یک کارشناس روابط بین الملل در یادداشتی مینویسد: در تجزیه و تحلیل علل خشم آمریکا به چین، نخستین نکته رقابت میان دو قدرت بزرگ جهانی است؛ به این معنا که از دید ترامپ -که در شعار انتخاباتی او هم دیده میشد- آمریکا باید اولویت نخست جهان باشد؛ درحالیکه قدرت آمریکا که پس از جنگ جهانی دوم حرکتی سربالا داشت، امروز در حال افول است؛ اما چین که تا پیش از انقلاب مائو تسهتونگ، تازه از زیر بار استعمار انگلیس درآمده بود، دارد به قدرت نخست جهان تبدیل میشود که موجب حسادت دونالد ترامپ است.
احمد عظیمیبلوریان استاد پیشین مریلند در روزنامه شرق نوشت: دعوای آمریکا و چین وارد مراحل تازهای شده؛ تا حدی که از یک سو سخن از حمله آمریکا به چین در میان است و از سوی دیگر، محاصره اقتصادی ایران از سوی آمریکا به اوج شدت خود رسیده؛ به نحوی که ارزش دلار که در سال ۱۳۸۹ حدود هزار تومان بود، به حدود ۲۲ هزار تومان (بیستودو برابر) رسیده است.
همزمان، همهگیری ویروس کرونا هم اقتصاد غولپیکر آمریکا و هم اقتصاد ایران را چنان تحت تأثیر قرار داده که به ارائه آمار و ارقام نیاز ندارد. بیکاری در هر دو کشور زیاد شده. دولت فعلی آمریکا هم عامل بیکاری خود را به سیاست چین و پرورش ویروس کرونا و صدور آن به جهان بهویژه به ایالات متحده نسبت میدهد و توجیهکننده حمله به اژدهای آسیاست. از سوی دیگر، فشار اقتصادی آمریکا به ایران -بهویژه ممانعت از صدور و فروش نفت از سوی ایران- این کشور را وادار کرده است از دست دوستی چین برای مقابله با زورگویی آمریکا استقبال کند.
متن توافق اولیه برای راهاندازی یک قرارداد ۲۵ساله میان ایران و چین، در دولت کنونی ایران تنظیم و در رسانههای ایران و جهان بازتاب یافته است. واکنش قدرتهای جهانی و صاحبنظران ایرانی در زمینه این توافق اولیه چنان جالب و پرسروصداست که انسان را به یاد بحرانهای جهانی پیش از جنگهای اول و دوم و سقوط اتحاد جماهیر شوروی میاندازد.
در تجزیه و تحلیل علل خشم آمریکا به چین، نخستین نکته رقابت میان دو قدرت بزرگ جهانی است؛ به این معنا که از دید ترامپ -که در شعار انتخاباتی او هم دیده میشد- آمریکا باید اولویت نخست جهان باشد؛ درحالیکه قدرت آمریکا که پس از جنگ جهانی دوم حرکتی سربالا داشت، امروز در حال افول است؛ اما چین که تا پیش از انقلاب مائو تسهتونگ، تازه از زیر بار استعمار انگلیس درآمده بود، دارد به قدرت نخست جهان تبدیل میشود که موجب حسادت دونالد ترامپ است.
بدتر اینکه روسیه که پس از فروپاشی شوروی، قدرت جهانی خود را به میزان درخور توجهی از دست داده بود، امروز در دوران زمامداری پوتین بخش عمدهای از آن اقتدار را به دست آورده و دارد بر اروپای شرقی سایه میاندازد. چین و روسیه امروز بهراحتی سیاستهای شرق آسیا و اروپا را تحت تأثیر خود درآوردهاند. جان بولتون در کتاب خود، خشم ترامپ به ظهور این دو پدیده را دلیل حسادت او نسبت به چین و روسیه میداند. بولتون تا همین چند ماه گذشته از نزدیکان ترامپ و همفکر او در برتردانستن قدرت جهانی ایالات متحده بود. دگرگونیهای سیاسی و تغییر قدرتهای جهانی و منطقهای، از واقعیات همیشگی جهان ما بوده، هست و خواهد بود. شرق و شمال آسیا از این قانون مستثنا نیستند.
امروز از دید غربیها، بهویژه ایالات متحده آمریکا، چین را یک دولت متقلب و دروغگو و طماع اداره میکند؛ اما از دید مردم خاورمیانه، چین یکی از متمدنترین کشورهای باستانی جهان بوده و هست. چین هم مانند ایران بارها مورد تهاجم اقوام نیمهوحشی و زورمندتر از خود قرار گرفته و متحمل صدمات و هزینههای بسیار زیادی شده است. در حدود ۲۵۰ سال پیش از میلاد، چین مورد هجوم متناوب اقوام مغولی قرار داشت؛ به طوری که دولتهای چینی در طی سالهای متمادی برای حفظ مردم متمدن چین در برابر تهاجمات، اقدام به احداث دیوار در مرزهای شمالی و غربی خود کردند. این دیوار که امروز بیش از شش هزار کیلومتر طول دارد، یکپارچه و یکباره ساخته نشده است. امپراتوران چینی بهتدریج با گسترش طول دیوارها آن را یکپارچه کردهاند.
چین هزاران سال پیش از تشکیل ایالات متحده آمریکا، کشوری متمدن و پیشرفته به لحاظ صنعت، هنر و کشاورزی بوده است. حتی در ادبیات دینی اوایل اسلام آمده است: «اطلبوا العلم ولو بالصین». اروپای هزار سال پیش خریدار و مصرفکننده تولیدات ابریشمی چین بوده، بدون اینکه بداند ابریشم چگونه تولید میشود، تا اینکه حدود ۷۰۰ سال پیش مارکوپولو با گروهی از تاجران ونیزی از مسیر جاده ابریشم به چین رفت و به کشف ساختار صنعت نساجی ابریشم پرداخت؛ صنعتی که چینیها آن را مانند صنایع هستهای امروز از دید مردم و رقبای سیاسی و اقتصادی خود مخفی میداشتند، درست مانندآلمان دوران نازیها که اگر کسی به قصد سر درآوردن از صنایع هستهای باشد مورد تعقیب قرار میگیرد.
ایالات متحده آمریکا برای دستیابی به صنایع هستهای آلمان، با تشویق مهاجرت آلمانیها به ایالات متحده یا به اسارتگرفتن دانشمندان آلمانی در اواخر جنگ جهانی دوم توانست صنایع هستهای خود را پایهگذاری کند. پس رسیدن ایران و چین به اصول توافق ۲۵ ساله مورد اشاره که از داغترین موضوعات بحث روز در محافل مختلف ایران و در سطح بینالمللی در ارتباط با ایران است، یک اقدام ناشناخته نیست. حتی مخالفان این توافق آن را با قرارداد ترکمنچای مقایسه میکنند. این مقایسه در ماهیت امر یک کار درست و اصولی نیست؛ زیرا هریک از این دو پدیده داستان خود را داشته و قابل مقایسه نیستند.
ایران برای غلبه بر فشار و محاصره اقتصادی غرب که مانع فروش نفت ایران شده، چارهای ندارد که به همه راهحلهای عملی فکر کند. پس از هجوم قدرتهای غربی و شوروی در جنگ دوم جهانی، ساختار اقتصادی ایران همواره توأم با فقر بود. از تاریخ خروج نیروهای اشغالگر تا کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ اقتصاد ایران در فقر و بلاتکلیفی باقی مانده بود. کودتای ۲۸ مرداد ایران را در دامن آمریکا و اروپا نشاند. خطوط دفاعی آمریکا در منطقه -مانند پیمان بغداد و سنتو- راه کنترل آمریکا بر اقتصاد ایران را باز کرد.
گسترش صنعت نفت -که تا پیش از ملیشدن نفت توسط دکتر مصدق در کنترل انحصاری انگلیس بود- به دست آمریکا افتاد و تا انقلاب اسلامی ادامه یافت. زمانی که اقتصاد یک کشور متکی به یک صنعت باشد، مانند یک شعله شمع عمل میکند و آن شمع را میتوان با یک لگد خرد و خاکشیر کرد؛ چیزی که در محاصره اقتصادی آمریکا در حال حاضر مشاهده میشود. از سوی دیگر، چون اروپا بهویژه آلمان، فرانسه و انگلیس سالهاست از طریق پیمانهایی مانند ناتو و پیمانهای اقتصادی متعدد به آمریکا متصل هستند، نمیتوانند به راحتی گامی برخلاف آن پیمانهای قدیمی بردارند.
مخالفان توافق ۲۵ساله با چین، در چند گروه یا دسته نسبتا مشخص قابل شناسایی هستند. نخست حامیان ایالات متحده که این تفاهم را خنثیکننده زحمات ایالات متحده آمریکا برای محاصره اقتصادی ایران میدانند. دوم مخالفان جمهوری اسلامی که باز هم مورد پشتیبانی آمریکا هستند. سوم، دلسوزان داخلی که مبادا ایران به سرنوشت معاهده ترکمنچای دچار شود؛ هم چوب را بخورد و هم پیاز را. چهارم، مخالفان یا رقبای داخلی دولت کنونی که از هر وسیلهای برای تضعیف آن تلاش میکنند. پنجم، افراد جاهطلبی که فرصت را برای عرضاندام و خودنمایی به امید رسیدن به مقامی مناسب یافتهاند.
در مجموع میتوان انتقادها و هوشیارهای دادهشده به توافق مورد اشاره را سودمند توصیف کرد؛ زیرا به توجه به این هشدارها میتوان متن توافق را بهگونهای تنظیم یا اصلاح کرد که حقوق طرفین به بهترین وجه ممکن تأمین شود؛ اما رد توافقنامه راه را برای از چاله درآمدن و در چاه فرورفتن باز میکند.