مئیر عزری، متولد اصفهان و از خانوادههای یهودی ایران بود که نقش مهمی در آژانس یهود داشت. او از سال ۱۳۳۶ تا پیروزی انقلاب در ایران به عنوان سفیر غیررسمی اسرائیل حضور داشت. مئیر عزری در سال ۱۳۸۰، خاطرات خود را نوشت و در آن به نقش و نفوذ جامعه یهودی در ایران قبل از انقلاب اشاره کرد. خاطرات او به کوشش غلامرضا امامی و توسط نشر علم منتشر شده است.
به گزارش انتخاب، پس از سال ١٩٦١ شمار شهروندان و خانوادههای اسرائیلی که از سوی دولت و دیگر سازمانها در ایران به کار میپرداختند. هر روز رو به فزونی مینهاد فرزندان و نوجوانان نمایندگان، کمپانیها کارشناسان و پژوهشگران اسرائیلی در ایران بیگمان نیازمند آموزشگاه یا سازمانی آموزشی بودند باید آموزشگاهی پدید میآوردیم، که با روشهای آموزشی و ریزه کاریهای فرهنگیی اسرائیل همخوان باشد. از دیگر سو گردآوری جوانان و نوجوانان از ردههای سنی گوناگون از گوشه و کنارههای شهر در یک جا از دیدگاه امنیتی کار آسانی نبود.
برپایی آموزشگاهی با چنین ویژگیهایی را از سونی باید با دستگاههای پلیس و ساواک در ایران هماهنگ میکردم و از دیگر سو مایۀ خشنودی پدرها و مادرهای دانشآموزان میشدیم تا آنها بتوانند بی نگرانی و با آسودگی فرزندانشان را روانه آموزشگاه کنند.
آن بخش از دفترچه یادداشتهای روزانه من که آنروزها را نشان میدهد سرشار است از دیدارهایی با سران دستگاههای، آموزشی، پلیس ساواک، شهرداری نخست وزیری و همه سازمانهایی که به گونهای میتوانستند در چنین خواستهای به ما یاری دهند.
روزهای نخست از برداشتهایم چندان خرسند نبودم بیشتر کارگزاران کارشناسان و کارمندان دستگاه دولت میکوشیدند به گونهای شانه تهی کنند. انگیزه آنها را در پس زدن چنین خواستهای میتوانستم دریابم، برپایی چنین آموزشگاهی در شهری مانند تهران نمیتوانست پنهان بماند و خود به خود دیر یا زود آشکار میشد.
بدخواهان اسرائیل و سیاستهای ما در ایران میان تندروها کم نبودند هردم میتوانستند رویداد شومی بیافرینند. ساختمان چنین آموزشگاهی بایستی از ویژگیهایی برخوردار میبود که دسترسی به اینگونه ساختمان چندان آسان نبود جایگاه ساختمان پروانه برپایی آموزشگاه همکاریهای شهرداری و افزون بر همه وزارت خارجه را باید در آغاز کار با داستان دمساز میکردم.
پاسخ سازگار پلیس را در پی گفت و گویی کشدار با سپهبد مهدیقلی علوی مقدم به چنگ آورده بودم و به یاری دوستانم از دیوار سخت وزارت خارجه نیز گذشتم. به دنبال دوندگیهای خستهکننده اداری و رایزنیهای فراوان با گروههای خودی و دیگران، سرانجام کارهای برپانی آموزشگاه آغاز گردید.
ساختمانی در جانی شایسته در یکی از خیابانهای خوب تهران اجاره شد، ابزار و نیازها فراهم آمد بانو او را نمیر همسر شهردار تل آویو چند بسته کتاب برای دورههای گوناگون آموزشی به کمپانی ال عال سپرد و در تهران دریافت کردیم؛ تا اینکه روز نوزدهم سپتامبر ١٩٦٢ نخستین آموزشگاه اسرائیلی را در تهران گشودیم بانو رینا پولونسکی که همسر یکی از کارشناسان کمپانیی سؤال بونه بود، از ژانویهٔ ۱۹۶۰ در ایران زندگی میکرد و مورد ستایش همه شهروندان اسرائیلی در ایران بود به سرپرستی آموزشگاه برگزیده شد.
این آموزشگاه در روز نخست با بیست تن کودک برای دوره کودکستان، چهل و پنج تن دانشآموز برای دوره دبستان و ده تن برای دوره دبیرستان آغاز به کار کرد آموزشگاه با گنجایش هشت کلاس و چهار آموزگار آغازید، ولی در دوره کوتاهی یکی از جایگاههای زندۀ فرهنگ اسرائیلی در تهران شد. فرزندان اسرائیلیان پیش از بازگشایی این آموزشگاه در سازمانهای آموزشی بیگانگان در ایران به زبانهای انگلیسی یا فرانسه سرگرم آموزش بودند.
پدرها و مادرهای این فرزندان از دو چیز در هراس بودند، یکی اینکه میپنداشتند در آموزشگاه تازه پای اسرائیلی ارزش آموزشی آنان فروکش کند. دیگر اینکه آموزگاران دبیران و استادانی که به کار آموزش در این آموزشگاه میپرداختند، دوره کارشان دیر یا زود در ایران پایان مییافت و باید به اسرائیل بازمی گشتند؛ بنابراین کار آموزش همیشه میتوانست به لنگیهایی برخورد کند. ولی دیری نگذشت که برای همه این دشواریها چارههایی خردمندانه یافته شد و آموزشگاه از باروری بسنده و شایستهای برخوردار گشت.
بانو پولونسکی نخستین سرپرست آموزشگاه پس از یک سال به اسرائیل بازگشت و شیمعون کهن که در بریانیی آموزشگاه کوشش فراوانی نموده بود. جانشین وی گشت در سال ١٩٦٦ شیمعون نیز به کاری دیگر سرگرم شد و دولت اسرائیل یکی از کارشناسان آموزشیی خود را با نام الی الکائل به سرپرستی آموزشگاه فرستاد. الی تا سال ۱۹۷۵ در کار سرپرستی آموزشگاه به راستی کوشید و ارزشهای آموزشی را تا آنجا که میتوانست بالا برد. این گسترش تا آنجا پیش رفت که در میان سیزده آموزشگاه اسرائیلی بیرون از کشور آموزشگاه خود را تا سومین جایگاه بالا کشید.
هر چه آموزشگاه جا افتادهتر میشد سر و سامانی بهتر میگرفت برگزاری جشنهای ملی و مذهبی مانند حنوکا، پوریم، پست و روز خود فرمانی که همراه با برافراشتن پرچم اسرائیل انجام میشد بیش از همه به دل مینشست. روز ویژه یادبود شش میلیون یهودیان قربانی نازیها و رستاخیز جوانان یهود در برابر ارتش آلمان با روشن کردن شمعهایی از سوی گارد ویژه که دانشآموزان برگزیده برگزار میکردند، چنان کوبنده، ولی اندوه را بود که به راستی همه را به لرزش و امیداشت.
برپایی جشنهای ورزشی جنبشهای پیشاهنگی، دید و بازدیدهای گوناگون و گردشهای همگانیی بیرون از شهر هریک زیباییهای فراموش نشدنی خود را برای دانشآموزان آموزگاران و پدر و مادرها داشت. همکاریهای ارزنده و از یاد نرفتنی شادروان دکتر دورینل، سرهنگ نیمرودی، نمایندگان کمپانیهای «تهال» و ه ورد، در پیشبرد کامهای فرهنگی در آموزشگاه اسرائیلی در تهران شایسته یادآوری هستند.
آموزگاران و استادان این آموزشگاه با مهربانی و فروتنیی همیشگی با دیگر سازمانهای آموزشی انجمن کلیمیان تهران همکاریهای گرمی داشتند برگزاری مسابقههای خواندن تورات و پاسخ به چیستانهای معماها (آن از دیگر گامهایی بود که در پیشبرد دانش جوانان میتوانست ارزنده باشد. برگزیدگان این مسابقهها برای پیکار با همسالان همکیش از دیگر کشورهای جهان سالی یک بار در اسرائیل کرد هم میآمدند در سال ۱۹۷۲ من به سرپرستی این جشن بزرگ برگزیده شده بودم گروهی از همکارانمان نیز مانند آوراهام حاخامی هاراو اوری ال داویدی شادروان ابراهیم موره و حییم صادوق نماینده سوخنوت در ایران به نام داوران برگزیده به این مسابقه فراخوانده شده بودند. گروه برگزیدگان انجمنهای یهودیی ایرانی آن سال به راستی خوش درخشیدند.