bato-adv
کد خبر: ۲۱۳۳۰۷

سوفیا لورن: خاطراتم را می‌سوزانم

سوفیا لورن مدتها نماد زرق‌وبرق و جذابیت در هالیوود محسوب می‌شد، هر چند که بیشتر نقش‌هایش را در فیلمهای ایتالیایی ایفا کرده بود. شاید هرگز عشقی شدیدتر از عشق میان سوفیا لورن و کری گرانت در فیلم خانۀ قایقی (1958) روی پردۀ سینما دیده نشده باشد. آنها اولین بار در فیلم "غرور و شیفتگی" (1957) با هم آشنا شدند، و واقعاً عاشق همدیگر بودند. سوفیا شیفتۀ گرانت بود و گرانت دلباختۀ او
تاریخ انتشار: ۱۵:۴۶ - ۲۰ آبان ۱۳۹۳

فرارو- سوفیا لورن مدتها نماد زرق‌وبرق و جذابیت در هالیوود محسوب می‌شد، هر چند که بیشتر نقش‌هایش را در فیلمهای ایتالیایی ایفا کرده بود. شاید هرگز عشقی شدیدتر از عشق میان سوفیا لورن و کری گرانت در فیلم خانۀ قایقی (1958) روی پردۀ سینما دیده نشده باشد. آنها اولین بار در فیلم "غرور و شیفتگی" (1957) با هم آشنا شدند، و واقعاً عاشق همدیگر بودند. سوفیا شیفتۀ گرانت بود و گرانت دلباختۀ او.
 
به گزارش فرارو به نقل از تلگراف؛ گرانت بخش زیادی از زندگینامۀ لورن با نام "دیروز، امروز، فردا: زندگی من" را به خود اختصاص داده است. فصلهایی که به دو مربوط می‌شود جذابیت خاصی دارند. کتاب شاعرانه نوشته شده و به اندازۀ کافی سرگرم‌کننده است. جزییات زیادی از زندگی حرفه‌ایش در کتاب آورده شده است: جزییات جالبی از هنرپیشه‌ها، کارگردانها و عوامل. چیزی که در تضاد کامل با فقر و ناامیدی‌ای بود که وی در کودکی جنگ‌زده‌اش و بدون حضور پدر تجربه کرده بود.

ما در ژنو با او ملاقات کردیم. لورن سی‌وشش سال است که در این شهر زندگی می‌کند. مرا به سوییت پنت‌هاوس هتلی که او در آنجاست راهنمایی می‌کنند و او در آنجا با همۀ شکوهش نشسته است.
 
او کت‌وشلوار سیاه و سفید پوشیده است. همسر متوفایش، کارلو پونتی، زمانی به او گفته بود که همیشه باید کت‌وشلوار بپوشد. او همچنان متناسب و جذاب است. در هشتاد سالگی، تناسب اندام فوق‌العاده‌ای دارد. مژه‌های بلند و لبهای کلفت. بعد از اولین عکسی که برای رزومۀ بازیگری از او گرفته بودند، به او گفته بودند که صورتش تناسب ندارد. گفته بودند که بینی‌اش زیادی بزرگ است. او هرگز به فکر تغییر چیزی نیافتاد. او خودش را به خوبی شناخت.
 


در نتیجه وقتی که متوجه می‌شوم موهایش در واقع یک کلاه‌گیس پرپشت است کمی توی ذوقم می‌خورد. جدای از این، او همان مادر آشنای ایتالیایی با همان خونگرمی و دلربایی است. هیچ چیز از نظرش دور نمی‌ماند.
 
آیا همیشه دستی در نوشتن داشته است؟ "من هر روز در دفتر خاطراتم می‌نوشتم. من متولد برج سنبله هستم و در نتیجه اعصاب‌خردکن و کسل‌کننده هستم. یک روز دفتر خاطراتم را پیدا کردم و به خودم گفتم "بگذار ببینم چند سال پیش اینها را نوشتم." و خیلی چیزها تویش نوشته بود. خیلی چیزها که نمی‌خواستم هیچ وقت کسی غیر از خودم بداند. آن صفحه را پاره کردم. بعد یکی دیگر. و بعد یکی دیگر."
 
"و بعد پیش خودم فکر کردم که نمی‌خواهم بعد از مرگم این دفترها باقی بماند. همۀ اینها باید تمام شود. در نتیجه همه را سوزاندم. از دَم. هر سال خاطره می‌نویسم، یک جمله اینجا، یک تاریخ آنجا. چیزی از کسی. و هر سال همه را از بین می‌برم. چیزهایی هست که می‌خواهم فقط پیش خودم بماند."
 
خیلی معمول نیست که یک زندگینامه بنویسید، و بعد در مصاحبه‌ای که برای معرفیش انجام می‌دهید بپذیرید که بخش‌های آبدارش را از بین برده‌اید. کتاب را نقاط غم‌انگیز زیادی دارد. برای مثال جزییات زیادی از کودکی سخت او در کتاب آورده شده است. اکثر اوقات، او و خانواده‌اش مجبور می‌شدند در خیابان از رهگذران نان گدایی کنند.
 
در بخش‌های دیگر کتاب او از ناامیدی‌اش از بچه دار شدن و سقط شدن پی‌درپی بچه‌هایش می‌گوید که بسیار دردناک است. پس از آن به ماجرای زندانی شدنش به خاطر اتهام نادرست فرار مالیاتی می‌گوید. این بخش شبیه به فیلم‌های درجه دو دربارۀ زندان شده است ("عصر غمناکی بود. یکی از همبندی‌هایم رگش را زد. او را به بیمارستان بردند..."). اما من می‌خواهم از او بپرسم که چه چیزهایی را ناگفته گذاشته است.
 
او می‌گوید: "این کتاب داستان زندگی من است که باید مثل داستان خوانده شود. به نظرم در آدم در دفتر خاطراتش چیزهای دیگر هم می‌نویسد. بیشتر از وقایع، احساساتش را می‌نویسد. احساساتی که شاید ربطی به ماجرای زندگی من نداشته باشد. اصلاً چرا باید همه چیز را لو بدهم؟"
 
لورن ترکیب جالبی از حیا، خودداری و اعتماد به نفس است که او را به مرحله‌ی نترسی و صداقت رسانده است. او می‌گوید: "می‌‎خواستم کتابی راجع به وقایع زندگیم بنویسم. اینکه چطور موفق شدم. اینکه زندگیم در زمان جنگ چه شکلی داشت. می‌خواستم با تمام قلبم این کار را انجام بدهم، چون که دیگران دربارۀ من کتاب نوشته‌اند و بعضی وقت‌های چیزهایی نوشته‌اند که واقعی نبوده و از خودشان درآورده بوده‌اند."
 
"بعضی وقتها چیزهایی را در کتابهایشان آورده‌اند که در روزنامه خوانده بوده‌اند. من می‌خواستم تکلیف این موضوع را روشن کنم، و بگویم که واقعاً چه بر من گذشته است. من واقعاً از صفر شروع کردم. دختر کوچک و غمگینی بود. از زندگی در کنار خانواده ناامید بودم و پدر هم نداشتم. همه در زمان جنگ گرسنگی می‌کشیدند."
 
صدایش می‌لرزد. آنچه که از ته دل می‌خواست پدر بود. او پدرش را می‌شناخت، اما پدرش هرگز با مادرش ازدواج نکرد. رامیلدا ویلانی، مادر لورن، چهرۀ یک ستاره را داشت، و همیشه رویای بازیگر شدن را در سر داشت. ویلانی در مسابقه‌ای که استودیوی MGM در ایتالیا برگزار کرده بود اول شده بود. هدف از این مسابقه یافتن گرتا گاربویی جدید بود و جایزه‌اش هم رفتن به هالیوود. پدر و مادرش به او گفتند که سنش خیلی کم است و اجازۀ رفتن ندادند. رامیلدا "از زیبایی می‌درخشید."
 
بعد از اینکه رفتن رامیلدا به هالیوود منتفی شد، او وارد رابطه‌ای پرفراز و نشیب با ریکاردو سیکولونه شد و از او سوفیا را باردار شد. ریکاردو از یک خانوادۀ اشرافی می‌آمد، اما از آن بچه‌پولدارهای بی‌عرضه بود. او حاضر شد نام خانوادگیش را روی بچۀ اولش (سوفیا) بگذارد، اما سوفیا برای اینکه او را راضی کند که نام خانوادگی سیکولونه را روی خواهرش هم بگذارد مجبور شد که اولین چک حقوقش را به او بدهد (سوفیا در دهۀ پنجاه نام خانوادگیش را به لورن تغییر داد).
 
او همواره به دنبال یک شخصیت مردانۀ پدارانه چیزی بود که لورن همواره در پی آن بود. شاید به همین دلیل هم بود که خیلی سریع عاشق کارلو پونتی، تهیه کننده و کارگردان ایتالیایی که 22 سال از او بزرگتر بود شد. کری گرانت هم 30 سال از او بزرگتر بود.


لورن و پونتی
 
از او پرسیدم که آیا نوشتن کتاب با پالایش روحیش انجامیده است؟ لورن به من زل می‌زند و مطمئن نیستم که معنی "پالایش" (در انگلیسی) را بداند (او بعضی اوقات جواب سوالهای مرا به ایتالیایی می‌دهد). وقتی از پدرش حرف می‌زنم و اینکه حضور زیادی در کتاب دارد هیجان زده می‌شود. پدر کادویی برای سوفیا می‌خرد، سوفیا عاشق کادو می‌شود و همواره آن را پیش خود نگاه خواهد داشت. بعد غیبش می‌زند. با مادر سوفیا آشتی می‌کند و دوباره از هم جدا می‌شوند. دوباره با هم آشتی می‌کنند، و پدر دوباره و دوباره و دوباره آنها را ترک می‌کند.
 
از او پرسیدم که چه زمانی به این نتیجه رسید که پدرش موجود بی‌خاصیتی است؟ "وقتی پنج، شش ساله‌ هستید، چیزی که مادرتان به شما می‌گوید را قبول می‌کنید چرا که می‌خواهید با مسئله کنار بیایید. شما می‌خواهید اوضاع نرمال باشد، وضعی که ما نداشتیم. پدرم همیشه وقتی که مادرم به او تلگراف می‌داد که "سوفیا خیلی مریض است، بیا." برای دیدنم می‌آمد. مهم نبود که چرا می‌آید. چیزی که همیشه می‌خواستم، به این خاطر که همۀ دوستانم از آن بهره‌مند بودند، پدر بود. من هم می‌خواستم مثل آنها باشم، نرمال باشم. اما این موضوع امکانپذیر نبود. تا اینکه بالاخره خودت در 13، 14 سالگی، سنی که تقریبا بزرگ شده‌ای، با این مسائل روبه‌رو می‌شود. تازه می‌فهمی که چه خبر است."
 
آیا به نظر سوفیا لورن، فقدان پدر دلیل گرایشش به مردان مسن‌تر بوده است و آیا آنها نقشی هدایتی را برای او ایفا کرده‌اند؟ بلافاصله جواب می‌دهد: "نه! من هیچ وقت جذب آن دسته مردان نمی‌شدم." پره‌های بینی‌اش گشاد می‌شوند و می‌توان همچنان نفرتش از پدر را در او دید.
 
با این وجود، قبول دارد که دنبال یادگیری بوده است. "خیلی چیزها باید یاد می‌گرفتم، چرا که قبلاً در شهر کوچکی زندگی می‌کردم."
 
او از اولین باری که با پونتی آشنا شد می‌گوید: "کاملاً احساس راحتی کردم. وقتی که بعد از قرارهایمان از او جدا می‎شدم، احساس آرامش می‌کردم. از خودم می‌پرسیدم که چرا این طور احساس می‌کنم؟ چون به او اعتماد داشتم. او به من اعتماد به نفس می‌داد. خیلی چیزها به من یاد داد. یک روز برایم کت‌وشلوار خرید و گفت: "همیشه باید کت‌وشلوار بپوشی، چون خیلی بهت می‌آید." اما همیشه از این حرفها می‌زد. من موهایم را کوتاه می‌کردم تا شبیه لوسیا بوسه، یکی از بازیگرهای معروف آن زمان بشوم. کارلو به من گفت: "همیشه باید موهایت را کوتاه نگه داری!"
 
"هر بار کاری می‌کردم که خوشش میآمد، همیشه می‌گفت که "همیشه باید این کار را بکنی" و این کارش باعث می‌شد اعتماد به نفس پیدا کنم. او پشتیبانم بود و او...او احساس ناامنی را از من دور می‌کرد. او به نظر می‌رسید که هوایم را خواهد داشت، کاری که هیچ مرد دیگری برایم نمی‌کرد."
 
پرسیدم که واقعاً پونتی هوایش را داشته؟ "اوه، بله!"
 
لورن زمانی با گرانت آشنا شده بود که رابطه‌ای جدی با پونتی داشت. آنها با هم زندگی می‌کردند، اما نمی‌توانستند ازدواج کنند، چرا که پونتی نمی‌توانست طلاق بگیرد. قوانین آن زمان ایتالیا به شدت تحت تاثیر مذهب کاتولیک بود. این موضوع باعث سرخوردگی لورن شده بود، چرا که همۀ آنچه که می‌خواست این بود که زندگی نرمالی داشته باشد.
 
در این دوران، گرانت وارد زندگی سوفیا شد. گرانت شامش را سر فیلمبرداری با او سوفیا می‌خورد و از او خواستگاری کرد. چرا سوفیا قبول نکرد؟
 
"پونتی و گرانت خیلی متفاوت بودند. سخت بود. اولین فیلمی که به زبان آمریکایی بازی کردم فاجعه از آب درآمد و خیلی ناراحت بودم. خیلی وقتها از لحاظ زبان به مشکل برمی‌خوردم و کری (گرانت) کمکم می‌کرد. کری از جهان دیگری در آمریکا می‌آمد. احساس می‌کردم که هرگز در آنجا جا نخواهم افتاد. به خاطر ملیتم آینده‌ای در آمریکا نداشتم. می‌ترسیدم بدون اینکه مطمئن باشم این رابطه یا شبه‌رابطه به سرانجام برسد، به کلی تغییر کرده باشم. فیلم تمام شد، ما شماره‌های هم را گرفتیم و او گفت که به من زنگ خواهد زد. او به سر فیلمبرداری فیلم "دو زن" آمد و بعداً وقتی که در نیویورک مشغول فیلمبرداری بودم به خانه‌ام آمد. من در آن زمان با کارلو (پونتی) بودم و یک پسر هم داشتم."
 
"یک روز وقتی که در نیویورک مشغول بازی در یک فیلم دیگر بودم با من تماس گرفت. "چطوری؟" گفتم "خوبم، چرا زنگ زدی؟" گفت: "چون که می‌خواستم خداحافظی کنم." و تمام شد. بعدش مرد. به نظرم می‌دانست که قرار است بمیرد." صدایش می‌لرزد.
 
بعضی اوقات کتاب مرا سر درگم می‌کند. روزی که فیلم دومی که در کنار گرانت بازی کرده بود به پایان رسید، گرانت برایش یک دسته رز زرد فرستاد. او و پونتی در حال رفتن بودند که سوفیا از رزهای زرد گفت. "بله، کار قشنگی کرد. شاید می‌خواستم آزمایشش کنم، که ببینم چه حسی دارد. من جوان بودم و فکر می‌کردم که اگر برایم عصبانی و غیرتی شود یعنی دوستم دارم."
 
در واقع، پونتی به خاطر سعی گرانت برای بدست آوردن قلب سوفیا، عصبانی و غیرتی بود. "بله غیرتی شد. خیلی ملایم. بگذارید اغراق نکنیم. اما به من حس خوبی داد. باعث شد بفهمم که انتخابم درست بوده است."
 
فهمیدنش سخت است که چرا وقتی که در سال 1962 برای اسکار نامزد شده بود، به این خاطر که می‌ترسید برنده نشدن ناراحتش کند به مراسم نرفته بود. به همین خاطر هم در خانه ماند. او در "دو زن" نقشی ده سال پیرتر از خودش را بازی کرده بود. مادری ایتالیایی در زمان جنگ. او همۀ احساساتش را و گرسنگی و تلخی‌های کودکیش را به نقشش آورده بود. موضوع مهمی بود. فیلم به زبان ایتالیایی بود و او فکر می‌کرد که شانسی در اسکار نخواهد داشت.
 
این اتفاق مربوط به زمانی است که هنوز خبری از پخش زنده نبود و در زمانی که منتظر رسیدن خبر بود، خودش را به درست کردن سس مشغول کرد تا کمی آرام شود. رقبایش آدر هیپبورن برای نقشش در "صبحانه در تیفانی" و ناتالی وود برای نقشش در "شکوه در چمنزار" بودند. می‌گوید: "آشپزی چیزی است که به شما حس در خانه بودن را می‌دهد. اگر حس در خانه بودن را داشته باشید، حستان خوب می‌شود، حداقل من اینطوریم. حس امنیت می‌کنم."
 
کدام غذا را بهتر از همه درست می‌کند؟ "پارمسان بادمجان".
 
بدین ترتیب، او به جای رفتن به اسکار، سس گوجه درست کرد، چون که اگر می‌برد شاید غش می‌کرد و اگر برنده نمی‌شد خیلی ناراخت می‌شد؟ "بله، همین‌طور است." اما همان شب گرانت به او زنگ زد و گفت: "عزیزم، تو بردی".
 
او و پونتی کمی بعد، در سال 1961، به پاریس نقل مکان کردند، چرا که در ایتالیا هنوز طلاق وجود نداشت.
 
لورن، همیشه دوست داشت یک زن خانه باشد، خانوادۀ واقعی داشته باشد، نرمال باشد. "زمان زیادی برد، ولی بالاخره اتفاق افتاد. اما بعدش دوران سختی داشتم، چون که بچه‌دار نمی‌شدم. یعنی حامله می‌شدم، اما سقط می‌شدند."
 
دکتری به او گفت که هرگز بچه‌دار نخواهد شد. "اما بعد با یک دکتر عالی آشنا شدم که فهمید سقط‌ها به خاطر کمبود استروژن اتفاق می‌افتند. او برایم استروژن تجویز کرد و من حامله شدم."
 
او دو پسر دارد: کارلو جونیور 45 ساله و ادواردو 41 ساله. یکی رهبر ارکستر است و دیگری نویسنده و کارگردان. مشخص است که مادرشان هر دو را شدیداً دوست دارد.

 
لورن، پونتی و دو پسرشان

"نه، دوست ندارم اغراق کنم. دو پسر خوب دارم. آنها شادی زیادی به زندگیم آوردند. من چهار تا نوه دارم. پسر کارلو خیلی شبیه کارلو است. و دخترش شبیه خانمش است که سوئدی است. چشم آبی هستند."
 
آیا سوفیا لورن فکر می‌کند که چشمهایش بهترین ویژگیش هستند؟ "نه، نه، اصلاً. بهترین ویژگیم شخصیت است."
 
او با خنده از ماجرای روزنامه‌ای می‌گوید که از قول او مدعی شده زیبایی و تناسب اندام سوفیا لورن به خاطر خوردن اسپاگتی زیاد است. نقل قولی که مدتها نقل محافل بود. او با خنده می‌گوید: "اصلاً همچین چیزی نگفته بودم. از قول من نوشته بودند "اگر امروز به اینجا رسیده‌ام مدیون اسپاگتی هستم." چقدر پررو‌اند!"
 
او از زندگی در ژنو راضی است. او عاشق غذای ایتالیایی است اما مسئولان، دین‌زدگی و سیاستهای مالیاتی ایتالیا او را دمق می‌کنند. از او پرسیدم که آیا نوشتن دربارۀ زمانی که به زندان افتاده برایش دردناک بوده است؟ "دردناک بود چرا که من گناهی نداشتم. قضیه بد مدیریت شده بود اما کار به دادگاه کشید. آنها یک ماه به من زندان داده بودند و بعد از هفده روز آزادم کردند."
 
چون که متوجه بی‌گناهی شما شدند؟ "نه خیر، چهل سال طول کشید و چهل سال بعد من در دادگاه پیروز شدم. ماجرا حقیقت نداشت. من تا قران آخر را پرداخت کرده بودم. این که آنها مرا از ایتالیا بیرون کردند حقیقت نداشت، من خودم فیلمهای زیادی خارج از ایتالیا بازی می‌کردم و راحتتر بودیم که از ایتالیا نقل مکان کنیم."
 

آیا قرار است شاهد کار جدیدی از او باشیم؟ "بله. یک چیزی توی ذهن دارم که دوست دارم انجام دهم ، ولی فعلاً نمی‌توانم راجعش صحبت کنیم، چون که فعلا داریم روی موارد حقوقیش کار می‌کنیم. البته تهیه‌کننده مسئول این کارهاست. من فقط بازی می‌کنم."
 
او لو نمی‌دهد که نقشش چیست، اما همین که بدانیم همچنان دست از کار نمی‌کشد، مایۀ خوشحالی است. او خستگی‌ناپذیر است. هنوز کاریزمایش را حفظ کرده و فوق‌العاده خونگرم است. وقتی که می‌خواهم بروم، قول می‌دهد که پارمسان بادمجانش را برایم درست کند. امیدوارم که روی حرفش بماند!

bato-adv
شفق
Iran, Islamic Republic of
۱۴:۰۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
به نظر من هر کسی زیبایی طبیعی خاصی داره که جذابش می کنه مثل همین خانم سوفیا
الان اینقدر چهره مصنوعی در ایران زیاد شده که خیلی هنرمندا رو با هم قاطی می کنم همه شبیه هم شدن: لب کلفت و گونه بزرگ و بینی باریک ابروهای بالا برده شده و ... و علت هم ضعف شخصیت هست و خود کم بینی .
عمل زیبایی بد نیست ولی برای کسی که چهره اش واقعا مشکل داشته باشه
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۳۷ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
خدا از تو نگذره که چقدر جوونو به فساد کشیدی.
بینام
France
۱۲:۱۷ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
ببخشید اشتباهی منفی دادم. کاملا با نظر شما موافقم +++++++++++++++++++++++
اس اس
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۳۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
لابد خودتم یکی از همون جوونای به فساد کشیده شده هستی که انقدر دل پری داری
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۷:۳۶ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۶
یه عمر دیگران مقصر می دونیم خودت درست کن
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۵۷ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
واقعا یه زیبای طبیعی بود نه مثل حالایی ها با دماغ قلمی فندقی عملی و لبهای ورقلمبیده سیلیکون زده و گونه های گذاشته و پوست کشیده و هزار بامبول که تازه انگشت کوچیکه سوفیا تو 80 سالگیش هم نمی شن.
ايراني
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۴۳ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
افتخار لرها
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۲۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
دريغا جواني
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۵۲
امیر
Iran, Islamic Republic of
۱۵:۵۲ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۰
هنوز هم زیباست...
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۰۱ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
زنی با کلاه گیس!
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۴۱ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
زیبایی محضه از منظر زنانگی
و سلامت زندگی کردن
احسنت
يغما
Iran, Islamic Republic of
۱۶:۰۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۰
زيبا زيبا زيبا
و در عين حال يك انسان فوق العاده دوست داشتنى
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۷:۴۱ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۰
جالب بود.ممنون فرارو.
درزی
Iran, Islamic Republic of
۱۷:۴۳ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۰
این نیز بگذرد....
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۲:۱۲ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
خوب كه چي ؟
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۷:۵۲ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۰
اگر مژه های ایشان بلند است احتمالا به دلیل مژه ی مصنوعی یا ریمل است لطفا مثل عقب افتاده ها متن ننویسید
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۲۴ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
اين متن ترجمه اس نابغه!!!!!
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۷:۵۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۰
زندگی خصوصیش به خودش ربط داره
ولی بازیگر زیبا و خوبی بود و...
محمد
Iran, Islamic Republic of
۱۸:۰۰ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۰
گذر عمر با انسان چه ميكنه! بايد به دنياى فانى دل نه بست
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۸:۲۰ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۰
کل شی هالک الا وجهه...و یبقی وجه ربک ... ذوالجلال والاکرام...
دلواپس
Iran, Islamic Republic of
۱۸:۳۵ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۰
ببینید فردی که روزی بانوی زیبایی دنیا بود چه پیر و چروکیده شده است.
ارمغان او بعد از این همه مدت چه بود؟
حال به چه توشه ای میخواهد به آن دنیا برود؟
دختران ما کمی ببینند و درس بگیرند
فرزین
Iran, Islamic Republic of
۱۹:۲۰ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۰
الان شما از کجا فهمیدی که ایشون هیچ کار خیری انجام نداده و یا توشه ای برای آخرت نداره ؟؟ مگه نعذو بال.. نشستی جای خدا یا از اعمال دیگران یک رونوشت برات میاد ؟؟ اگه قاضی القضات هم باشی نمی تونی خودت رو جای خدا بزاری جناب !! یعنی تونستی از روی تصوراتی که از یک نفر داری بتونی آخرتش رو پیش بینی کنی ؟؟ چقدر در موردش میدونی ؟؟ چند تا از فیلم هاش رو دیدی ؟ چقدر این داستان تکراری است !! و چقدر آشنا !! شما دلواپس آخرت خودت باش نه سوفیا لورن !!!
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۹:۲۸ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۰
خودت درس بگیر...
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۹:۳۰ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۰
ارمغان او همین فیلمها و شخصیتهائیه که سالها بعد از تو و تیر ترکه ت تو قاب تلویزیون همچنان زنده هستن و جوان، دوست دلواپس!
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۲۲:۱۴ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۰
چرا همیشه خودتو در مقام موعظه میبینی ؟؟؟!!!
فریبرز
Iran, Islamic Republic of
۲۲:۵۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۰
دلواپس ارمغان او آفرینش ریباترین سکانسهای سینما بود و خاطراتی خوش برای مردم دنیا، ارمغان شما و امثال شما چیست!؟ حیف که درس نمیگیری!
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۲۳:۰۸ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۰
چه توشه ای از هنر بالاتر؟
هنر برتر از گوهر امد پدید
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۲۳:۰۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۰
باشه تو خوبی!
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۲۳:۳۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۰
شما با چه توشه ای میخواهید بروید ان دنیا
رامین
Iran, Islamic Republic of
۲۳:۵۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۰
دلواپس عزیز، هر چی که میبره ولی، توبره اش از غیبت، تهمت و تزویر و دورویی خالی خالیه!
ناشناس
Germany
۰۱:۱۲ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
یعنی چی؟ هیچکاری نکنیم چون اخرش پیر می شویم. شما از کجا می دانید ایشان هیچ توشه ای برای اخرت ندارد! از روی ظاهر ادمها که نمی شود قضاوت کرد.
ه.م
Iran, Islamic Republic of
۰۹:۰۰ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
جه طرز فکری دلواپس جان. برات متاسفم. راستی دختران ما اگر مانند این خانم در زندگی موفق باشند و در سن 70 سالگی از این حد اعتماد به نفس و احساس خوشبختی برخوردار باشند خیلی هم خوب است. راستی برای پسران چی؟ نصیحتی نداری؟ مردا در 70 سالگی پیر و چروکیده نمی شوند؟؟؟
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۵۳ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
والا من حاضرم توی 80 سالگی اینجوری باشم. دلواپس جان !
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۰۴ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
دلواپسان می خواهن همه را به بهشت ببرند انهم زورکی
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۱۳ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
دلواپس گرامی . تولازم نیست دلواپس سوفیالورن ودختران ما باشید در باره وی قضاوت هم بکنید که توشه ای هم برای آن دنیا ندارد . تو برو فکر توشه خودت برای آن دنیات باش که با این افکارت مشکل داری .
سیدمحمد
Iran, Islamic Republic of
۱۴:۰۲ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
فساد اخلاقی هنرپیشه های سینمای غرب اظهر من الشمس است.سوفیا لورن هم یکی از نمادهای برجسته این سینماست.خودتان را به نفهمی زده اید یا اینکه واقعا برایتان مهم نیست؟!
چرا یک نفر هم که حرف حساب می زند سریع بایکوتش می کنیم؟!
بله ،باید به خلاف این دلواپس هایی که در کشور ما نگران و دلواپس منافعشان هستند ، دلواپس آخرت بود.متاسفم برای اینهمه منفی به یک حرف حق که دعوت به آخرت است.
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۲۲:۱۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۰
واقعا زیبا بود.
ناشناس
United States
۰۰:۳۳ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
يكي از معدود ستاره هايي است كه به همسرش وفادار ماند
عاقل
Iran, Islamic Republic of
۰۱:۰۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
برین بابا شماهم هرچی میبینین نطق نصیحتتون گل می کنه .یه هنرپیشه ست اندازه ی ننه جان نمرود عمرکرده چروک شده.چه ربطی به دخترای ماداره .والاااااااا
علی عسک
Iran, Islamic Republic of
۰۸:۱۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
زمانیکه ما بچه بودیم ایشان به گربه وحشی سینما ی فرانسه مشهور بود ... یادش بخیر...
کهنسال
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۱۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
گربه وحشی بریژیت باردو بود نه سوفیا لورن.
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۲۴ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
این خانم برای سینمای ایتالیا و امریکا فعالیت کرده متن رو بخون بعد طرفداری کور بکن
ناشنانس
Iran, Islamic Republic of
۰۸:۳۰ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
آقای دلواپس شمانگران توشه ای که خودخواهی بردنگران باش هرکسی جواب اعمال خودراخواهددادچه بسیارکسانی که مافکرمیکنیم جایشان درجهنمه ولی دراعلاعلیین بهشت قرارخواهندگرفت
Hendi
India
۰۸:۳۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
مردان ایران وقتی‌ پیر میشوند خیلی‌ زشت میشوند پس اینقدر از زن‌های پیر ایراد نگیرید زن‌های تحصیل کرده باید مدیران آینده ایران باشند و تمیز و شیک بودن بخشی از زندگی‌ زن هست
رضا
Iran, Islamic Republic of
۰۸:۳۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
دوستان بیایید پس از خواندن این مقال غصه بخوریم، حسرت ببریم، عبرت بگیریم، خجالت بکشیم و حتی بترسیم. با تشکر.
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۰۸:۵۵ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
خداييش خيلي جذاب و زيبا بود. اصلا برقي كه تو چشماش بود تو چشمهاي هنرپيشه هاي الان ديده نميشه.
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۰۹:۲۳ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
هنوز هم شکوه و جذابیت در چهره این زن افسانه ای دنیای هالیوود هویداست و قطعا بازیهای شاهکار و نامش در زمره ماندگاران سینمای جهان جاودان خواهد ماند.
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۵۳ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
این بنده خدا توی عمرش دهها فیلم در ایتالیا و فرانسه بازی کرده،چندتایی هم توی آمریکا.حالا شد هالیودی؟توی دنیا او را با سینمای ایتالیا می شناسند ما با هالیود.اینه فرق ما با دنیا
ناشناس
-
۰۹:۳۲ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
یعنی با یه مرد زن دار وارد رابطه جدی میشه ! چون طلاقم ممنوع بوده از ایتالیا مهاجرت می کنن! عجب
سیدمحمد
Iran, Islamic Republic of
۱۴:۰۸ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
دقیقا این آقا یا خانم دلواپس(کامنت 18:35 - 1393/08/20) هم همین حرف را زد خیلی محترمانه منتها با پرده پوشی و عدم ذکر صریح ، اما اینهمه منفی خورد!!
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۱۲ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
این آدم اگه ظلمی در حق کسی نکرده و حق الناس به گردنش نیست چرا باید نگران اون دنیا باشه. دختران ما باید ازش یاد بگیرن که فعال و بلندپرواز باشن و زندگیشونو در چاردیواری خونه محدود نکنن.
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۲۲ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۱
ممنون ، خیلی خیلی مصاحبه قشنگی بود