یادداشت دریافتی- محمدزارع؛ بدون شک هر کسی که معلمی را انتخاب میکند چیزی بجز عشق به هدایت وراهنمایی انسانها نداشته و ندارد که پس از ۳۰ تا ۳۵سال معلمی و تلاش در عرصه تعلیم و تربیت باید از معلمی رسما و قانونا دست بکشد.
در این سالها با قدرت همین عشق، سختیهای پرورش علمی واخلاقی جوانان ونوجوانان را تحمل میکند. اما تحمل ظلمهای حاصل از تبعیض میان خود وسایر کارمندان برایش بسیار سخت و دردآور است.
هرسال امیدوار از بهبود معیشت ومنزلت اجتماعی خود، هرسال وعده و وعیدهای بیاساس ودروغین وسرخرمن مدیران هرسال وعده لباس وزندگی مناسب به خانواده وفرزندان بخاطرتوجه ویژه مدیران و افزایش حق معلمی که از زیر سایه تبعیض شدید وتورم کمر شکن نجات خواهد یافت.
اما ناخواسته زیر خط فقر اقتصادی واجتماعی وعدم توان رفع نیازهای اساسی هم له شد وهم تحقیر شد. ودر این بین مظلومتر از خود معلم خانواده اوست که جور نداری او را بدوش میکشد. اما دریغ وصد افسوس از همدردی وهمدلی مسئولان ومدیران شعار زده.
در مدت سه دهه معلمی با کوله باری ازغم وشادی وامید به فردایی بهتر، تنها دلخوشی معلم از پرورش یافتن جوانانی است که ارزش علم وعالم واخلاق وعدالت را سرلوحه خود قرار دهند و اینکه بیاموزند و بفهمند ارزش آدمی به تقوا وعلم است نه ثروت اندوزی وپست ومقام.
ثروت ومسئولیت زمانی شایسته وارزشمند است که در خدمت انسانیت و مردم وعدالت باشد والا شیوه شاهان و حاکمان مستبد چیزی جز این نبوده و نیست.
دراین مدت طلائی با انتقال ارزشهای انقلاب ونظام اسلامی نسلی وفادار وانقلابی و قدرشناس تربیت کند تا در دوران بازنشستگی نفس آرام بکشد و طعم شیرین میوه یک عمر معلمی را با افتخار و سرخوشی بچشد.
در ظرف این مدت طولانی همیشه افتخار معلم این بوده که مشتریانش انسانزاده است نه گاو وگوسفند و کالا. و مطاع فروختنیاش انسانیت وعلم و رسالت رسولان است.
دراین عمر ۳۰ ساله به شاگردانش فهماند که معلم تنها کسی است که او را اسکناس و کالا نمیبیند و همراه و رفیقی است که او را نه بخاطر ثروت و مقام پدرش میخواهد بلکه فقط او را بخاطر خودش وعشق به پرورش او میخواهد. وخوب میفهمد که معلمش بهترین باغبانیست که هدفی جز پرورش و رشد او ندارد. و سعادت و شقاوتش بدست تک تک معلمان از ابتدایی تا پایان دبیرستان است.
اما زهی خیال باطل، پس از سالها معلمی و حرص و جوش خوردن فهمیدیم که باید اجر خود را فقط از خدا بخواهیم و تا بحال گندم در شوره زار کاشتیم.
نه آن سالها برای کسی مهم بودیم و نه حالا.
اکنون که همچون بچه لاک پشت از کوسه و ماهیهای دریای متلاطم بیرحم از سکته قلبی و یا چاقوی دانش آموز نااهل و یا سیلی پدر ومادر پر توقع و یا هزارتوی دوایر نظارتی و دادگاه نظامی هیات تخلفات اداری جان سالم بدر بردهایم و مفتخر به بازنشستگی شدیم تنها و بی پناه باید زیر سایه سنگین فقر و تبعیض مضاعف کمر خم کنیم.
در اینجاست که بازهم برای کسی مهم نیست. وقتی که در اقتصاد قطرهای و کشنده با نگاه بغض آلود مدیران و مسئولان مدعی عدل علی در حسرت یک مسافرت و یا تفریح مناسب برای خود وخانواده هستیم، وقتی ۳۰ سال گرد افسردگی واندوه ازظلم تازیانههای فقر و فرق و بی مهری در مقایسه با شغلهای پر زرق و برق صورتمان را چروک کرده فقط از معلمی بازنشست میشویم اما در شغلهای کاذب مثل مسافرکشی و دست فروشی و میوه فروشی که مدیون نان آنهاییم هنوز بناچار شاغلیم.
دوران بازنشستگی بدتر وسختتر از آن دوران است چونکه در این دوران بیش از پیش مخارج و هزینه زندگی وعروس وداماد کردن فرزندان سنگینتر و سختتر شده و شیرینی عیدی وهدیه به نوادگان، این میوههای زندگی از قند وعسل شیرینتر است.
در کنار این دلخوشیها، هزینههای پرخرج دردها وبیماریهایی مثل فشار خون، دیابت ومرضهای دیگر نیز در این دوران همراه معلم هستند تا تنها نباشد.
از پاداش بازنشستگی در مقایسه با شغلهای پرزرق وبرق مثل پزشکان ودانشگاهیان وقضات وسایر کارمندان نگوئیم که بسیارشرم آور وخجالت بار است.
خنده دارتر اینکه در چند قسط باید دریافت کرد. وقتی یک پزشک یا قاضی و یا معلم دانشگاه ویا پرسنل لشکری وکشوری با پاداشهای میلیونی بازنشست میشوند و فورا هم میگیرند تازه اول زندگی وسرخوشی آنهاست وهمچون شیری هستند که بعد از یک شکار نشسته و با آرامش تمام گوشت لذیذش را میخورند.
کافیست جشنها و تفریحات و صدها خوشی خود و فرزندانمان را با آنها مطابقت و مقایسه کنیم. همان آه و حسرت دوران خدمت را در بازنشستگی هم در قلب رنجور وشکسته از ظلم مدیران خواهیم دید.
بعد از ۳۰ سال معلمی برای فرزندان همین شاغلین شغلهای پرزرق وبرق، فهمیدم که بیراه رفته و به خود وفرزندانم ظلم کردم.
وقتی فهمیدم امام علی سهم همه را از بیت المال ۳دینارتعیین کرد اما سهم معلم در مقایسه با سایرین کمتر از یک سوم شد. عدهای از سیری و معلمین از فقر جان بسر شدند. مثل سهم او از رسانه ملی وخصوصی در مقایسه با سایر اقشارکه هیچ سهمی ندارد.
وقتی بازنشست شدم ودیدم که برای هیچ کس مهم نیستم و سهم من از بیت المال و رسانه یک به ۱۰۰است اما تلاشم ۱۰۰به یک و کوله بار درد و رنج زندگی را باید به تنهایی بدوش بکشم فهمیدم که دیگر «تعلیم وتعلم عبادت نیست» و شعار «شغل معلمی شغل انبیاست» دیگرواقعیت ندارد و فقط باید شعار باشد.
وقتی میبینم که شاگردانی که دورو برم میچرخیدند و کلمه آقا معلم را با ذوق وشوق فراوان بزبان میآوردند و التماس میکردند که نمره ۱۹ و۲۰ بگیرند و تشنهٔ نگاه محبت من معلم بودند و حالا وزیر ومهندس و دکتر و قاضی و پلیس و معلم دانشگاه شدند و پست و مقامدار شدند دریغ از یک سایه برای معلمشان و اینکه همه آن دوران شیرین را فراموش کردند، فهمیدم یا معلم نبودم یا معلمی فایدهای ندارد.
بله تنها زبان آمار است که خواهد گفت فقر وتبعیض چه خانمانی از معلمان به آتش زده ودرصد طلاق عاطفی و ازلت و افسردگی وعدم رضایت شغلی و اجتماعی معلمان و خانواده آنها و فرزندان معلم که حاضر نیستند شغل پدر یا مادررا ادامه دهند چه زخمها که برجا ن معلمان نگذاشته است.
اگر از مدیران و مسئولان آموزش و پرورش پرسیده شود چرا بچههایتان معلم نشدند جوهره جوابشان همین دلایل است.
مهمتراینکه چون خود همین عالی جنابان مرفه اصلا نان معلمی مدرسه را نخوردند و از دردهای آن بیخبرند. وزیری که استاد دانشگاه باشد نمیتواند رنج معلم بازنشسته را بفهمد چون داد معلم تبعیضش با خود همین اقشار است.
هرگاه وزیر ومدیران شایسته از قشر معلمین گرسنه و پابرهنه انتخاب شوند میتوانند از حقوق تضییع شده معلم جانانه دفاع کنند. معلم چه شاغل و چه بازنشسته گرسنه نان نیست بلکه تشنه عدالت و توجه همان شاگردانش هست که الان وزیر و تصمیم گیر برای نمره ۱۹ و۲۰ معلمانشان شدهاند.
هان ای مدیران و مسؤولان خوب بدانید که معلمی با کارمندی در نهادهای کشوری و لشکری از عرش تا فرش تفاوت دارد.
بدانید و بیدار باشید سعادت و رشد و یا بدبختی جامعه به معلمین آن است نه به مهندسین و پزشکان و قضات و پلیس و دانشگاهیانش.
جامعه بدون بازیگر و خواننده و فوتبالیست میلیاردی و پزشک و قاضی حیات دارد اما بدون معلم چیزی بجز جنگل و دوران جاهلیت عرب نخواهد بود.
سخنان رهبر را در حق معلم یک فریضه و واجب بدانید و حفظ حرمت و توجه ویژه به معلمین مخصوصا معلمین بازنشسته را سرلوحه کار خود قرار داده و آگاه باشید توجه بدانها کمتر از دیگر شاغلین نباید باشد.
بازنشستگان آئینه تمام نمای عمل مسئولان و اخلاق نسل آینده نظام است و بدانید سبدی را که پدرانتان را آویزان کردید به نسل آینده ارث خواهد رسید.
پس از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید جو ز جو.