فیلمهای جنگی که قدمت آنها به دهههای ۳۰ و ۴۰ بازمیگردد، توانایی منحصربهفردی در جلب توجه تماشاگران داشته و باعث ایجاد حس حیرت در بینندگان میشود، در حالی قهرمانی گری و مرگ را در صحنهای شگفتانگیز از تاریخ بشر به تصویر میکشند.
به گزارش روزیاتو، از آن زمان، هر دهه مجموعهای از فیلمهای جنگی خاص خود را داشته است، اما دهه ۲۰۱۰ این ژانر با انتشار فیلمهای جذاب، قدرتمند و تازهای همراه بود.
در این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ فیلم جنگی برتر دهه ۲۰۱۰ آشنا کنیم.
در حالی که با یک اکت نهایی که یک درام جنگی جذاب را با چیزی شبیه به قهرمانیهای اکشن جایگزین میکند، تا حدودی مخاطب را ناامید میکند، فیلم جنگی خشم تا حد زیادی به عنوان یک داستان چالش برانگیز و خشن از سرگذشت سربازان آمریکایی در روزهای رو به پایان جنگ جهانی دوم به اوج کیفیت میرسد. با افزایش فشار متفقین به آلمان، خدمه یک تانک آمریکایی رفیق کشته شده خود را با یک تایپیست جوان بی تجربه جایگزین میکنند. تنش بین خدمه جدید و نیروهای کهنه کار به اوج خود میرسد، در حالی که آنها یک ماموریت خطرناک در پشت جبهه دشمن را آغاز میکنند.
در بهترین سکانس ها، این درام جنگی روانشناختی هنرمندانه در به تصویر کشیدن آسیبهای ناشی از جنگ به شیوهای ارعابآمیز و در عین حال تلاش برای به تصویر کشیدن جنبه انسانی سربازانی که جنگ آنها را هیولا کرده بود، بسیار بی نقص عمل میکند. جاه طلبی دیوید آیر گاهی اوقات از دسترس او فراتر است، اما خشم در نهایت تصویری مناسب از وحشتهای جنگ است که جرات میکند جنبه زشت سربازانی را که در جنگ جهانی دوم جنگیده اند نیز به تصویر بکشد.
یک فیلم جنگی دست کم گرفته شده استرالیایی، زیر تپه ۶۰، به طرز شگفت انگیزی از داستانی واقعی الهام گرفته است، داستان سربازانی را روایت میکند که در طول جنگ جهانی اول زیر خطوط دشمن در جبهه غربی تونل زدند تا بتوانند مین گذاری کنند. داستان فیلم درباره الیور وودوارد (برندان کاول)، معدنچی استرالیایی است که همسرش را برای جنگیدن در جنگ ترک میکند، جایی که او خود را مسئول گروهی میبیند که وظیفه دارند در اعماق خطوط آلمانیها تونل بزنند تا محموله بزرگی از دینامیت را در زیر مکان استقرار دشمنان خود کار بگذارند.
فضای تنگ داستان باعث ایجاد هیجانهای ویرانگر و تنگناهراسی میشود که با نیاز به کار در سکوت به منظور جلوگیری از شناسایی شدن توسط تونلسازان آلمانی که ممکن است تنها چند متر با آنها فاصله داشته باشند، تقویت میشود. فیلم Beneath Hill ۶۰ به شکلی فوقالعاده در قالب یک داستان جذاب، پرتعلیق و از لحاظ احساسی دلهرهآور در مورد تنش غیرقابل تحمل میدان نبرد و هزینههای وحشتناک جنگ روایت میشود.
کاترین بیگلو پس از شاهکار برنده اسکار خود، The Hurt Locker – که در بین بهترین فیلمهای جنگی دهه ۲۰۰۰ رتبه بالایی دارد، حماسه جنگی مدرن دیگری را در قالب فیلم Zero Dark Thirty ساخت. این فیلم در واقع نمایشی دراماتیزه شده از عملیات تعقیب اسامه بن لادن در پی حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر است. مایا (جسیکا چستین)، تحلیلگر اطلاعاتی سیا، از طریق تلاش هایش برای کشف محل اختفای رهبر القاعده، در نهایت حمله موفقیت آمیز تیم ویژه تفنگداران دریایی به مجتمع محل زندگی بن لادن در سال ۲۰۱۱ را ممکن میسازد.
در حالی که از نظر صحنههای اکشن رزمی روی زمین چندان دست پری ندارد، Zero Dark Thirty همچنان به عنوان یک تریلر جنگی پرتنش بسیار قابل توجه است، در حالی که شکار اطلاعاتی را که توسط دولت ایالات متحده علیه گروههای تروریستی انجام میشود را به تصویر میکشد. این روایت فوقالعاده هوشمند است و به خاطر اشتهایش برای پرداختن به جزئیات دقیق و بازی برجسته جسیکا چستین بسیار قابل توجه است. این فیلم به خوبی یکی از بزرگترین ماموریتهای نظامی و سیاسی قرن اخیر را پوشش میدهد.
Beasts of No Nation که ترسیمی هولناک از جنگهای مدرن در غرب آفریقا است، یک درام هوشیارکننده، به شدت تکان دهنده و چشمگشا است که از مردم میخواهد به جنایاتی که در سراسر جهان روی میدهد توجه بیشتری کنند. این فیلم جنگی داستان آگو (ابراهام عطا)، پسر نوجوانی را دنبال میکند که پس از درگیر شدن روستای کوچک محل زندگی اش در یک جنگ داخلی، مجبور میشود به یک گروه شورشی بپیوندد که یکی از طرفهای درگیر در این جنگ داخلی خانمانسوز است. آگو در حالی که پیوندی عجیب با فرمانده این گروه برقرار میکند، به آرامی به یک قاتل خونسرد تبدیل میشود.
در حالی که کارگردانی کری فوکوناگا گهگاه به جای ماندن در مسیر روایت ماجراهای زندگی آگو بر پوچ بودن کلیت جنگ تاکید میکند، فیلم برداری و تدوین تحسین برانگیز او تضمین میکند که فیلم در مرز یک کابوس توهم آمیز قرار میگیرد بدون اینکه هرگز ارتباطش با واقعیت را از دست بدهد. ادریس البا نیز در نقش فرمانده سربازان انقلابی نقش برجستهای در فیلم دارد. Beasts of No Nation اولین فیلمی بود که مستقیماً در نتفلیکس منتشر شد.
پسر شائول، روایتی عمیق و قدرتمند، داستانی دلخراش از غم و اندوه و مذهب را در فضای جهنمی آشویتس و هولوکاست به تصویر میکشد. این درام جنگی مجارستانی داستان شائول (گزا روریگ)، یک زندانی یهودی-مجارستانی را دنبال میکند که وظیفه دارد اجساد اسرای یهودی را در اتاقهای گاز بسوزاند و اکنون قصد دارد پسر جوانی را که با پسرش اشتباه گرفته است، به شیوهای درست و مذهبی دفن کند. در این ماموریت شخصی، او زندگی خود را به خطر میاندازد در حالی که تلاش دارد خاخامی را پیدا کند که بتواند مراسم خاکسپاری را انجام دهد.
پسر شائول که به شیوهای جذاب که بر شخصیت مرکزی مصمم و بدبین داستان تمرکز دارد، در حالی که وحشتهای اطراف او در پسزمینه مات به تصویر کشیده میشوند، فیلمبرداری شده است، بسیار تکان دهنده، اما درگیر کننده است. کاوش فیلم در مضامین محافظت از خود و خشونت به طرز فوق العادهای تفکر برانگیز است. این واقعیت که این فیلم اولین فیلم بلند سینمایی لازلو نمس است، با توجه به پختگی و مهارتی که او در ساخت این فیلم از خود نشان داده، بسیار قابل توجه است.
یک فیلم جنگی زندگینامهای تحسین شده که از داستان واقعی خود برای ارج نهادن به قهرمان مآبی، شجاعت و فداکاری باورنکردنی سربازان استفاده میکند، Hacksaw Ridge نقطه عطف سینمای جنگی دهه ۲۰۱۰ است. اندرو گارفیلد نقش دزموند داس، صلحطلبی را بازی میکند که علیرغم امتناع از حمل سلاح به دلایل مذهبی، به عنوان پزشک در ارتش در طول جنگ جهانی دوم خدمت میکند. در حالی که او در ابتدا توسط همقطارانش به دلیل موضع ضد اسلحه اش مورد سرزنش قرار میگیرد، داس شجاعت خود را در نبرد اوکیناوا را نشان میدهد، هنگامی که ۷۵ سرباز خودی را بدون شلیک حتی یک گلوله از میدان جنگ نجات میدهد.
مل گیبسون با تأیید دوباره استعداد خود در فیلمسازی، در استفاده از جنایات خشونت آمیز دوران جنگ به عنوان وسیلهای برای تعریف و تقویت رویکرد صلح طلبی داس به جای مقابله با آن، حتی زمانی که برخی از تکان دهندهترین سکانسهای نبرد را به تصویر میکشد، به اوج نبوغ خود میرسد. با این تضاد شدید و خیره کننده، Hacksaw Ridge یک فیلم جنگی تاثیرگذار و فراموش نشدنی است که از یک قهرمان واقعی تجلیل میکند، در حالی که از دستاوردهای او برای ارائه داستانی طاقت فرسا از نجابت، ایمان و تعهد اخلاقی سود میبرد.
سرزمین مین یا زیر شن ساخت سینمای دانمارک، یک فیلم جنگی تاریخی درگیر کننده و تکان دهنده است که بر اساس یک داستان واقعی، به یک پرسش اخلاقی چالش برانگیز میپردازد. پس از تسلیم آلمان، گروهی از اسرای جوان آلمانی به سواحل غربی دانمارک فرستاده میشوند تا ساحل را از مینهای کاشته شده در زمان اشغال این منطقه توسط نازیها پاکسازی کنند. سربازان جوان بدون آموزش و تجهیزات کافی سعی میکنند تا برای رسیدن به آزادی، ماموریت خود را انجام دهند.
لحظات پرتنش غیرقابل تحملی در سرتاسر فیلم وجود دارد، اما چیزی که واقعاً این فیلم را به یک فیلم جنگی تاثیرگذار تبدیل میکند، احساس بیعدالتی و تراژدی است، به ویژه وقتی که یکی از این پسران جوان در انجام وظیفه خود اشتباه میکند و بهای این اشتباه را با جانش میپردازد. این فیلم به مفاهیم ندامت و بخشش میپردازد و از یک فصل تیره و تار و کمتر شناخته شده از جنگ جهانی دوم برای ارائه داستانی از انسانیت شگفت انگیز استفاده میکند. این یک فیلم جنگی خارقالعاده هرچند ناراحتکننده و همچنین یکی از بهترین فیلمهایی است که دانمارک تا به حال تولید کرده است.
امروزه، دنیس ویلنوو به خاطر کارگردانی فیلمهایی مانند فیلمهای Dune، Blade Runner ۲۰۴۹ و Arrival مورد تحسین جهانی قرار گرفته است. با این حال، یکی از بزرگترین دستاوردهای او به عنوان یک فیلمساز در قالب درام جنگی ویرانگر سال ۲۰۱۰، به نام ویران شده تحقق یافته است. زنی خاورمیانهای که در مونترال زندگی میکند، با دانستن اینکه بزودی میمیرد، نامهای را برای هر یک از فرزندانش مینویسد تا به دست دو نفر برسد، یکی برای پدری که هرگز ندیدهاند و دیگری به برادری که هرگز نمیدانستند دارند. برای انجام این کار، دوقلوها باید به خاورمیانه بروند تا از گذشته تکان دهنده مادرشان رمزگشایی کنند.
اینکه Incedies را یک تجربه تماشای تکان دهنده توصیف کنیم حق مطلب را هرگز ادا نمیکند. در حالی که تنها بر زندگی یک زن تمرکز میکند، بیهودگی جنگ، خطرات درگیری مذهبی، آسیبهای ناشی از اعمال تروریستی، و به طور کلی شرایط ویرانگر پس از جنگ را بررسی میکند. Insendies که از نظر عاطفی بسیار تاثیرگذار، عمیقاً آزاردهنده و با نقش آفرینی بی نقص بازیگران است، چیزی شبیه گوهری پنهان در فیلمشناسی ویلنوو و همچنین داستانی دردناک از شرارت انسان است که تماشای آن به هیچ وجه ساده نخواهد بود.
فیلم حماسی جنگی سام مندز در مورد جنگ جهانی اول را میتوان بهعنوان یک شاهکار حرفهای در نظر گرفت، اما کاری که با داستان منحصربهفردش انجام میدهد، دستکم فوق العاده است. این فیلم به شکلی فیلمبرداری و تدوین شده که یک برداشت بی وقفه به نظر برسد، فیلمی در مورد دو سرباز انگلیسی در ماموریتی در طول جنگ چهانی اول برای برقراری تماس با گردان دیگری تا به آنها هشدار دهند که در حال ورود به یک تله هستند.
رویکرد تک برداشتی معروف این فیلم میتوانست حواس مخاطب را پرت کند، اما ۱۹۱۷ بهعنوان داستانی بسیار غرق کننده، هرچند نسبتاً ساده، از جنگ و همچنین یک دستاورد فنی واقعاً خیرهکننده، به اوج کیفیت میرسد. تکان دهنده، دقیق و جذاب، این فیلم جنگی مربوط به جهانی اول شاید بیشتر یک تریلر باشد تا درام، اما همچنان به طور مداوم در طول روایت خود بسیار حیرت انگیز است، در حالی که به دشواریهای جنگ خندق یمیپردازد و به طور موثری شرایط وحشیانهای را به نمایش میگذارد که بسیاری از سربازان با آنها مواجه بودند.
تصویر کریستوفر نولان از تخلیه دانکرک یکی از جذابترین فیلمهای جنگی است که تا به حال ساخته شده است، صرف نظر از اینکه بینندگان این رویکرد را دوست دارند یا از آن خوششان نیاید. در حالی که هر یک از سه داستان آن در طول زمانهای مختلف اتفاق میافتد، دانکرک چگونگی انجام این عملیات تخلیه دراماتیک و مهم را با تمرکز بر یک سرباز گیر افتاده در ساحل، یک غیرنظامی در حال حرکت برای کمک به این تخلیه و یک خلبان برجسته که از این عملیات در برابر حملات هوایی آلمان دفاع میکند، بررسی میکند.
شاهکار فنی فیلم یک دستاورد قابل توجه بوده و سکانسهای نبرد تن به تن هوای یآن بسیار جذاب است. به همین شکل، فقدان داستان گذشته شخصیتها به این فیلم ضرورتی میبخشد که تا انتهای داستان هوشمندانه بودن خود را نشان میدهد. دانکرک که با طراحی صدای خیره کننده، بازیهای قوی دسته بازیگران و موسیقی تپنده هانس زیمر تکمیل شده، یکی از بهترین فیلمهای جنگی است که تا کنون ساخته شده است، فیلمی که بهترین و قابل درکترین تصویرسازی از عملیات دینامو در تاریخ سینماست.