کمک یک فرد خیر به دختربچهای که از سوی پدرش شکنجه میشد و بیرونآمدن کودک از شکنجهگاه، راز زندگی پررنج کودک را فاش کرد.
به گزارش شرق، این دختربچه که ۱۲ ساله است، بعد از ماهها زندانیبودن در یک مسافرخانه از فرد خیری که برای سرکشی به مسافرخانه رفته بود درخواست کمک کرد و خودش را از آنجا نجات داد. دختربچه که با تشکیل پرونده علیه پدرش توانست خود را نجات دهد، درحالحاضر در بهزیستی به سر میبرد و دادگاه نگهداری از او را به دولت سپرده است.
براساس محتویات پرونده، یک سال قبل دختر ۱۲ سالهای که از سوی یک خیر به کلانتری برده شده بود، ادعا کرد که از سوی پدرش مورد آزارواذیت قرار گرفته است. خیری که این دختر را به کلانتری برده بود به مأموران گفت: من هر از گاهی به مسافرخانهای که اکثر ساکنان ثابت آن افراد بسیار فقیر هستند سر میزنم. امروز (روز حادثه) هم برای سرکشی رفته بودم که درِ یکی از اتاقها بسته بود. دختربچهای به در کوبید و تقاضای کمک کرد. من هم از صاحب مسافرخانه خواستم در را باز کند. دختربچه از من خواست او را به کلانتری برسانم.
پرسیدم چه شده است، گفت: فقط کمک کنید که من از اینجا بیرون بیایم و برایم تعریف نکرد چه اتفاقی افتاده است. ما هم با پلیس تماس گرفتیم و مأموران آمدند و دختربچه را به کلانتری آوردیم. این دختر درباره اینکه چرا خواسته پلیس را ببیند، گفت: پدرم من را شکنجه کرده است. او گفت: پدرم اعتیاد دارد و همین مسئله باعث شده بود درگیری بین پدرم و مادرم ایجاد شود. ما سه فرزند بودیم، من بزرگتر از همه بودم. داییهایم پدرم را کتک زدند و او را از روستایی که بودیم بیرون کردند و ما را هم به خانه خود بردند. داییهایم به پدرم فحش میدادند و به ما هم سرکوفت میزدند که شما هم فرزندان همان مرد هستید.
پدر من معتاد بود، اما خیلی آدم خوب و مهربانی بود. من از این گفتهها ناراحت شدم و خانه را ترک کردم و پیش پدرم رفتم. ما به تهران آمدیم. پدرم و من گدایی میکردیم. در خیابانها راه میرفتیم و از مردم پول میگرفتیم. پدرم میگفت: دخترم سرطان دارد و به این شیوه از مردم کمک میگرفت. من حتی از این کار پدرم ناراحت نبودم و همین که پیش من بود و نبودنش را احساس نمیکردم، برایم کافی بود. با پولی که به دست میآورد کمی غذا و مواد میخرید.
در اتاقی که در یک مسافرخانه اجاره کرده بودیم زندگی میکردیم. پدرم همانجا شیشه مصرف میکرد و من هم در گوشهای مینشستم. هیچوقت من را اذیت نمیکرد. شبها بغلم میکرد و نوازشم میکرد و میگفت: تو تنها کسی هستی که برای من ماندی.
این دختر ادامه داد: شب حادثه بعد از اینکه شیشه کشید یکدفعه از حالت عادی خارج شد و من را شکنجه کرد. آنقدر ترسیدم که نمیدانستم باید چهکار کنم. او مدام شیشه میکشید و من میترسیدم حرفی بزنم. فردای آن روز وقتی به خودش آمد از کارهایی که کرده بود خیلی خجالت کشید و از من خواست او را ببخشم. از آن روز به بعد دیگر هیچچیز مثل قبل نشد.
پدرم در را روی من قفل میکرد و از مسافرخانه خارج میشد. سه ماه بود من در همین وضعیت بودم تا اینکه فردی خیر برای سرکشی آمد و من از او درخواست کمک کردم.
بعد از گفتههای این دختر به دستور بازپرس پدر کودک بازداشت و دختربچه به بهزیستی سپرده شد تا موضوع بررسی شود. پدر کودک در بازجوییهای ابتدایی قبول کرد که دخترش را شکنجه کرده است. زمانی که پرونده به دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد، متهم در بازجوییها اتهام را رد کرد و گفت: دخترش اشتباه میکند و چنین اتفاقی نیفتاده است. او اصلا یادش نمیآید کاری کرده باشد.
این در حالی بود که پزشکی قانونی شکنجه کودک را تأیید کرده بود.
جلسه محاکمه پدر این کودک دیروز در شعبه ۱۲ دادگاه کیفری استان تهران به صورت غیرعلنی برگزار شد. دختربچه که با کمک دو مددکار بهزیستی پرونده را پیگیری کرده بود، درباره زندگیاش گفت: بعد از این حادثه من در بهزیستی زندگی میکنم. مادرم در جریان قرار گرفت، اما حاضر نشد به دیدنم بیاید یا من را پیش خودش ببرد، چون او خودش سربار برادرانش است. او چندباری تلفنی با من صحبت کرد و گاهی زنگ میزند.
وی ادامه داد: من همچنان از پدرم شکایت دارم. من خیلی پدرم را دوست داشتم. هرکاری میکرد من ناراحت نمیشدم. هیچکس با او خوب نبود، اما من خیلی دوستش داشتم و حتی حاضر شدم به خاطر او گدایی کنم، اما پدرم من را شکنجه کرد. من هنوز هم پدرم را دوست دارم، ولی از او به خاطر کاری که با من کرده است، شکایت دارم.
سپس متهم در جایگاه قرار گرفت. او گفت: از اتفاقی که افتاده است ناراحتم و تحتتأثیر شیشه چنین کارهایی کردم. در ادامه وکیلمدافع شاکی و متهم دفاعیات خود را مطرح کردند و در پایان هیئت قضات دادگاه کیفری استان تهران در شعبه ۱۲ با ریاست قاضی تولیت برای صدور رأی پرونده وارد شور شدند.