والدین میتوانند حامی و کمک خوبی برای هر نوجوانی باشند که دچار اختلال خوردن است. با این حال، اگر کار درست را انجام ندهند، به همین نسبت میتوانند بسیار مخرب باشند. نقش والدین در وهله اول از این جهت اهمیت دارد که آنها میتوانند الگوهای رفتاری فرزندان خود را بهتر بشناسند و به راحتی هر گونه تغییر در رژیم غذایی آنها را تشخیص دهند.
وقتی بچهها را در سن کم مجبور میکنید که غذا بخورند، تنبیهشان میکنید یا از دستشان عصبانی میشوید، وقتی با قاشق و ظرف غذا در دست، دنبالشان راه میافتید و اصرار میکنید که «بخور، بخور»! قطعاً نمیدانید که دارید در دراز مدت چه بلایی سرشان میآورید.
به گزارش سواد زندگی، خیلی از والدین درک درستی از اختلالات غذایی یا اختلالات خوردن اعم از کم غذایی، بیاشتهایی، پُرخوری، کم خوری، خوردن شبانه یا پراشتهایی ندارند و اصلا نمیدانند که فرزندشان به اختلال تغذیه دچار است، چه رسد به اینکه بخواهند به فکر چاره باشند.
برخی هم میدانند اما نمیدانند که چه باید بکنند. برخی از ما والدین حتی واقعیت آنچه را که مربوط به عاداتِ بد خوردن در فرزندانمان هست را انکار میکنیم. نقش والدین در اختلالات خوردن بسیار پیچیده است.
گاهی میشنویم که «ممکن نیست بچه من پرخوری عصبی داشته باشد، اتفاقاً خیلی هم خوش اشتها و سرحال است». این نگرش مادام که دلیلی برای نگرانی وجود داشته باشد، چنانچه بها داده شود پیامدهای بدی خواهد داشت، زیرا انکار میتواند تشخیص را به تاخیر بیندازد و روند درمان را پیچیده کند.
البته که نمیتوان والدین را به خاطر داشتن چنین نگرشی سرزنش کرد. ترس احساس رایجی است که همه ما را به نوعی تحت تأثیر قرار میدهد. اگر والدین بردن فرزندشان به جلسه مشاوره را به تعویق بیندازند، هیچ به این معنی نیست که آنها بهترین چیز را برایشان نمیخواهند.
از سویی دوران نوجوانی، دوران پیچیده و دشواری است. نوجوانان تغییرات زیادی را تجربه میکنند، تغییراتی که منجر به مشاجره با والدین و درگیریهای خانوادگی و اجتماعی میشود. فریاد کشیدن، پرخاش کردن در کنار فشارهای اجتماعی و آنچه به اصطلاح عرف است سبب میشود اختلالات غذایی در آنها خیلی دیر تشخیص داده شوند.
اختلالات تغذیهای یا اختلالات خوردن در ظاهر امر همان طور که از نامش پیداست مربوط به غذاست. اما در واقعیت امر چیزی بیش از خوردن و آشامیدن، و به دلیل شرایط پیچیدهای به وجود میآید که مشخصاً مربوط به سلامت روانی است. حدود ۱۱٪ از نوجوانان ممکن است تا سن ۲۰ سالگی این اختلالات را تجربه کنند.
انواع زیادی از مشکلات خوردن وجود دارد، اما انواع شناختهتر شده آن عبارتند از:
بیاشتهایی عصبی (آنورکسیا)
پر اشتهایی عصبی (بولیمیا)
اختلال پرخوری
اجتناب از غذا
سندرم خوردن شبانه
شخص مبتلا به بیاشتهایی عصبی معمولا همیشه فکر میکند اضافه وزن دارد و میخواهد با روشهای مختلف خود را لاغر کند. این افراد از خوردن غذا امتناع کرده و کالری دریافتی را تا جای ممکن محدود میکنند.
پرخوری عصبی هم جز بیماریهای رایجی است که در نوجوانان هم دیده میشود. این افراد در یک دوره زمانی خاص بیش از حد و به رغم احساس سیری غذا میخورند. پرخوری و سپس بالا آوردن، نشانههای اصلی پرخوری عصبی یا بولیمیا هستند.
بسیاری از ما گاهی پرخوری میکنیم، اما اختلال پرخوری با این حالت فرق دارد. افرادی که این اختلال را دارند، هنگام پرخوری کنترل خود را از دست میدهند. به همین دلیل کسانی که پرخوری میکنند با سرعت بیشتری نسبت به حالت عادی غذا میخورند. این افراد ممکن است آنقدر پرخوری کنند که به شکل آزار دهندهای سیر شوند و یا زمانی پرخوری کنند که اصلا گرسنه نیستند. افرادی که این مشکل را دارند ممکن است با احساس استرس، خستگی و افسردگی به پرخوری رو بیاورند.
افراد مبتلا به بیاشتهایی حداقل نیازهای غذایی روزانه خود را تامین نمیکنند. این افراد هیچ علاقهای به خوردن ندارند و از خوردن غذاهایی که رنگ، بو، بافت یا طعم خاصی دارند، دوری میکنند. این افراد نگران عواقب خوردن غذا درست مانند ترس از خفگی هستند. در این افراد علت بیاشتهایی بر خلاف بیاشتهایی عصبی، ترس از افزایش وزن نیست.
این افراد معمولا شب از خواب بیدار شده و در این زمان از شبانهروز بیش از حد غذا میخورند. مقدار مصرف غذا در این زمان حدود یکچهارم کالری مصرفی روزانه است. این بیماران معمولا دو بار در هفته برای غذا خوردن از خواب بیدار میشوند.
مطالعات متعددی وجود دارد که تأثیر پویایی خانواده را بر اختلالات خوردن تحلیل کرده است. برای مثال، برنیس ال. راسمن، لستر بیکر و سالوادور مینوچین در نشریه Psychosomatic Families: Anorexia Nervosa in Context کوشیدهاند الگوهای مشترکی را در خانوادههایی بیابند که سابقه حداقل یک مورد بیاشتهایی عصبی داشته اند.
نتایج حاصل از مطالعات حاکی از این بود که فرزندانی که دلبستگیهایِ ناایمن، مراقبتهای افراطی، سخت گیری و تنبیه، عدم ارتباط اعضای خانواده با یکدیگر و درگیر کردن کودکان در تعارضات و مشاجرات والدین را تجربه میکنند اغلب از نوعی اختلال غذایی رنج میبرند.
۱۱درصد از دختران و پسران نوجوان در معرض خطر ابتلا به اختلالات خوردن هستند.
مطالعات مشابه دیگری تحت عنوان «خودگرسنگی» حاکی از این است که ویژگیهای زیر در اغلب خانوادههایی با دختری نوجوان که بیاشتهایی عصبی دارد، وجود دارد:
مشکلات ارتباطی: گوش ندادن و رد کردن تلاشهای دیگران برای برقراری ارتباط
عدم پذیرش والدین رهبری
روابط بد بین والدین و فرزندان
درگیر شدن بچهها با مشکلات والدین
مطالعه اخیر بر بیاشتهایی متمرکز شده است. با این حال، اطلاعات مشابه در مورد انواع دیگر اختلالات خوردن مانند پرخوری عصبی نیز صدق میکرد.
خانواده و پویاییهای درون خانواده تنها عامل مؤثر در ایجاد اختلالات غذایی و خوردن در فرزندان نیست؛ ممکن است نوجوانان در خانوادهای که شرایط فوقالذکر وجود ندارد، هم دچار اختلال خوردن باشند.
یکی دیگر از عوامل رایج در بین نوجوانان نداشتن عزت نفس است. علاوه بر این، عزت نفس پایین، به ویژه هنگامی که به تصویر بدن مربوط میشود، ممکن است عاملی باشد که بیشترین تأثیر را در ایجاد اختلالات خوردن دارد.
کِی کمال جویی این چنین به چیزی تبدیل شد که این همه رنج را برای ما به ارمغان آورد.
اختلالاتی مانند افسردگی دوقطبی میتواند سبب شود که نوجوانان از غذا به عنوان یک پاداش یا تنبیه سیستماتیک استفاده کنند که در نهایت باعث ایجاد یک رژیم غذایی مضر در آنها میشود. این رژیم مبتنی بر دورههای متناوب پرخوری و محدودیتهای شدید است.
مقابله با اختلالات خوردن کار سادهای نیست. نوجوانان ممکن است خود را در اتاق خود حبس کنند و از برقراری ارتباط و گوش دادن به استدلالهای دیگران خودداری کنند. با این حال، سرزنش، تنبیه و نفهمیدنشان اغلب اتفاقی است که وضعیت را برایشان به مراتب بدتر میکند.
والدین میتوانند حامی و کمک خوبی برای هر نوجوانی باشند که دچار اختلال خوردن است. با این حال، اگر کار درست را انجام ندهند، به همین نسبت میتوانند بسیار مخرب باشند.
نقش والدین در وهله اول از این جهت اهمیت دارد که آنها میتوانند الگوهای رفتاری فرزندان خود را بهتر بشناسند و به راحتی هر گونه تغییر در رژیم غذایی آنها را تشخیص دهند. با این حال، بهتر آن است هر زمان که والدین شک داشتند که آیا فرزندشان گرفتار اختلال خوردن است یا خیر، از متخصص کمک بگیرید.
اگر ارزیابی متخصص تشخیص را تأیید کند، طبیعی است که والدین نگران شوند. بسیار اهمیت دارد که والدین بدانند سرزنش کردن در چنین شرایطی هیچ کمکی نمیکند.
از سوی دیگر، والدین بیادبی، پرخاش و طرد شدن از سوی کودکان را برنمی تابند؛ به همین دلیل مهم است که برای کمک به فرزندشان از متخصص راهنمایی بگیرند. والدین باید از وسوسه این که با او مثل یک کودک رفتار کنند، بپرهیزند.
بسیار مهم است که هر تصمیمی که گرفته میشود، پدر و مادر در کنار هم بمانند، از یکدیگر حمایت کنند و احساسات خود را ابراز کنند. همچنین، مهم است که آنها دستورالعملهای تعیین شده از سوی متخصص را دنبال کنند.
اگر اعتمادشان از یک مشاور سلب شد، بنا به هر دلیلی بهتر است که از مشاور دیگری کمک بگیرند و در این شرایط تردید نکنند.
دستورالعمل مهم دیگر برای والدینی که برآنند به کودک مبتلا به اختلال خوردن کمک کنند این است که این اختلال را مرکز زندگی خود و فرزندشان قرار ندهند. البته که درک این اختلال و تلاش برای رفع آن اهمیت دارد اما این تمام زندگی کودک یا نوجوان نیست.
بچهها در هر سنی سرشار از امیدها و آرزوها و رؤیاها هستند. باید که به دیگر مسائل آنها هم پرداخت، به آنها حس آزادی و استقلال داد و خیلی دست به عصا و محتاط با آنها برخورد کرد.
علاوه بر این، زمانی که نوجوان یکی از دستورالعملهای تعیینشده را رعایت نمیکند، گفت و گو و مکالمه لازم است. با ایجاد یک رابطه مبتنی بر گفت و گوی فعال به این معنا که اصلاحی و در عین حال انگیزشی باشد، میتوان نوجوان را ترغیب به مشارکت کرد.
همانطور که دیدیم، نقش والدین در ایجاد اختلالات خوردن در فرزندان و نیز رفع این اختلالها بسیار مهم و تعیین کننده است. آنها به نحوی سنگ بنای آیندهای هستند که قرار است برای خود بسازند.
با این حال، به دلیل پیچیدگی و دشواریِ چالشی که با آن مواجه هستند، باکمک گرفتن از راهنما و مشاوره بسیار گره گشاست. حتی با کمک یک متخصص هم، عبور از اختلال خوردن فرآیندی طولانی است که به صبر، هوش، عشق و اراده زیادی نیاز دارد.