
زمان در پدیدههای همچون حرکت زمین، ماه و یا ضربان قلب گویای این مطلب است. به راستی که زمان چنان جایگاهی دارد که حتی قدرت آفرینش نیز به آن قسم میخورد.
وحید محمود قره باغ؛ زمان از جمله مقولههایی است که هر چند دانشمندان نظرات مستندی نسبت به آن دارند، ولی همچنان ناشناخته مانده است. حتی چندان شناختی از چگونگی درک زمان توسط مغز وجود ندارد. همچنین محاسبه زمانی نیز نظر بسیاری از دانشمندان را به خود معطوف کرده است؛ نمونههایی از این مهم در سیر آفاق و انفس وجود دارد. به عبارتی وجود زمان در پدیدههای همچون حرکت زمین، ماه و یا ضربان قلب گویای این مطلب است. به راستی که زمان چنان جایگاهی دارد که حتی قدرت آفرینش نیز به آن قسم میخورد.
میتوان گفت برای همه انسانها اتفاق افتاده که در لحظاتی از زندگی، زمان به کندی میگذرد و به عبارتی کش میآید. تحقیقات انجام شده نشان میدهد مغز انسان دارای مسیرهای ویژهای از سلولهای عصبی است که میتوان بواسطه آنها گذشت زمان و ثانیهها را درک و احساس کرد. انسان در شرایط سخت زمان را کندتر احساس میکند و با افزایش تدریجی مولفههای شرایط، زمان نیز به مراتب کندتر میشود. در واقع میتوان چنین برداشت نمود که انتظار باعث کش آمدن زمان میشود.
از سویی دیگر زمان از مقولههایی است که بزرگترین سیاستمداران با تکیه بر آن سیاست خود را پیش میبرند. ناگفته نماند که برخی از سیّاسها نیز در چنگال آن گرفتار میشوند و نمیتوانند هیچ کاری از پیش ببرند. از بعدی دیگر عدالت و زمان مفاهیمی هستند که در هم تنیده شده اند؛ شخصیتهایی در تاریخ که هیچ کس و یا قدرتی یارای مقابله با آنها را نداشته، به گرداب زمان گرفتار شده اند؛ به عبارتی زمان به نفع این اشخاص نبوده است، هر چند در مقاطعی از زمان بهرهها برده اند.
غالبا این افراد عمری را در استثمار ملتها و حتی مردم خود گذرانیده اند، ولی غافل از این بودند که عقربههای زمان هرگز نمیایستد و زمانی که میخواستند حاصل سیاست خود را ببینند، زمان از آنها روی برگردانده است. چه بسا شخصیتهایی که با جسم و یا روحی بیمار بر ملتها حکم میرانده اند غافل از اینکه زمان کام زندگی را از آنها دریغ کرده است، در واقع بدین گونه و به تدریج از اینان انتقام میگیرد. گویی به جای یک بار مردن، هر روز صد بار میمیرند و زنده میشوند.
این مقولهها بی ارتباط با مفاهیم زمان و عدالت نیست، افسوس که برخی انسانها به این نظم و عدالت بی تفاوتند و بر طبل گلایههای سطحی میکوبند، چنان میکوبند که نجوای دوست و کائنات را نمیشنوند. برخی انسانها بر این مهم واقف نیستند که کائنات با کسی و یا قدرتی رابطه و نسبتی ندارد، ضمن اینکه با ناز و کرشمه و یا عجز و لابه کسی هم کاری ندارد؛ خودش حکم میراند و خود نیز اجرا میکند.