احمد زیدآبادی در مطلبی طنزگونه، گفت وگوی خود با یک شهروند را روایت کرده است. در بخشی از این مکالمه آمده است:
ببین! اینکه رسایی بخواد بره غزه، من میفهمم برا چی. اینکه علی مطهری هم بخواد بره، بازم من میفهمم برا چی. ولی این لیلاز برا چی اسم نوشته که اعزامش کنن غزه؟
- لابد همون کاری که رسایی و مطهری میخوان در غزه بکنن، لیلاز هم میخواد همون کار را بکنه.
نه، رسایی که به نظر من میخواد بره اونجا و به گردانهای عزالدین قسام بگه مبادا تحت تاثیر بمباران اسراییل قرار بگیرن و بخوان بر سر مبادله اسرا یا آتشبس با صهیونیستها مذاکره کنن! خلاصه هر کاری میکنن مذاکره نکنن.
- پس آقای مطهری برا چی میخواد بره؟ اون که با مذاکره مشکلی نداره!
اون هم به نظر من میخواد بره به اعضای حماس یادآوری کنه که یه وقتی جنگ و بمباران و کشت و کشتار آنها را از لباس بدننمای مردها غافل نکنه! این لباس مردها از هر چیزی مهمتره!
- لیلاز که با لباس مردها هم مشکل نداره.
بله، برا همین میگم که میخواد بره اونجا چه کار؟ با این جثه ضعیف و عینک ته استکانیش که جنگ هم نمیتونه بکنه.
- به نظرم در واقع خواسته نوعی ابراز همدلی و همدردی با مردم غزه کرده باشه.
این چه جور ابراز همدردیه که یک قرون خرج برنمیداره؟ همینطور اسم نوشتن، ولی از جات تکون نخوردن که نشد همدردی! اگه فقط قرار به اسم نوشتن باشه و اعزامی در کار نباشه که من و تمام فامیلم هم میریم اسم مینویسیم!
- نمیدونم. شاید واقعا مساله دیگری در میان باشه.
آها! حالا فهمیدم که چرا میخواد بره غزه! حتما میخواد از همین جوکها به مردم آواره و تحت بمباران غزه هم تعریف کنه که غم و غصهشون را برای یک لحظه هم که شده، فراموش کنن. آره همینه. خودشه!