تماشای تصویر ایستادن یک قهرمان روی سکوی جهانی و المپیک برای ما بسیار چشمنواز و لذتبخش است. قهرمانی که همه حریفان را شکست داده، با چهرهای بشاش رو به پرچم میایستد و سرود ملی میخواند تا حس غرور ملی به اوج خودش برسد، اما این تصویر جذاب و دلپذیر تنها واقعیت زندگی یک قهرمان نیست. قهرمان پشت این چهره خندان و بشاش خودش، رنج سالها تمرین و دست و پنجه نرم کردن با مشکلات زندگی را پنهان کرده است.
هر از گاهی تصاویر و خبرهایی از قهرمانان ملی منتشر میشود که برای تامین هزینههای معیشتی خودشان و در میان بی تفاوتی مسئولان، مشغول کارگری یا دستفروشی هستند؛ مشاغلی شریف و باآبرو و پرزحمت، چون کار کردن و نان بازوی خود را خوردن هیچ وقت مایه شرم نیست، اما باید در نظر بگیریم که این قهرمانان ملی سرمایههای ارزشمند کشور هستند. آنها تمام عمرشان را برای افتخارآفرینی گذاشتهاند و اصلا انصاف نیست که برای حداقل معیشت، در چنین تنگناها و دشواریهایی قرار بگیرند؛ به خصوص در مقایسه با ورزشکاران رشتههایی مثل فوتبال.
بارانداز در بازار میوه و ترهبار
ساعت ۴ صبح با برادرش به میدان تره بار میروند. بار میوهشان را میخرند و توی کوچه پس کوچههای شهر دور میزنند و کیلو کیلو بار وانت را به فروش میرسانند. این شغل روزانه قهرمان ملیپوش کشتی کشورمان است.
نمیدانم از انتشار عکس خوشحال باشم یا ناراحت
تصمیم میگیرم این گفتگو را با ماجرای همان عکسی که به تازگی در شبکههای اجتماعی پربازدید شده، آغاز کنم. او درباره زمان و مکان عکس میگوید: «راستش دقیقا نمیدانم کجا گرفته شده است و عکاسش را هم نمیشناسم. آن لحظه توی عکس در حال راه انداختن کار مشتری بودهام که یکی عکس را گرفته و منتشر کرده است. هنوز هم نمیدانم باید خوشحال یا ناراحت باشم. بههرحال میبینم که این عکس خیلیها را به تعجب واداشته است، بعضیها را هم خیلی ناراحت کرده است و بعد از انتشارش بازتاب زیادی داشته و آدمهای زیادی (البته غیر از مسئولان!) با من تماس گرفتند و احوالم را جویا شدند. حتی بعضی از من خواستند که کنار خودرو و رو به دوربین هم بایستم و عکسهای دیگری بیندازم!»
میوههای مشتریها را بدون آسانسور بالا میبرم
«وقتی هر صبح به ترهبار مرکزی میرویم، ۲۰ کیلومتری مقصد به برادرم میگویم پیادهام کند تا مسیر را بدوم و در کنار کار ورزش کنم». او ادامه میدهد: «وقتی در کوچهها مشتری میآید و میوه میخرد، وسایل آنهایی را که در طبقات پنجم و ششم هستند، برایشان میبرم. با این که بعضی از ساختمانها آسانسور دارند، اما کیسهها را از پلهها بالا میبرم تا تمرین کنم. سخت است، اما از این کار لذت میبرم. چندبار کیسهها از دستم افتاد و پلهها کثیف شد. همیشه راهرو و پلهها را در این شرایط تمیز میکنم. همیشه فکر میکنم خدا به من ارادهای داده تا پای همه سختیها بایستم تا به بزرگترین هدف زندگیام که کسب عنوان قهرمانی المپیک است، برسم».
منبع: زندگی سلام