و پله نخست تصاحب کردن: همچنان که بی‌پرده درباره اراضی غزه و معادن اوکراین می‌گویند.

حال در چنین ورطه هولناکی که جهانی را دارد به کام خویش می‌کشد و بزرگان در میان امواج، در جست‌وجوی تخته‌پاره‌ای می‌گردند تا وسیله نجات‌شان شود؛ کوچکی، چون زلنسکی چه‌کاره است و چه می‌تواند بکند؟ به قول آن شاعر پارسی‌گو: آنجا که عقاب پر بریزد، از پشه لاغری چه خیزد؟ البته، تحقیر و تمسخر و انگشت‌نما کردن سیاستمداران آسان است. مخصوصاً یکی که فتاده باشد و پا زدن به او، بی‌هزینه و رایگان. اما بر تحلیلگر منصف فرض است که در قبال افتادگان، اتفاقاً منصفانه‌تر و واقع‌بینانه‌تر قضاوت کند. امکانات و محدودیت‌های آنان را بشناسد. منطق موقعیت را لحاظ کند؛ و اگر هم می‌خواهد از تجربه کسی درس آموزد؛ ابتدا، خود را جای او بگذارد.

علیه زلنسکی نوشتن و او را تمسخر کردن و آئینه عبرت خواندن آسان است. ترامپیست‌های آمریکایی و ایرانی و نیز روسوفیل‌های پوتینی را نیز خوش می‌آید. اما منتقد و سیاست‌ورز منصف، پیش از قضاوت از خود می‌پرسد اگر سه‌سال قبل جای زلنسکی بودم و با دشمنی غدار و مکار و با لشکر گران آن مواجه می‌شدم، چه می‌کردم؟ آیا از جامعه بین‌المللی کمک نمی‌خواستم؟ آیا به ناتو و آمریکا امید نمی‌بستم؟ آیا ملت خود را به این امید، نوید نمی‌دادم و در جهت متحد ساختن آنان برنمی‌آمدم؟ اصولاً، چه کار دیگری توانستم کردن؟ پس، چه جای عتاب و شماتت رهبر کشوری کوچک که ناگاه گرفتار بازی غول‌های بزرگ شده است؟ بزرگان و مدعیان حرفی برای گفتن ندارند. چرا از آنان کسی نمی‌پرسد؟ آری؛ درست است. در نقد کردن هم اصل بر مبنای توازن قواست؛ و البته، دیوار زلنسکی بسی کوتاه‌تر است...

پی‌نوشت: منظور از منتقدان در این متن، تحلیلگران و رسانه‌های داخلی ضدآمریکایی نیستند که از روز اول، نقش سخنگویان پوتین را بازی می‌کردند.

bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین