فرارو-محمد مهدی حاتمی؛ مروری تاریخی بر وضعیت کشورها و مناطق توسعهیافته در جهان نشان میدهد که اقتصادهای جهان از زمانی شروع به توسعه کردهاند که در یک موقعیت تقابلی و رقابت با یکدیگر بودهاند. گاهی این تقابل و رقابت برای رشد، همه همسایهها را به نابودی کشانده و گاهی همه با هم رشد کردهاند.
به گزارش فرارو، اروپا، مثال خوبی از این فرآیند است. کارشناسان تاریخ و ژئوپولتیک معتقدند یکی از علل پیشیگرفتن روند توسعه در اروپا از روند توسعه در سایر مناطق جهان، شکلگیری نوعی رقابت شدید اقتصادی میان کشورهای اروپایی بود که از پسِ قرنها جنگِ فرسایشی میان قدرتهای اروپایی تبلور پیدا کرد و در نهایت در ساحل یک اتحادیه اقتصادی-سیاسی (اتحادیه اروپا) آرام گرفت.
با این همه، میتوان پرسید که آیا این الگو برای ایران و در غرب آسیا هم صادق است؟ به عبارت دیگر، آیا برخی از تنشها و رقابتها در منطقه ما، تلاش برای طی کردن سریعتر مسیر توسعه است یا اینکه خاورمیانه (غرب آسیا)، در دریایی از آشوبهای نظامی و سیاسی فرو خواهد رفت؟
رقابتهای آسیایی: شرقیها یکدیگر را به جلو راندند
همجواری اقتصادهای بزرگ و فشارهای متقابل در جهت توسعه میان کشورها، همواره مثبت نیست و گاه، رقابت میان اقتصادهای همسایه، به جای توسعه به درگیری و تخاصم متقابلی ختم شده که همه را یکسان به نابودی نزدیک کرده است.
نگاهی به نقشه جغرافیا و شکل و شمایل مرزبندی میان کشورها در قاره آفریقا شاهدی است بر این ادعا. در آفریقا مجموعهای از کشورهای در حال توسعه در شمال و جنوب قاره به چشم میخورد و این در حالی است که مرکز این قاره، توسعهنیافتهترین، پرخشونتترین و کمخبرترین بخش جهان است: در برخی از کشورهای مرکز قاره آفریقا، امروز و در قرن ۲۱، کمتر از یک درصد از مردم به برق دسترسی دارند و جنگهای داخلی، تجاوز گروهی و قتل، جزئی از زندگی روزمره هستند.
اما روند توسعه در شرق آسیا به گونهای دیگر بوده و توسعه از دل رقابت همسایهها با یکدیگر بیرون آمده است: در ۱۵۰ سال اخیر، شرق آسیا در اختیار ژاپن بوده است، قدرتی که با نوسازی موسوم به «اصلاحات مِیجی» (Meiji Restoration) در میانه قرن نوزدهم، کمکم از اقتصادی به شدت درونگرا و در خود فرورفته به یک قدرت منطقهای و سپس بینالمللی بدل شد.
ژاپنیها در سال ۱۹۰۵ و در جریان جنگ با روسیه، هیمنه روسها را بهعنوان یکی از سه قدرت بزرگ جهانی در آن روزگار شکستند. ژاپن قدرتمندتر و قدرتمندتر شد. در دهه ۱۹۳۰ چین را اشغال کرد و تا جنگ دوم جهانی که در آن یکی از طرفین منازعه بود، همچنان قدرتی رو به صعود محسوب میشد.
از آن سو، چین که در هزاره اخیر، همواره یک اقتصاد بزرگ بوده، تازه از میانههای قرن بیستم به یک «قدرت» بدل شد و از همین جا به بعد بود که خیز «اژدهای زرد» برای توسعه، شکلی را به خود گرفت که امروز میبینیم.
با شکست ژاپن در جریان بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی، جنگ جهانی دوم به پایان رسید، اما پای رقابت به شرق آسیا باز شد. در جریان «جنگ کره» (۱۹۵۰-۱۹۵۳)، بلوکهای تازه تاسیس شرق و غرب با یکدیگر سرشاخ شدند و روند توسعه کرهجنوبی از همان زمان کلید خورد. همان زمان اتحاد جماهیر شوروی هم الگوی توسعه دیگری را به سبک خودش در شرق آسیا ایجاد کرد: توسعه اقتصادی مبتنی بر برنامهریزیهای گسترده و تمرکز در صنایع سنگین.
اگر تاریخ را روی دور تند بگذاریم، روند وقایع به گونهای پیش رفت که الگوی توسعه سوسیالیستی به سبکهای چینی و روسی در اواخر قرن بیستم به سمت فروپاشی پیش رفت. با این همه، رقابتها در شرق آسیا قبل از فروپاشی الگوی توسعه سوسیالیستی هم شروع شده بودند.
در فاصله دهههای ۱۹۶۰ تا ۱۹۹۰، کشورهای شرق آسیایی یکی پس از دیگری به شکلی معجزهآسا در جاده صنعتیشدن و رشد اقتصادی افتادند. اصطلاح «ببرهای آسیا» (یا آنگونه که انگلیسیها دوست دارند بگویند، (Four Asian Tigers) در همین فاصله زمانی چشمها را به خود جلب کرد. کرهجنوبی، سنگاپور، تایوان و هنگکنگ، همگی کشورهایی بیاندازه کوچک هستند که موتور توسعه در این بخش از جهان را روشن کردند. تا پیش از پایان قرن بیستم چین هم به آنها پیوست.
موج دوم «قدرتهای اقتصادی شرق»
امروز، در پایان دومین دهه از هزاره سوم میلادی، چین به اندازهای رشد کرده که کمتر کسی تردید به خود راه میدهد که به زودی، اقتصاد جهانی بیشتر چینی خواهد بود تا آمریکایی. اقتصاد ژاپن هم چند دهه است که از تکوتا افتاده و «چهار ببر آسیایی» هم تقریباً به آخرین مرحله از رشد اقتصادی (مرحله «مالی» شدن اقتصاد) رسیدهاند.
حالا نوبت تازهواردهایی در شرق است و البته به طور دقیقتر، در جنوب شرقِ کره جغرافیا. در طول دو دهه نخست هزاره جدید، اندونزی، مالزی، ویتنام، تایلند و فیلیپین هم به جمع کشورهایی با بیشترین سرعت توسعه اقتصادی پیوستهاند و اگر کمی هم به سمت غرب برویم، میتوانیم بنگلادش را هم به این فهرست اضافه کنیم.
بنگلادش، که تا دو دهه پیش یکی از فقیرترین کشورهای آسیایی بود، حالا به مدد بیش از یک دهه رشد اقتصادی با ثبات و مداوم، کمکم به یکی از امیدهای اقتصادی آینده بدل شده است. برخی هم اصرار دارند که ویتنام، کشوری که در جریان جنگ چند دهه پیش خود با آمریکا به ویرانهای تمامعیار بدل شده بود، «چینِ دوم» خواهد بود (ادعایی که البته جای فکر دارد).
چشمانداز برای اندونزی بسیار روشنتر است. اندونزی چهارمین کشور پرجمعیت در جهان است و در تمام پیشبینیهای اقتصادی از دهههای آتی در اقتصاد جهان، یکی از ۱۰ غول بزرگ اقتصادی خواهد بود. فیلیپین، تایلند و ویتنام هر سه، تا پایان دهه ۲۰۳۰ در میان ۲۰ اقتصاد بزرگ جهان قرار میگیرند.
آمریکای شمالی و آمریکای جنوبی: باز هم توسعه در کنار دیگران
مجموع جمعیت کشورهایی که در دستهبندیهای مرسوم، در شرق و جنوبشرق آسیا واقع شدهاند، حدود ۲٫۵ میلیارد نفر است، یعنی حدود یکسوم جمعیت جهان. این در حالی است که دو ماه مانده به پایان سال ۲۰۲۰ میلادی، یک پیمان تجارت آزاد با نام «مشارکت اقتصادی جامع منطقهای» (با سرواژه انگلیسی RCEP) میان ۱۵ کشور در شرق آسیا و نیز اقیانوسیه به امضا رسید که به نظر میرسد در سرعت بخشیدن به جابهجایی نقطه ثقل تجارت جهان از شرق به غرب موثر باشد.
این نمونهای جالب از حُسن همجواری میان اقتصادهایی است که یکدیگر را به سمت توسعه هُل میدهند و تنها نمونه هم نیست. در بُعد تاریخی، بزرگترین تمدنها و بزرگترین اقتصادها کنار یکدیگر شکل گرفتند.
تمدنهای «بابِل»، «سومر»، «آشور»، «ایران هخامنشی» و «عیلام»، بیش و کم همزمان و در یک گستره محدود جغرافیایی پا گرفتند و شاخبهشاخ شدن با تمدنهای دوردستتری همچون «یونان» نیز زمانی رخ داد که مرزهای دو تمدن قدرتمند به یکدیگر نزدیک میشدند.
نمونه اخیرتر، پس از اروپاییهایی که همدیگر را با جنگ و بعدتر با اتحاد به سمت توسعه هُل دادند، در آمریکای شمالی تجربه شد. کانادا، ایالاتمتحده و مکزیک، که «توافق تجارت آزاد آمریکای شمالی» (با سرواژه انگلیسی NAFTA) را تا همین سال ۲۰۲۰ با یکدیگر داشتند، باز هم به همین توسعه ناشی از همجواری مهر تایید زدند. آن سوتر، کشورهای هم زبان در آمریکای جنوبی هم همین تجربه را (با درد و رنج بیشتر و در قالب کودتاها و تاخیر در توسعه) از سرگذراندند.
اما آیا غرب آسیا هم در دوره مدرن چنین تجربهای را داشته یا خواهد داشت؟ پاسخ به این پرسش زمانی ممکن خواهد بود که از نظرگاهِ (مثلا) ۵۰۰ سال آینده به امروز نگاه کنیم. با این همه، به نظر میرسد شواهدی هم هست که کمکمان کند پاسخ را، گرچه دست و پا شکسته، همین امروز بدهیم.
و حالا توسعه ایران در منطقه آشوب زده خاورمیانه
کشورهای منطقه غرب آسیا (یا همان خاورمیانه) امروز درگیر همان منازعات اقتصادی-سیاسی-نظامیای هستند که پیشتر در دیگر نقاط جهان تجربه شده است. همین منازعات و فشارها هم شاید بتوانند به نوعی توسعه متقابل ختم شود و البته، پیش از آن، جنگ و درگیری نظامی هم در کار است.
از میان قدرتهای همسایه، عربستانسعودی و ترکیه میگویند اگر ایران بمب اتمی داشته باشد (به ادعای آنها) چرا ما نداشته باشیم؟ ترکیه و عربستان که از نفوذ نظامی و عمق استراتژیک ایران واهمه دارند، به تازگی راههایی برای دور زدن اقتصاد ایران پیدا کردهاند.
عربستانسعودی دو خط لوله دارد که هر دو برای انتقال نفت به دور از تهدیدِ ایران ایجاد شدهاند. یکی از این دو، نفت را مستقیما به دریای سرخ میرساند و دیگری تنگه هرمز را دور میزند. ترکیه هم همین چندی پیش، در همکاری با چین و جمهوری آذربایجان و با احیای یکی از مسیرهای سنتی جاده باستانی ابریشم، شرق و غرب آسیا را به هم متصل کرد. ایران قرار بود جزئی از این مسیر ترانزیتی باشد، اما ظاهرا رقبای منطقهای، از همین حالا میخواهند ایران را حذف کنند.
تهدیدات (یا همزمان فرصتهای) دیگری هم هستند. تلاش برای بدلشدن به هاب منطقهایِ نشستوبرخاست هواپیماهای عبوری از شرق به غرب (که زمانی قرار بود در تهران به زمین بنشینند)، حالا به منازعه میان قطر، امارات متحده عربی و ترکیه بدل شده است.
بازی دیگری هم چند سالی است که میان چین و هند در گرفته تا با انتخاب بنادری در پاکستان (بندر گوادر) و در ایران (بندر چابهار)، پیشدستانه گوی رقابت در فتح بازارهای منطقهای در آسیای میانه با حدود ۳۰۰ میلیون نفر جمعیت را از یکدیگر بربایند. به عبارت ساده، رقابت میان چین و هند در فتح آسیای میانه، به رقابت میان ایران و پاکستان در توسعه دو بندر (چابهار و گوادر) بدل شده است.
این رقابتها دیر یا زود (و اگر به منازعات جدی نظامی ختم نشود) میتواند به نوعی به توسعه متقابل بینجامد. در واقع، اگر کشوری میخواهد در رقابتهای اقتصادی از رقبایش عقب نماند، باید بتواند پیش از آنها مسیر توسعه را طی کند. این، دستور کاری برای ایران هم خواهد بود.