پدر خشمگین بار دیگر حمام خون به پا کرد و جنایتی تلخ و هولناک را در پایتخت رقم زد. این بار در محله مرتضیگرد بود که ماموران کلانتری در مقابل صحنه یک قتل عام دلخراش قرار گرفتند. قتل عامی که عامل آن خودش را به دار آویخت و این پرونده را هنوز باز نشده، برای همیشه بست.
به گزارش شهروند، مرد افغانستانی بعد از درگیری با همسرش او را با ضربات تبر کشت. اما ماجرا به اینجا ختم نشد. این مرد دختر تازه عروسش را هم داخل حمام با تبر کشت. آخرین سکانس، به دار آویختن خودش بود. پدر عصبانی خانواده خودش را هم با پارچه دار زد و ٤ فرزند دیگرش را تنها گذاشت. چهار خواهر و برادری که حالا صحنه فجیع مرگ پدر و مادر و خواهرشان در ذهنشان ثبت شده و قرار است با این صحنه تا آخر عمر به تنهایی زندگی کنند.
ساعت ١٥: ١٤ روز جمعه چهارم مرداد ماه بود که به مأموران کلانتری ١٧١ شهید مصطفی خمینی خبر وقوع قتلی در محله مرتضیگرد گزارش شد. آنها بلافاصله موضوع را در دستور کار خود قرار دادند و به سرعت خود را به صحنه جرم رساندند. تیم انتظامی با حضور در محل جرم با صحنه دلخراشی روبهرو شدند. دو جسد یکی مربوط به زنی حدودا ٤٠ ساله و دیگری متعلق به مردی میانسال بود. زن جلوی در حمام خانه با ضربه تبر به گردنش غرق خون روی زمین افتاده بود. داخل حمام هم جسد دیگری وجود داشت. جسد دختری جوان که او هم با ضربات تبر غرق خون روی زمین بود.
مرد میانسال، اما به دار آویخته شده بود. مأموران در گام نخست تحقیقات متوجه شدند مرد ٥٧ ساله پدر خانواده بوده که پس از قتل همسر ٤٢ ساله و حمله خونین به دختر جوانش در حمام خانه، با پارچه خود را از چارچوب در آویزان کرده و به زندگیاش پایان داده است.
بررسیهای بیشتر نشان داد دختر ٢٠ ساله قاتل، هنوز زنده است و نفس میکشد، بنابراین او را به بیمارستان انتقال دادند.
مأموران در گام بعدی تحقیقات سراغ دختر ١٧ ساله قاتل رفتند که وی در اظهاراتش به مأموران گفت: «من و خانوادهام از اتباع افغانستان هستیم و در این منزل یعنی محل وقوع قتل، سکونت داریم در طبقه زیرزمین کارگاه مبلی وجود دارد و من در آنجا مشغول کار بودم که خواهر پنج سالهام سراسیمه نزد من آمد و گفت: پدر و مادرم با هم وارد مشاجره شدهاند من نیز به سرعت به طبقه اول رفتم و با جسد بیجان و حلقآویز شده پدرم مواجه شدم، پدرم چند وقتی بود که مشکل اعصاب و روان داشت و همیشه با مادرم درگیر بود. پدرم هر زمان که با مادرم درگیر میشد، میگفت: تو را میکشم. » مأموران در گام بعدی تحقیقات سراغ فرزند دیگر این خانواده که پسری ١٠ ساله بود، رفتند و وی در اظهاراتش به مأموران گفت: «داخل خانه بودم که متوجه درگیری بین مادر و پدر شدم. مادرم هنگام درگیری به سمت حمام فرار کرد. خواهر ٢٠ سالهام آن زمان درحال استحمام داخل حمام بود که پدرم با تبر به سمت حمام رفت و پس از قتل مادرم به خواهرم حمله ور شد. »
بررسیها درباره این پرونده ادامه داشت تا اینکه از بیمارستان خبر رسید، دختر جوان نیز به دلیل ضربات وارد شده به کمر، کتف و شانه در ساعت ٤٥: ١٧ به کام مرگ فرورفته است. تحقیقات از اعضای این خانواده نشان داد که مراسم عروسی دختر جوان قرار بوده چند روز دیگر برگزار شود و حتی کارت عروسی آنها نیز پخش شده بود.
سرگرد رضا اسلامنژاد، رئیس کلانتری ١٧١ شهید مصطفی خمینی با اعلام این خبر گفت: «تحقیقات نشان داد که قاتل و همسرش حدود ٢٢سال با یکدیگر زندگی مشترک داشتند و متشکل از خانوادهای هفت نفره بودند. مراتب به مقام قضائی نیز اعلام شده و تحقیقات درباره این پرونده ادامه دارد.»
پدرم بیمار بود و ما نمیدانستیم
وکیل احمد، پسر ٢٢ ساله این خانواده است. پسری که هنوز هم شوکه است. در عرض چند ثانیه پدر و مادر و خواهرش را از دست داده است. هنوز هم نمیتواند باور کند که خانوادهاش اینطور از هم پاشیده و حالا او مانده با دو خواهر و یک برادر کوچکتر؛ این پسر در گفتگو با خبرنگار «شهروند» جزییاتی از ماجرای زندگی پدر و مادرش را روایت کرد و از چندینسال بیماری پدرش گفت:
پدرتان بیماری داشت؟
بله. البته ما نمیدانستیم که او بیماری دارد. ولی رفتارهای غیرطبیعی داشت و مرتب به همه چیز شک میکرد. کاش متوجه بیماریاش شده بودیم و سعی میکردیم او را درمان کنیم. اما فقط متوجه تغییر رفتارش شده بودیم و فکر نمیکردیم بیماری حادی داشته باشد.
یعنی به مادرتان شک داشت؟
هم به مادرم و هم به خواهرم. مرتب آنها را بازخواست میکرد. اصلا اجازه نمیداد جایی بروند. با هر حرف و رفتاری، اعصابش بهم میریخت و با آنها دعوا میکرد. مرتب کتکشان میزد. حتی یک بار پس از درگیری فلاسک چایی را به سمت مادرم پرتاب کرد. من خودم را سپر کردم تا مادرم را نجات دهم که آب جوش روی من ریخت و سوختم.
چند وقت بود که به این بیماری دچار شده بود؟
تقریبا یک سالی میشد که رفتارش غیرقابل تحمل شده بود. همیشه توهم داشت و درگیر میشد. خواهرم و مادرم از دستش آسایش نداشتند. تا اینکه درنهایت آنها را کشت.
پیش از آن پدرت رفتار خوبی داشت؟
بله. پدرم بنا بود. سرش به کار خودش گرم بود. ٢٢سال در کنار مادرم زندگی کرد و در این مدت مشکل خاصی نداشتند. همه چیز از یکسال پیش شروع شد.
روز حادثه سر چه موضوعی درگیر شدند؟
دو روز بود که یک خودروی پراید جلوی در خانهمان پارک کرده بود. شبها مردی درون خودرو میخوابید. پدرم توهم زده بود و میگفت: این مرد به خاطر مادر و خواهرم به اینجا آمده. پدرم میگفت: وقتی من از خانه بیرون میروم این مرد به خانه میآید. دو روز تمام سر همین موضوع با خواهرم و مادرم دعوا میکرد. تا اینکه روز حادثه خواهرم آمد و گفت: که آنها دوباره درگیر شدهاند. وقتی رفتیم دیگر دیر شده بود.
خواهرتان قرار بود عروس شود؟
بله. او به تازگی با پسری که از هم روستاییانمان در افغانستان بود، نامزد شده بود. نامزدش پسری ٢٣ ساله و نجار مبلمان بود. ١٧ روز دیگر عروسیشان بود که این اتفاق افتاد. حتی کارت عروسی را هم پخش کرده بودند.
خواهرت و مادرتان خانهدار بودند؟
مادرم بله. ولی خواهرم چند وقتی میشد که در یک خیاطی کار میکرد.