bato-adv
bato-adv
تحلیلى از نوشته هاى متأخر مارکس کوین بى. اندرسون

مارکس و جوامعِ پیشا سرمایه دارى

مارکس و جوامعِ پیشا سرمایه دارى
تاریخ انتشار: ۲۱:۵۲ - ۰۳ دی ۱۴۰۳

فرارو- کوین بی. اندرسون استاد علوم سیاسی جامعه شناسی در دانشگاه پرودو است. او نویسنده کتاب لنین، هگل و مارکسیسم غربی: یک مطالعه انتقادی (۱۹۹۵) است. به علاوه اندرسون در ویرایش مارکس و خودکشی (۱۹۹۹ ترجمه فارسی ۱۳۸۴)، اریک فروم و جرم شناسی انتقادی: فراسوی جامعه تنبیه‌گر (۲۰۰۰)، رایا دونایوسکایا، قدرت منفی بودن: منتخباتی درباره دیالکتیک در هگل و مارکس (۲۰۰۲)، و متونی از رزا لوکزامبورگ (۲۰۰۴). 

به گزارش فرارو، اندرسون علاوه بر کار بر روی مجموعه آثار مارکس- انگلس (Marx-Engels Gesamtausgabe) (MEGA) در حال تکمیل کتابی است با نام «مارکس چندفرهنگی: تحریر لبه‌های جهانی شدن». مقاله حاضر ابتدا در «باز اندیشی مارکسیسم (۲۰۰۲) ارائه شد. اندرسون سال گذشته به همراه همسر مورخ خود ژانت آفاری سفری به ایران داشت و در این سفر به همراه حسن مرتضوی مترجم مارکس و خودکشی، دیداری از روزنامه شرق داشت. مقاله حاضر را هم اندرسون برای چاپ نخست ابتدا در اختیار شرق گذاشته است که از او تشکر می‌کنیم. ماخذ نقل قول‌های مقاله حاضر در کتاب شناسی زیر آمده است. 

نوشته‌های دهه ۱۸۵۰ مارکس درباره جوامع غیر غربی به ویژه نوشته‌هایش درباره هندوستان بسیار بیشتر از نوشته‌های متأخر او در ۱۸۷۲ در همین زمینه شناخته شده اند. این نوشته‌های متأخر که برخی از آن‌ها هنوز منتشر نشده اند، این معنی را تائید می‌کنند که مارکس از دیدگاه تک محوری و اغلب اروپا محور خود که اغلب مورد اشاره منتقدان آثارش است، دست کشیده بود. متاسفانه برخی از این آثار هنوز منتشر نشده اند، اگرچه طرح‌هایی برای انتشار آن‌ها در قالب بخش جدیدی از مجموعه آثار مارکس- انگلس (MEGA۲) در دست هست. 

• I. تک محوری گرایی، اروپامحوری و ماوراء: نوشته‌های ۱۸۵۹-۱۸۴۸ درباره چین، هند و روسیه

با وجود اینکه دغدغه اصلی مارکس سرمایه داری غربی بود، در دو دوره نوشته‌های فراوانی درباره جوامع غیر غربی و

پیشا- سرمایه داری به جا گذاشت. این دو دوره مجزا از هم هر دو در زمان‌هایی واقع شدند که جنبش کارگری اروپا به سکون گرایید. به فاصله کوتاهی پیش از نخستین دور این رخوت ها، ۱۸۵۹-، ۱۸۵۳ مارکس به لندن مرکز بین المللی یک امپراتوری جهانی نقل مکان کرده بود. مارکس در کتابخانه موزه بریتانیا مطالعه وسیعی را درباره هند، چین، امپراتوری عثمانی، و روسیه آغاز کرد. مارکس در یادداشت‌های تحلیلی خود برای نشریه نیویورک تریبون هزاران صفحه درباره این جوامع نوشت. این یادداشت‌ها را اغلب اروپا محور خوانده اند.

اشلومو آوینری در مقدمه خود بر مشهورترین مجموعه از این یادداشت‌ها نوشت: «لحن کلی مارکس درباره جهان غیر اروپایی در مانیفست کمونیست (۱۸۴۸) شکل گرفته است.» (۱۹۶۸.۱). مارکس در قطعه موجزی درباره استعمار در مانیفست (۱۸۴۸) با سبکی مدرنیستی از عقب ماندگی آسیا و پیشرفته بودن سرمایه داری غربی سخن گفته است: «بورژوازی با رشد سریع همه ابزار تولید، با تجهیز گسترده ابزار ارتباطی، همه، حتی وحشی‌ترین ملل را به سوی تمدن می‌کشاند. 

قیمت ارزان کالاهای بورژوازی توپخانه سنگین آن است که با آن دیوار چین را فرو می‌ریزد، توپخانه‌ای که با آن وحشی‌های کله شق متنفر از خارجی‌ها را وادار به تسلیم می‌کند. بورژوازی همه ملل را مجبور می‌کند تا از بیم انقراض شیوه تولید بورژوازی را بپذیرند؛ بورژوازی این ملت‌ها را مجبور می‌کند تا مغز استخوان آن چیزی را که تمدن می‌نامد بپذیرند و خود نیز بورژوا شوند. در یک کلمه بورژوازی، جهانی بر قامت آرزوی خود می‌سازد.» (MECW۶.۴۸۸). به نظر می‌آید که مارکس در این قطعه از نخستین جنگ تریاک بریتانیا علیه چین در ۱۸۴۲ حمایت کرده است. 

مارکس در مقاله ۱۸۵۳ خود در تریبون درباره هند هم دیدگاه مشابهی اتخاذ می‌کند، یعنی درباره جامعه‌ای که به زعم او آن قدر ساکن بود که هیچ تاریخ حقیقی‌ای نداشت. مارکس مقاله «پیامدهای حاکمیت بریتانیا در هندوستان» را با این ادعا آغاز می‌کند که هند به دلیل تفرقه‌اش «گریزی از فتح شدن نداشت». هند «نه تنها بین مسلمانان و هندوها تقسیم شده بود بلکه بین قبایل و کاست‌ها هم تجزیه شده بود.»

 بنابراین تاریخ هند «تاریخ فتوحات پی درپی‌ای است که بر او گذشته است.» مارکس سپس با لحنی فوق العاده اروپا محور اضافه می‌کند که «جامعه هند به کل فاقد هرگونه تاریخی است، دست کم فاقد هرگونه تاریخ شناخته شده‌ای است»، و هند را «جامعه‌ای بی‌مقاومت و بی‌تحول» می‌خواند. (MECW۱۲.۲۱۷) ادوارد سعید (۱۹۷۸) که یک دهه پس از آوینری می‌نوشت بر اروپا محوری و قومیت محوری مارکس در این نوشته‌ها انگشت گذاشت.

 تا به امروز، بیشتر پژوهشگران تمایل داشته‌اند که عقیده رابرت تاکر را بپذیرند که فرض مارکس این بود که «تقدیر همه جوامع غیر غربی نظیر هند این بود که راه توسعه بورژوایی مدرن را آن گونه که اروپای مدرن پیموده است، بپیمایند.» (۱۹۷۸.۶۵۳) ژان فرانسیس لیوتار (۱۹۸۴) با نگاهی پست مدرن به این بحث قدیمی درباره آن چیزی که اغلب دیدگاه تک محوری نگر مارکس خوانده شده بود، اظهار داشت که مارکس در یکی از روایت‌های بزرگ مدرنیته اسیر بوده است که همه تفاوت‌ها و دیگرگونگی‌ها را خوار می‌شمرد.

با این همه، برخی پژوهشگران متخصص مانند اریکا بنر (۱۹۹۵) اخیراً استدلال کرده‌اند که نوشته‌های مارکس درباره ملیت گرایی، قومیت، و استعمار از آن چه عموماً فرض شده است تنوع بیشتری داشته اند.

 مطالعه‌ای متعادل درباره مقالات ۱۸۵۳ او درباره هند که بسیار هم مورد انتقاد بوده‌اند نشان می‌دهد که حتی در همان ۱۸۵۳ هم، دیدگاه او چنان که معمولاً درنظر گرفته می‌شود یکجانبه نبوده است. برای نمونه در همان مقاله نشریه تریبون که در بالا به آن اشاره شد. مارکس همچنین نوشته است: «هندی‌ها ثمرات عناصر جامعه‌ای را که بورژوازی بریتانیا در میان آن‌ها پراکنده است نخواهند چید، تا زمانی که در خود بریتانیای کبیر طبقه حاکم به وسیله پرولتاریای صنعتی به زیر کشیده شود، یا زمانی که خود هندوها آن قدر قوی شده باشند که به کل از یوغ بریتانیا رهایی جویند.

 در همه این حالات، در زمانی کم و بیش دور، ما مطمئناً باید منتظر نوزایی این کشور بزرگ و اعجاب‌انگیز باشیم…» (MECW۱۲.۲۲۱). به این معنا دیدگاه مارکس درباره هند دیدگاه دیالکتیکی بود: بریتانیا جامعه پیشا- سرمایه داری هند را برانداخته بود و پیشرفت به بار آورده بود، اما این پیشرفت، که خود شدیداً تحت تأثیر «وحشی گری ذاتی تمدن بورژوایی» بود (MECW۱۲.۲۲۱)، باید به نوبه خود مغلوب هندیان می‌شد.

 با این وجود اگرچه تقابل ۱۸۴۸ میان شرق «وحشی» و غرب «متمدن» در این جا رقیق شده است، مارکس باز هم در چارچوب همان تک محوری گرایی عمل می‌کند. او می‌نویسد که هند هنوز هم به عنوان یک پیش شرط برای رهایی اجتماعی باید به توسعه کاپیتالیستی سوق یابد. عده قلیلی به این نکته اشاره کرده‌اند که مارکس در سال‌های ۱۸۵۹-۱۸۵۶ قویاً به حمایت از مقاومت هندیان و چینیان علیه بریتانیا برخاست، موضوعی که درباره‌اش بسیار هم نوشت.

مارکس در یکی از مقالات سال ۱۸۵۷ خود در نشریه تریبون ظاهراً جهت عقیده پیشین خود در مانیفست کمونیست درباره وحشی بودن چینی‌ها و متمدن بودن بریتانیایی‌ها طی جنگ تریاک ۱۸۴۲ را معکوس کرد. مارکس با ارجاعی دوباره به این نزاع نوشت: «نظامیان انگلیسی سپس مرتکب شناعت‌هایی شدند که تنها و تنها به قصد تفریح بود؛ نه تعصبی مذهبی هیجانات‌شان را تقدیس می‌کرد، نه با نفرت علیه دشمنی مغرور یا قومی فاتح برانگیخته شده بودند، و نه از مقاومت شدید دشمنی دلاور برافروخته شده بودند.

 وقایعی، چون تجاوز به زنان، به سیخ کشیدن کودکان و به تمامی سوختن روستاها تفریحاتی شهوانی بودند که نه به وسیله ماندارین‌های چینی بلکه توسط خود افسرهای انگلیسی ضبط شده اند». (MECW۱۲.۲۱۷) هنگامی هم که در سال ۱۸۵۷ درباره شورش سپوی (Sepoy) می‌نوشت در دیدگاهش نسبت به هند تغییر مشابهی رخ داده بود. در این زمان دیگر ارجاع به استعمار همچون منشأ تمدن و پیشرفت تا حد زیادی محو شده بود.

در این دوره مارکس همچنین دیدگاه خود را درباره روسیه، این امپراتوری دهقانی بزرگ در مجاورت تمدن اروپایی، تغییر داد. از سال ۱۸۴۰ تا اواسط دهه ۱۸۵۰ مارکس در نوشته هایی، چون «تاریخ دیپلماتیک سری قرن هجدهم»، از روسیه همچون جامعه‌ای به شدت ارتجاعی یاد می‌کند که نه تنها قادر به هیچ انقلابی از درون نیست، بلکه وقوع هر انقلابی در اروپا را هم تهدید می‌کند، چنان که در ۱۸۴۸ چنین کرده بود.

 با این همه در اواخر دهه ۱۸۵۰ با نارضایتی‌های دهقانی که به آزاد کردن سرف‌ها توسط تزار انجامید، مارکس در پرتویی تازه به روسیه نگریست. مارکس در مقاله‌ای که در ۱۸۵۸ در نشریه تریبون درباره آزادسازی سرف‌ها منتشر کرد، نوشت که اگر انقلابی اجتماعی در روسیه رخ دهد هدف این انقلاب «دومین نقطه عطف در تاریخ روسیه خواهد بود که عاقبت تمدنی حقیقی و عمومی را جایگزین آن رسوایی و نمایشی خواهد کرد که پطر کبیر به راه انداخت.»

(MECW۱۶.۱۴۷) به طور مشخص تمامی متونی از مارکس که درباره هند، چین، و روسیه به آن ارجاع شد به جز مانیفست کمونیست به انگلیسی نوشته شده‌اند و نه به آلمانی. این مسئله با آگاهی بیشتری که مارکس پس از نقل مکانش به لندن در ۱۸۴۹ از تکثر تمدن‌ها و فرهنگ‌های جهان به دست آورد بی‌ارتباط نبود. در یک سطح مشخصاً نظری، همان گونه که لارنس کرادر (۱۹۷۵) و دیگران نشان داده اند، قطعاتی از گروندریسه (۱۸۵۸-۱۸۵۷) درباره شیوه‌های تولید 

پیشا- سرمایه داری که بسیار هم مورد بحث بوده اند، آغاز عزیمت مارکس از الگوهای تک محوری گرا را شکل داده اند. با این همه مارکس در آن زمان دنباله اشارات مختصر، اما دلالت‌آمیز خود درباره شیوه‌های چندمحوری توسعه را پی نگرفت. در عوض چنان که مشهود است او طی یک دهه بعد بخش‌هایی از گروندریسه را بسط داد که به سرمایه داری مدرن مربوط می‌شدند و نهایتاً ویرایش آلمانی نخستین جلد سرمایه را در ۱۸۶۷ منتشر کرد. 

•. II به سوی چند محوری گرایی و یک کانون جدید: سه خط استدلال مارکس در دهه آخر حیاتش، ۱۸۸۳-۱۸۷۲

با فروپاشی جنبش کارگری غربی پس از شکست کمون پاریس، مارکس بار دیگر متوجه جوامع غیر غربی شد. در آخرین دهه حیاتش، ۱۸۸۳-، ۱۸۷۲ سه خط بحث نشان دهنده این تغییر فکری در مارکس هستند: ۱-تغییراتی که مارکس به ویرایش ۱۸۷۵-۱۸۷۲ فرانسوی جلد اول سرمایه اعمال کرد و در آن‌ها اظهارات تک محوری گرا را حذف کرد، ۲-نوشته‌های جدید او درباره روسیه که می‌گفت: مزارع اشتراکی آن می‌توانند نقطه آغازی برای تحول سوسیالیستی باشند، ۳- دفترچه یادداشت‌های پر حجم او در ۱۸۸۲-۱۸۷۹ که تاکنون به هیچ زبانی منتشر نشده‌اند و قرار است در MEGA۲Vol. IV/۲۷ منتشر شوند.

این دفترچه یادداشت‌ها به جوامع و دوره‌های تاریخی وسیع‌تری می‌پردازند مانند تاریخ هند و فرهنگ روستایی، استعمار هلند و اقتصاد روستایی در اندونزی، جنسیت و خویشاوندی در میان بومیان آمریکا و یونان و روم باستان و مالکیت جمعی و خصوصی در الجزایر و آمریکای لاتینِ پیش و پس از استعمار. 

نخستین خط بحث در ویرایش ترجمه فرانسوی جلد نخست سرمایه رخ می‌نماید. این ویرایش آخرین روایتی از سرمایه بود که مارکس شخصاً برای چاپ آماده کرد و به صورت بخش بخش از ۱۸۷۲ تا ۱۸۷۵ منتشر شد. در این ویرایش و ویرایش دوم آلمانی که در ۱۸۷۲ منتشر شد، مارکس تغییرات بسیاری به نسبت متن ویرایش منتشر شده در ۱۸۶۷ ایجاد کرده است.

بسیاری از تغییراتی که مارکس در ویرایش فرانسوی سرمایه به وجود آورد هنوز که هنوز است به ویرایش‌های راه انگلیسی و حتی متن آلمانی سرمایه راه نیافته اند. باقی تغییرات مهم مانند پدید آمدن بخش‌های مختلف فتیشیسم، کالایی اکنون دیگر رسمیت یافته اند. من در اینجا به دو قطعه که به مبحث چند محورگرایی مربوط می‌شوند و در ویرایش‌های معیار انگلیسی یا آلمانی یافت نمی‌شوند، اکتفا می‌کنم. 

نخستین قطعه در بخش مشهوری است که به روابط جوامع سرمایه داری با جوامع غیرسرمایه داری می‌پردازد، در ویرایش انگلیسی می‌خوانیم: «کشوری که از نظر صنعتی پیشرفته‌تر است، به کشوری که کمتر پیشرفته است، تنها آینده خود را نشان می‌دهد». (Marx۱۹۷۶.۹۱) برخی از کسانی که از جلد نخست سرمایه به عنوان اثری جزم گرا انتقاد کرده‌اند برای نشان دادن این که مارکس فکر می‌کرد «همه» جوامع بشری مجبور به طی مسیری واحد برای توسعه هستند که انگلستان قرن نوزدهم آن را پیموده است از تفسیر این قطعه استفاده کرده اند.

(Shanin۱۹۸۳) حال توجه کنید که این قطعه در ویرایش فرانسوی که مارک در آن بحث خود را روشن‌تر کرد چگونه خوانده می‌شود: «کشوری که از نظر صنعتی پیشرفته‌تر است، به کشورهایی که مسیر صنعتی مشابه آن را می‌پیمایند، تنها آینده خود را نشان می‌دهد.» (Marx۱۹۶۳.۴۵۹) در اینجا مفهوم کشورهایی که مسیر دیگران را می‌پیمایند «صراحتاً» به آن‌هایی محدود شده که به سوی صنعتی شدن حرکت می‌کنند. جوامعی، چون هند یا روسیه که در زمان مارکس غیر صنعتی بودند ظاهراً در این جا استثنا شده‌اند و مفهوم راه توسعه بدیل برایشان قابل تصور است. مارکس با قطعه دیگری هم که در بخش انباشت اولیه سرمایه است و درباره ریشه داشتن سرمایه داری در سلب مالکیت دهقانان بحث می‌کند، کار مشابهی انجام داده است.

 مارکس در ویرایش انگلیسی و آلمانی رسمی نوشته است: «سلب مالکیت از تولیدکنندگان کشاورزی، یعنی دهقانان، از زمین، پایه کل روند انباشت سرمایه است که… تنها در انگلستان، که ما برای این منظور مثال هامان را از آن می‌زنیم، شکل کلاسیک خود را داشته است.» (Marx۱۹۷۶.۸۷۶) با این همه در ویرایش فرانسوی متأخر این قطعه چنین آمده است: «اما مبنای کل این رخدادِ انباشت اولیه سرمایه سلب مالکیت از دهقانان است. تا به امروز انگلستان تنها کشوری بوده است که این روند در آن به طور کامل طی شده است…، اما همه کشورهای اروپای غربی نیز مسیر مشابهی را طی می‌کنند» (Marx۱۹۶۳.۱۱۷۰-۱).

 در این جا او باز هم جایی برای شیوه توسعه بدیل برای کشوری، چون روسیه باقی می‌گذارد. خط بحث دوم در نوشته‌های متأخر مارکس درباره جوامع غیر غربی و جوامع پیشا- سرمایه داری، متوجه روسیه است. بی‌شک تجدید علاقه مارکس به روسیه از ترجمه ۱۸۷۲ سرمایه به روسی انگیزه گرفته بود که نخستین ویرایش غیرآلمانی آن بود. به علاوه این برای مارکس شگفت‌انگیز بود که سرمایه در روسیه وسیعاً مورد بحث واقع شده است.

 (Resis۱۹۷۰) مارکس در متون متعددی به بررسی مجدد این امر پرداخت که آیا لزوماً روسیه و جوامع کشاورزی دیگر در آسیا محکوم به مدرنیزاسیون به شیوه غربی بودند یا نه. تئودور شانین و همکارانش بخشی از این نوشته‌ها که به روسیه مربوط می‌شود را استخراج کرده اند. (۱۹۸۳ Shanin) در نامه‌ای در سال ۱۸۷۷ که در پاسخ به نقد نویسنده روس ان. کا. میخاییلووسکی به سرمایه نوشته است، مارکس از خود در برابر اتهام تک محوری گرایی دفاع می‌کند.

 مارکس با نقل مثال دومی که در بالا از ترجمه فرانسوی سرمایه آوردیم استدلال می‌کند که: «مدعای فصل انباشت اولیه سرمایه جز این نیست که نظم اقتصاد سرمایه داری از بطن نظم اقتصادی فئودالی زاده شد.» (۱۹۸۳.۱۳۵ Shanin) مارکس در دفاع از خود در برابر اتهام تک محوری گرایی، همچنین شدیداً منکر این شد که «نظریه تاریخی- فلسفی عمومی‌ای تدوین کرده است که خواه ناخواه باید بر تمامی ملل اعمال شود.» (۱۹۸۳.۱۳۶ Shanin) ظاهراً این نامه هیچ گاه فرستاده نشد.

 مارکس در نامه مشهور ۱۸۸۱ خود به ورا زاسولیچ انقلابی روسی، باز هم صحبت از این کرده است که آیا روسیه ناچار به پیمودن راه رشد سرمایه داری به همان شیوه‌ای است که تا آن زمان در اروپای غربی طی کرده یا نه. در این جا مارکس باز هم از ویرایش فرانسوی سرمایه نقل قول می‌کند: «اجبار تاریخی پیمودن این مرحله مشخصاً متوجه کشورهای اروپای غربی است.» (Shanin ۱۹۸۳.۱۲۴) او باز هم نتیجه می‌گیرد که رشد بدیل امکان‌پذیر است. مارکس استدلال خود را عمدتاً بر تفاوت بزرگی استوار می‌کند که میان ساخت اجتماعی دهکده روسی، با مالکیت اشتراکی در آن، و دهکده اروپای غربی در قرون وسطی وجود داشته است.

 مارکس اضافه می‌کند که مطالعه اخیر در مورد جامعه روسیه «مرا متقاعد کرده است که مزرعه اشتراکی نقطه اتکای نوزایی اجتماعی در روسیه است.» (Shanin ۱۹۸۳.۱۲۴) مارکس در پیش‌نویس مفصل‌تر نامه خود به زاسولیچ نشان می‌دهد که آن شیوه جوامع اشتراکی‌ای که او درباره آن در روسیه صحبت می‌کند در جوامع غیرغربی دیگری، چون هندوستان هم یافت می‌شوند. نهایتاً مارکس در آخرین اثر منتشر شده اش، مقدمه‌ای که در ۱۸۸۲ بر ترجمه روسی مانیفست کمونیست به همراه انگلس نوشت، به همان مقوله دهکده اشتراکی در روسیه، با حاکمان انتخابی شان، بازگشت.

 «آیا دهکده‌های خودگردان روسی، یعنی جوامعی که البته تا حد زیادی فرسوده شده اند، با مالکیت اشتراکی‌شان بر زمین، می‌توانند به شکل عالی‌تر مالکیت اشتراکی کمونیستی ارتقا یابند؟ یا این که باید لزوماً همان طریق انحلال را که در تاریخ جوامع غربی پیموده شد طی کنند؟ امروز تنها یک پاسخ ممکن وجود دارد. اگر انقلاب روسیه به صورت نشانه‌ای برای انقلاب پرولتری در غرب رخ دهد، آن گاه این دو مکمل یکدیگر خواهند بود، و مالکیت اشتراکی زمین درمیان دهقانان روسی همچون نقطه عزیمتی برای رشد کمونیستی خواهد بود.» (Shanin ۱۹۸۳.۱۳۹)

کتاب شناسی

Avineri, Shlomo. ۱۹۶۸. Karl Marx on Colonialism and Modernization. New York: Doubleday. 
Benner, Erica. ۱۹۹۵. Really Existing Nationalisms: A. Post-Communist View from Marx and Engels. New York: Oxford University Press. 
Dunayevskaya, Raya. ۱۹۵۸. Marxism and Freedom: From ۱۷۷۶ until Today. New York: Bookman. ]۱۹۸۲ [۱۹۹۱ Rosa Luxemburg, Women ش. s. Liberation, and Marx ش. s. Philosophy of
Krader, Lawrence, ed. ۱۹۷۲. The Ethnological Notebooks of Karl Marx. Assen: Van Gorcum. 
Lyotard, Jean-Fran ه. ois. ۱۹۸۴. The Postmodern Condition. Minneapolis: University of Minnesota Press. 
Marx, Karl. ۱۹۶۳. Oeuvres. Economie. I. Edited by Maximilien Rubel. Paris: Gallimard.] ۱۹۷۶ Capital, Vol. I. Translated by Ben Fowkes. London: Pelican. 
McLellan, David, ed. ۲۰۰۰. Karl Marx: Selected Writings. Second Edition. New York: Oxford. 
MECW: Marx, Karl and Frederick Engels. ۱۹۷۵-۰۱. Collected Works. Vols. ۱-۴۸. New York: International Publishers. 
Resis, Albert. ۱۹۷۰. …Das Kapital Comes to Russia. ” Slavic Review ۲۹ (۲): ۲۱۹-۳۷
Rubel, Maximilien, ed. ۱۹۶۳. Karl Marx. Oeuvres. Economie I. Paris: ?ditions Gallimard. 
Said, Edward. ۱۹۷۸. Orientalism. New York: Pantheon. 
Shanin, Teodor et al. ۱۹۸۳. Marx and the Russian Road. New York: Monthly Review
Tucker, Robert, ed. ۱۹۷۸. The Marx-Engels Reader. Second Edition. New York: Norton.