هوش مصنوعی یکی از داغترین موضوعات این روزها است، بنابراین جای تعجب نیست که نویسندگان و فیلمسازان مدام داستانهای مرتبط با آن را ارائه میدهند. اگر در آینده، هوش مصنوعی به بخشی جدایی ناپذیر از زندگی روزمره ما تبدیل شود و رباتهایی که توسط آن کار میکنند در بین ما زندگی کنند، چه اتفاقی میافتد؟ آیا این همزیستی مسالمت آمیز میتواند کارساز باشد؟! بارها بررسی شده است که اگر هوش مصنوعی علیه ما باشد، چه اتفاقی میافتد. اما سناریویی که در آن هوش مصنوعی انسانیت بیشتری از خود انسان نشان میدهد، کمتر مطرح شده؛ اکنون فیلم «خالق» چنین اثری است. در ادامه این مطلب با بررسی و نقد فیلم The Creator همراه ویجیاتو باشید.
به گزارش ویجیاتو، من به عنوان یک نویسنده، احساس میکنم هوش مصنوعی در زمینههای مختلف، چه فیلمنامه نویسی و چه پوشش اخبار و چه نقد فیلم موجودیت من را تهدید میکند. اما چرا؟ چون تکنولوژی ترسناک است. خوشبختانه، فیلم خالق از این ترس استفاده نمیکند. در مقابل این فیلم یکی از انسانیترین داستانهای موجود را ارائه میدهد. هوش مصنوعی در فیلم وجود دارد، اما آنها بیشتر شبیه هر یک از ما ارائه میشوند. این یعنی رباتهای شبیهسازی شده درون فیلم فقط میخواهند وجود داشته باشند، رشد کنند و زندگی کنند؛ بنابراین قصه این فیلم بسیار شبیه داستانهای کلاسیک موجود در آثاری، چون آواتار، رقصنده با گرگها، یا هر مردم دیگری است که با یک رژیم سرکوبگر جنگ افروز میجنگند. این واقعیت و هویت نویسندگی کارگردان گرت ادواردز و کریس ویتز در نگارش این فیلمنامه ساده است.
اما خلاصه داستان این فیلم بدین شرح است: در میان یک جنگ آینده بین نسل بشر و نیروهای هوش مصنوعی، جاشوا (جان دیوید واشینگتن)، یک مامور سابق نیروهای ویژه که غمگین از ناپدید شدن همسرش است، توسط ارتش آمریکا استخدام میشود تا خالق یا همان معمار گریزانِ هوش مصنوعی پیشرفته را که او آنها را توسعه داده است، شکار و بکشد. در واقع گفته میشود این خالق یک سلاح مرموز با قدرت پایان دادن به جنگ و خود بشر ساخته، و هدف این ماموریت نابودی آن است.
باید بدانید که مانند همه داستانهای خوب، فیلم The Creator نیز بهترین نکات را از برترین آثار علمی تخیلی چند دهه گذشته انتخاب میکند. این یعنی شما درون این فیلم یک «بلید رانر» کوچک، نمایی از نابودگر ۲: روز داوری، و نکاتی دیگر از تعدادی فیلم شاخص تاریخ سینما دریافت میکنید؛ بنابراین این نوع خاصی از فیلم است که میدانید از بهترین عناصر دیگر قطعات شاخص سینما تشکیل شده است، اما مهم نیست، زیرا به شیوهای قابل قبول ارائه شده است. با این حال، به طور خاص یک دلیل وجود دارد که خالق واقعاً میدرخشد. آن دلیل تصاویری کاملاً زیباست.
من از ذکر بودجه در مورد یک فیلم متنفرم، اما وقتی یک اثر سینمایی استودیویی مانند این از هر دلار بودجه ۸۰ میلیون دلاری خودش استفاده میکند و به این خوبی به نظر میرسد، یک حس شادی در من مخاطب موج میزند. برای مثال باید بدانید نحوه فیلمبرداری فیلم خالق تقریباً یک شگفتی است. تیم تولید این اثر شامل کارگردان گرت ادواردز و فیلمبردار گرگ فریزر، همه صحنهها را مانند معمول یک اثر سینمایی درجه یک تصویربرداری کردند و سپس آن را با مواد دیجیتالی مانند تانکهای عظیم ایالات متحده یا دیگر مناظر پسزمینه رنگارنگ پر کردند.
اما مهم این است که آنها در لوکیشن زنده و خارج از یک استودیو سر پوشیده با پرده سبز این کار را کردند. این یعنی سازندگان برای تولید متکی به پرده سبز نبودند. این ترکیب تولید در مکان واقعی، آن هم با داستانی ساده، اما قابل قبول است که به The Creator احساس واقعی بودن میدهد. این بازگشتی به یک سبک از فیلمسازی است که به جای هیولاهای دیجیتالی، به مکانها و افراد واقعی متکی است.
البته این حرف من بدان معنا نیست که در The Creator جلوههای دیجیتالی وجود ندارد، اما آن چیزی که به عنوان جلوههای بصری وجود دارد نیز همگی واقعی به نظر میرسند. رباتهای هوش مصنوعی همگی مبتنی بر فناوری «آیندهسازی» هستند، بنابراین طراحیها آیندهنگرانهتر از حد معمول به نظر میرسند. هرچند این یک طراحی فوقالعاده ساده است که باعث میشود رباتها امروزی و همچنین قابل درک به نظر برسند. در واقع همین طراحی است که باعث میشود فیلم «خالق» از همان دقایق ابتدایی بینندگان را در فضای علمی تخیلی «سخت» خود غرق کند.
منظور من از علمی تخیلی سخت و سنگین در اینجا کاملاً از نظر لحن داستان نیست، بلکه بیشتر از نظر طراحی است. در مدل سازی سه بعدی مفهومی چیزی به نام سطح سخت وجود دارد که اغلب به سطوح و اشیاء آینده نگر کلیشهای اشاره دارد. بنابراین، خالق در بهترین حالت سطح سخت است. هر جسمی در اینجا احساس وزن و اصطکاک میکند. به نظر میرسد رباتها و سلاحهای نمایش داده شده درون این فیلم توسعه طبیعی فناوری مدرن و گرایشهای طراحی امروزی هستند.
در نتیجه هر لحظه از دیدگاه بصری در اینجا در همزیستی نزدیک با زمان و مکان است. البته نمیتوان گفت که فیلم باعث ایجاد خلسه بصری میشود، زیرا اصلاً موضوع این نیست. با این حال، در سطح تفکر به دنیای داستانی، قطعاً در اینجا چیزی برای شکایت وجود ندارد. در عین حال، ایدههایی که طرح «خالق» با آن در روند داستان عمل میکند، در واقع ساده هستند.
همه ما بیش از یک بار داستانهایی در مورد تقابل بین مردم و هوش مصنوعی را شنیدهایم که در چارچوب نقض ایدئولوژیک به ما ارائه میشود. بنابراین، از نظر فیلمنامه، بعید است که این فیلم شما را شگفت زده کند. «خالق» روی فیلمنامه یا نوآوری ایدهها تمرکز نمیکند، زیرا اینها نقاط قوت فیلم نیستند. اینجاست که باید گفت «خالق» نه از طریق فیلمنامه، بلکه از طریق کارگردانی با بیننده صحبت میکند.
باید توجه داشت این یکی از شیکترین فیلمها در ژانر علمی تخیلی است که در آن حتی تقسیم روایت به فصلهایی با عناوین مینیمال، اما تاثیرگذار، حس لازم را برای مخاطب ایجاد میکند. هر زاویه، هر قاب و هر صحنه شما را در دل این فضاسازی محو میکند. به همین دلیل است که در هنگام تماشای فیلم چشم شما خسته نمیشود. این فیلم به خوبی زیباییشناسی کلاسیک یک محیط آسیایی را با یک انحنای آیندهنگر ترکیب میکند.
اما یکی از ویژگیهای برجسته The Creator، عملکرد قابل قبول جان دیوید واشنگتن است. واشنگتن بدون زحمت سنگینی فیلم را به دوش میکشد و بر هر صحنه فرمان میدهد. او بهطور یکپارچه بین سکانسهای اکشن و لحظات پر احساس رفت و آمد میکند. در واقع این بازیگر اجازه میدهد تا آسیب پذیریها و حساسیتهای شخصیتش بدرخشد. عمق و اعتقاد واشنگتن در نقش خود، جاشوا را به یک رهبر قانع کننده و قابل بحث تبدیل میکند.
امتیاز خالق نه در بازیگری خلاصه میشود و نه در فیلمنامه، اما همین فیلمنامه نیز در بسیاری از مضامین جذاب فرو میرود. به نظر من بهترین مورد این بود که چگونه رابطه پیچیده بین بشریت و فناوری را بررسی کرد. این فیلم جنبههای مختلفی از رفتار انسان را به تصویر میکشد، از تعصبات عمیقاً ریشهدار علیه فناوری تا جذب کامل هوش مصنوعی در زندگی روزمره. دوگانگی بین ترس و پذیرش، سوء ظن و اعتماد، جای تفکر زیادی را به وجود میآورد.
موضوع دیگری که در داستان فیلم مورد بررسی قرار گرفت موضوع جنگ بود. آن مضمون فقط یک درگیری بیرونی نبود، بلکه نمایشی استعاری از کشمکش درونی بشریت بود. جنگ با هوش مصنوعی به بوم نقاشی تبدیل شد که مبارزات درونی شخصیتها بر روی آن ترسیم شد. این فیلم به طرز هوشمندانهای منعکس کننده اختلافات درون جامعه بشری است و نشان میدهد که چگونه نبردهای درونی ما میتوانند در مقیاسی بزرگ ظاهر شوند. خالق بینندگان را به چالش کشید تا ماهیت خود زندگی را زیر سوال ببرند. چه چیزی زندگی را تعریف کرد و چه کسی تصمیم گرفت؟ این سؤالات فلسفی خوب یا بد به فیلم عمق میبخشد و بینندگان را تشویق میکند تا باورهای خود در مورد آگاهی و هستی را مورد ارزیابی مجدد قرار دهند.
با این تفاسیر، فیلم خالق کاستیهای بزرگی دارد که چشم پوشی از آن سخت است. برای مثال: در حالی که اجرای جان دیوید واشنگتن قابل قبول است، اما لحظاتی وجود دارد که ارتباطات عاطفی بین شخصیتها تا حدودی به دست نیامده است. هدف من رابطه بین جاشوا و آلفی، دختر جوان هوش مصنوعی است که توسط مادلین یونا ویلز به تصویر کشیده شده است، گاهی اوقات این رابطه به جای اینکه به طور طبیعی توسعه یافته باشد، ساختگی به نظر میرسد.
روی کاغذ، منطقی بود که شخصیت او احساسات خاصی داشته باشد. در مقابل دوربین، واشنگتن کار خود را انجام داد تا احساساتی را که شخصیت او نیاز داشت، به نمایش بگذارد. با این حال، به عنوان یک بیننده، باید بیان کرد که اصالت و پویایی بین آنها احساس کمبود داشت. شاید زمان بیشتری یا موقعیتهای متفاوتی برای سرمایه گذاری کامل روی رابطه آنها لازم بود. در نهایت، این رابطه بیشتر به نظر سطحی بود تا یکپارچه با داستان کلی فیلم.
همچنین باید توجه داشت هرچه فیلم از نظر جهانسازی بصری در نیمه اول خود عالی عمل میکند، ولی همین فضا با پیشرفت فیلم دچار سکته میشود. منظور من این است که جهانسازی خوب این فیلم از میانه کار نه تنها از نظر مفهومی خستهکننده است، بلکه در سطح شخصیتها نیز خستهکننده میشود، زیرا نیم ساعت اول به شدت به غم و اندوه جاشوا متکی است، از جمله فلاشبکهای مکرر و نمونهای از ویدیوی «همراهی او و همسرش در ساحل» که بسیار تکراری است؛ بنابراین شگفتانگیز است که The Creator پس از یافتن جای خود، به عنوان یک حماسه علمی تخیلی تفکر برانگیز، نمیتواند آن را حفظ کند.
از سوی دیگر باید بیان کرد که خالق در طول زمان خود با سکسکههای فراوانی مواجه میشود، یکی از آنها قابل پیش بینی بودن پیشرفتهای طرح داستان است. در حالی که داستان جذاب است، به لطف عناصر بصری و موضوعی کلیشهای، گهگاه به قلمرویی متمایل میشود که هم آشناست و هم تکراری. در واقع برخی از لحظات این فیلم بیش از حد آشنا به نظر میرسید. این حرف یعنی خالق مضامین و سناریوهایی را که قبلاً در فیلمهای دیگر دیده شده بود، به سادگی تکرار میکرد. اگرچه این از تأثیر کلی فیلم نمیکاهد، اما یک نوآوری میتوانست آن را به یک تجربه سینمایی واقعا منحصر به فرد ارتقا دهد.
حالا بیایید به یکی از بزرگترین نقاط تبلیغ شده پیرامون این فیلم بپردازیم: این یک فیلم علمی تخیلی اصیل و اورجینال از هالیوود است! اکنون سوال من این است که پس از دیدن آن، چه چیز اورجینالی در آن وجود دارد که شما قبلتر ندیدهاید؟ شاید ظاهر رباتها جدید باشد، اما چه چیز دیگری تازه است؟ چون داستان که به هیج شکلی اورجینال یا دارای اصالت نیست، این فیلم آینده دیستوپیایی با فناوری پیشرفته نیز نیست.
این فقط تکرار بلید رانر است؛ به غیر از آن تقریباً همه شخصیتها تک بعدی هستند و آنهایی که نیستند فقط از فیلمهای دیگر کپی پیست شدهاند. ما همه بارها جنگ بین انسان و ماشین را قبلاً دیده بودیم. آثاری، چون «نابودگر» و «ماتریکس» نیز مثال شاخص آن هستند. پس به طور جدی، این مفهوم «اصیل» چیست که به دُم این اثر چسباندهاند؟ چیزی که این فیلم در واقع هست یک فیلم علمی تخیلی بدون فرانچایز است. این به معنای اصیل نیست، فقط به این معنی است که دنباله، راه اندازی مجدد یا بازسازی نیست؛ و انگار این اولین باری نیست که هالیوود پس از مدتها این کار را انجام میدهد:، چون فیلم «Arrival» و «Ex Machina» نمونه دیگر این دست آثار بودهاند.
در پایان باید گفت: فیلم خالق یا آفریدگار یک سفر علمی تخیلی تفکر برانگیز و از نطر بصری شیک است که تخیل را وسوسه میکند. گرت ادواردز کارگردان، فیلمی از نظر فکری مهیج ساخته که واقعاً تماشاگران را به چالش میکشد تا با سؤالات عمیق دست و پنجه نرم کنند. در واقع فیلمساز درک ما از هوش مصنوعی، انسانیت، جنگ و پیوند پیچیده بین همه آنها را به چالش میکشد.
این در حالی است که چند تفاوت عاطفی سطحی و جنبههای داستانی قابل پیش بینی وجود دارد، اما این کاستیها چیزهای جالبی که فیلم انجام میدهد را خراب نمیکند؛ بنابراین حس ناب فیلمی، چون The Creator مطمئناً برای آن دسته از طرفداران فیلمهایی مانند منطقه ۹، بلید رانر یا الیسیوم است. همچنین تماشای آن برای علاقهمندان به داستانهای علمی تخیلی ضروری است و ارزش تماشا در بزرگترین پرده نمایشی ممکن را دارد. این فیلم یک حماسه علمی تخیلی ناقص، اما جذاب است.