قتل بهدلیل شنیدن پاسخ "نه" زیاد شده است. سه حادثه مشابه در فاصله زمانی کمی از یکدیگر این گفته را تایید میکند. آیا آستانه تحمل شکست عاطفی در جامعه ایران کاهش پیدا کرده است؟
مهدی مسلمیفر -روانشناس، مشاور خانواده و عضو سازمان نظام روانشناسی- در گفتگو با فرارو گفت: استرسها و هیجانات منفی همچون خشم و پرخاشگری تفکر انتقادی افراد را به حالت تعلیق درمیاورد. برای مثال این استرسها در کودکی میتواند گرفتن عروسک از یک کودک باشد تا دعوا در خیابان.
وی ادامه داد: افراد در برابر هیجانات و استرسهای منفی واکنشهای مختلفی دارند، یا آن را تخلیه میکنند و یا آن را به درون خودشان میریزند. خشم فروخوردهای که مجال بروز پیدا نکند، ممکن است اتفاقاتی را ایجاد کند.
مسلمیفرد با اشاره به دلایل روانشناسانه در تحلیل حادثه قتل و خودکشی دختر و پسر لاهیجانی و موارد دیگر در ادامه اظهار کرد: اولین دلیل را میتوان در اختلال کنترل تکانه دید. در روانشناسی 50 درصد از رفتارهایی مانند خودکشی ناشی از این اختلال است. کسانی که نمیتوانند در برابر وسوسه، تمایل یا کششی که دارند جلوی خود را بگیرند این اختلال را دارند. عواملی که این اختلال را ایجاد میکنند متنوعاند. داشتن هیجانات منفی، اختلال عاطفی زیاد، عدم قبولی در کنکور و... میتوانند با افسردگی و اضطراب ناشی از این اختلال همراه شوند.
نسل ترانهِ "حال من دست خودم نیست!"
این روانشناس در ادامه تصریح کرد: داشتن اختلال کنترل تکانه در نسلی که در ترانههایش میگوید "حال من دست خودم نیست" وجود دارد.
این مشاوره خانواده همچنین به مبحث "تفکر دوبخشی" در روانشناسی اشاره کرده و در اینباره گفت: دومین عامل روانشناختی را میتوان در تفکر دوبخشی تحلیل کرد. بعضی از افراد تفکر دوبخشی سیاه و سفید دارند. آنها اگر به آنچه که میخواهند نرسند، خودزنی میکنند. این افراد در کودکی مهارت "حل مسئله" را نپذیرفتهند. این مهارت را همچنین در بحث هوش عاطفی در روانشناسی میتوانیم ببینیم. در هوش عاطفی افراد یاد میگیرند که چگونه احساسات خودشان را مدیریت کنند. هوش عاطفی بخشهای مختلفی دارد؛ مدیریت روابط اجتماعی، مدیریت کنترل نقشها و... از بخشهای مختلف آن هستند.
مهدی مسلمیفر همچنین درباره عدم آموزش مدیریت عاطفی در جامعه توضیح داد: برخی از افراد جامعه ما این مدیریت را نیاموختهاند. دلیل دیگر نداشتن این مدیریتها نیز این است که جامعه ما در حال حرکت به سمت مدرن شدن است و رسانهها در این برهه ساختارهای روانی را بهشدت تغییر دادهاند. در نتیجه فردیکه آموزش ندیده، میتواند هنگامی که یک پاسخ نه میشنود دست به قتل نیز بزند.
عضو سازمان نظام روانشناسی در ادامه اظهار کرد: البته نباید گفت هر فردی که نه میشوند میتواند اتفاقاتی را ایجاد کند. چرا که در کشور ما هزاران نفر مدام در حال شکستخوردن و نه شنیدناند. بروز اتفاقاتی مانند قتل در افرادی خواهد بود که آسیبپذیرترند و شخصیتهای همچون مرزی، ضد اجتماعی و... دارند.
وقتی زندگی در یک فرد خلاصه شود
این روانشناس در مورد دلیل دیگر روانشناسی در ادامه گفت: پلن روانشناختی دیگر در مورد اتفاق رخ داده به درک ارزشهای زندگی بازمیگردد. افرادی که دست به اقدامات خطرناکی میزنند، یکچیز را به عنوان معنای زندگی برای خود در نظر دارند. مانند کسی که قبولی در کنکور برایش زندگی است. این فرد اگر در کنکور قبول نشود، زندگیاش مختل خواهد شد.
وی همچنین با تحلیل بحث "هموابستگی" در روانشناسی تصریح کرد: علت دیگر به یکی از جدیدترین تحلیلهای روانشناسی بازمیگردد. بحثی بهنام "هموابستگی" در روانشناسی وجود دارد. در این بحث گرایش فرد به طرف مقابلش اهمیت مییابد؛ فرد تمایل به مهرطلبی از فرد دیگر و انجام کارهایی برای او را دارد. چنین افرادی اگر طرف مقابلشان آنها را تایید کند حس خوبی خواهند داشت، اگر تاییدشان نکند ناراحت خواهند شد.
عضو سازمان نظام روانشناسی ادامه داد: خود این افراد نامِ این حالت را "عشق" گذاشتهاند. اما این عشق نیست بلکه پایین بودن اعتماد به نفس و بالارفتن نیازهای فرد است. فرد مقابل اما قاعدتا خودخواهیهای خودش را دارد و در نتیجه اگر فرد مورد وابستگی به نوعی از زندگی فرد دچار همبستگی حذف شود، دیگر خودی نیز وجود نخواهد داشت و فرد خودش را نیز نابود خواهد کرد.
وی تصریح کرد: وابستگی متقابل با وابستگی سالم تفاوت دارد. در هموابستگی فرد وابسته هزینههای مادی و معنوی برای فرد مقابل میدهد، در حالی که آن فرد نمیتواند پابهپای او پیش بیاید و در نهایت عصبانی و قربانی خواهد شد.
مسلمیفر با اشاره به مثلث کارتمن در روانشناسی گفت: در اینجا باید به مثلث کارتمن نیز اشاره کرد. در این مثلث سه راس ناجی، ظالم و قربانی وجود دارد. در سازه هموابستگی فرد از ناجی به قربانی تبدیل خواهد شد.
جامعه به سمت نمایشگری رفته است
این روانشناس همچنین به دلایل اجتماعی وقوع چنین قتلهایی اشاره کرده و در ادامه اظهار کرد: البته نمیتوان اتفاقاتی مانند این را تنها به طور فردی بررسی کرد. رفتار انسانها به اجتماع وابسته است. جامعه ما در حال حرکت به سمت یک نمایشگری است. افراد جامعه تابع این نمایشگری خواهند بود. در جامعه نمایشگر رفتارهای نمایشی و خودکشیهای نمایشی نیز به وجود میآیند. در این حالت ممکن است یک فرد نیتاش از یک قتل نمایش بوده باشد اما نتوانسته کنترل خودش را در دست بگیرد و مسئله جدی شده است.
مسلمیفر گفت: ابن رفتارها در جامعه ما افزایش داشته است اما خیلی از آنها منجر به قتل نخواهند شد. مانند کسی که تلاش دارد هزینه را ببرد بالا تا حرفش را به کرسی بنشاند؛ مثلا کسی که شروع به فریاد زدن میکند و دیگران برای اینکه او فریاد نزند حرفش را قبول میکنند.
این مشاور خانواده ضمن اشاره به ازدیات روابط ناموفق، طلاق و خیانت در روابط میانجنسیتی تصریح کرد: آنچه در جامعه زیاد شده روابط ناموفق، طلاق و خیانت است. دلیل آن عدم دقت جوانان به استراتژی ادامه رابطه است. در حال حاضر در روابط میان جنسیتی تنها جذب فرد مقابل اهمیت دارد. افراد به پیشبرد عاطفه توجهی ندارند.
چطور رابطه عاشقانه را باید مدیریت کرد؟
مهدی مسلمیفر همچنین با اشاره به اینکه جوانان ایرانی نمیتوانند روابط عاشقانه را مدیریت کنند، به برخی از راهکارهای روانشناختی که میتوان با آن روابط عاشقانه را به کنترل درآورد پرداخت: اما باید به جوانان یاد داد که چطور باید روابط عاشقانه را مدیریت کنند. چند زمینه برای این مدیریت وجود دارد. تحلیل این زمینهها میتواند برای ورود افراد به یک رابطه کمککننده باشد. یکی از آنها توجه به آموزش هوش هیجانی است. باید افراد هوش هیجانیاشان را مدیریت کنند. در کشورهای دیگر از کودکی این هوش هیجانی به افراد آموخته میشود.
این روانشناس در ادامه راهکارها گفت: دقت به عوامل یک رابطه موفق از دیگر راهکارهای مدیریت یک رابطه عاشقانه است. کسب آرامش، دریافت حس خوب از رابطه، داشتن لذت، اعتماد، پیشرفت و همچنین امکان وجود گفتگو حتی در کفرآمیزترین حرفها لازمه یک رابطه عاشقانه است.
وی با اشاره به "سبک تربیت خانوادگی" در کنترل روابط عاشقانه تصریح کرد: مورد دیگر برای مدیریت رابطه را باید در سبک تربیت خانوادگی افراد جستجو کرد. مثلا دعوای پدر و مادر یک فرد در خانه و یا اینکه وابستگی در آن خانواده به چه صورتی معنا میشده است.
مهدی مسلمیفرد در انتها گفت: راهکار دیگر را نیز میتوان در آسیبهای اختلال شخصیت جستجو کرد. برای مثال دو نفر ممکن است از نظر شخصیتی هیچ تناسبی با یکدیگر نداشته باشند و در نهایت یکی از آن دو در پی اختلالات شخصیتی که دارد دست به اقدامی خطرناک بزند. مثال بارزی درباره اختلالات شخصیتی میتوان زد و آن شخصیت هیتلر است؛ هیتلر هنگامی که کشورش را از دست داد، خودش را نیز کُشت. بنابر این میبینیم که عوامل روانشناختی در شرایط مختلف میتوانند نتایجی یکسان داشته باشند.