«فقدان توازن در سیاست خارجی باعث میشود که ما به کشوری، چون چین وابسته شویم. امروز تنها مشتری نفت ایران، چین است. بیش از ۹۰ درصد یا حدود ۹۰ درصد نفتی را که میفروشیم به چین است. او هم وقتی میبینید که گوشت ایران زیر دندانش است و ما هیچ کاری نمیتوانیم بکنیم، با وقاحت میگوید بله، این موضع ما و غیرقابل تغییر است.»
پس از سانحه هلیکوپتر ابراهیم رئیسی رئیس دولت سیزدهم، کشور در آستانه یک انتخابات جدید قرار گرفته است. سیاست خارجی دولت سیزدهم در سطح منطقهای کارنامه قابل دفاعی از خود به جا گذاشته، اما در مسیر احیاء برجام و رفع تحریم و عادیسازی رابطه سیاسی و اقتصادی ایران با غرب، توفیق چندانی حاصل نشده است.
به گزارش جماران، با جلال ساداتیان، سفیر سابق ایران در لندن، نماینده پیشین مجلس شورای اسلامی و دیپلمات بازنشسته درباره چالشهای پیش روی سیاست خارجی از تئوری تا در میدان عمل گفت و گو کردیم:
در چندسال اخیر به فراخور رویکردهای متفاوت دولتها بحث موازنه مثبت و منفی در سیاست خارجی بسیار مطرح شده است. پیش از پرداختن به چالشها و فرصتهای پیش روی سیاست خارجی ایران، شاید بهتر باشد که تعریف دقیقی از موازنه منفی و مثبت ارائه کنید.
ما ابتدای امر در جمهوری اسلامی گفتیم، «نه شرقی نه غربی». این را بهعنوان «موازنه منفی» میتوان تعریف کرد؛ یعنی اینکه شما نه زیر بار غرب بروید و نه زیر بار شرق. اما معنی این حرفعدم ارتباط نبود. بعد بهتدریج که پیش آمدیم، این تعریف به سمت «نه غربی، ولی شرقی» تمایل پیدا کرد؛ یعنی موازنه مثبت به سمت شرق و موازنه منفی به سمت غرب شکل گرفت.
تعریف سوم هم «موازنه مثبت» است؛ این موازنه آن چیزی است که شاید حدود یک سال پیش در نامه دیپلماتها و دیگرانی هم که الآن درباره این موضوع گفت و گو میکنند مطرح میشود که در آن از توازن در روابط خارجی صحبت میشود؛ یعنی از طریق موازنه مثبت، به معنای داشتن رابطه با همه کنشگران مطرح جهانی و از جمله آمریکا.
براساس این تعریف، بهجایی اینکه بخواهیم بگوییم صرفاً با چین و روسیه رابطه داشته باشیم، میگوئیم باید چنین ارتباطی با همه داشته باشیم: آمریکا، چین، روسیه، هند، اروپا و دیگرانی که هرکدام بههرحال ممکن است نکات و نقاطی را برای ارتباط با ما داشته باشند؛ تا به این شکل، توازن میان تمام قدرتهای بین المللی برقرار و در این ارتباط منافع کشور تأمین شود.
این ارتباط هم در بعد اقتصادی و هم در بعد توازن در معادلات بینالمللی است. هرکدام از اینها توانمندیهایی دارند؛ مثلاً عضویت پنج عضو غیر دائم شورای امنیت هر دو سال به صورت یکی در میان عوض میشود؛ یعنی اگر امسال پنج عضو آن عوض شدند، سال دیگر پنج عضو دیگر عوض میشوند، اما دورهها برای اعضای غیردائم دوساله است.
بنابراین، هر کدام از این اعضا تأثیراتی دارند که باید مورد توجه قرار گیرد. وقتی میگوییم موازنه مثبت، یعنی باید با همه اعضای جامعه جهانی از همسایه تا غیر همسایه در حوزههایی که تامین کننده منافع ما است، ارتباط داشته باشیم.
موقعیت جغرافیایی یکی از عناصر تقویت کننده ظرفیت ژئوپلتیک ایران است. اما به نظر میرسد که ما در تقویت سایر عناصر کمک کننده به افزایش این ظرفیت ژئوپلتیک چندان موفق نبودیم. به گونهای که برخی دست درازیها به منافع سیاسی، اقتصادی و حتی سرزمینی ما ولو تنها در بیانیههای سیاسی سایر کشورها بیش از پیش شده است. این ضعف چگونه و با چه سیاستی قابل جبران است؟
هر کشوری به لحاظ قرار گرفتن در یک نقطه جغرافیایی از امتیازاتی برخوردار میشود که آن امتیازات میتواند نقاط و نکات مثبت برای آن کشور را رقم بزند اما این موقعیت جغرافیایی خوب همه ماجرا نیست بلکه در مسائل ژئوپلیتیکی عوامل کلی را بر میشمارند: سرزمین و وسعت سرزمینی، عمق دفاعی هر کشور، قدرت نظامی، توانمندی اقتصادی در زمینههای تولیدات صنعتی و کشاورزی، دارا بودن منابع زیر زمینی بهطور خاص انرژی، دارا بودن نیروهای انسانی کارآزموده و با تجربه در سطح بالا، داشتن سواحل و دسترسی به دریاها. جمهوری اسلامی از بخش عمده این عوامل ژئوپلیتیکی، از جمله بحث مردم، برخوردار است.
وقتی ما میگوییم «مردم»، یعنی پشتوانههای مردمی؛ اینکه در یک کشور چه امری مردم را متحد میکند و به قول معروف پای صحنه نگه میدارد، این خودش از عوامل قدرت است. اما باید ببینیم که چه اتفاقی رخ داده که عربستان و کویت در منطقه آرش و الدوره ادعای مالکیت میکنند، طالبان سهمیه آب هیرمند ما را نمیدهند، امارات ادعای مالکیت بر جزایر سهگانه را جدیتر دنبال میکند و یا جمهوری آذربایجان سر مسئله گذرگاه زنگِزور بهگونهای متفاوت با ایران رفتار میکند.
این نشان میدهد که عوامل ژئوپلیتیکی ایران بسیار قوی است، اما ما بهخوبی نتوانستیم از آن استفاده کنیم. این مسائل در آن موازنه مثبت و منفی که در پاسخ به سوال قبل به آن اشاره کردیم، بسیار اثرگذار و تعیینکننده است.
به نظر میرسد که ما در سه سال اخیر، همزمان که بر عمق رابطه با شرق افزودهایم و مذاکرات ولو غیرمستقیم موردی با ایالات متحده را پیش بردیم از رابطه و ارتباط موثر با کشورهای اروپایی غافل شدیم. نشانههای آن را هم در اجماع سه کشور اروپایی برای صدور قطعنامه علیه ایران در شورای حکام و گامهای پس از آن در ارسال نامه به شورای امنیت شاهد بودیم. این غفلت تا چه اندازه در بر هم خوردن توازن در سیاست خارجی کشور موثر بوده است؟
اروپا هم از نظر جغرافیایی به ما نزدیکتر و هم سابقه تاریخی رابطه ما بیشتر است اما این رابطه همواره با فرازونشیبهای فراوان روبرو بوده است. اگرچه رابطه ما با انگلیس بعضا جنبههای منفی هم داشته و دارد، ولی در کل ارتباطات خوبی با اروپا داشتیم. بخش قابل توجهی از مهاجران ایرانی در کشورهای اروپایی زندگی میکنند.
در برخی مقاطع زمانی ما توانستیم از اروپاییها خوب استفاده کنیم. در مسأله برجام اروپاییها اجازه ندادند که دونالد ترامپ، رئیس جمهور وقت ایالات متحده بتواند ایران را به قول معروف شکست دهد و دچار مشکل بکند. اما رابطه ما با این اروپا به جایی رسیده که آنها مبتکر تصویب قطعنامه علیه ایران در شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی میشوند. ما از فرصتهایی که برای توسعه رابطه وجود داشت استفاده نکردیم.
پس از آغاز جنگ اوکراین با حمله روسیه، مسئله انرژی برای کشورهای اروپایی مطرح شد، تأمین انرژی مورد نیاز اروپا میتوانست یک نقطه عطف برای ما باشد اما ما از کارتی که در این خصوص داشتیم استفاده نکردیم و به جای آن ایده زمستان سخت برای اروپاییها را مطرح کردیم. دیدیم که آمریکاییها آن کمبود را برای اروپا جبران کردند و آن زمستان سختی هم که اینجا تحلیل شده بود، اصلاً اتفاق نیفتاد و اتفاقاً به امتیاز منفی در رابطه ما با اروپا تبدیل شد.
اینها نکاتی است که برای ما اولویت دارد و باید از این موقعیت جغرافیایی و دیگر کارتهای برندهای که در اختیار ما قرار دارد یا به فراخور تحولات در دسترس ما قرار میگیرد، استفاده کنیم
اصلاً اهمیت اروپا به ماهو اروپا، مستقل از آمریکا، در سیاست خارجی ما چه قدر باید باشد؟
ما بهراحتی میتوانستیم اروپا را کماکان نزدیک به خودمان نگه داریم. همانطور که اشاره کردم اروپاییها در ماجرای برجام در مقابل دونالد ترامپ به خوبی ایستادگی کردند. ترامپ دو بار پرونده ما را به شورای امنیت برد؛ یک بار در زمان خانم نیکی هیلی سفیر آمریکا در سازمان ملل که او این پرونده را اینقدر امیدوارانه جلو برد که فکر میکرد وزیر خارجه بعدی دونالد ترامپ خواهد بود.
در آن داستان حتی خانم ترزا مینخستوزیر انگلیس هم از آمریکا حمایت نکرد؛ با اینکه انگلیسیها برخلاف برخی از کشورهای اروپایی دیگر، هماهنگ با آمریکاییها هستند. در آن جلسه حتی انگلیس هم به مطالبه رئیس جمهور وقت آمریکا رای نداد و نتیجه آن جلسه و شکست آمریکا اخراج نیکی هیلی بود.
آن نتیجه در حقیقت ثمره حفظ توازن در ارتباطهای ما در سیاست خارجی بود. با حفظ این توازن، ما دیگر ذیل این یا آن قدرت قرار نمیگیریم. با چنین سیاستی است که میتوانیم با وقاحت کشورهایی چون چین برخورد کنیم چین در بیانیه اخیر از ادعای امارات حمایت کرد و پس از احضار سفیر و اعتراض رسمی ایران باز هم مقامهای این کشور در سخنانی رسمی اعلام کردند که موضع ما در این باره ثابت است.
فقدان توازن در سیاست خارجی باعث میشود که ما به کشوری چون چین وابسته شویم. امروز تنها مشتری نفت ایران، چین است. بیش از ۹۰ درصد یا حدود ۹۰ درصد نفتی را که میفروشیم به چین است. او هم وقتی میبینید که گوشت ایران زیر دندانش است و ما هیچ کاری نمیتوانیم بکنیم، با وقاحت میگوید بله، این موضع ما و غیرقابل تغییر است. چرا؟
برای اینکه منافع خود را در همسویی با امارات میبیند، کشوری که به دلیل برخورداری از روابط عادی سیاسی و اقتصادی با جهان میتوان فرصت همکاری و سرمایهگذاری مشترک بسیاری را با چین در اختیار این کشور قرار بدهد.
اگر ایران منافع خود را با چین، هند، روسیه، آمریکا و اروپا در یک حد متوازن تعریف و پیگیری میکرد و حتی در برخی موارد امتیازهای معقول هم میداد در کل از امتیازهای بیشتری هم برخوردار میشد.
نکته دیگری که باید به آن توجه داشت این است که در توازن و تعامل با همه دنیا، با منطق همه یا هیچ، کاری از پیش نمیرود. اگر این رویه را انتخاب کنید هر گامی که در حوزه سیاست خارجی بردارید با اما و اگر در داخل همراه خواهد شد و شما قدرت مانور خود را از دست خواهید داد. درباره رابطه با اروپا باید توجه داشت که اروپا هم بالاخره در سطح جهانی یک وزنهای است که نباید آن را سبک فرض کرد.
یکی از مباحثی که در آستانه برگزاری انتخابات مطرح میشود درباره قدرت وزارت امور خارجه فراتر از بحث رایج مجری بودن آن است. اینکه تا چه اندازه میتواند در تصمیمسازیهای کلان کشور در این حوزه تاثیرگذار باشد؟
در تصمیمسازی عوامل، عناصر و سازمانهایی مختلفی مثل مجلس، انواع رسانهها -دیداری، شنیداری، شبکههای مجازی- و کنشگران دیگر مثل احزاب و گروههای مرجع مؤثرند. البته در کشور ما احزاب خیلی قوی نیستند ولی قاعدتاً در دنیا احزاب در تصمیمسازیها بسیار تاثیر بگذارد. اضافه بر اینهایی که من اسم بردم ممکن است عناصر دیگری هم در تصمیمسازی موثر باشند. ممکن است همین عوامل در کشورهای دیگر موثرتر از کشور ما هم باشند.
بههرحال، این عوامل که در کشور ما آخرین مرحلهاش به شخص رهبری میرسد، در تصمیمسازیها بسیار تاثیرگذار است. دومین نکته، بحث تصمیمگیری است که قاعدتاً در سیاست خارجی که الان مورد سوال شما است، روال طبیعی کار این است که دستگاه سیاست خارجی مسائل را رصد و تحلیل میکند، از بین آنها مسائل و پیشنهادهایی را آماده و آنها را جهت تصمیمگیری عرضه میکند.
عوامل و سازمانهای مؤثری که در مسئله قبلی اشاره کردم، نسبت به این پیشنهادها نظر میدهند؛ پیشنهادهای عرضه شده، از سوی این مراجع تصمیمگیرنده یا رد و یا تأیید میشوند. در کشور ما مجلس، کمیسیون سیاست خارجی، شورای عالی امنیت ملی و نهایتاً رهبری مراجع تصمیمگیرنده هستند.
در این میان، قدرتهای پشت پرده نیز بعضاً بر تصمیمگیریها تأثیر میگذارند؛ بحث تعطیلات روز شنبه که الان در جامعه مطرح شده است، یکی از نمونههای تأثیرگذاری قدرتهای پشت پرده بر تصمیمگیریها در کشور ما است. برای اینکه ما به اقتصاد بینالملل ارتباط پیدا بکنیم، بعضاً میگویند جمعه و شنبه را باید تعطیل کنیم.
بعد میبینیم که بعضی از مراجع تقلید نظر میدهند که نخیر، شما مثلاً دارید به تعطیلات یهودیها توجه میکنید. درحالیکه آن کسی که این پیشنهاد را داده، منظورش این داستان نیست، بلکه منظورش این است که روزهایعدم ارتباط با بازارهای اقتصادی دنیا را کم کند.
درباره فرایند مربوط بحث تصمیمسازی و تصمیمگیری باید گفت که اگر فرایند تکوین هر کدام از این دو بهدرستی شکل بگیرد، به این معنا که کارشناس و اهل فن در فرایند تصمیمسازی و تصمیمگیری قرار بگیرند، قاعدتاً این تصمیمات نیز مورد توجه مقامات مربوطه قرار میگیرد.
در آمریکا یا در کشورهای مختلف اروپایی روند به همین شکل است؛ یعنی دولت پیشنهادی را به کنگره - مجلس نمایندگان و سنا- میبرد، قانونگذاران و سناتورها اظهار نظر میکنند و نهایتاً یکچیزی یا به تصویب میرسد یا نمیرسد. ولی اینگونه نیست که این پیشنهاد را در چندین نهاد مختلف مطرح کرده و هرکدام هم تبصرهای به آن اضافه کرده یا از آن کم کنند. در اینجا غیر از وزارتخارجه، شورای عالی امنیت ملی، کمیسیون سیاست خارجی مجلس، دستگاههای امنیتی، سپاه و گاهی هم شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت، همه اظهار نظر میکنند.
ما در چندماه اخیر رایزنیهای متعدد غیرمستقیم با ایالات متحده داشتیم. فکر میکنید پیگیری فوری این مسأله بخصوص با توجه به موعد انقضای قطعنامه ۲۲۳۱ در سال ۲۰۲۵ و احتمال اسنپ بک نباید در اولویتهای اصلی دولت چهاردهم باشد؟
درباره مذاکرات با آمریکا نیز به نظر میرسد که ما فرصتهایی برای به سرانجام رساندن آن داشتیم که از آن استفاده نکردیم. هرچند قبل از فوت آقای رئیسی گفته میشد که مذاکراتی غیرمستقیم میان ایران و آمریکا در عمان و رایزنیهای جداگانهای هم در نیویورک در جریان است.
اگر این تحولات را براساس همان فرآیند درست تصمیمگیری و تصمیمسازی بهدرستی جلو ببریم، آنوقت توازن در سیاست خارجی هم به خودی خود به دست خواهد آمد.
در سایه این توازن، میتوانیم از همه ظرفیتهای موجود استفاده کنیم و سایر ابعاد ظرفیت استراتژیک کشور را هم تقویت کنیم. بسنده کردن به یکی از ابعاد قدرت مانند نظامی منجر به تحلیل نادرست میشود و طبیعی است که اصلاً جواب نمیدهد.
آنوقت است که میبینیم بازدارندههای بینالمللی اساسی نداریم؛ تحریمها بر ما اعمال میشود و روزبهروز هم شدت کار افزایش پیدا میکند. نتیجهاش مثل همین آخرین اقدام سه کشور اروپایی میشود که قطعنامهای را علیه ما پیشنهاد میکنند و قطعنامه هم در شورای حکام به تصویب میرسد. در قدم بعدی میتواند پرونده ما را دو مرتبه به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع بدهد.
این روند برای ما خطرات جدی دارد. اروپاییهایی که در برابر آمریکا ایستادگی کردند و نگذاشتند مکانیزم اسنپبک به تصویب برسد، حالا میتوانند با استفاده از ابزارها و قدرتی که در اختیار دارند، قطعنامههای شورای امنیت را در سایه مکانیسم ماشه بازگردانند.
بایدها و نبایدهای اصلی دولت چهاردهم در حوزه سیاست خارجی چیست؟
رئیسجمهوری که انتخاب میشود باید هم خودش اراده تحقق اولویتهای اصلی کشور در این حوزه را داشته باشد و هم بتواند از کارشناسان کاربلد بهدرستی استفاده کند.
بههرحال، ما بدون ارتباط با دنیا و بدون ارتباط با اقتصاد دنیا که در رأس آن آمریکا قرار دارد، نمیتوانیم مشکلاتمان را حل کنیم. حتی چینیها و روسها الآن علیرغم اختلافاتی که با آمریکا دارند، با آمریکا حرف میزنند. در سیاست خارجی نباید قدرت کار کارشناسی و حرفهای بودن افراد را دست کم بگیریم.
در ماجرای حصول برجام و پس از آن پرهیز اروپاییها در ایستادن در کنار دونالد ترامپ این قدرت کار کارشناسی بود که نتیجه داد. چاره کار ما قرار گرفتن در این مسیر است و اگر رئیس دولت آتی بتواند با قدرت و مسلط این مسیر را پیش برود و توازن را به سیاست خارجی بازگرداند، میتواند کشور را از این مسیری که در آن قرار گرفته و تحریم بیشتر به تهدید بالقوه تبدیل شده، نجات دهد.