bato-adv
کد خبر: ۳۲۴۰۲۳
به بهانه هفته بزرگداشت اردبیل در همایش صفویه

توسعه‌ای که شایسته آنیم

تاریخ انتشار: ۱۶:۱۰ - ۰۷ مرداد ۱۳۹۶
یادداشت دریافتی- دکتر مالک رضایی؛  عمریست که عمر مردم نجیب اردبیل در رسیدن به توسعه‌ای که شایستهٔ نام و نشان آنست، به دعا رفت اما افسوس که همی گفت طبیب، از سر حسرت، هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت.
 
دیریست که فرهنگ توسعه در اردبیل از قاعدهٔ مطالبه‌گری تبعیت نمی‌کند. رضا به داده، داده‌ایم و از جبین، گره بگشاده‌ایم تا یمین و یسار، گوی توسعه از ما برباید و بر همین راستاست که مدیرانمان نیز موقعیت طلب گشته‌اند و نه موفقیت طلب. چنان اعتماد به نفسی یافته‌اند که از پیروزی دولتی در سطح ملی برای خود نمد پیروزی می‌بافند و مدام جویندهٔ ارتفاعات بالاترند. غافلند از اینکه اگر کلید یک پیروزی در سطح استانی برای دولتی به همت او بود چرا در زادگاه و خاستگاه خود او این عدد و رقم، آماری کمتر از چهل درصد را نشان داد؟! گویی برخی خوب آموخته‌اند که دولت بی‌خون دل آرند به کف، ورنه با سعی و عمل باغ جنان اینهمه نیست.
 
باری
 
آن به، که کار خویش به عنایت‌‌ رها کنیم و در فرصتی از این همایش بزرگ، بر خلاف عادت قناعت ورزی خود که مدام به آن توصیه می‌شویم اندکی هم از درد مزمن توسعهٔ خود بنالیم که به راه بادیه رفتن به، از نشستن و گفتن. اگر مراد نیابیم، به قدر وسع بکوشیم. آخر تا کی در حسرت اتمام پروژه‌هایی نظاره گر بلاتکلیفی آن‌ها باشیم؟ باور کنید که قصهٔ پر غصهٔ ما و راه آهن اردبیل، قصهٔ شیرین و فرهاد گشته است. آن عاشق پر حسرت در کندن بیستون آن رنج نبرد که ما در قافلانکوه و دشت و کوه میانه بردیم و لذا گر چو فرهادم به تلخی جان بر آید از ما باک نیست، بس حکایتهای شیرین باز می‌ماند زما.
 
با لابی گریهای مرسوم در حفظ و احراز موقعیت‌ها افق توسعه‌ای برای ما حاصل نخواهد شد به عزیزانی که سال‌ها میز و کلید استان به دستش بود و اکنون در صدد ارتفاع به طبقه‌ای بالا‌تر در‌‌ همان ساختمان است می‌گویم که اگر کارتان قرین توفیق بود، امروز در مدیحت داد معنا می‌دادیم و غیر ازاین منطق لبی می‌گشادیم. دریغ که چنین نیست. و اکنون، زان حدیث تلخ می‌گویم تو را تا ز تلخی‌ها فرو شویم تو را.
 
استانهای برخوردار کشور در یک توسعهٔ نامتوازن از پرخوری اعتبارات دچار مشکل شده‌اند و این در حالیست که از فقدان تسلط علمی و کاری من و شما، مناطقی مانند ما از کم خوری دچار سوء تغذیه گشته است، چنین نگاه نامتوازن در کدام معیار توسعه می‌گنجد؟
 
و ادامهٔ این روند جز تعطیلی بخش تولید و سیل مهاجرت به مناطق برخوردار و ظهور و بروز پدیدهٔ حاشیه نشینی با هزاران مشکل و آفت آنچه چیزی به ارمغان خواهد آورد؟
 
این درست است، که مدیریت ما در سطح کلان دولتی اسیر سانترالیسم افراطی در ابعاد اقتصادی شده است اما مدیران استانی ما چرا عنصر مطالبه‌گری فرو نهاده‌اند و به جای آن در سایهٔ روزمرگی‌ها و بازدید‌های خمیازه خیز از پروژه‌های کوچک پناه گرفته‌اند و به خنک کردن خود مشغولند.
 
آقایان، لطفا مشخص کنند مردم بابت بهسازی و ترمیم آسفالت کوچه و گذرگاه‌ها و جدول پیاده رو‌ها و... از چند نفر باید تشکر بکنند؟ مدیون چند نفر باشند؟ از رئیس جمهور؟ از وزیر؟ از استاندار؟ از شهردار؟ از نماینده؟ از چند نفر؟ از چند ارگان؟
 
لطفا تکلیف مردم را یکبار و برای همیشه روشن کنید که با مصدر نشینی در مسئولیتهای کلان، بهسازی روستایی، آسفالت گذرگاه‌ها، حذف دست انداز‌ها ی معابر... بیلان کار شما نیست. شما به نحو آشکاری زمین بازی را اشتباهی گرفته‌اید.
 
مقام و مسئول استانی که تسلط علمی لازم برای تحمیل به حق مطالبات مردم بر کلان تصمیم گیری کشور را ندارد با فقدان نگاه علمی و گفتمان موثر خود باعث خواهد شد که لایحهٔ منطقهٔ آزاد تجاری، فاقد پدافند تئوریک دفاعی شود، راه آهن ما مزیت خود را به گیلان بدهد، پتروشیمی ما آن شود که هست، تصادفات جاده‌ای ما چهار درصد کشور و رونق ما اندکی بیش از نیم درصد شود و پروژه‌های کلان اقتصادی ما در محاق فراموشی برود ودر یک کلام، ردیف ما پنجمین رتبهٔ آخر از کشور بشود که چنین است.
 
کدام عقل توسعه جز توسعهٔ نامتوازن می‌پذیرد که بااینهمه مواهب خدادادی، سهم رونق یک و هفتم درصد از جمعیت کشور، نیم درصد و سهم او از بدبختی و مرگ چهار درصد باشد؟
 
استانهای برخوردار کشور از بس که میان صنعت و توسعه غرق گشته‌اند مردمانش شعار «آهن بس» سر می‌دهند اما باز با برخورداری چندین برابر ما از صندوق‌ها، سَرکَنگَبین بر گلویش می‌ریزند و روغن بادام به خوردش می‌دهند و چه بی‌توجهند که صفرا می‌فزایند و خشکی می‌نمایند. طبیعیست که از یک نگاه نامتوازن در توسعه جز این، نزاید.
 
سالیان سال است که استانهای برخوردار چندین برابر از سهم سرانۀ خود را بر جسم و جان ساکنینش پمپاژ می‌کنند. اما دست اندرکارانش کماکان اصرار بر تداوم این چرخۀ معیوب دارند. دریغ و تاسف از اینکه هر دارویی که ایشان هم می‌کنند، عمارت نیست ویران می‌کنند.
 
مدیریتی که خون توسعه را به تمام شریانهای حیاتی کشور به طور متوازن نفرستد و از راکد ماندن ده‌ها طرح و پروژه دراستانی خم به ابرو نیاورد جز آنکه بخشی از کشور را به بیکاری و مهاجرت وبخشی دیگر را به خَفَگی وتنگی نَفَس دچار سازد، دستاورد دیگری نخواهد داشت.
 
تمرکز بیش از حدثروت ملی درنقطه‌ای سیلی از مهاجرت را به سوی آن روانه خواهد کرد و هیچ دستور و بخشنامه‌ای مانع از مهاجرت کثیری از مردم به آن کانون ثروت نخواهد بود.
 
وقتی ما بهترین مراکز آموزشی، ارتباطی، درمانی، صنعتی و... را در نقطه‌ای متمرکز کردیم و نقاط دیگر را از برخورداری عادلانۀ آن محروم ساختیم، عملا جوازِ مهاجرت میلیون‌ها نفر را برای سکونت و اشتغال پیرامون آن امکانات، صادر کرده‌ایم. این آفت تمرکزگرایی افراطی درتوسعه است. نقاطی از کشور که بیشترین و بهترین همه چیز از ثروت ملی و امکانات رفاهی، خدماتی و تولیدی را در خود جای دهد طبیعیست که بر سیلی از مهاجرت‌ها به سوی خود آغوش گشوده است.
 
اما در الگوی توسعهٔ متوازن، دلیلی وجود ندارد که هر کسی، بیمار خود را برای معالجۀ بهتر، فرزند خود را برای تحصیل بهتر، شوهر خود را برای کار بهتر، جوان خود را برای درآمد بهتر، روانۀ مراکز برخوردار کشور کند. جز اینکه آن مناطق، همۀ بهترین‌ها را در خود جمع کرده باشد و آنچه خوبان همه دارند او یکجا داشته باشد. تهران و تبریز و اصفهان ما اکنون چنین وضعی دارد.
 
بطور قطع، چنین رویه‌هایی انگیزه‌های تلاش و تولید را درمناطق نابرخوردار، کاملا با نیستی و نا‌امیدی مواجه خواهد ساخت. آشکاراست که در چنین نگاهی بخشی از جمعیت کشور سلامتی خود را در معرض آلاینده‌ها از دست خواهد داد و بخشی دیگر، انگیزه‌های خود را برای ماندن در شهر و دیار خود.
 
اشتغال به مشاغل مولد وکم در آمدی مانندکشاورزی، دامداری و نیزکار آفرینی و سرمایه گذاری در مناطق توسعه نیافتهٔ کشور به محرک‌ها ومشوقهایی بیش از این نیاز دارد و گرنه خواهیم دید که خانه خالی ماند، وخوان بی‌آب و نان، آنچه ماند، آش دهن سوزی نبود.
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
هم اکنون دیگران میخوانند